#مسلم_بن_عقیل ع
#شهادت
مرثیه
شبیه ابر بهاری به ناله می بارم
صدای قافله ات را به گوش دل دارم
شنیده ام که مسیرت عوض شده داری
به سمت کرب و بلا می روی و می باری
کنار اکبر و عباس و قاسمت بودی
چقدر دل نگران محارمت بودی
به چشم می خورد از دور نیزه ها انگار
به پای زینبت افتاده لرزه ها انگار
به دشت کرب و بلا بوی سیب می پیچد
صدای ناله و آهی غریب می پیچد
حذر کن از سفر کربلا بیا برگرد
ببین سکینه و حال رقیه را برگرد
سه شعبه های مهیبی برایت آوردند
چه نیزه های عجیبی برایت آوردند
چه نقشه های پلیدی کشیده اند اینها
برای پیرهن پاره یوسف زهرا
سرت حواله ی سر نیزه ها در این صحرا
تنت به نعل ستوران مقطع الاعضاء
زدند بر تن تو با هزار و صد حربه
جدا شده سر تو با دوازده ضربه
چه شد که این همه از هم تنت گسست اینجا
چقدر روی زمین استخوان شکست اینجا
مسعود_اکثیری
کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
روبیکا
👇👇👇
https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG
#امام_باقر_ع
#شهادت
ستم روزگار یادش هست
غم لیل و نهار یادش هست
دیدهی اشکبار یادش هست
آنهمه قلب زار یادش هست
روضهی بی شمار یادش هست
نیمه جان بین بستر افتاده
باز تب کرده، مضطر افتاده
به لبش ذکر مادر افتاده
یاد یک جای دیگر افتاده
چادر پرغبار یادش هست
زهر کرده اثر به اعضایش
ناتوان دست و بی رمق پایش
ترک افتاده است لبهایش
العطش العطش شد آوایش
لب زخمی یار یادش هست
پیر بود و خمیده قامت بود
خانهاش کل سال هیأت بود
به تنش ردی از جسارت بود
قاتلش روضهی اسارت بود
لحظههای فرار یادش هست
سالها قلب بی قراری داشت
گلهها از شتر سواری داشت
با رقیه چه روزگاری داشت
با غمش آه و گریه زاری داشت
آبله بود و خار یادش هست
همهی عمر خود پریشان بود
یاد جدش همیشه گریان بود
آی مردم حسین عطشان بود
آبروی قبیله عریان بود
یک تن و ده سوار یادش هست
عمههایش چقدر ترسیدند
کوچههای شلوغ را دیدند
مستها آمدند رقصیدند
به سر روی نیزه خندیدند
زینب بی قرار یادش هست
سیدپوریا_هاشمی
کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
روبیکا
👇👇👇
https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG
#امام_باقر_ع
#شهادت
زهر ملعون، نفست را به شکایت انداخت
گوشهی حجره تو را سخت به زحمت انداخت
داری از درد چه بدحال به خود میپیچی
مثل لب تشنهی گودال به خود میپیچی
چه غریبانه کف حجره زمینگیر شدی
چقدر بیشتر از سن خودت پیر شدی
زهرِ ملعون، چه به روزِ جگرت آورده
خندهی حرمله را در نظرت آورده
خواستی آب بنوشی، جگرت تیر کشید
عطشت، علقمه را زود به تصویر کشید
زهر نه، گریهی بسیار تو را خواهد کشت
روضهی دست علمدار تو را خواهد کشت
سالها رفته، ولی خوب به خاطر داری
با رقیه دلتان سوخته چندین باری
مو به مو، طعنهی اغیار به یادت مانده
ازدحامِ سر بازار به یادت مانده
دل پُر خون تو، از غصه لبالب میشد
چادری در ملأعام معذب میشد
وحید_قاسمی
کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
روبیکا
👇👇👇
https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG
#امام_زمان_عج
مناجات
#امام_باقر_ع
#شهادت
دلگیرم از خودم که دلم گیر یار نیست
اصلاً برای آمدنش بی قرار نیست
گیرم رسید روز وصالش چه فایده؟!
وقتی که دل، به شوق وصالش دچار نیست
روزی هزار بار دلش را شکستهام
اینگونه زیستن، ادبِ انتظار نیست
همسایهای گرسنه و اهل محله خواب
یعنی در این محله کسی سفره دار نیست؟!
آخر چقدر در پی دنیا دویدهایم؟!
باور کنیم، حرص زدن افتخار نیست
امروز اگر که توبه نکردم، چه میکنم
فردا که زیر خاک، مرا اختیار نیست؟!
باید که گردگیری دل کرد و گریه کرد
گریه برای عاشق دلداده عار نیست
ای دل به هوش باش و ببین چرخ روزگار
خالی ز لطف و رحمت پروردگار نیست
**
وای از مزار و غمکده ی باقرالعلوم
یک سایهبان به گسترهی آن مزار نیست
حجاج، مکهاند و به روز شهادتش
یک شیعه در مجاورت آن دیار نیست
محمدجواد_شیرازی
کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
روبیکا
👇👇👇
https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG
#امام_باقر_ع
#شهادت
مگر میشود گریه بسیار کرد...
مگر میشود دیده خونبار کرد...
مگر میشود صحبت از خار کرد...
مگر میشود نقل بازار کرد...
ولی از غم و غصهاش دق نکرد!
مگر میشود خیمه سوزان شود...
درآن شعلهها عمه حیران شود...
کشیده نصیب یتیمان شود...
رد دستهاشان نمایان شود...
ولی از غم و غصهاش دق نکرد
مگر میشود لشگر نیزهدار
بیفتد به دنبال یک طفل زار
ببینی سر شاه را نی سوار
ز داغ رقیه شده بی قرار
ولی از غم و غصهاش دق نکرد
حرم شد گرفتار رنج و عذاب
چهها کرد با دستهامان طناب
مگر میتوان روضه خواند آب آب
مگر میشود حرف زد از رباب
ولی از غم و غصهاش دق نکرد
شبی که حرم سمت غمخانه رفت
به مهمانی قصر شاهانه رفت
ز شوق پدر طفل دردانه رفت
مگر میتوان گفت ویرانه رفت
ولی از غم و غصهاش دق نکرد
کنون این من و این دل گریهخیز
نشستم به بستر مریضِ مریض
چه باید کنم با غمش یا عزیز
مگر میشود گفت حرف از کنیز
ولی از غم و غصهاش دق نکرد
سیدپوریا_هاشمی
کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
روبیکا
👇👇👇
https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG
#امام_باقر_ع
#شهادت
روضه میخوانم از زبان کسی
که خودش داغ کربلا دیده
در حوالیِ قتلگاه حسین
خولی و شمر بی حیا دیده
باقرالعلم اینچنین فرمود
جدّ ما را به پنج حربه زدند
لشگری با تمام بی رحمی
به غریبی هزار ضربه زدند
یک نفر با هجوم شمشیرش
عدهای با هزار سر نیزه
بر تنش زخم بی شماره نشست
تیر بر تیر، نیزه در نیزه
یوسف افتاد بین صدها گرگ
پنجههایی پلید چنگش زد
آنکه بی تیر بود و بی نیزه
از همان راه دور سنگش زد
یوسف افتاد بی رمق در خاک
پیش چشم اله و محبوبش
بی حیایی رسید و با کینه
زد به زخم حسین با چوبش
دادِ زینب بلند شد اینجا:
پسر مادر مرا نزنید
تن صد چاک و بی دفاعش را
دیگر اینگونه با عصا نزنید
مجتبی_شکریان
کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
روبیکا
👇👇👇
https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG
#امام_باقر_ع
#شهادت
از سن کودکی شده غم آشنای من
باد خزان وزیده به دولتسرای من
بغض و شرر گرفته مسیر صدای من
بالا گرفته کار دل و گریه های من
خاک مزار من ز جفا بی نصیب نیست
زائر نمانده دور حریمم، عجیب نیست
مانند من امام غریبی، غریب نیست
گریه کنید اهل منا در عزای من
اهل زمانه غصه به قلبم رساندهاند
بر روح و جان من، غم و غربت چشاندهاند
من را به روی مرکب سمی نشاندهاند
از زهرِ زینِ اسب، ورم کرده پای من
از کودکی رسیده به من چهرهای کبود
در کربلا و کوفه و جولانگه یهود
از بس که زخمهای تنم در فشار بود
مانده نشان سلسله بر جای جای من
بر روی خار سخت مغیلان دویدهام
از ابن سعد و حرمله طعنه شنیدهام
هفتاد و دو ستاره سر نیزه دیدهام
این روضههاست گوشهای از ماجرای من
بازار و ازدحام نرفته ز خاطرم
آتش ز پشت بام نرفته ز خاطرم
بزم حرامِ شام، نرفته ز خاطرم
مانده ز شام کرب و بلایی برای من
یادم نرفته چشم ترِ عمه زینبم
آتش گرفته بود، پر عمه زینبم
یاد لباس شعلهور عمه زینبم
فریاد میکشد جگر مبتلای من
من روضهخوان غربت عمه رقیهام
مردم شکست، حرمت عمه رقیهام
آه... از شب شهادت عمه رقیهام
تغییر کرده صحبت و حال و هوای من
یاد غروب کرب و بلا زار و مضطرم
آن خاطرات میگذرد از برابرم
یک عمر یاد تشنگی جد اطهرم
ذکر حسین گشته دعا و نوای من
داغش برای اهل ولا سینه سوز ماند
بی حال، زیر خنجر آن کینهتوز ماند
در زیر آفتابِ بیابان سه روز ماند
اعضای جدِ تشنهلب و سر جدای من
محمدجواد_شیرازی
کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
روبیکا
👇👇👇
https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG
#امام_باقر_ع
#شهادت
خواهم کنم روایت، با صوتِ آشکارا
یک گوشه از تمامِ، غوغای کربلا را
وقتی که مرکب آمد بی راکبش ز گودال
حالِ حرم بهم ریخت، عصمت شد آشکارا
از پردههای خیمه بیرون شدند زنها
لطمهزنان به صورت، خَستند قلب ما را
من بودم و امامم، یعنی امام سجاد
مَحرم نمانده بود از اَقوام، خیمهها را
دیدم که بانوان تا، گودال میدویدند
سعیِ صفا و مروه اینجاست نینوا را
بر سر زنان تمامِ اهل حرم به گودال
کردند جمله بر پا اهلِ سما عزا را
کعبه حسین بود و اهلِ حرم به گِردش
با چشمِ خویش دیدیم خونبارشِ مِنا را
من همرهِ رقیه ملحق شدم به عمه
غلطان بهخاک دیدم فرزند مصطفا را
با گوشه چشمِ جدم، عمه به خیمه برگشت
نگذشت دیری اما، دیدم چنین قضا را
"وَالشمرُ جالِسٌ" وای، با چکمه روی سینه
دیدیم ساعتی بعد، آقای سر جدا را
بی سر عزیز زهرا افتاده بود بر خاک
این است عشقبازی با بندگان خدا را
تنگِ غروب بود و حکمِ امیرِ لشکر:
عریان کنید اینَک ابدانِ کشتهها را!
تنها همه به صحرا، سرها همه به نیزه!
نه با کسی مروت، نه با کسی مدارا
دیدم تمامِ سرها بر نیزهها چو خورشید
کردند سوی سرها، پرتاب سنگِ خارا
در بینِ آتش و دود شد صحبت از اسارت
از عمهاَم بجویید دنبال ماجرا را...
محمود_ژولیده
کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
روبیکا
👇👇👇
https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG
#مسلم_بن_عقیل ع
#شهادت
بی وفایی خاص و عام از من
سر بازار و ازدحام از من
خواهرت را مدینه برگردان
هرچه سنگ است روی بام از من
بغض مردانه ی صدا از من
مکر این قوم بی وفا از من
به غرور رقیه بر نخورد
کم محلی کوچه ها از من
این شب بی ستاره از مسلم
جگر پاره پاره از مسلم
سر اکبر به نیزه ها نرود
سر دارالاماره از مسلم
آخر کار قائله از من
عطش و درد و سلسله از من
خار در پای دخترت نرود
آن سه تا تیر حرمله از من
بر سر شانه کوه غم از من
زخم خوردن زیاد و کم از من
تو سلامت مدینه برگردی
خنجر کند شمر هم از من
هرچه دارد هزینه از مسلم
پای سنگین کینه از مسلم
زینت شانه های پیغمبر
نفس تنگ سینه از مسلم
بزن آتش که خرمنش با من
از دهن نیزه خوردنش با من
تو نخی از عبات کم نشود
بی کفن ماندن تنش با من
بعد من ناله ی حرم با تو
بی قراری دخترم با تو
به پر بسته ام نگاه نکن
سر دروازه می پرم با تو
بعد من اصل ماجرا با تو
دردها با تو کربلا با تو
سهم من بود گردن کوفه
ته گودال و چکمه ها با تو
بعد من رنج همسفر با تو
سر نی گریه تا سحر با تو
به زمین خوردنم صدایش ماند
انعکاسش به طشت زر با تو
قسمت تلخ داستان با تو
شام غم پس حسین جان با تو
من که چیزی نمانده از لب هام
زحمت چوب خیزران با تو
وحید_قاسمی
کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
روبیکا
👇👇👇
https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG
#امام_باقر_ع
#شهادت
زهر ملعون، نفست را به شکایت انداخت
گوشهی حجره تو را سخت به زحمت انداخت
داری از درد چه بدحال به خود میپیچی
مثل لب تشنهی گودال به خود میپیچی
چه غریبانه کف حجره زمینگیر شدی
چقدر بیشتر از سن خودت پیر شدی
زهرِ ملعون، چه به روزِ جگرت آورده
خندهی حرمله را در نظرت آورده
خواستی آب بنوشی، جگرت تیر کشید
عطشت، علقمه را زود به تصویر کشید
زهر نه، گریهی بسیار تو را خواهد کشت
روضهی دست علمدار تو را خواهد کشت
سالها رفته، ولی خوب به خاطر داری
با رقیه دلتان سوخته چندین باری
مو به مو، طعنهی اغیار به یادت مانده
ازدحامِ سر بازار به یادت مانده
دل پُر خون تو، از غصه لبالب میشد
چادری در ملأعام معذب میشد
وحید_قاسمی
کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
روبیکا
👇👇👇
https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG
#امام_باقر_ع
مدح
مناجات
قلم در دست میگیرم که امشب شاعرت باشم
نم ناچیزی از دریای "قال الباقرت" باشم
قلم در دست میگیرم که پای مکتبِ فقهت
شبیه دانش آموزِ همیشهحاضرت باشم
مسیرم را به سمت جادهات یکراست کج کردم
که در هر رفت و هر آمد، همیشه عابرت باشم
به زیر خیمهگاه چادرم گهگاه بنشینم
به یاد کربلا اشکی بریزم، ذاکرت باشم
میان سینهی تنگم کبوترخانهای دارم
که گاهی تا بقیعت پرکشم؛ تا زائرت باشم!
بهجت_فروغی_مقدم
کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
روبیکا
👇👇👇
https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG