eitaa logo
کانون وبسیج مداحان وهیئات مذهبی خمینی شهر
522 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
1.7هزار ویدیو
146 فایل
ارتباط با ادمین های کانال 👇👇👇 @H9132091518 @Madaheahlebait
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 این شب و روزهای حساس از دعا و ختم صلوات برای پیروزی محور مقاومت غافل نشویم. دعا کنید مسئولین بتوانن دستورات را طبق برنامه ریزی و با موفقیت پیاده سازی کنن... کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر ایتا 👇👇👇 https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr روبیکا 👇👇👇 https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG
زاهد شب💚 شیر روز❤️ ای به قربان صلابت و تدبیر و حکمتتان آقاجان خدایا؛ از عمر ما بکاه و عمر پر برکت امام امتمان را طولانی و پربرکت بفرما🤲 کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر ایتا 👇👇👇 https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr روبیکا 👇👇👇 https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG
1_8732306415.mp3
37.71M
اینطور نیست که در عملیات‌های نظامی، مردم عادی هیچ وظیفه‌ای نداشته باشند. بله وظیفه نظامی یا اطلاعاتی ندارن ولی میتونن دعاکنن، توسل کنن، نذرکنن برای مجاهدان، برای اینکه به اهدافی که نیازه برسن. از نذر و دعا و توسل کم نگذارید این روزها 🩸پیروزی نزدیک است انشاالله 🩸 کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر ایتا 👇👇👇 https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr روبیکا 👇👇👇 https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG
باید که علی وار به میدان بزنیم در معرکه اینبار حـریـصان بزنیم آتش بروی لشکر وحشی یهود در شأنـیت سـپـاه ایـران بـزنیـم یـک بــار فقط بـرای تـاریـخ جـهـان یک سیلی محکم به رقیبان بزنیم هرچند عجولانه زدن در ما نیست در جای معین چو حکیمان بزنیم اینبار چنان ضربت سخت و کاری در قـامــت کـشور دلـیـران بـزنـیـم آن وعده صادق که کمی کمتر بود این وعدهٔ پُربارحواله ازکریمان بزنیم آه از غم سردار و شهیدانُ القدس این دفعه برای خون مهمـان بزنیم چندیست حمایت از یتیمان کـردیـم شمشیر به عشق این عزیزان بزنیم در لـحـظـه واپسین ظلم و تـزویـر یک تیر خلاص بر این یهودان بزنیم غـزه شده قـامت قیامـت ای داد فریاد از این خون شهیدان بزنیم سید_محسن_نصرالهی کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر ایتا 👇👇👇 https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr روبیکا 👇👇👇 https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG
هرچند مسیر مشکل و باریک است با این که به ظاهر آسمان تاریک است در چشم تو پرچم فلسطین پیداست یعنی به امید حق سحر نزدیک است سورنا_جوکار کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر ایتا 👇👇👇 https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr روبیکا 👇👇👇 https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG
از جور سپهر و دور ايام شد وقت سفر به جانب شام تا بانگ جرس ز كاروان خاست شد باز شروع درد و آلام اولاد نبي به روي ناقه چون صيدِ بخون طپيده در دام دشمن ز پس و ز پيش سرها اطفال حرم چو آهوان رام هستند همه بلا كشيده خاموش و شكسته‌حال و آرام سرها همه روي ني فروزان چون در شقف اختران گلفام يارب ز كه باشد اين ستم‌ها از كافر و گبر و عبد اصنام؟ نه اين همه ظلم و جور و كينه باشد همه از شيوخ اسلام! اندر دل غربت و بيابان اولاد نبي ز غصه نالان شد شامگه و در آن بيابان بوديم همه ز غصه حيران افتاد ره حرم به دِيْري ديري كه بُوَد مكان عرفان بودي به درون دِيْر ترسا روشندلي از تبار خوبان خود مظهر زهد و پارسائي بل معدن لطف و جود و احسان خود رسته ز ننگ و نام تثليث بل خسته ز اُسقفي و حيران در علم و عمل چو پور مريم عيسي دم و مست و حُسْن جانان انجيل بدست ليك در دل جوياي حقيقت او ز قرآن در آتش عشق يار سوزد نالد ز فراق و دور هجران دادند مكان در آن لُب از سير خاصّان حرم بپاي آن دير شب بود و سكوت و نور مهتاب من بودم و ياد يار و محراب شب غرق سكوت و جمله عالم در خواب خوش از عدو و احباب در نيمه‌ی شب نداي غيبي بيدار نموده راهب از خواب بشنيده ز گوش جان ز ذرات تسبيح و سلام ربّ الأرباب سر كرده برون ز دير و ديده نور است جهان بسان مهتاب در خارج دير ديده درجي درجي كه بُوَد درّ ناياب زآن درج رَوَد به آسمان نور نوري كه بَرَد ز هر دلي تاب ظُلْمات، شكسته از فروغش چون نور سپيده‌ی سحرتاب صندوق چو كعبه و ملائك در طوف اويند همچون سالك زان منظره‌ی عجيب و تابان شد راهب دير مست و حيران از دِيْر برون شد و هراسان آمد به ميان قوم نادان پرسيد كه مير كاروان كيست؟ گفتند كه «خولي» آن پريشان شد راهب دِيْر سوي «خولي» آن مست غرور و غرق عصيان پرسيد ازل ز راز صندوق گفتا بُوَد آن سري ز عُدوان پرسيد كه باشد آن گرامي؟ گفتند بود حسينِ عطشان پرسيد همان كه پور زهراست؟! فرزند نبي عزيز سبحان؟! آن زاده‌ی آخرين پيمبر؟! آن حكمروای كون و امكان؟! گفتند بلي عزيز طاهاست فرزند علي و جان زهراست راهب ز شنيدن سخن‌ها زد بر سر خويش و كرد غوغا گفتا كه فغان ز جور امت كردند عجب خطاي عظما اي واي عجب جفا نمودند بر پور نبي عزيز زهرا اين قتل پيمبر است و از اين نالان و غمين بُوَد مسيحا از كشتن اين عزيز خلاق خون گريه كنند آسمان‌ها ما قصه‌ی اين جفا شنيديم از جمله‌ی ياوران عيسي پس گفت به دشمنش چه باشد! سر را بدهي به پير ترسا اين گوهر ناب باشد امشب مهمان به كريچه‌ی نصارا زر داد به سفله‌گان بي درد بگرفت سر و به دِيْر آورد شد دير از آن جمال پرنور مشكوة هدي و بيت محمور باشد ز تجليات انوار از بهر كليمِ وادي طور يا همچو حريم كعبه گرديد آن بيت صنم سراچه‌ی شور يا از جلوات نور ايزد شد راهب دِيْر مست و مسرور شد دِيْر صدف، به درّ لاهوت آن راهب خسته نيز گنجور پس رأس سليل مصطفي را با مشگ و گلاب شست و كافور بس گريه نمود و كرد زاري شد قلب لطيف او پر از نور بنهاد به پيش روي، سر را بوسيد بسان درّ منثور زد بوسه چو برگ گل رخش را پس گفت ز جان ودل خدايا بر حقّ مسيح پاك دامن آن بنده‌ی خاصّ حيّ ذوالمن لطفي بنما به پير ترسا گردد مگر او ز شرّ ايمن يارب نظري كه سرّ اين سر گردد به من حقير روشن ناگاه لب امام امكان شد باز براي راز گفتن گفتش چه بُوَد تورا تمنا گو داري اگر حديث با من؟ گفتا تو كه هستي از غم تو عالم شده غرق آه و شيون؟ هستي تو اگر مسيح مريم گو از چه شدي اسير دشمن؟ گر روح خداي لايزالي شأنت به جهان بُود مُبرهن شه گفت منم سليل طاها فرزند علي، عزيز زهرا راهب چو شنيد اين معما گفتاكه محقق است رؤيا ياد آمدش آنكه ديده در خواب آن وعده‌ی حضرت مسيحا گفتا به يقين كه اين حسين است اين است همين كه گفته عيسي پس گفت ز دل به شاه والا رحمي بنما به پير ترسا پيري كه اسير ابن و اَب بود پابند سه خواني و چليپا لطفي كن و اين اسير غم را آزاد نما ز هر تمنا در پيش نبي شفاعتم كن در يوم جزا به حقّ طاها برگير ز دست من در آن روز بنماي رها ز رنج و بلوا شه ديد بود به حقّ راغب گفت از سر موهبت به راهب: اي طالب حقّ و غرق اوهام خواهي تو اگر طريق اسلام زُنار و لباس اُسقفي را بگذار و بگير راه اسلام ناقوس و صليب و رنگ تثليت از دل بزدا و شو به حق رام اقرار نما به حيّ واحد آن صاحب عزّ و جاه و اكرام بر گوي سپس نبي، محمد تا اينكه شوي رها ز آلام قرآن و نبي و آل طاها هستند ز حق به خلق پيغام تا جمله شوند نفس واحد جوئيد ز كردگار الهام آنگه ز تو در صف قيامت پيغمبر حق كند شفاعت ادامه شعر در پست بعدی👇👇👇
ادامه پست قبلی👆👆👆 با طيّ مراحل و مراتب شد عارف حق، جناب راهب ز آن پس به نبي و آل احمد اقرار نمود و گشت تائب زد بوسه به رأس شاه و گفتا هستي تو به من ز حق مواهب اي هستي كلّ ماسوا را با نفس نفيس خود مصاحب هستي تو امير كلّ هستي مائيم به‌تو غلام و حاجب باشد به من حقير مسكين فرمان اطاعات تو واجب تهليل به لب بداد سر را بر قافله‌دارِ قوم اعدا شد باز به ني هلال زينب آن مايه‌ی ابتهال زينب شد سوي دمشق موكب عشق افزود غم و ملال زينب ديدم چو سر برادرم را گفتم بنگر به حال زينب سرحلقه‌ی كاروان توئي تو با تو نَبُود زوال زينب تا قائد كاروان تو هستي آسوده بُوَد خيال زينب سرگرم حضور يار بودم سرگشته شهريار بودم فانی_تبریزی کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر ایتا 👇👇👇 https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr روبیکا 👇👇👇 https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG
گذشته چند صباحی، ز روز عاشورا همان حماسه که جاوید خوانده‌اند او را همان حماسه‌ی زیبا، همان قیامت عشق به خون نشستن سرو بلند قامت عشق به همره اسرا می‌روند شهر به شهر سپاه جور و جنایت، سپاه ظلمت و قهر ندیده چشم کسی، در تمام طول مسیر به جر مجاهدت، از آن فرشتگانِ اسیر چهل ستاره که بر نیزه می‌درخشیدند به مهر و ماه در این راه، نور بخشیدند طناب ظلم کجا، اهل بیت نور کجا؟ سر بریده کجا، زینب صبور کجا؟ به هر کجا رسیدند، شهر آذین بود و گفت‌و‌گوی اسیران خارج از دین بود هوا گرفته و دل تنگ بود، در همه جا نصیب آینه‌ها سنگ بود، در همه جا نعوذ باللَّه از این هتک احترام حرم از این اهانت روشن، به خاندان کرم نسیم، بدرقه می‌کرد آن عزیزان را صبا، مشاهده می‌کرد برگ‌ریزان را نسیم با دل سوزان به هر طرف که وزید صدای همهمه پیچید در سپاه یزید سپاه، مست غرور است و مست پیروزی و خنده بر لبش، از شور عافیت سوزی سپاه همره هشتاد و چار آیه‌ی ناز چه آیه‌ها، همه خلوت‌نشین سایه‌ی ناز چه آیه‌ها، همگی ترجمان سوره‌ی نور همه شکسته‌دل، اما بزرگوار و صبور سپاه، جانب دربار ظلم می‌رفتند به پا بوس علمدار ظلم می‌رفتند چو برق و باد، به هر منزلی سفر کردند چو رعد خندۀ شادی از این ظفر کردند ز حد گذشته پسِ کربلا جسارتشان که هست زینب آزاده در اسارتشان ** گذار قافله یک شب کنار دیر افتاد شبی که عاقبت، آن اتفاق خیر افتاد رسیده قافله از گرد ره، شتاب زده به عیش و نوش نشسته همه، شراب زده حرامیان همه شُرب مدام می‌کردند به نام فتح و ظفر، می‌ به جام می‌کردند اگر چه شب، شب سنگین و تلخ و تاری بود سر مقدس خورشید، در کناری بود سری، که جلوه‌ی والشمس بود در رویش سری که معنی واللیل بود گیسویش سری که با نَفَس قدسیان مُصاحب بود کنار سایه‌ی دیوار دیرِ راهب بود سری، که از همۀ کائنات، دل می‌بُرد شعاع نوری از آن سر، به چشم راهب خورد سکوت بود و سیاهی و نیمه‌ی شب بود صدای روشن تسبیح و ذکر یارب بود صدای بال زدن، از فرشته می‌آمد به خطِ نور ز بالا نوشته می‌آمد شگفت منظره‌ای دید چشم چون وا کرد برون ز دیر شد و زیر لب، خدایا کرد میان راه نگهبان بر او چو راه گرفت از او نشانی فرماندۀ سپاه گرفت رسید و گفت مرا در دل آرزویی هست اگر تو را ز محبت نشان و بویی هست دلم به عشق جمالی جمیل، پا بند است دلم به جلوۀ خورشید، آرزومند است یک امشبی سر خورشید را به من بدهید به من اجازۀ از خود رها شدن بدهید دلم هوایی دیدار این سر پاک است سری که شاهد او، آسمان و افلاک است بگو که این سرِ دور از بدن ز پیکر، کیست؟ سر بریدۀ یحیی که نیست، پس سر کیست؟ جواب داد که این سر، سری است شهر آشوب به خون نشسته‌تر از آفتاب وقت غروب سر کسی است که شوریده بر امیر، ای مرد خیال دولت پرورده در ضمیر، ای مرد تو بر زیارت این سر، اگر نظر داری بیار آنچه پس انداز سیم و زر داری جواب دارد که این زر، در آستین من است بده امانت ما را، که عشق، دین من است به چشم همچو تویی، گرچه سیم و زر عشق است هزار سکۀ زر خرج یک نظر، عشق است بگو که صاحب این سر، چه نام داشته است؟ چقدر نزد شما، احترام داشته است؟ جواب داد که این سر که آفتاب جلی است گلاب گلشن زهرا و یادگار علی است سر بریدۀ فرزند حیدر است، این سر سر حسین، عزیز پیمبر است، این سر بهار عترت یاسین که سوخت از پاییز عصارۀ همه گل‌های پرپر است این سر شمیم این گل اگر دل ربوده از دستت گلاب عصمت زهرای اطهر است این سر به دیر رفت و به همراه خود، گلاب آورد ز اشک دیدۀ خود، یک دو چشمه آب آورد غبار را از آیینه پاک کرد و نشست کشید آه ز دل، سینه چاک کرد و نشست سری، که نور خدا داشت، در حریر گرفت فضای دِیْر از او، عطر دلپذیر گرفت فرشتگان به طواف آمدند در آن دِیْر که وقت دیدن خورشید بود و صبح به خیر دوباره صحبت موسی و طور گل می‌کرد درخت طیبۀ عشق و نور، گل می‌کرد خطاب کرد به آن سر که ای جلال خدا! اسیر مهر تو شد، دل جدا و دیده جدا جلال و قدر تو را، حضرت مسیح نداشت کلیم چون تو بیانی چنین فصیح نداشت چو گل جدا ز چمن، با کدام دشنه شدی برای دیدن جانان، چقدر تشنه شدی؟ هزار حیف که در کربلا نبودم من رکاب‌دار سپاه شما، نبودم من ز پیشگاه جلال تو عذرخواهم من تو خود پناه جهانی و بی پناهم من به احترام تو اسلام را پذیرفتم رها ز ننگ شدم، نام را پذیرفتم دلم در این دل شب، روشن است همچون ماه به نور اشهدُ ان لا اله الا اللَّه فدای خونِ جگری‌های جد اطهر تو فدای مکتب پاک و شهید پرور تو ادامه شعر در پست بعدی 👇👇
ادامه پست قبلی👆👆👆 شهادتینِ مرا، بهترین گواه تویی که چلچراغ هدایت، دلیل راه تویی مرا ز حلقه به گوشان خود، حسابم کن بزن به هستی‌ام آتش، ز شَرم آبم کن خوشا دلی که فقط با تو عشق‌بازی کرد به شوق ناز تو احساس بی نیازی می‌کرد منِ حقیر کجا و صحابی تو کجا شکست بال و پرم، هم‌رکابیِ تو کجا؟ به استغاثه سر راهت آمدم، رحمی فقیر و خسته به درگاهت آمدم، رحمی بگیر دست مرا، ای بزرگوار عزیز که جز ولای توأم نیست هیچ دستاویز فدای گردش چشمان نیمه باز توأم نیازمند غم میهمان‌نواز توأم بده به رسم تبرک، عبیر مُشک به من ببخش بوسه‌ای از آن دو لعل خشک به من نگاه مهر تو شد، مهر کارنامۀ من گلاب ریخت غمت، در بهارنامه من من از تمامی عمر امشبم تبرک شد ز فیض بوسه به رویت لبم تبرک شد شفق اگر چه رثای تو از دل و جان گفت حکایت از سر و سامان عشق عُمان گفت محمدجواد_غفورزاده کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر ایتا 👇👇👇 https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr روبیکا 👇👇👇 https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG
امشب كه پا گُشا شده‌ای در كُنِشْت (۱) من انگار اُلـفتی است تـو را با سـرشتِ من آورده قـابِ چَشـمِ تو عكسِ بهشتِ من تـغییر می‌دهـی همه‌ی سرنـوشتِ من از رویِ نیـزه سر زده مهـمانِ من شدی تـو كیـستی؟ كه ماه به ایـوانِ من شدی تو كیستی؟ كه یوسفِ بازارِ من شدی من نه، تو آمدی و خریدارِ من شدی عیسی‌ترین مسیحی و دلدارِ من شدی با جلوه‌ای تمامِ كَس و كارِ من شدی من تا به حال فخر بدین سان ندیده‌ام طوبی لَكْ از تمامیِ عالم شنیده‌ام برقِ نگاهِ تو جگرم را كباب كرد تاریكی كُنشتِ مرا آفتاب كرد یك عمر هر چه ساخته بودم خراب كرد آقایی تو رویِ كمِ من حساب كرد آن قطره‌ام كه در دلِ دریا نشاندی‌ام پایِ ضریحِ قبله‌ی دل‌ها نشاندی‌ام زُنّار (۲) پاره می‌كنم از جان به راهِ تو ای روح و اِبن و اَبْ به فدایِ نگاهِ تو ای عرش و فرش، سایه‌نشینِ پناهِ تو از چیست؟ نوكِ نیزه شده تكیه‌گاهِ تو یحییِ سر بریده! به خون می‌كِشی مرا با شور و جلوه‌ات به جنون می‌كِشی مرا من آبرو گرفته‌ام از آبرویِ تو باشد گواهِ غربتِ سُرخت، گلویِ تو با اشك و با گلاب دهم شستشویِ تو خاكسترِ تنور بگیرم ز رویِ تو با بَد وسیله‌ای به گلویت كشیده‌اند پیداست كه به زجر سرت را بریده‌اند با پا چراغِ انجمنت را شكسته‌اند چون روز روشن است تنت را شكسته‌اند حتماً قِداستِ سخنت را شكسته‌اند با چكمه‌ها لب و دهنت را شكسته‌اند یك هاله نور دور و برت چرخ می‌زند یك قافله به پایِ سرت چرخ می‌زند دور و برِ تو روحُ الاَمین پَر گرفته است زانویِ غم به سینه، پیمبر گرفته است پهلو شكسته، روضه‌ات از سر گرفته است از حال رفته، بوسه ز حنجر گرفته است با ناله‌های فاطمه از كِثرتِ غمت عرش خدا به لرزه در آمد ز ماتمت پیر و مرادِ من شدی ای نور مشرقین باب النجاة امتِ حیرانْ در عالمین ساغر بریز ساقی ذكرِ شهادتین دیوانه می‌شوم به هوایِ تو یا حسین خونِ خدا به پایِ تو ایمان می‌آورم قابل بدانی‌ام به خدا جان می‌آورم من عاقبت‌به‌خیرِ توأم، خوش به حالِ من با عرشیان به سیرِ توأم، خوش به حالِ من نا آشنا ز غیرِ توأم، خوش به حالِ من اینجا اسیرِ دِیرِ توأم، خوش به حالِ من حالا كه خاكِ راه  شدم در سپاهِ تو می‌خواهم التماسِ دعا از نگاهِ تو علیرضا_شریف ۱. آتشکده و معبد یهودان ۲. زنار کمربندی بود که ذمیان نصرانی در مشرق‌زمین به امر مسلمانان مجبور بوده‌اند داشته‌باشند تا بدین وسیله از مسلمانان ممتاز گردند. کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر ایتا 👇👇👇 https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr روبیکا 👇👇👇 https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG