eitaa logo
کانون وبسیج مداحان وهیئات مذهبی خمینی شهر
558 دنبال‌کننده
4هزار عکس
2هزار ویدیو
152 فایل
ارتباط با ادمین های کانال 👇👇👇 @H9132091518 @Madaheahlebait
مشاهده در ایتا
دانلود
س هر شب برای گریه هایت ، گریه کردم ناله به ناله پا به پایت گریه کردم هر دفعه این نه سال را که یادم آمد از ابتدا تا انتهایت گریه کردم تسکین طفلانت اگر چه کار من بود با بچه هایت هم برایت گریه کردم ای مستجاب الدعوه ای که رفته از دست با آرزویت با دعایت گریه گردم در مجلس ختمِ خودم آندم نشستم هر کوچه ای که در عزایت گریه کردم ای که به پشت درصدایت در نیامد هر بار پشت در به جایت گریه کردم تو پیرهن میدوختی و در کنارت با روضه های کربلایت گریه کردم حامد_آقایی کانون وبسیج مداحان شهرستان خمینی شهر روبیکا 👇👇👇 https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG ایتا 👇👇👇 https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
علیهاالسلام دستی به پهلو دارد و دستی به دیوار داده‌ست تکیه مادر هستی به دیوار هر لحظه دردی تازه داغی تازه دارد در چشم خود غم‌های بی‌اندازه دارد مثل شبی تیره‌ست دنیای مقابل تنها هلالی مانده از آن ماه کامل گاهی که بر دیوار و در دارد نگاهی آهی به لب می‌آورد از درد آهی لبریز از دردست اما غرق احساس دستی به پهلو دارد و دستی به دستاس آه این نسیم با محبت، مادرانه دستی کشیده بر سر و بر روی خانه شرمندۀ احساس او شد خانه‌داری با هر نفس آه از در و دیوار جاری شب، نیمه‌شب، خسته شکسته، مات، مبهوت دستی به سر می‌گیرد و دستی به تابوت از خانه بیرون می‌رود ناباورانه جان خودش را می‌برد بر روی شانه خورده گره با گرد غربت سرنوشتش در خاک پنهان می‌شود پنهان بهشتش «نفسی علی...» آه از دل پر درد او آه «یا لیتها...» آه از دل پر درد او آه این روزها دستی به سمت ذوالفقار است... سیدمحمدجواد_شرافت کانون وبسیج مداحان شهرستان خمینی شهر روبیکا 👇👇👇 https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG ایتا 👇👇👇 https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
علیه‌السلام شاید او یوسف ذریۀ طاها می‌شد روشنی‌بخشِ دل و دیدۀ بابا می‌شد شاید او در دل گهواره زبان وا می‌کرد همدم فاطمه ـ فِی المَهدِ صَبِيّا ـ می‌شد شاید او بین مناجات و نماز شب خویش جلوۀ روشنی از حضرت موسی می‌شد شاید او از همۀ اهل جهان دل می‌بُرد مثل پیغمبرمان خوش قد و بالا می‌شد شاید او در سَکَنات و وَجَنات و حَسَنات اَشبهُ النّاس به صدیقۀ کبری می‌شد شاید او مثل اباالفضل میان صفین ذوالفقار علی عالی اعلی می‌شد شاید او مشک به دوش از وسط نخلستان از حرم با رجزی راهی دریا می‌شد شاید... امّا چه بگویم که چه شد در آتش کاش او پاسخ این شاید و امّا می‌شد رضا_خورشیدی‌فرد کانون وبسیج مداحان شهرستان خمینی شهر روبیکا 👇👇👇 https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG ایتا 👇👇👇 https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
علیهاالسلام زنی از خاک، ‌از خورشید، از دریا،‌ قدیمی‌تر زنی از هاجر و آسیه و حوا قدیمی‌تر زنی از خویشتن حتی، از أعطینا، قدیمی‌تر زنی از نیّت پیدایِش دنیا، قدیمی‌تر که قبل از قصۀ ‌«قالوا بلی» این زن بلی گفته‌ست نخستین زن که با پروردگارش یا علی گفته‌ست ملائک در طواف چادرش، پروانه پروانه به سوی جانمازش می‌رود سلانه سلانه شبی در عرش از تسبیح او افتاد یک دانه از آن دانه بهشت آغاز شد، ریحانه ریحانه نشاند آن دانه را در آسمان با گریه آبش داد زمین خاکستری بود، اشک او رنگ و لعابش داد زنی آن‌سان که خورشید است سرگرم مصابیحش که باران نام او را می‌ستاید در تواشیحش جهان آرایه دارد از شگفتی‌های تلمیحش جهان این شاه‌مقصودی که روشن شد ز تسبیحش ازل مبهوت فردایش، ازل حیران دیروزش ندانم‌های عالم ثبت شد در لوح محفوظش چه بنویسم از آن بی‌ابتدا، بی‌انتها، زهرا ازل زهرا، ابد زهرا، قدر زهرا، قضا زهرا شگفتا فاطمه! یا للعجب! واحیرتا! زهرا چه می‌فهمم من از زهرا و ما أدراک ما زهرا! مرا در سایۀ خود بُرد و جوهر ریخت در شعرم رفوی چادرش مضمون دیگر ریخت در شعرم مدام او وصله می‌زد، وصلۀ دیگر بر آن چادر که جبرائیل می‌بندد دخیل پر بر آن چادر ستون آسمان‌ها می‌گذارد سر بر آن چادر تیمّم می‌کند هر روز پیغمبر بر آن چادر همان چادر که مأوای علی در کوچه‌ها بوده‌ست کمی از گرد و خاکش رستخیز کربلا بوده‌ست غمی در جان زهرا می‌شود تکرار در تکرار صدای گریه می‌آید به گوشش از در و دیوار تمام آسمان‌ها می‌شود روی سرش آوار که دارد در وجودش روضه می‌خواند کسی انگار برایش روضه می‌خواند صدایی در دل باران که یا أماه! أنا المظلوم، أنا المقتول، أنا العطشان خدا را ناگهان در جلوه‌ای دیگر نشان دادند که خوبِ آفرینش را به زهرا ارمغان دادند صدای کودکش آمد، تمام عرش جان دادند ملائک یک به یک گهوارۀ او را تکان دادند صدای گریه آمد، مادرم می‌سوخت در باران برای کودک خود پیرُهن می‌دوخت در باران وصیت کرد مادر، آسمان بی‌وقفه می‌بارید حسینم هر کجا خُفته، قدم آرام بردارید! تن او را به دست ابری از آغوش بسپارید جهان تشنه‌ست، بالای سر او آب بگذارید زمان رفتنش فرمود: می‌بخشید مادر را کفن‌هایم یکی کم بود، می‌بخشید مادر را بمیرم بسته می‌شد آن نگاه آهسته آهسته به چشم ما جهان می‌شد سیاه آهسته آهسته صدای روضه می‌افتد به راه آهسته آهسته زنی آمد به سوی قتلگاه آهسته آهسته بُنَّیَ تشنه‌ای مادر برایت آب آورده... سیدحمیدرضا_برقعی کانون وبسیج مداحان شهرستان خمینی شهر روبیکا 👇👇👇 https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG ایتا 👇👇👇 https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
س اول هر چیز را حیدر مشخص می کند آخرش تکلیف را کوثر مشخص می کند حیدری نیمه ابری یا حسینی شدید پس هوای خانه را مادر مشخص می کند چشم می بندم صدای پای مادر درسرم راه باقیمانده را تا در مشخص می کند اولش آهسته بعدش با قدم های سریع روضه را اینگونه تا آخر مشخص می کند باصدا کردم تجسم صحنه را، ازچشم هم؛ گوش گاهی صحنه را بهتر مشخص می کند در میان بسترش تکلیف کل شیعه را فاطمه بایک تکان سر مشخص می کند درمیان بچه‌های فاطمه ازاین به بعد سهم غربت را فقط خواهر مشخص می کند بین آقا زاده هایش هم مسیر روضه را غالبا فرزند کوچکتر مشخص می کند سرنوشت عالمی را میخ در معلوم کرد بعد از این تکلیف را خنجر مشخص می کند مهدی_رحیمی کانون وبسیج مداحان شهرستان خمینی شهر روبیکا 👇👇👇 https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG ایتا 👇👇👇 https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
علیهاالسلام تن خاكی چه تصور ز دل و جان دارد؟ مگر این راه پر از حادثه پایان دارد؟ در بهاران مشو از یاد حقیقت غافل جلوۀ اوست همه، آنچه گلستان دارد سینه را آینۀ باغ شقایق كرده‌ست خاطراتی كه دل از داغ شهیدان دارد صبح جمعه دل ما هم نفس باد صبا شكوه از فُرقت آن زلف پریشان دارد جان ما لحظه به لحظه ز غمش سوخته است چشم ما ثانیه در ثانیه باران دارد آری این راه، به پایان نرسیده‌ست هنوز راه عشق است بسی آتش سوزان دارد... راه ما راه جهاد است، ره بیداری‌ست امت واحده! برخیز كه وقت یاری‌ست این همان راه خدا، راه فنا، راه بقاست راه زهرا و علی، راه شهیدان خداست این همان عهد ازل، عهد خدا با همه بود كه وفادارترین فرد به آن فاطمه بود همه دیدند شجاعانه به مسجد رو كرد آری آن بانوی فرزانه به مسجد رو كرد چشم پر ابر، ولی جلوۀ خورشیدی داشت در پی غصب فدک، خطبۀ توحیدی داشت... از خدا گفت و سپس نعمت بی‌پایانش وای از آن دل كه اطاعت نكند فرمانش خطبه می‌خواند و از آن نعمت برتر می‌گفت آری آن روز ز الطاف پیمبر می‌گفت گاه از امت و گاهی ز امامت می‌گفت گاهی از سختی فردای قیامت می‌گفت گفت مردم! نشده آتش دل، سرد هنوز نگذشته‌ست ز داغ پدرم چندین روز آه، لب بستن از این غم ز توان بیرون است خواهم آرام نشینم! چه كنم؟ دل خون است! همتی داشت در آن روز به اثبات علی عزم آن یار خلاصه به همین نیست ولی رفت در پشت در و سوخت به شوق مولا شعله‌ها بر جگر افروخت به شوق مولا با همان زخم جگرسوز برون زد، آری معركه گرم جنون بود، به خون زد، آری رفت دنبال علی تا كه علی را نبرند دست بر جامۀ مولا... كه علی را نبرند رفت در معركۀ خون و مصاف شمشیر وای من بازوی زهرا و غلاف شمشیر ناله زد ناله، از این ناله چه‌ها باید كرد آری این نالۀ زهراست، حیا باید كرد... جواد_محمدزمانی کانون وبسیج مداحان شهرستان خمینی شهر روبیکا 👇👇👇 https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG ایتا 👇👇👇 https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
س دست در دست حسن بود که بیرون آمد مهر با ماه از اشراقِ مدینه سر زد سوی مسجدبه شُکوه و عظمت گشت روان گوییا حیدر کرار رَوَد در میدان نه به کف دشنه و نه خنجر و تیغ و عَلَمی قصد کرده است کُند فتح فدک را به دَمی گام مردانه او لرزه به عالم انداخت گرد و خاکِ ره او خیبر دیگر می ساخت کوچه ها گرم تماشای خداوند جلال عرش در زیر قدمهاش رسیده به کمال خطبه آغاز شد و با سخنش شد محشر ذوالفقار آخته انگار علی در خیبر محضر هیبت او کوه اُحد زانو زد آسمان سجده به خاکِ قدم بانو زد بانگ زد دست از این خواب گران بردارید هر چه دارید همه از من و حیدر دارید سر این سفره اگر روزی خود را بستید همگی ریزخورِ حیدر و زهرا هستید گردش چرخ فلک نیز به دستانِ علی است در رگ و ریشه ي زهرا به خدا جانِ علی است اگر از بند به بندِ تن من جان برود نگذارم که علی بی کس تنها بشود به رُخِ سرخ و پریشانی این گیسویم تا زمانی که نفس هست علی میگویم حُرمت نان و نمک حقِ علی بود علی غرض از باغ فدک حقِ علی بود علی آنچنان تیغ کلامش نفس از دشمن برد عاقبت پرچمِ حیدر به سر مسجد خورد تا شنیدند حقیقت به رهش افتادند با خجالت فدکِ فاطمه را پس دادند حسنش بود که تکبیرِ مکرر می گفت و اِن یکاد از نفسِ حضرت مادر می گفت افرین بر تو بر خطبه ي تو، مادر من همه دیدند چطور آمده قرآن به سخن دست در دست حسن بود که بیرون آمد بعدِ چندی همه دیدند که لبخندی زد گرچه زن بود ولی نیست چو او مردِ غیور کوچه ها از قدمش پر شد از احساس غرور ناگهان سایه ي یک پَست به دیوار افتاد بند بندِ فلک از دست ستم شد فریاد تیره شد کوچه و در شهر سکوتی پیچید دست شب رنگِ سیاهی به رخ دهر کشید کوچه ای تنگ و دلی سنگ خدا رحم کند حضرت حوریه و جنگ، خدا رحم کند می وزید از دل کوچه خبری سرخ و کبود دیده ای تنگ حرامی به فدک دوخته بود دوربر را نظری کرد نباشد خبری یا مبادا! که ازاین ره گذرد رهگذری هر چه مادر به عقب رفت عدو پیش آمد عاقبت تکیه به ناچار به دیواری زد ناگهان سایه ي دستی روی خورشید افتاد پسرش سینه سپر کرد مقابل اِستاد جگر شیر حسن داشت ولیکن افسرد دستی از روی سرش رد شد و بر مادر خورد ضربه ای از دو طرف بود و خسوفی پُر درد رحم بر بی کسی فاطمه دیوار نکرد آنچنان زد که فلک پر شده از ناله چنین همه گفتند به هم عرش خدا خورد زمین تلخ این بود حرامی به‌ خودش می بالید تلخ تر اینکه به اشک‌ِ حسنش می خندید با تمسخر نظرش سوی حسن تا افتاد پاره های فدکِ فاطمه را دستش داد گفت این حقِ شما، خنده کنان رفت که رفت مانده باقی حسن، با غرورش همش نعره زنان رفت‌که رفت با پروبال و شکسته نفسش بند آمد نفس هم قدم‌ هم نفسش بند آمد راه میرفت وبه لب داشت به زحمت سخنی حَسنم حرفی از این قصه مبادا بزنی موسی علیمرادی کانون وبسیج مداحان شهرستان خمینی شهر روبیکا 👇👇👇 https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG ایتا 👇👇👇 https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
35.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ زیبای دنیام فاطمه 🎙 با صدای علی اکبر حائری و همراهی گروه سرود نجم الثاقب دنیام فاطمه! میخوای داد بزنم تا همه بشنون تنهام فاطمه! 💔😔 کانون وبسیج مداحان شهرستان خمینی شهر روبیکا 👇👇👇 https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG ایتا 👇👇👇 https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
زمینه حضرت زهرا سلام الله علیها خرابه حالت، کبوتر علی چرا کبوده بالت جوون حیدر، قد کمون نمی خوره به سن و سالت زار شدی عزیز مولا/پیر شدی جوون حیدر از همین دو روز دنیا/سیر شدی جوون حیدر تا شدی جوون مولا/یار قد کموون حیدر می زنه شرار آتیش/درد تو به جون حیدر از درد تو درد می کشم زهرا جان هی ناله ی سرد می کشم زهرا جان جور تو رو تا باشی توو این خونه من مثل یه مرد می کشم زهرا جان زهرا جان... پرت کبوده، عزیز من مگه گناه تو چی بوده بمون کنارم، برای رفتنت خدایی خیلی زوده تازه اول بهاره/باغ من ولی خزونه بچه هات هنوز کوچیکن/شوهرت هنوز جوونه آخه کی می تونه زهرا/جاتو توو خونه بگیره کاش می شد خودت بمونی/جای تو علی بمیره بعد از تو خراب میشه این ویروونه بعد از تو برام زندگی زندونه بعد از تو علی همدمِ با چاهه بعد از تو علی بی سپر می مونه زهرا جان... علی غریبه، بمون که خنده هات برا علی طبیبه بمون عزیزم، بمون که حال زینب و حسن عجیبه آه بمون که زندگی رو/واسه بچه ها بسازی کاش بشه ببینه زینب/باز تو مشغول نمازی بعد رفتنت عزیزم/وقت گریه ی حسینه غصه ی شبای زینب/کام تشنه ی حسینه بعد از تو حسین دائما بی حاله بعد از تو حسین راهیِ گوداله بعد از تو زیر سمّ اسبا میره بعد از تو حسین پیکرش پاماله یا مظلوم... وحید محمدی کانون وبسیج مداحان شهرستان خمینی شهر روبیکا 👇👇👇 https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG ایتا 👇👇👇 https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا