#نوحه_امام_کاظم
( علیه السلام )
#حاج_امیر_عباسی
#زمینه
یا سیدی موسی بن جعفر2
مددی باب الحوائج
یاس گلستان پیغمبر
ای پسر زهرا و حیدر
سیدی موسی بن جعفر
تا به فلک رفته سوز آهت
گوشه ی زندان شد قتلگاهت
فضل و شرافت بوده گناهت
گوشه ی زندان شد قتلگاهت
یا سیدی موسی بن جعفر2
مددی باب الحوائج
دیده شده با یاد تو تر
ای به همه مولا و سرور
سیدی موسی بن جعفر
گوش دلم بشنود صدای
ناله ی جانسوز مادر تو
سِندی بن شاهک یهودی
تازیانه زد به پیکر تو
یا سیدی موسی بن جعفر2
مددی باب الحوائج
دل تو شد خون ازکینه و
جنایت آن خصم کافر
سیدی موسی بن جعفر
از غم تو محشری به پا شد
حق ّ رسالت چه خوش ادا شد
دست و پا بسته با غل و زنجیر
گوشه ی زندان جانت فدا شد
یا سیدی موسی بن جعفر2
مددی باب الحوائج
#شهادت_امام_کاظم
💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠
#نوحه_امام_کاظم
( علیه السلام )
#حاج_امیر_عباسی
#زمینه
یا سیدی موسی بن جعفر2
مددی باب الحوائج
یاس گلستان پیغمبر
ای پسر زهرا و حیدر
سیدی موسی بن جعفر
تا به فلک رفته سوز آهت
گوشه ی زندان شد قتلگاهت
فضل و شرافت بوده گناهت
گوشه ی زندان شد قتلگاهت
یا سیدی موسی بن جعفر2
مددی باب الحوائج
دیده شده با یاد تو تر
ای به همه مولا و سرور
سیدی موسی بن جعفر
گوش دلم بشنود صدای
ناله ی جانسوز مادر تو
سِندی بن شاهک یهودی
تازیانه زد به پیکر تو
یا سیدی موسی بن جعفر2
مددی باب الحوائج
دل تو شد خون ازکینه و
جنایت آن خصم کافر
سیدی موسی بن جعفر
از غم تو محشری به پا شد
حق ّ رسالت چه خوش ادا شد
دست و پا بسته با غل و زنجیر
گوشه ی زندان جانت فدا شد
یا سیدی موسی بن جعفر2
مددی باب الحوائج
#شهادت_امام_کاظم
💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠
.
#زمینه #امام_کاظم
#شهادت_حضرت #موسی_بن_جعفر(ع)
دلی که ، میگیره کنج زندون
تو دنیا ، غم میخوره فراوون
می مونه ؛ به انتظار فردا ، پریشون
روزا هم
براش یه شام تاره
یه گوشه ای تو زندون
سر روی خاک میذاره
همیشه
این حاجت اسیره
که اخرش یه جوری
دق کنه و بمیره
خوش به حال و روزِ
اون کبوتری که
همش به حال پروازه
صید تو دام صیاد
هی دلش میگیره
باید با این غصه بسازه
"یابن زهرا یابن حیدر یا ابالسلطان"
بند دوم
دوباره وقت عزا رسیده
تو قلبم هوای غم پیچیده
آقامون شد از بلای دنیا خمیده
تو زندون
بودی عذاب کشیدی
برات بمیرم آقا
از کسی خیر ندیدی
ولی باز
تشنه نرفتی از حال
شبیه عشق زهرا
نشد تن تو پامال
وای خرابه حالت
اون نگاه سردت
به آسمونه ای مولا
چی سرتو اومد
داغ تو آقاجون
نشسته توی این دلها
"یابن زهرا یابن حیدر یا ابالسلطان"
بند سوم
میگیره،دلم تو این سیاه چال
می میرم،بس که زدم پروبال
خداییش،چیا کشیده جدم،تو گودال
می بینم
عمه ی دل شکسته
با حال زار و خسته
به روی تل نشسته
باقدی
کمون داره می بینه
که شمر به روی سینه
با خنجری می شینه
آه دیگه تو زندون
با خوندن قرآن
لبام که خیزرون نخورده
وای دیگه یهودی
آه دختر من رو
توو مجلس شراب نبرده
"یابن الزهرا یابن حیدر اباعبدالله"
✍ بقلم:
#حاج_ابوالفضل_جدیان(بند اول)
#مجید_آقاجانی(بند دوم)
#ابوذر_رییس_میرزایی(بند سوم)
#امام_موسی_کاظم_ع_شهادت
این تن غرق کبودی آسمان را محور است
این سرِ از تخته آویزان به عالم سرور است
جای او بر روی چشم ماست نه بر تخته چوب
مردم! این محنت کشیده وارث پیغمبر است
آنقدر سنگینی زنجیر زجرش داده است
گردنش از دستهای لاغرش لاغرتر است
ساق پایش را ببیند دخترش دق میکند
خوب شد که نیست اینجا، او ندیده مضطر است
بچه هایش نذرها کردند آزادش کنند
گرچه آزادست حالا، حیف دیگر پرپر است
ای غلامان برروی دوش شما آقای ماست
پس دهید اورا به ما، وقت وداع اخر است
قاتل موسی بن جعفر زهر یا زندان نبود
قاتلش توهین سندی لعین بر مادر است
شیعیان هریک کفن در دستْ، اینجا آمدند
کاظمین از واحسینا واحسینا محشر است
گریه کن با حضرت موسی بن جعفر بر حسین
گریه کن بر آن غریبی که به زیر خنجر است
**
خنجرش کند است میدانم ولی ای تشنه لب
دست و پا کمتر بزن زینب دراین دورو بر است
شاعر: #سیدپوریا_هاشمی
©
#نوحه_امام_کاظم
( علیه السلام )
#حاج_امیر_کرمانشاهی🎤
#آواز_دشتی
چه زندان و چه زندانبانی
توو این شبای طولانی
که تازیونه ست افطارم
شبیه بارون میبارم
گوشه سیاه چال
افتادم به یاد گودال
مثل جدم حسین
دست و پا میزنم
تشنه لب
مادرم رو صدا میزنم
( مادرم ، مادرم ... ) تکرار
چه شبهای تاریک و سردی
چه مردمان نامردی
نه دلخوشی نه لبخندی
نه آشنا نه فرزندی
مُردم از جدایی
میوه دلم کجایی ؟
جای تو ، خالیه
این دمِ آخری ...
من حسینو تو مثل
« علی اکبری »
مثل جدم حسین
دست و پا میزنم
تشنه لب
مادرم رو صدا میزنم
غم و درد من
بی اندازه ست
تنم پر از خونِ تازه ست
دیگه از این دنیا سیرم
خدا رو شکر زود میمیرم
ای به خون نشسته
دشمن ساقه مو شکسته
دستمو بسته و بی اِبا میزنه
مثل مادر منو بی هوا میزنه
#شعر_پایانی
نخلی که شکسته
ثمرش را نزنید
مرغی که زمین خورده
پرش را نزنید
دیدید اگر که
دست مردی بسته
دیگر درِ خانه همسرش را نزنید
#شاعر_استاد_سازگار✍
#زمینه
#شهادت_امام_کاظم
💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠
هرکه افتد در حصارش نام او آزاده است
گر حرم دور است از دل تا حریمش جاده است
بر اسیران گنه برگو که این آزادمرد
بندِ بگشودن ز هر دل با نگاهش ساده است
ای دل امشب از حرم رو کنج زندان، یوسفی
خون فشان از بهر آزادی دگر آماده است
زخمِ گردن دردِ پهلو دست های بی رمق
گویی امشب روبرویش مادرش اِستاده است
می زند با دست و پای بسته هر دم دست و پا
ای غل و زنجیر، رحمی کز نفس افتاده است
پوستی بر استخوانی مانده از این روزه دار
چارده سال است این جا بر سر سجاده است
نیست بالینش نه معصومه نه دلبندش رضا
دیده تر، خشکیده لب بر خاک رخ بنهاده است
آی، صیاد از گلویش باز کن زنجیر را
خاطرت آسوده باشد صید تو جان داده است
پیکر شَه روی تخته پاره ای تشییع شد
درب زندان باز شد بر سر زنان شهزاده است
درگه باب الحوائج عالمی بهر شفاء
چون «رئوفی» دست ها را بر دعا بگشاده است
#حسین_رئوفی
#امام_موسی_ابن_جعفر_ع
#امام_کاظم #مرثیه_امام_کاظم
چه خیری دارد این روضه، چه حالی، احسن الحال است
عزا و گریه بر موسی بن جعفر، خیرالاعمال است
هر آن کس زد صدا در زندگی، باب الحوائج را
علی رغم تمام مشکلاتِ خود، خوش اقبال است
کسی که اعتقادش بر شفای روضه اش سُست است
اساساً ریشه ی توحید و ایمانش پُر اشکال است
همین که نام او در خاطر بیمار می آید
طبیب از راه می آید، شفایش هم به دنبال است
همیشه کار سائل ها، تمنا از کریمان است
کریمان بینشان همواره بخشش، رسم و منوال است
زن بدکاره را با یک نظاره زیر و رو کرد و...
زن افتاده به سجده، نزد معبودش سبک بال است
کسی که عرشیان مشتاق بر پابوسی اش هستند
چرا منزلگهش بر خاک نمناک سیهچال است؟!
به لب خلصنی یا رب دارد و مانند صدیقه
نمی دانم چرا جسمش شبیه باغ آلاله است
چرا جسم نحیفش از رد شلاق گلگون شد؟!
چرا آخر عبای ریش ریش او لگدمال است؟!
چرا مولای ما افتاده گیر بددهانی پست؟!
چرا هر صبح و شب در دور آقا جار و جنجال است؟!
چگونه ساق پایش را شکسته سندی ملعون؟!
تکان که می خورد پایش، تمام روز بدحال است
**
چکیده اشک روضه بر لبِ خشکیده از زهرش
به یاد غربت لب تشنه ای در بین گودال است
مگر آخر چه شد در وقت غارت کردن ارباب؟!
به دست هر کسی یک تکه از پیراهن و شال است
#امام_کاظم #مرثیه_امام_کاظم
صدای روضه می آید مهیّا می شود چشمم
خدارا گریه کن ها ! بینتان جا می شود چشمم؟
برای یوسف زندان بغداد اشک می ریزم
به نابیناییم شادم ، زلیخا می شود چشمم
من از زندان و زندانبان و زندانی چه می دانم
بپرس از اشک می بینی که دریا می شود چشمم
عبادتگاه یا زندان ؟ نمی دانم ولی با او
نماز اشک می خوانم ، مصلّی می شود چشمم
بنا بود آنچه می خوانم تسلای دلم باشد
عجب جایی میان روضه ها وا می شود چشمم
شبِ تاریکِ زندان ، ابنِ شاهک ، خشم زندانبان
شب قدر است و با این روضه احیا می شود چشمم
گریزِ کربلا را نیز با خود دارد این زندان
فرات اشک ! جاری شو که سقّا می شود چشمم
تنی در بین زنجیر و تنی بر خاک در گودال
میان روضه حیرانم ، معمّا می شود چشمم
روضه امام کاظم علیه السلام.
دستی رسید بال و پرم را كشید و رفت
از بال من شكسته ترین آفرید و رفت
خون گلوی زیر فشارم كه تازه بود
با یك اشاره روی لباسم چكید و رفت
قربون غریبیت برم آقاجان؛
بدكاره ای…
الله اكبر، الله اكبر، چقدر جسارت رو برد بالا، زن بدكاره فرستاد تو زندان برا موسی بن جعفر، اُف بر تو روزگار
بدكاره ای به خاك مناجات سر گذاشت
وقتی صدای بندگیم را شنید و رفت
از روزنه در نگاه كردن، دیدن زن بدكاره صورت رو خاك گذاشته، هی میگه خدایا غلط كردم، این كی بود من اومدم سراغش، چرا اینقدر صداش دل رو زیر رو می كنه
بدكاره ای به خاك مناجات سر گذاشت
وقتی صدای بندگیم را شنید و رفت
شاید مرا ندیده در آن ظلمتی كه بود
الله اكبر اصلاً نمی تونم این بیتها رو وا كنم، می دونم بدون اینكه توضیح بدم، ناله شو می زنی
شاید مرا ندیده در آن ظلمتی كه بود
با پا به روی جسم ضعیفم دوید و رفت
راضی نشد به بالش سختی كه داشتم
زنجیر های زیر سرم را كشید و رفت
بچه سیدا نشون بدن غیرتی ناله می زنن، تو این یه بیت
وقتی كه…
خاك تو دهنم، ان شاءالله این تكه تاریخ دروغ باشه
وقتی كه نام فاطمه را از لبم شنید
یك حرفی از كنار دهانش پرید و رفت
هرچی می خوای منو بزنی بزن، اسم مادرم رو درست ببر، تو رو خدا دو بیت می خونم و می شینم با تو گریه می كنم، حواست با منه
از چند جا ضریح تنم متصل نبود
پهلوی هم مرا وسط تخته چید و رفت
اما چه خوب شد كفنم را كسی نبرد
تا زیر نیزه ها بدنم را كسی نبردمی خوام روضه رو از زبون حضرت معصومه بخونم، وقتی مثل فردا شب، امام رضا یه لحظه از مدینه رفت، از نظرها غایب شد، حضرت معصومه دیگه برادر رو ندید، مدتی زیادی انتظاره برادر رو كشید، بعد از دقایقی برگشت بی بی یه نگاهی به داداش انداخت، دید سر رو آشفته است، موها پریشونه، لباس ها همه غرق خاكه، كجا بودی داداش، چرا منو تنها گذاشتی رفتی، یه نگاه به خواهرش كرد،
گفت خواهر فقط یه جمله بگم، دیگه منتظر نباش، دیگه انتظار بابامونو نكش، خودم رفتم بدن غرق خونش رو داخل خاك گذاشتم، یه جایی ببرمت هر كی تاحالا ناله نزده، عقده دلش وا بشه، می خوام بگم دختر منتظر بابا بوده، همتون اهل روضه اید،
دختری كه چهارده سال هی اومدن خواستگاری گفت: نه، قبول نمی كنم بابام زندانه، باید بابام آزاد بشه، اینقدر صبر كرد، آخرش خبر باباشو براش آوردند، می خوام یه جمله بگم، كاشكی تو خرابه هم خبر بابا رو می آوردند، كجای دنیا دیدید،برای دختر منتظر، سر بریده باباشو ببرند، حسین…