✨﷽✨
#پندانه
📌سه چیز را به آسانی از دست نده؛
👈🏻"جوانی"، "وقت"، "دوست"
📌سه فرد را همیشه احترام داشته باش؛
👈🏻"مادر"، "پدر"، "استاد"
📌از سه چیز همیشه به نفع خودت استفاده کن؛
👈🏻"عقل"، "صبر"، "همت"
📌سه چیز را بیشتر از همیشه بشناس؛
👈🏻"خود"، "خداوند"، "حق دیگران"
📌سه چیز را همیشه با احتیاط بردار؛
👈🏻"قلم"، "قسم"، "قدم"
📌سه چیز را همیشه به یاد داشته باش؛
👈🏻"مرگ"، "احسان"، "قرض"
📌لذت سه چیز را از دست نده؛
👈🏻"مال"، "اولاد"، "آزادی"
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
@kanoonpormehr
✨﷽✨
✅فقط یک بار زندهایم و زندگی میکنیم
✍️تو لیست خرید برای همسرم نوشته بودم: یک و نیم کیلو سبزی خوردن. همسرم آمد. بدوبدو خریدها را گذاشت خانه و رفت که به کارش برسد. وسایل را که باز میکردم سبزیها را دیدم. یک و نیم کیلو نبود. از این بستههای کوچک آماده سوپری بود که مهمانی من را جواب نمیداد. حسابی جا خوردم! چرا اینطوری گرفته خب؟! بعد با خودم حرف زدم که بیخیال کمتر میگذارم سر سفره. سلفون رویش را که باز کردم بوی سبزی پلاسیده آمد. بعله. ترهها پلاسیده بود و آب زردش از سوراخ سلفون نایلون خرید را هم خیس کرده بود. در بهت و عصبانیت ماندم. از دست همسری که همه خریدهایش اینطوری است. به جای یک و نیم کیلو میرود سبزی سوپری میخرد و بوی پلاسیدگیاش را که نمیفهمد، از شکل سبزیها هم متوجه نمیشود!! یک لحظه خواستم همان جا گوشی تلفن را بردارم زنگ بزنم به همسر که حالا وسط این کارها من از کجا بروم سبزی خوردن بخرم؟! و یک دعوای بزرگ راه بیاندازم. بعد بیخیال شدم. توی ذهنم کمی جیغ و داد کردم و بعد همانطور که با خودم همه نمونههای خریدهای مشابه این را مرور میکردم، فکر کردم شب که آمد یک تذکر درست و حسابی میدهم.
بعد به خودم گفتم: خوب شد زنگ نزدی! شب که آمد هم نرمتر صحبت کن. رفتم سراغ بقیه کارها و نیم ساعت بعد به این نتیجه رسیدم که اصلا اتفاق مهمی نیفتاده. ارزش ندارد همسرم را به خاطرش سرزنش کنم. ارزش ندارد غرغر کنم. ارزش ندارد دربارهاش صحبت کنم حالا! مگر چه شده؟! یک خرید اشتباهی. همین. دم غروب، همین منی که میخواست گوشی تلفن را بردارد و آسمان و زمین را به هم بریزد که چرا سبزی پلاسیده خریدی؟ آرام گفتم: راستیها سبزیهاش پلاسیده بود. یادمون باشه از این به بعد خواستیم سبزی سوپری بخریم فقط تاریخ اون روز باشه؛ تمام. همسرم هم در ادامه گفت: آره عزیزم میخواستم از سبزی فروشی بخرم، بعد گفتم تو امروز خیلی کار داری و خسته میشی، دیگه نخواد سبزی هم پاک کنی. آن شب سر سفره سبزی خوردن نگذاشتم و هیچ اتفاق عجیب و غریبی هم نیفتاد.
مکث را تمرین کردم و ﺑﻪ همسرم عاشقانهتر نگاه میکردم و فهمیدم اگر اون موقع زنگ میزدم امکان داشت روز قشنگم تبدیل بشه به یک هفته قهر. ربطی نداره متاهلی یا مجرد؛ مکث را تمرین کن. گاهی زندگی سخت است و گاهی ما سختترش میکنیم. گاهی آرامش داریم، خودمون خرابش میکنیم. گاهی خیلی چیزا رو داریم اما محو تماشای نداشتههامون میشیم. گاهی حالمون خوبه اما با نگرانی فردا خرابش میکنیم. گاهی میشه بخشید اما با انتقام ادامهاش میدیم. گاهی میشه ادامه داد اما با اشتیاق انصراف میدیم. گاهی باید انصراف داد اما با حماقت ادامه میدیم. و گاهی... گاهی... گاهی... تمام عمر اشتباه میکنیم و نمیدونیم یا نمیخوایم بدونیم. کاش بیشتر مراقب خودمون، تصمیماتمون و گاهی، گاهیهای زندگیمون باشیم. کاش یادمون نره که فقط یک بار زندهایم و زندگی میکنیم؛ فقط یک بار.
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
@kanoonpormehr
006.mp3
1.61M
❤️🍃❤️
✍ رابطه صحیح زن و شوهر در خانواده
↩️ پر کردن ظرف روان انسان ها مهم ترین عامل دوری اعضای خانواده از همدیگه
#دکترحمیدحبشی
@kanoonpormehr
✨﷽✨
✅فقط یک بار زندهایم و زندگی میکنیم
✍️تو لیست خرید برای همسرم نوشته بودم: یک و نیم کیلو سبزی خوردن. همسرم آمد. بدوبدو خریدها را گذاشت خانه و رفت که به کارش برسد. وسایل را که باز میکردم سبزیها را دیدم. یک و نیم کیلو نبود. از این بستههای کوچک آماده سوپری بود که مهمانی من را جواب نمیداد. حسابی جا خوردم! چرا اینطوری گرفته خب؟! بعد با خودم حرف زدم که بیخیال کمتر میگذارم سر سفره. سلفون رویش را که باز کردم بوی سبزی پلاسیده آمد. بعله. ترهها پلاسیده بود و آب زردش از سوراخ سلفون نایلون خرید را هم خیس کرده بود. در بهت و عصبانیت ماندم. از دست همسری که همه خریدهایش اینطوری است. به جای یک و نیم کیلو میرود سبزی سوپری میخرد و بوی پلاسیدگیاش را که نمیفهمد، از شکل سبزیها هم متوجه نمیشود!! یک لحظه خواستم همان جا گوشی تلفن را بردارم زنگ بزنم به همسر که حالا وسط این کارها من از کجا بروم سبزی خوردن بخرم؟! و یک دعوای بزرگ راه بیاندازم. بعد بیخیال شدم. توی ذهنم کمی جیغ و داد کردم و بعد همانطور که با خودم همه نمونههای خریدهای مشابه این را مرور میکردم، فکر کردم شب که آمد یک تذکر درست و حسابی میدهم.
بعد به خودم گفتم: خوب شد زنگ نزدی! شب که آمد هم نرمتر صحبت کن. رفتم سراغ بقیه کارها و نیم ساعت بعد به این نتیجه رسیدم که اصلا اتفاق مهمی نیفتاده. ارزش ندارد همسرم را به خاطرش سرزنش کنم. ارزش ندارد غرغر کنم. ارزش ندارد دربارهاش صحبت کنم حالا! مگر چه شده؟! یک خرید اشتباهی. همین. دم غروب، همین منی که میخواست گوشی تلفن را بردارد و آسمان و زمین را به هم بریزد که چرا سبزی پلاسیده خریدی؟ آرام گفتم: راستیها سبزیهاش پلاسیده بود. یادمون باشه از این به بعد خواستیم سبزی سوپری بخریم فقط تاریخ اون روز باشه؛ تمام. همسرم هم در ادامه گفت: آره عزیزم میخواستم از سبزی فروشی بخرم، بعد گفتم تو امروز خیلی کار داری و خسته میشی، دیگه نخواد سبزی هم پاک کنی. آن شب سر سفره سبزی خوردن نگذاشتم و هیچ اتفاق عجیب و غریبی هم نیفتاد.
مکث را تمرین کردم و ﺑﻪ همسرم عاشقانهتر نگاه میکردم و فهمیدم اگر اون موقع زنگ میزدم امکان داشت روز قشنگم تبدیل بشه به یک هفته قهر. ربطی نداره متاهلی یا مجرد؛ مکث را تمرین کن. گاهی زندگی سخت است و گاهی ما سختترش میکنیم. گاهی آرامش داریم، خودمون خرابش میکنیم. گاهی خیلی چیزا رو داریم اما محو تماشای نداشتههامون میشیم. گاهی حالمون خوبه اما با نگرانی فردا خرابش میکنیم. گاهی میشه بخشید اما با انتقام ادامهاش میدیم. گاهی میشه ادامه داد اما با اشتیاق انصراف میدیم. گاهی باید انصراف داد اما با حماقت ادامه میدیم. و گاهی... گاهی... گاهی... تمام عمر اشتباه میکنیم و نمیدونیم یا نمیخوایم بدونیم. کاش بیشتر مراقب خودمون، تصمیماتمون و گاهی، گاهیهای زندگیمون باشیم. کاش یادمون نره که فقط یک بار زندهایم و زندگی میکنیم؛ فقط یک بار.
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
@kanoonpormehr
✨﷽✨
✅قدر خانوادههاتون رو بدونید
✍️دیروز به پدرم زنگ زدم، هر روز زنگ میزنم و حالش را میپرسم. موقع خداحافظی حرفی زد که حسابی بغضی شدم. گفت:"بنده نوازی کردی زنگ زدی"؛ وقتی که گوشی را قطع کردم هق هق زدم زیر گریه که چقدر پدر خوب و مهربان است. دیشب خواهرم به خانهام آمده بود، شب ماند، صبح بیدار شدم و دیدم حمام و دستشویی را برق انداخته است.
گاز را شسته است، قاشق و چنگالها و ظرفها را مرتب چیده است و.. وقتی توی خیابان ماشینم خاموش شد اولین کسی که به دادم رسید برادرم بود و منو از نگاهها و کمکهای با توقع رها کرد. امروز عصر با مادرم حرف میزدم، برایش عکس بستنی فرستادم. مادرم عاشق بستنی است؛ گفتم بستنی را که دیدم یادت افتادم.
برایم نوشت:"من همیشه به یادتم؛ چه با بستنی، چه بی بستنی"؛ و من نشستهام و به کلمه "خانواده" فکر میکنم، که در کنارِ تمامِ نارفاقتیها، پلیدیها و دوروییهای آدمها و روزگار، تنها یک کلمه نیست، بلکه یک دنیا آرامش و امنیت است.
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
@kanoonpormehr
011.mp3
1.84M
✅ صحبت های دکتر حبشی در مورد رابطه صحیح زن و شوهر در خانواده
"بخش یازدهم"
🌷 زن و مرد باید در اطاعت امر خدا یار همدیگر باشند...
💥 دکتر حمید #حبشی
┈┈••✾❀💓✿💓❀✾••┈┈•
@kanoonpormehr
✨﷽✨
✅معنی رزق و روزی واقعی
✍️آیت الله مجتهدی (ره): آیا میدانی نمازت، رزقی است از سوی خداوند متعال؟ چون خیلی از انسانها اصلا نماز نمیخوانند! یا زمانی که خواب هستی سپس ناگهان بدون زنگ زدن ساعت بیدار میشوی و نماز میخوانی رزق است. چون بعضیها بیدار نمیشوند.
زمانی که با مشکلی روبهرو میشوی، خداوند صبری به تو میدهد که چشمانت را از آن بپوشی، این صبر، رزق است. زمانی که در خانه لیوانی آب به دست پدرت میدهی. این فرصت نیکی کردن، رزق است. گاهی اتفاق میافتد که در نماز حواست نباشد، ناگهان به خود میآیی و نمازت را با خشوع میخوانی، این تلنگر، رزق است.
یکباره یاد امام زمانت (علیه السلام) میافتی و سلامی به ایشان هدیه میکنی و دلت حسابی تنگ میشود. رزق واقعی این است. نه ماشین، نه خانه و نه درآمد! چون درآمد و ماشین و امثالهم رزق مال است که خداوند عزیز به همه بندگانش میدهد، اما رزق خوبیها را فقط به دوستدارانش میدهد.
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
@kanoonpormehr
✅ یک روش برای ایجاد آرامش در خانواده👇🏻
برای ایجاد آرامش چند روش و تکنیک وجود داشته دارد. اوّلین روش برای آرامش، آرامش های کلامی است؛ یعنی اگر پدر و مادر بخواهند به فرزند خود آرامش دهند، باید در ارتباط کلامی خود با نوجوان دقّت کنند. نوجوانان آتش زیر خاکستر هستند؛ یعنی نیاز به یک باد و نسیم دارند تا آتش درونشان شعله ور شود؛ لذا پدر و مادر نباید بگذارند که این تلاطم و برانگیختگی در نوجوان به وجود بیاید.
یکی از چیزهایی که آدم را خیلی عصبی می کند، بد حرف زدن است. در روایات دینی ما آمده است که: "زیبا سخن بگویید تا زیبا سخن بشنوید"؛ لذا اگر پدر و مادر بخواهند از نوجوان سخن زیبا بشنوند، باید با او زیبا سخن بگویند.
@kanoonpormehr