به نام خدای لحظه های دلتنگی
#شبیکهماهکاملشد
قسمت هشتم :کوفه .... و ما ادراک کوفه🔥
باغ ها آباد
میوه ها رسیده
چشمه ها خروشان
چشم ها منتظر
و دلها با توست یا حسین ع .....
اینها مضمون نامه هایی است
که هر روز برای پدرت فرستاده می شود
نامه پشت نامه
قاصد پشت قاصد
کوفیان دست بردار نبودند
کوفیان و امان از کوفیان
کوفه بوی خون میدهد
کوفه شهر هزار رنگ هزار فرقه است
و شما از کوفه کم داغ ندیده اید
اما......
دل بد مکن دختر
چرا را داستان را وارونه نگاه نمی کنی؟
چرا اینگونه تصور نمی کنی
که کوفیان سر عقل آمده اند
و می خواهند با یاری کردن پدرت
اشتباهات گذشته ی خود را جبران کنند
هر چند
که آب رفته به جوی باز نمی گردد
اما راه توبه و بازگشت باز است
و خداوند مهربان است و بزرگ
رقیه
با آب صبر و توکل
آتش تردید و دلشوره دلت را خاموش کن
دلت می خواهد
دلشوره ی خود را با پدر واگویه کنی و به او بگویی پدرم
کوفیان وفا ندارند....💔
اما پدرت امام است رقیه
چه جای نصیحت است که او خود ناصح کل عالم است
پدر
حرف ناگفته را می شود
و نامه نانوشته ی می خواند
پدر حرف دل تو را از چشم هایت می خواند.
لبخند می زند
دستی بر سرت می کشد و به اتاق کناری می رود
مردی انتظار او را در اتاق می کشد
پدرت نامه ای را به دست او می دهد
دست بر شانه اش گذاشته
و با تبسم چند کلامی با او سخن می گوی
امام مرد را در آغوش گرفته
و با او وداع می کند
مرد با احترام و ادب از اتاق بیرون می رود
او مسلم است
دوست و همراه همیشگی
پدر او مامور کرده به امری مهم
سنجیدن صدق سخن کوفی جماعت کار هر کسی نیست
و مسلم کسی است
که می تواند این کار را به سرانجام برساند
او سفیر است.
سفیر حسین علیهالسلام
مسلم مردی است
که علم و شجاعت را در محضر پدر بزرگت و عمویت و پدرت شاگردی کرده
مسلم می رود
تا طلایه دار سپاه عشق باشد
با رفتن مسلم
می شود امید داشت که اینبار قصه جور دیگری است
در خیال ها خود غوطه ور هستی
که ناگاه صدای جوش و خروش سپاه دشمن تو را به خود می آورد
چادرت را به سر می کنی
و سراسیمه بیرون می آیی
عمه زینب
در پیشگاه خیمه ایستاده
و با چشمانی مضطرب به میدان می نگرد
ای سپاهیان من
بر اسب های خود سوار شوید و به سوی بهشت بتازید
این صدای نعره عمر سعد است
که سپاه خود به ستیز با شما فراخوانده
و در عوض با آنان بشارت بهشت را می دهد
به راستی انسان تا کجا می تواند خوار شود
که نبرد با عترت رسول خدا ص
را مجوزی برای بهشتی شدن بداند
و عجب است عمر سعدی که تا دیروز طرفدار صلح و سازش مذاکره بود
حال شده است یکه تاز میدان
پیغام ابن زیاد و فشار شمر
همه بهانه ای بود تا او آخرین تردید های دلش را سر ببرد
و بشود فرمانده قاتلین کربلا...
عاقبت رویای ملک ری
او را بدبخت کرد
اما چه باید کرد
در حالی که
سواران سپاه خصم هر لحظه نزدیک تر می شوند
باید پدر را خبر کرد
تا تدبیر کند این مشکل را
عمه در چشم به هم زدنی خودش را
به خیمه پدر می رساند
اما پدر
در کنار خیمه خفته است
دو دست بر قبضه شمشیر نهاده و پیشانی بر دست
رقیه
خوب نگاه کن
شاید این آخرین باریست که
خوابیدن پدرت را نظاره می کنی
پدر.....
اگر دست تقدیر ما را از هم جدا کرد
بعد از تو من چگونه بی آسایم💔
هر لحظه که می گذرد
بیش از پیش سایه سنگین هجران را بر آسمان زندگی ام احساس می کنم🥀
پدر
مرا تاب هجران تو نیست
پس خودت
فکری به حال دل ماتم زده ام بکن
ای مهربان ترین بابای دنیا
#ادامهدارد........
به قلم: سیدامیرحسینسمائی
بسم رب کرب و بلا
#شبیکهماهکاملشد
قسمت نهم: سفیر
سفیر کاروان عشق
در پانزدهم رمضان از کاروان جدا شد
او همای سعادتی است که بر شانه کوفیان نشسته.....
او قاصد بهار است🌺
درست مثل یک پرستوی خوش خبر ....
او برکه ایست کوچک
باقی مانده پس از بارش تند باران بهاری 🌧
و این مردم تشنه
به سوی او هجوم می آورند.....
در راه
همراهانش همچون دو ماهی بیرون افتاده از آب جان به جان آفرین تسلیم کرده
و او شکسته بال و خسته به کوفه می رسد...
خانه ی مختار آشیان اوست....
کمی می گذرد
سفیر عشق
برای ابلاغ پیامش مردم را فرامی خواند......
نغمه خوش الحان او
همه را مدهوش می کند....
نخلستان ها🌴
جویبارها🌊
کوچه ها
و مردم👥
همه مست می شوند
مست از بوی حیدر کرار
و صدای دل ربایش....
یاد علی دوباره با ندای مسلم زنده می شود
او سفیر نوه پیامبر ص است
و پیغامی که می خواند از طرف پور حیدر کرار است.....
مسلم می خواند
و ذره ذره اکسیر شفابخشی را در جان محتضر مردم کوفی می ریزد
مردمی که سالها در عذاب وجدان غفلت و بی وفایی به امامشان می سوختند
سخن مسلم به آخر نرسیده
فریاد لبیک یا حسین کوفه را به لرزه در می آورد....
صدا آنقدر بلند و رسا و کوبنده است
که پایه های کاخ کوفه را لرزانده
و حاکم کوفه را مستاصل می سازد....
اوضاع کوفه دگرگون می شود
مانند ذغالی گداخته🔥
و شما
در مکه از آیینه ی نگاه مهربان پدرت همه اتفاقات کوفه را به نظاره نشسته اید
و تو نظاره می کنی
و هر دم آرام تر می شوی
کوه یخ زده هراس و تردید در دلت ذره ذره آب می شود .....
خدا را شکر می کنی به سبب این آرامش....
تو و خانواده ات در کنار حریم امن الهی آرامید
به مکه و مردمانش خو گرفته اید
اما قاصد کوفه که می رسد
خبر از این دارد که باید از مکه دل بکنید....
کوفه در انتظار شماست
و اینبار مسلم شما را به کوفه فرا می خواند
کوفه در انتظار شما بود
اما نه برای استقبال بلکه برای محاصره و فشار و .....
عمه زینب
با هراس پدرت را از خواب بیدار می کند
پدرت از خواب بیدار می شود
آرام و مهربان مثل همیشه...
نگاه در نگاه عمه ات می دوزد و تبسم می کند
عمه می گوید..
برادرم
نور چشمم و ای عزیز دلم
می شنوی؟؟؟!!!
این صدای هلهله و جوش و خروش دشمن است
پدر فقط آرام نگاه میکند
عمه دوباره می گوید.....
دشمن به خیام ما نزدیک می شود
فرمانده ی مکارشان فریاد می زند که برنشینید و بشارت بهشت را دریابید.....
بابا بازوان عمه می فشارد
و آرامشی به وسعت یک اقیانوس را در نگاه عمه ات می ریزد....
خواهرم ....
گرمای دلم روشنای دیده ام.....
پیش پای تو پیامبر آمده بود
و بشارت داد پرواز من را.....
عمه می گرید چون ابر بهار
پدرت عمه را در آغوش می کشد
و امتداد نگاه پر از مهرش در چشمان پر از اشک تو دوخته می شود....
تو لبخند تلخی می زنی
و درهای غلتان اشک از پس سدهای پلکت سرازیر می شود💔
از خلوت عمه و پدر جدا می شوی
و چند قدم آن طرف تر خیره می شوی به سپاه دشمن
دلت می سوزد
و متحیر می شوی که چرا این همه از مردم
صف در صف
به انتظار جهنمی شدن ایستاده اند.....
چرا این همه قساوت و شتاب برای دوزخی شدن🔥
نگاه می کنی و آتش دلت زبانه می کشد
نسیم گرمی می وزد
و آسمان در زیر چادر سیاه شب گم می شود🌑
رقیه
به آسمان نگاه کن
ستاره ها چشمک زنان به تو سلام می کنند💫
رقیه
حال که فصل فراغ نزدیک شده .....
دعا کن
که اگر پدرت رفت و پرواز کرد
تو نیز با او بال بگشایی و بروی
تحمل فراغ او سخت که نه غیر ممکن است
محال است
نا شدنی است و دست نیافتنی
خداوندگارا ....
چه کنم با فراغ او
پدرم....
چگونه تاب آورم سفر بی بازگشت تو را
فکیف اصبر علی فراقک
#ادامهدارد........
به قلم : سیدامیرحسینسمائی
تنبلی و بی حوصلگی_24.mp3
9.32M
#تنبلی_و_بی_حوصلگی24
بفرمودهی پیامبر مهربانیها
بزرگترین سوال روز قیامت، نحوهی گذران عمر و مخصوصاً جوانی ماست❗️
ما حتماً میتونیم تنبلیها و بیحوصلگی هامون رو برای همیشه کنار بگذاریم؛
اگر فقط و فقط
به جواب همین یک سؤال فکر کنیم.
@ostad_shojae
یڪزندگےزیبارایڪانسانزیبامےسازد.
زندگےشما،بازٺابوجودشماسٺ.
#انگیزشے🌿
#دڪترعلیرضاآزمندیان
11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️امام، کاری به گذشتهی تو ندارد؛
اگر برای ملحق شدن، قصد کـــردهای ...
#بوے_پیراهن_حسین
#استادشجاعے
#استوࢪے
هدایت شده از اقیانوس
1381550_173.mp3
710.1K
#ساعتبہوقتامامرضاع🌹
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِ وَ حُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ صَلاَةً كَثِيرَةً تَامَّةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةًكَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ
هدایت شده از اقیانوس
AliFani.Elahi.Azom.Albala(128).mp3
3.63M
#بخواندعاےفࢪجبہامیدظھوࢪ🌹
اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ، وَ بَرِحَ الْخَفآءُ، وَانْکشَفَ الْغِطآءُ، وَانْقَطَعَ الرَّجآءُ، وَ ضاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ، و اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَيک الْمُشْتَکى، وَ عَلَيک الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَالرَّخآءِ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ، اُولِى الْأَمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَينا طاعَتَهُمْ، وَ عَرَّفْتَنا بِذلِک مَنْزِلَتَهُمْ، فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ، فَرَجاً عاجِلاً قَريباً کلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ، يا مُحَمَّدُ يا عَلِىُّ، يا عَلِىُّ يا مُحَمَّدُ، اِکفِيانى فَاِنَّکما کافِيانِ، وَانْصُرانى فَاِنَّکما ناصِرانِ، يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ، الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، اَدْرِکنى اَدْرِکنى اَدْرِکنى، السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ، يا اَرْحَمَ الرَّاحِمينَ، بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرينَ
khabam-nemibareh.mp3
3.46M
سلام
به تو دوای دردم
سلام
بذار دورت بگردم
سلام
که من هواتو کردم
سلام
به عطر سیب و یاست
سلام
میکنم التماست
سلام
باشه به من حواست
صوت «زیارت آل یاسین» (1).mp3
19.79M
چلهزیارتآلیاسین
هدیه به ارباب بی کفن💔
از طرف...
شهیدمحسنحججی
هدیهبهپیشگاهحضرتحجت💚
شبسیزدهم🌹
#زیارتآلیاسین