eitaa logo
کاروان دل
483 دنبال‌کننده
121 عکس
9 ویدیو
0 فایل
🔸کانال نوحه‌ها: ☑️ eitaa.com/nouheh 🔸کانال آثار: ☑️ eitaa.com/yusof_rahimi
مشاهده در ایتا
دانلود
علیهاالسلام 🔸لیلة القدر🔸 این لیلۀ قدر است که در حال شروع است ماه است و درخشنده‌تر از صبح طلوع است دریاست و در شور قیام است و رکوع است آرامش طوفانی او عین خشوع است حَوراست و سجاده‌اش از بال فرشته‌ست با هر مَلَکی تحفه‌ای از باغ بهشت است یا فاطمه کیفَ اَصِفُ حُسنَ ثنائک تو قدری و روح همه حَلَّت بفنائک در دست تو سررشتۀ تسبیح ملائک در خانۀ تو گرم طواف‌اند یکایک این خانه همان کعبۀ آمال ملَک بود گهوارۀ فرزند تو از بال ملَک بود از درک بشر منزلت توست فراتر تفسیر کند قدرِ تو را سورۀ کوثر با شوق بهشت آمده هر بار پیمبر تا بوسه به دست تو زند، بوسۀ دیگر لبریز تبسم شده چشمان محمد با یا اَبتا گفتنت ای جان محمد! با خندۀ تو خانه شده باغ گل یاس؟ یا عطر بهشت است چنین می‌شود احساس از چشم تو افتاده درخشان‌تر از الماس دست تو پر از پینه شد از گردش دستاس بر چادر تو وصله زد امروز قناعت تا روز قیامت شود اسباب شفاعت هر گوشه‌ای از خانۀ تو قبله‌نما بود هر روزِ تو تفسیری از آیات خدا بود دیدیم چراغی که به این خانه روا بود، خورشید فروزندۀ شام فقرا بود از دست تو رزقی که رسد رزق طهور است یک لقمۀ نان نیست فقط، لمعۀ نور است بارانی و بخشنده‌تر از ابر بهاری تا بر لب مولا گلِ لبخند بکاری نُه سال نیامد به لبت خواهشی آری نَه طاقت شرمندگی‌اش را تو نداری یک خندۀ او را نفروشی به جهانی نَه، عشق ندارد به‌جز این خانه نشانی با عشق تو ما فاطمیونیم در این راه بر پرچم ما نقش «علیّاً ولی الله» صد لاله شده نذر تو و راه تو ای ماه هر لاله چراغی شد و تابید چو مصباح در دستِ سلیمانی ما بیرق نور است این فجر، پر از رایحۀ صبح ظهور است این عطر بهار است به هر خِطّه وزیده «از خون جوانان یمن لاله دمیده» این لشکر صبح است که تا شام رسیده تا سر بزند از افق غزّه سپیده آزاد شود قدس، به تکبیر و تَبارَک جبریل بخواند «وَ رَفَعنا لَکَ ذِكرَک» ☑️ @karavanedel
هدایت شده از شعر هیأت
علیه‌السلام 🔹کریم السجایا🔹 سلامٌ علی آل یاسین و طاها سلامٌ علی آل خیر البرایا سلام خدا و سلام رسولش به ماهی که همتا ندارد به دنیا اگر در فضائل... جمیل الثنایا اگر در خصائل... کریم السجایا به صورت حمید است و محمود و احمد به سیرت علی است و عالی و اعلی به هنگامۀ کارزار است حیدر به هنگام ذکر و مناجات، زهرا حسین است در علم و حلم و سیادت شده عین عباس ساقی و سقا که ساقی عشق است و مرد شهادت که سقای آب حیات است و یحیی خوشا آن اذانی که باران فیضش کند خاک دل‌مُرده را باز اِحیا فدای نمازی که وقت قیامش سراسر شود دشت چشم تماشا فدای قنوتی که پرواز داده به افلاک دل‌های دردآشنا را فدای سجودی که با اشتیاقش به خاک حرم سجده آورده طوبی فدای سلامی که گفته‌ست پاسخ به صد شوق آن را نبی البرایا خوشا آن جوانی که در خلق و خویش شود سورۀ حُسن یوسف سراپا برای پدر چیست زیباتر از این؟ جوانش شود سرو خوش قد و بالا برای حسین است از این چه خوشتر؟ که هر جا سخن گفت با ماه لیلا، به غیر از سَمِعتُ به غیر از اَطَعتُ نیاورد آن ماه حرفی به لب‌ها ببینید در این بیابان، چه ماهی مهیا شده تا زند دل به دریا که دریادل است و به لب دارد اینک: ألَسنا علی الحق؟ ألَسنا؟ ألَسنا؟ چه سخت است از او چنین دل بریدن مگر تاب می‌آوَرَد قلب بابا بپرسید از چشم یعقوب، مردم! از این هست جانکاه‌تر؟ هست آیا؟ نگاه حسین است حرزی به جانش به لب‌های زینب خدایا خدایا به بازی گرفته چنان مرگ را او که شد مست از آن رزم، شمشیر حتی گرفته‌ست در دست خود ذوالفقاری که برخاسته بانگ لا سیف الا... چه شوری‌ست در سر، چه شوقی‌ست در دل شگفتا از این جان‌فشانی شگفتا شهادت شده مست چشمان مستش که مشتاق‌تر پر گشوده‌ست حالا برای تماشای صبح نگاهش دل قدسیان است غرق تمنا ملائک همه صف به صف در طوافش بهشت است دلتنگ آن ماه‌سیما ببین کیست آغوش وا کرده سویش؟ ببین کیست کوثر به دست آمد اینجا؟ به بعثت رسیده مگر مصطفایی؟ و یا رفته تا آسمان‌ها مسیحا؟ ذبیح است سوی منا پر گشوده؟ و یا این بیابان شده طور سینا؟ رسیده‌ست دیگر زمان عروجش شنیده‌ست از سوی حق «ارجعی» را زبان لال مانده به توصیف ذاتش همان ذات ممسوس در ذات یکتا سلامٌ علی اهل بیت النبوه سلامٌ علی آل یاسین و طاها 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4590@ShereHeyat
پیچیده شمیم ندبه و عهد و سمات طوفان‌زدگان! کجاست کشتی نجات؟ می‌آید و هر جای جهان خواهد شد یک صبح پر از عطر سلام و صلوات ✍🏻 ☑️ @karavanedel ☑️ @Yusof_Rahimi
بعد از تو روزها شده بی‌رنگ مرتضی بی‌رنگ، بی‌قرار و بدآهنگ مرتضی پرواز ناگهانی‌ات ای همسفر... چه زود... جامانده این پرستوی دلتنگ مرتضی دیروز بود رفتی و احساس می‌کنم من دور مانده‌ام دو سه فرسنگ مرتضی خون تو رنگ داده به هفت آسمان شهر حتی طلوع‌ها شده خون‌رنگ مرتضی هر روز در محاصرۀ اشک و حسرتم پس کی تمام می‌شود این جنگ مرتضی؟ سنگ صبور این همه تنهایی من است هر عصر پنج‌شنبه همین سنگ مرتضی ✍🏻 ☑️ @karavanedel ☑️ @Yusof_Rahimi
قدس‌سره 🔸نعمت ولایت🔸 سلوک عشق اگرچه هزار منزل داشت عزیز ما چه سفرها ز منزل دل داشت نبود در شب خوف و خطر دمی آرام به لب ترنم «یا ایها المزمّل» داشت دمی به ابروی پیوسته خَم نمی‌آورد اگر که لشکر طاغوت در مقابل داشت اگر که سیل عداوت، چو کوه پا برجا اگر که موج ندامت، صفای ساحل داشت عزیز بود و شکوه و ملاحتش بی‌مثل عجب جمال و جلالی در آن شمایل داشت مسیح بود و دمش جان تازه می‌بخشید که زنده از نفحاتش هزارها دل داشت گذاشت بر دل ما گرچه داغ هجرش را مسیر روشن او سالکان واصل داشت خدا به نائب او بی‌دریغ بخشیده شکوه و هیمنه‌ای که «امام راحل» داشت خدا کند که بفهمیم این سعادت را حیات طیبه را، نعمت ولایت را ☑️ @karavanedel
هدایت شده از جشنواره شعر اشراق
16.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
[شعرخوانی] . شعرخوانی طلبه شاعر به مناسبت سالروز ارتحال امام خمینی (ره) . 🔸 کانال شعر اشراق 🔸 https://eitaa.com/joinchat/1669136497C8ec2f6b833
هدایت شده از شعر هیأت
علیه‌السلام 🔹همۀ عمر تو محرّم بود🔹 امشب از آسمان چشمانت دسته‌دسته ستاره می‌چینم در غزل‌گریۀ زلالت آه سرخی چارپاره می‌بینم زخم‌های دل غریبت را مرهم و التیام آوردم باز از محضر رسول‌الله به حضورت سلام آوردم در شب تار تیره‌فهمی‌ها روشنی را دوباره آوردی آسمان را کسی نمی‌فهمید تا که با خود ستاره آوردی وارثِ آبروی سجاده بندگی را تو یادمان دادی دل ما شد اسیر چشمانت دلمان را به آسمان دادی آیه آیه پیام عاشورا در احادیث روشنت گل کرد امتداد قیام عاشورا در تب اشک و شیونت گل کرد دم به دم در فرات چشمانت ماتم کربلا مجسّم بود چشم تو لحظه‌ای نمی‌آسود همۀ عمر تو محرّم بود دم‌به‌دم ابری است و بارانی از غم تو هوای چشمانم چلچراغی ز گریه روشن کرد ماتمت در منای چشمانم... آه آتشفشان چشمانت دیر سالی‌ست بی‌گدازه نبود همۀ عمر خون دل خوردی داغ‌های دل تو تازه نبود دیده بودی سه روز در گودال پیکر آسمان رها مانده سر سالار قافله بر نی... کاروان بی‌امان رها مانده دل تو روی نیزه‌ها می‌رفت دست‌هایت اسیر سلسله بود قاتلت زهر کینه‌ها، نه، نه! قاتلت خنده‌های حرمله بود 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1553@ShereHeyat
هدایت شده از شعر هیأت
علیه‌السلام 🔹لحظۀ ناب شهادت🔹 این روزها که می‌گذرد، غرق حسرتم مثل قنوت‌های بدون اجابتم! بسته‌ست چشم‌های مرا غفلت گناه تو حاضری! منم که گرفتار غیبتم! یک گام هم به سوی شما برنداشتم ای مرحبا به این همه عرض ارادتم! خالی‌ست دست من، به چه رویی بخوانمت؟ دل خوش کنم به چه؟ به گناهم؟ به طاعتم؟ من هر چه دارم از تو، از این دوستیِ توست خیری ندیده‌ای تو ولی از رفاقتم بگذر ز رو سیاهی من، أیها العزیز! حالا که سویت آمده‌ام غرق حاجتم بگذار با نگاه تو مانند حُرّ شوم با گوشه‌چشم خود بِرَهان از اسارتم آن روز می‌رسد که فدایی تو شوم؟ من بی‌قرار لحظۀ ناب شهادتم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1665@ShereHeyat
هرچند عیان است ولی وقت بیان است عشق تو گران‌قدر‌ترین عشق جهان است این عشق، همان است که قیمت‌شدنی نیست این عشق، همان است که هم‌قیمت جان است «موجیم که آسودگی ما عدم ماست» با عشق تو عمری‌ست که دل در هیجان است هرکس سخن از عشق تو گفته‌ست بیاید روی سخنم با همۀ مدعیان است! گفتیم: بیایید که خط غرق به خون است گفتند: بمانید... چنین است و چنان است... مجنون غمت کیست؟ به‌جز عابسِ عاشق معنای جنون چیست؟ همین رزم عیان است پای علمت هر قدمی خون شهیدی‌ست خون شهدا آبروی عصر و زمانه‌ست هرکس که شهید تو نشد طعمۀ مرگ است هرکس که فدای تو نشد غرق زیان است هرکس بزند حرف امان‌نامه و تسلیم «هیهات منا الذله» فقط بر لبمان است بیزار ز نیرنگ فریبندۀ دنیا گفتیم فقط خیمۀ تو خطّ امان است جز بیرق سرخ تو نداریم به شانه «زیر علمت امن‌ترین جای جهان است» هنگام صلات آمد و قد قامت عشاق برخیز که هر گوشه پر از عطر اذان است برخیز برادر که حرم تشنۀ یاری‌ست برخیز که بر شانۀ ما بار گران است باید برسد آب به اهل حرم این‌بار برخیز که این العطش تشنه‌لبان است هنگام فداکاری انصار حسین است برخیز! علم دست علمدار حسین است ☑️ @karavanedel
🏴 چند بیتی تقدیم به سقای تشنه‌لبِ حرم سیدالشهدا علیه‌السلام... به امید گوشه‌چشمی... از خود صبح مهیای خروشیدن بود علمش بر سر دوش و زرهش بر تن بود یک به یک بال گشودند همه یاران و... چشم سقای حرم، ابر پر از باران و... جان به لب داشت علمدار تمنا می‌کرد عاقبت عشق دری هم سوی او وا می‌کرد ناگهان خیمه به خیمه همه‌جا غوغا شد گره از کار علمدار حرم هم وا شد اذن داده‌ست امامش که رود ماه حرم تا شود مرهم اشک و عطش و آه حرم گفت: جانم به فدایت که چنین بی‌تابی بهر لب‌های ترک‌خورده بیاور آبی برو ای ماه! برو دست خدا همراهت! ای یدالله! برو دست خدا همراهت! می‌روی از حرم و... مشک و علم در دستت مشک نه، نبض دل اهل حرم در دستت می‌روی و همۀ دشت هوالحق گویان دیدنی‌تر شده شمشیر دو دم در دستت چشم امید تو و... دیدۀ بی‌تاب حرم... کارِ عشق است گره خورده به هم در دستت مشکِ سیراب که دیده لب عطشان تو را به جوانمردی تو خورده قسم در دستت تشنه‌لب، جان به لبِ آب فرات آوردی دست در دستِ وفا آب حیات آوردی چه شد اما که دل علقمه ناگاه گرفت چه کسی بر تو علمدار حرم! راه گرفت نابرابرتر از این جنگ ندیده‌ست کسی فرصت رزم ز تو دشمن بدخواه گرفت دست تو زودتر آهنگ رهایی سر داد دست تو بال شد و سیر الی الله گرفت تیر آنقدر شتابان به دل مشک نشست از لب تشنۀ تو فرصت یک آه گرفت آه از فرق تو و سجدۀ خونین عمود آسمان ناله برآورد رخ ماه گرفت! کیست تا علقمه از سمت حرم می‌آید کیست از سمت حرم با قد خم می‌آید خم شده سورۀ دستان تو را می‌بوسد مصحف غیرت و ایمان تو را می‌بوسد آمده مرهم این دیدۀ بی‌تاب شود آمده با لب خشک، از غم تو آب شود آمده سر بدهد روضۀ آب‌آور را روضۀ غربت فرمانده بی‌لشکر را چه کند بی‌تو لب خشک علی‌اصغر را؟ به که باید بسپارد گل نیلوفر را؟ بعد تو در حرم آل علی غوغایی‌ست هر دلی شعله‌ور از آتش این تنهایی‌ست اشک در چشم حرم روضۀ غربت خواند و... جگر اهل حرم را غم تو سوزاند و... هر دلی بعد تو از غصه تلاطم دارد بی‌تو دشمن به حرم قصد تهاجم دارد موسم بی‌کسی آل رسول است دگر روضه‌خوان دختر زهرای بتول است دگر بعد تو داغ به لب‌های فرات است ببین اشک، گریانِ قتیل‌العبرات است ببین «این شب تار مگر بی‌تو سحر می‌گردد؟» همه گفتند فقط کاش عمو برگردد ☑️ @karavanedel
🔸یا لیتنا کنا معک🔸 چه سِرّی‌ست؟ چه رازی‌ست؟ چه راز و چه نیازی‌ست؟ غم هجر عجب قصۀ پر سوز و گدازی‌ست ببینید که این دهر عجب شعبده‌بازی‌ست که در روز و شب هر دل آشفته فرودی و فرازی‌ست یکی با من دلسوخته از صبر غریبانۀ ایوب سخن گفت یکی پیرهن صبر به تن داشت و از غربت و دلتنگی یعقوب به من گفت یکی بر لب او نام اویس آمد و از رایحۀ روشنی از سمت قَرَن گفت یکی محو علامات ظهور و... سخن از شام و یمن گفت یکی از غم آوارگی و داغ وطن گفت ولی هر چه که گفتند فقط تازه شده داغ من و این دل مشتاق من و این دل جا مانده‌ام از قافلۀ عشق چه شد آه دل از قافله جا ماند؟ از آن سیل خروشان چه شد این قطرۀ دلتنگ جدا ماند؟ دلم تشنۀ یک جرعه از آن آب بقا ماند چرا ماند؟ کجا ماند؟ اسیرانه ز پرواز رها ماند در این برزخ تردید چرا ماند؟ چه دلگیر شده لحظه به لحظه همۀ عمر برایم چه شد سعیِ صفایم؟ چه شد هروله‌هایم؟ بلند است به فریاد صدایم که من تشنۀ یک بوسه بر آن خاک بر آن حسرت افلاک بر آن تربتِ پاکِ حرم کرب‌وبلایم یکی با جگر سوخته از آتش هجران به من گفت بیا سر بگذاریم به صحرا و بیابان بگو راه کدام است؟ یکی با دل آشفته و با حسرت بسیار به من گفت دلم تشنۀ دیدار دلم تشنۀ دیدار امام است یکی گفت بیا عاشق مهجور از این فاصلۀ دور فقط مرهم زخم دل مجروح سلام است یکی گفت بیایید که موجیم که آسودگی ما عدم ماست که این حسرت جانکاه که این غربت ناگاه برای من و تو فیض مدام است بیایید که این شوق مضاعف قعودی است که ماقبل قیام است یکی گفت خدایا چه کنم چاره؟ که این داغ عظیم است یکی گفت بیا ای دل جا مانده خدای من و تو نیز کریم است بیا، بال سفر بال نسیم است بیا، بال و پری هست امید سفری هست که پرواز در این راه اگر چه شده دشوار ولی باز اگر عاشق و دلباخته باشی اگر از عطش و داغ دلت از نم اشکت پر پرواز و سفر ساخته باشی شود روزی تو لحظۀ دیدار شود رزق تو این‌بار طواف حرم یار طواف حرم سیدالاحرار همان صحن خدایی همان پنجرۀ صبح رهایی :: بیا همسفرِ عشق بیا دل بسپاریم به جاده بیا پای پیاده اگر شعله آهِ دل سوزان خود افروخته باشیم امید است که توفیق، رفیق دل ما باشد و این مرتبه ما همسفر جابر دلسوخته باشیم بیا زائر دلسوخته باشیم بیا، عشق در این جاده چراغ است «چراغی که فروزندۀ شب‌های فراق است» بیا دل بسپاریم به این راه به این سیر الی‌الله که یک‌روز از این جاده به سرمنزل عشاق رسیدند همان‌ها که دل از خویش بریدند همان‌ها که به جز دوست ندیدند همان‌ها که شنیدند در این راه صدای دل خود را بیا دل بسپاریم به این راه به این زمزمه‌هایی که به ناگاه به گوش دلمان می‌رسد از دور بیا گوش کن این زمزمه را زمزم جاری‌ست پر از عطر بهاری‌ست صدای سخن جابر انصاری اگر نیست صدای سخن کیست؟ که در حال سلام است به سالار شهیدان و به یاران شهیدش ببین دشت لبالب شده از عطر نویدش شده زنده دل هر کسی از گفت و شنیدش: «عطیه! عجب عطر نجیبی عجب رایحۀ روح‌فریبی عجب نفحۀ سیبی... رسیدیم به سرمنزل عشاق رسیدم به خاک حرم عشق به آن قبلۀ آفاق بیا دل بسپاریم به جاری فرات و بشوییم دل از غربت راه و بشتابیم به پابوسی خورشید نجات و شفیع عرصات و قتیل العبرات و بمیریم به پایش بگردیم فدایش که باشیم یکی از شُهدایش که ما نیز در این مقتل عشاق دگر هم‌قدم مسلم و جونیم دگر هم‌نفس حرّ و حبیبیم که ما نیز شهید غم مولای غریبیم شهید حرم کرب‌وبلایی» :: به او همسفرش گفت: «اگر چه که پر از شوق و امیدیم ولی دیر رسیدیم در این معرکه تیغی نکشیدیم در این واقعه داغی نچشیدیم نه رزمی نه نبردی نه بر چهره نشسته‌ست غبار غم و دردی مگر می‌شود آخر که ما همدم این قافله باشیم؟» ولی جابر دلسوخته ناگاه به او داد جوابی که چنان تشنه‌لبی را برسانند به سرچشمۀ آبی به او گفت: «شنیدم که فرمود: حبیبم، رسول دوسرا حضرت خاتم اگر از عمل خیر گروهی دل تو شده مسرور همان اَجر برای تو هم ای عاشق صادق شده منظور تو دلدادۀ هر قوم که باشی شوی روز حساب از پی آن قافله محشور تو هم همدم آن طایفه در روز جزایی» :: عجب حُسن ختامی عجب لطف تمامی عجب فیض مدامی چه زیبا سخن و نیک کلامی عجب فوز عظیمی! چه مولای کریمی! بیا ای دل بی‌تاب که از کعبۀ احباب رسیده‌ست شمیمی که از سوی جنان باز وزیده‌ست نسیمی تو ای دل چه نشستی! اگر چون صدف اشک شکستی ولی لحظه‌ای از پا ننشستی که گفته‌ست که از قافلۀ عشق جدایی؟ تو اینجایی و در شور و نوایی تو از خاک جدایی تو در عرش رهایی کجایی مگر آخر تو کجایی؟ بیا چشم دلت را بگشا خوب نظر کن تو در کرب‌وبلایی تو لبریز صفایی تو همراه تمام شُهدایی تو در حال طواف حرم خون خدایی ☑️ @karavanedel
علیه‌السلام 🔸دلشوره‌های اربعینی🔸 می‌میرم از دلشوره‌های اربعینی از حسرت و دلتنگی و غربت‌نشینی بالی برای پر زدن سویت ندارم حتی زمین‌گیرم در این مرز زمینی «یا مونسَ کلِ غریبِ» اهل عالم امکان ندارد حال و روزم را نبینی تو با خبر از حال و روز دردمندان تو با یتیمان و غریبان هم‌نشینی حالا یتیمی آمده با دل‌پریشی حالا غریبی آمده با دل‌غمینی بشنو صدای از نفس افتاده‌ای را جز تو ندارم من امیرالمؤمنینی امشب ببر دل را به پابوس ضریحت عاشق چه می‌خواهد به غیر از خوشه‌چینی امشب خبرهایی‌ست در صحن و سرایت امشب حسن‌زاده‌ست مهمان امینی ☑️ @karavanedel