eitaa logo
توشه اخرت
311 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
0 ویدیو
0 فایل
کانالی زیبا با مطالبی زیبا در مورد بهشت جهنم نزدیک شدن به خداوند تعالی
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 مزاح امیرالمؤمنین با حضرت زهرا و پیامبر اکرم از شوخی کردنم باز گل کرده بود. با چشم‌هایم فاطمه را پاییدم. - پیامبر من را بیشتر از تو دوست دارد. - نخیر. من را بیشتر دوست دارد. صدای خنده‌مان اتاق را برداشته بود. هر دویمان از خوبی‌هایمان می‌گفتیم و کم نمی‌آوردیم. - من پسر فاطمه، دختر اسدم - من دختر خدیجه کبرایم - من فرزند صفایم - من دختر سدرة المنتهایم - من فخر کائناتم. صدای در خانه آمد. در را باز کردم. فاطمه پیامبر را که دید، خنده اش را قورت داد. - چرا یک باره ساکت شدی دخترم؟ راحت باش. - از محضر شما حیا میکنم جبرئیل پیامبر را از احوالات ما باخبر کرده بود. آمده بودند به هرکدام از ما میزان محبتشان را ابراز کنند. در اتاق دور هم نشستیم. از چشم هایمان خنده می‌بارید - شما من را بیشتر دوست دارید، یا فاطمه را؟ پیامبر تبسم کردند. - فاطمه! محبوب دلم است. توهم عزیز دلمی، علی جان! فاطمه بلند شد و برای پذیرایی یک ظرف خرمای آورد. با پیامبر مشغول خوردن شدیم. ایشان با دست راست خرما می‌خوردند و با دست چپ هسته هایشان را جلوی من میگذاشتند. آخرین خرما را به دهان بردم. - على جان! چقدر خرما خوردی؟ انگار خیلی گرسنه بودی - یارسول الله ! فکر کنم شما بیشتر گرسنه بودید که خرماها را با هسته خورديد. کتاب حیدر، ص ٢٩ @karbalaei021
امیرالمؤمنین علیه السلام: هرگاه يكى از شما وارد منزل خود شود به خانواده‏اش سلام نمايد اگر خانواده نداشته باشد چنين بگويد: «سلام بر ما از جانب پروردگارمان» و هنگام ورود به منزل خود سوره «توحيد» را بخواند كه فقر را از بين ببرد تحف العقول صفحه 115 @karbalaei021
❖ بعضی دعاها عجیب به دل می شینه: خداوندا: نه آنقدر پاکم که مرا کمک کنی و نه آنقدر بدم که رهایم کنی … میان این دو گم شده ام هم خودم و هم تو را آزار می دهم … هر چه تلاش کردم نتوانستم آنی شوم که تو می خواهی و هرگز دوست ندارم آنی شوم که تو رهایم کنی … خدایا دستم به آسمانت نمی رسد اما تو که دستت به زمین میرسد بلندم کن ... " امین یارب العالمین " @karbalaei021
💐مادر دروغگو... پسر هشت ساله‌ای مادرش فوت کرد و پدرش با زن دیگری ازدواج کرد. یک روز پدرش از او پرسید: «پسرم به نظرت فرق بین مادر اولی و مادر جدید چیست؟» پسر با معصومیت جواب داد: «مادر اولی‌ام دروغگو بود اما مادر جدیدم راستگو است.» پدر با تعجب پرسید: «چطور؟» پسر گفت: «قبلاً هر وقت من با شیطنت هایم مادرم را اذیت می‌کردم، مادرم می‌گفت اگر اذیتش کنم از غذا خبری نیست اما من به شیطنت ادامه می‌دادم. با این حال، وقت غذا مرا صدا می‌کرد و به من غذا می‌داد. ولی حالا هر وقت شیطنت کنم مادر جدیدم می‌گوید اگر از اذیت کردن دست برندارم به من غذا نمی‌دهد و الان دو روز است که من گرسنه‌ام.» @karbalaei021
(گـــدای زرنگ) مردی بود که ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﮔﺪﺍﻳﻲ ﻣﻲ‌ﻛﺮﺩ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ هم هر روز ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺳﺖ ﻣﻲ‌ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪ... ﺩﻭ ﺳﻜﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﻲ‌ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻛﻪ یکی‌شان ﻃﻼ بود ﺑﻮﺩ ﻭ یکی‌شان نقره بود ،ﺍﻣﺎ گدا ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺳﻜﻪ ﻧﻘﺮﻩ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﻲ‌ﻛﺮﺩ... ﺍﻳﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﭘﺨﺶ ﺷﺪ... ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﮔﺮﻭﻫﻲ ﺯﻥ ﻭ ﻣﺮﺩ آنجا ﻣﻲ‌ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ ﺩﻭ ﺳﻜﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﻲ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻭ آن گدا ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺳﻜﻪ ﻧﻘﺮﻩ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﻲ‌ﻛﺮﺩ. ﺗﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻣﺮﺩ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻲ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﺭﺳﻴﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﻜﻪ آن گدا ﺭﺍ ﺁﻧﻄﻮﺭ ﺩﺳﺖ ﻣﻲ‌ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪ... ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻪ ﻣﻴﺪﺍﻥ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻏﺶ ﺭﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺩﻭ ﺳﻜﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩﻧﺪ، ﺳﻜﻪ ﻃﻼ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺭ، ﺍﻳﻨﻄﻮﺭﻱ ﻫﻢ ﭘﻮﻝ ﺑﻴﺸﺘﺮﻱ ﮔﻴﺮﺕ ﻣﻲ‌ﺁﻳﺪ ﻭ ﻫﻢ ﺩﻳﮕﺮ ﺩﺳﺘﺖ ﻧﻤﻲ‌ﺍﻧﺪﺍﺯﻧﺪ... گدا ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ: ﻇﺎﻫﺮﺍً ﺣﻖ ﺑﺎ ﺷﻤﺎﺳﺖ، ﺍﻣﺎ ﺍﮔﺮ ﺳﻜﻪ ﻃﻼ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺭﻡ٬ ﺩﻳﮕﺮ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﻣﻦ ﭘﻮﻝ ﻧﻤﻲ‌ﺩﻫﻨﺪ ﺗﺎ ﺛﺎﺑﺖ ﻛﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺍﺣﻤﻖ هستم..! ﺷﻤﺎ ﻧﻤﻲ‌ﺩﺍﻧﻴﺪ ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ شیوه ﭼﻘﺪﺭ ﭘﻮﻝ به دست ﺁﻭﺭﺩﻩ‌ﺍﻡ... @karbalaei021
آیت الله مجتهدی تهرانی : اگر عاشق شدی، نماز شب خواندی، طلبه‌ای وگرنه برو دنبال کسب و کار.. @karbalaei021
راه همنشین شدن با پیامبران در بهشت ...🌺🍃 روزى حضرت داود در مناجاتش از خداوند خواست همنشين او را در بهشت به وى معرفى كند، از جانب خداوند ندا رسيد كه فردا از دروازه شهر بيرون برو، اولين كسى كه با او برخورد کنی همنشين تو در بهشت است. روز بعد، حضرت داود به اتفاق پسرش سليمان از شهر خارج شد، پيرمردى را ديد كه پشته هيزمى از كوه پائين آورده تا بفروشد. پير مرد كه متى نام داشت، كنار دروازه فرياد زد كيست كه هيزم بخواهد؟ يك نفر پيدا شد و هيزمش را خريد. حضرت داود پيش او رفت و سلام كرد و گفت: آيا ممكن است امروز ما را مهمان كنى؟ پير مرد پاسخ داد: مهمان حبيب خداست، بفرمائيد، سپس پير مرد با پولى كه از فروش هيزم به دست آورده بود مقدارى گندم خريد، وقتى به خانه رسيدند پير مرد گندم را آرد كرد و سه عدد نان پخت و نان‌ها را جلوى مهمانانش گذاشت. وقتى شروع به خوردن كردند، پير مرد هر لقمه‌اى كه به دهان مى برد، ابتدا «بسم الله» و در انتها «الحمدلله» مى‌گفت، وقتى ناهار مختصر آنها به اتمام رسيد، دستش را به طرف آسمان بلند كرد و گفت: خداوندا، هيزمى كه فروختم، درختش را تو كاشتى، آنها را تو خشك كردى، نيروى كندن هيزم را تو به من دادى، مشترى را تو فرستادى كه هيزمها را بخرد و گندمى را كه خورديم، بذرش را تو كاشتى، وسايل آرد كردن و نان پختن را نيز تو به من دادى، در برابر اين همه نعمت من چه كرده‌ام؟ پيرمرد اين حرفها را مى زد و گريه مى‌كرد. داود نگاه معنا دارى به پسرش ‍ كرد، يعنى همين است علت اينكه او با پيامبران محشور مى شود. 📚شهید عبدالحسین دستغیب – داستان‌های شگفت ص 30 و 31 @karbalaei021
🌺داستان کوتاه پند آموز👌 چنین نقل شده است که: عالم اندیشمندی بود که به شاگردانش عقاید می آموخت، "لااله الاالله" را یادشان می داد و آن را برایشان شرح می داد و بر اساس آن تربیتشان می‌نمود... روزی یکی از شاگردانش، طوطی‌ای برای او هدیه آورد، زیرا آن عالم پرورش پرندگان را بسیار دوست می داشت. آن عالم همواره طوطی را محبت می کرد و او را در درسهایش حاضر می‌کرد تا آنکه طوطی توانست بگوید: "لااله الا اللّه" طوطی شب و روز "لااله الا الله" می گفت، اما یک روز شاگردان دیدند که عالم به شدّت گریه  می کند، وقتی از او علتش را پرسیدند گفت: طوطی به دست گربه‌ای کشته شد، گفتند برای این گریه می کنی؟! اگر بخواهی یکی بهتر از آن را برایت تهیه می کنیم. آن عالم پاسخ داد: من برای این گریه نمی کنم، ناراحتی من از اینست که وقتی گربه به طوطی حمله کرد ، طوطی آنقدر فریاد زد تا مُرد... و با اینکه آن همه لااله الاالله گفته بود ، وقتی گربه به او حمله کرد، آن را فراموش کرد و فقط فریاد می زد، زیرا او تنها با زبانش ذکر را می‌گفت و قلبش آن را یاد نگرفته و نفهمیده بود... سپس شیخ گفت می ترسم  ما هم مثل این طوطی باشیم، تمام عمر با زبانمان لااله الاالله گفته باشیم و وقتی که مرگمان فرا می رسد فراموشش کنیم و آن را ذکر نکنیم، زیرا قلوب ما هنوز حقیقت و کُنه معنای"لااله الاالله" را نفهمیده و نشناخته است... 👈آیا ما "خدا" را با قلبها و دلهایمان آموخته ایم.....؟؟! @karbalaei021
💠چهار حدیث زیبا از صلوات ⬅️ با صدای بلند صلوات فرستادن ، نفاق را بر طرف می کند. 📗‍ ثواب الاعمال ص ۱۹۰ ⬅️ هر کس یک مرتبه صلوات بفرستد ، خدا درِ عافیت را بر او می گشاید.‌ 📘‍ جامع الاخبار ص ۶۷ ⬅️ رسول خدا (ص)به حضرت علی (ع) فرمود: هر کس بر من صلوات بفرستد شفاعت من بر او واجب می شود 📗‍ جامع الاخبار ص ۶۷ ⬅️ یکی از آداب فرستادن صلوات این است که دل با زبان موافقت نماید ، به این معنا که از روی غفلت زبان را به گفتن صلوات حرکت ندهد 📘‍ شرح صلوات ج ۱۱۶ ✨اللّٰهمَّ صَلِّ عَلی مُحَمّدٍ وآل مُحمّد وعَجِل فَرجَهمْ✨ @karbalaei021
امیرالمؤمنین عليه السلام: از خود راضى بودن، نشانه تباهى عقل توست غررالحكم حدیث5412 @karbalaei021
📝•⇦پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم به امیرالمؤمنین فرمودند: ای علی! «یس» را بخوان که در آن ده اثر است: هر که آن را قرائت کند: ⓵↶اگر گرسنه باشد سیرگردد؛ ⓶↶اگر تشنه باشد، سیراب گردد؛ ⓷↶اگر عریان باشد، پوشانیده گردد؛ ⓸↶اگر عزب باشد، ازدواج کند؛ ⓹↶اگر ترسان باشد، امنیت یابد؛ ⓺↶اگر مریض باشد، عافیت یابد؛ ⓻↶اگر زندانی باشد، نجات یابد؛ ⓼↶اگر مسافر باشد، در سفرش یاری شود؛ ⓽↶نزد میت خوانده نمی شود مگر اینکه خدا بر او آسان گیرد؛ ⓾↶اگر گمشده داشته باشد، گمشده اش را پیدا کند. @karbalaei021
💞 داستانی فوق العاده زیبا👌 ❌ زنی زیبا که صاحب فرزند نمیشد پیش پیامبر میرود و میگوید از خدا فرزندی صالح برایم بخواه. پیامبر وقتی دعا میکند ، وحی میرسد او را بدون فرزند خلق کردم. زن میگوید خدا رحیم است و میرود. سال بعد باز تکرار میشود و باز وحی می آید که بدون فرزند است. زن این بار نیز به آسمان نگاه میکند و میرود. سال سوم پیامبر زن را با کودکی در آغوش می بیند. با تعجب از خدا میپرسد: بارالها، چگونه کودکی دارد او که بدون فرزند خلق شده بود. ! وحی میرسد: هر بار گفتم فرزندی نخواهد داشت، او باور نکرد و مرا رحیم خواند. رحمتم بر سرنوشتش پیشی گرفت. با دعا سرنوشت تغییر می کند... از رحمت الهی ناامید نشوید اینقدر به درگاهی الهی بزنید تا در باز شود... 🔴 ميان آرزوی تو و معجزه خداوند، ديواري است به نام اعتماد. پس اگر دوست داري به آرزويت برسي با تمام وجود به او اعتماد کن. هيچ کودکی نگران وعده بعدی غذايش نيست ! زيرا به مهربانی مادرش ايمان دارد. @karbalaei021