eitaa logo
کانال کربلا
11.2هزار دنبال‌کننده
18.4هزار عکس
8.9هزار ویدیو
84 فایل
﷽ گروه رسانه ایی کربلا ↓↓ www.karballa.ir 🔺ارتباط و تبلیغات در کانال های مجموعه ی رسانه کربلا: @tkarballa_ir 🔸تلگرام https://t.me/karballa_ir 🔸روبیکا https://rubika.ir/karballa__ir 🔸سروش https://splus.ir/karballa_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
✍این جملات را هـرگز به کودکتان نگویید: ✖️بمیـــرم از دستت راحت بشم! ✖️دیگـــــــه مامانت نیستـــــــم! ✖️لــــولــــو میخــــوره تــو رو! ✖️غذا نخوری کوچولو میمونی! ✖️پلیس دستگــــیرت میکنـــــه! لجبــــازی در سن بیـــن دو تا پنــج سالگی طبیعیه و کودک بین این سنین به دلیل خود مختاری لجاجت می‌کنه و دوست نداره به حرف والدینش گوش بده. برای مجبور کردن کودک اونو نترسونید. ‌‌💯 @karballa_ir 🔙
🌼داستان بسیار زیبا ✍️چوپانی گوسفندان را به صحرا برد و به درخت گردوی تنومندی رسید. از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد که ناگهان طوفان سختی در گرفت. خواست فرود آید، ترسید. باد شاخه‌ای را که چوپان روی آن بود به این طرف و آن طرف می‌برد. دید نزدیک است که بیفتد و دست و پایش بشکند. مستاصل شد و صوتش را رو به بالا کرد و گفت: «ای خدا گله‌ام نذر تو برای اینکه از درخت سالم پایین بیایم.» قدری باد ساکت شد و چوپان به شاخه قوی‌تری دست زد و جای پایی پیدا کرد و خود را محکم گرفت. گفت: «ای خدا راضی نمی‌شوی که زن و بچه من بیچاره از تنگی و خواری بمیرند و تو همه گله را صاحب شوی. نصف گله را به تو می‌دهم و نصفی هم برای خودم.» قدری پایین‌تر آمد. وقتی که نزدیک تنه درخت رسید گفت: «ای خدا نصف گله را چطور نگهداری می‌کنی؟ آن‌ها را خودم نگهداری می‌کنم در عوض کشک و پشم نصف گله را به تو می‌دهم.» وقتی کمی پایین‌تر آمد گفت: «بالاخره چوپان هم که بی‌مزد نمی‌شود. کشکش مال تو، پشمش مال من به عنوان دستمزد.» وقتی باقی تنه را سُرخورد و پایش به زمین رسید نگاهی به آسمان کرد و گفت: «چه کشکی چه پشمی؟ ما از هول خودمان یک غلطی کردیم. غلط زیادی که جریمه ندارد.» در زندگی شما چند بار این حکایت پیش آمده است؟! ‌💯 @karballa_ir 🔙
🥀فوق العاده زیبا🥀 💢 جوانی به امام (ع) رسید، عرض کرد: حالم خوب نیست، بریده ام، چه کنم؟ امام فرمود: به سمت (ع) فرار کن 💯 @karballa_ir 🔙
❤️حق پدر و مادر❤️ ✍از محضر مقدّس خاتم الأنبياء (ص) سؤال شد ، ای رسول خدا ! حقّ پدر چيست ؟حضرت فرمود اينكه تا زنده است ، از او اطاعت كنى ✅سؤال شد ، حقّ مادر چيست ؟ حضرت فرمود هيهات ، هيهات (که کسی به حقّ مادر برسد) ، اگر کسی به تعداد ريگهای بيابان ، و به اندازه‏ قطره‏ هاى باران در همه‏ عمر دنيا در برابر مادرش بايستد ( و خدمت كند ) ، معادل روز باردارى مادر و حملِ فرزند در شكم نمی ‏شود 📚مستدرک السائل ۱۵ / ۱۸۲ 💯 @karballa_ir 🔙
8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬کلیپی زیبا و دیدنی از صحن و سرای حرم‌مطهر امام (ع) در نجف اشرف 🔻با دیدن این کلیپ حال خوبی به شما دست خواهد داد 💕تقدیم به عاشقان مولا 🕌 @karballa_ir
34.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 زیبا و بسیار دلنشین...🌺 🎼 ... 🎤 حاج محمود کریمی 🔺به همراه زیرنویس عربی 🔹کانال : 💯 @karballa_ir
DorreNajaf.mp3
7.23M
🎧 🎼 دُر نجف تقدیم به ساحت مقدس مولا حیدر کرار علی علیه السلام 🎤 🎶 گلچین برترین نوحه ها و نماهنگ ها 🍃 پیشنهاد ویژه برای دانلود 💯 @karballa_ir 🔙 کانال کربلا
احنف بن قیس نقل می کند: روزی به دربار معاویه رفتم و دیدم طعام‌های مختلفی برای او آوردند که حتی نام برخی را نمی‌دانستم. پرسیدم: این چه طعامی است؟ معاویه جواب داد: مرغابی است ، که شکم آن‌را با مغز گوسفند آمیخته و با روغن پسته سرخ کرده و نِیشکر در آن ریخته‌‏اند. بی اختیار گریه‏‌ام گرفت. معاویه با شگفتی پرسید: علّت گریه‏‌ات چیست؟ گفتم: به یاد علی بن ابیطالب افتادم. روزی در خانه او میهمان بودم. آنگاه سفره‌‏ای مُهر و موم شده آوردند. از علی پرسیدم: در این سفره چیست؟ پاسخ داد: نان جو گفتم: شما اهل سخاوت می‏‌باشید، پس چرا غذای خود را پنهان می‏‌کنید؟ علی فرمود: این کار از روی خساست نیست، بلکه می‏ترسم حسن و حسین‏، نان‌ مرا با روغن زیتون یا روغن حیوانی، نرم و خوش طعم کنند. گفتم: مگر این کار حرام است؟ علی فرمود: نه، بلکه بر حاکم امت اسلام لازم است در طعام خوردن، مانند فقیرترین مردم باشد تا فقر مردم، باعث کافر شدن آنها نگردد و هر وقت که فقر به مردم فشار آورد بگویند: بر ما چه باک، سفره امیرالمؤمنین نیز مانند ماست. معاویه گفت: ای احنف! مردی را یاد کردی که فضیلت او را نمی‌توان انکار کرد. : الفصول العلیه ، صفحه ۵۱ ینابیع الموده ، صفحه ۱۷۲ اصل الشّیعه و اصُولُها ، صفحه ۶۵ ‌💯 @karballa_ir 🔙
🌼 اى كاش ✍ از مرحوم شيخ حسنعلى نخودكى اصفهانى نقل گرديده كه فرمود: من مى ‏توانم كارى انجام دهم كه مردم با كوبيدن درب خانه ‏ام مشكلاتشان حل شود، بدون اينكه آن را به من بگويند! چون موجب سست شدن اعتقاد مردم به حضرت رضا (ع) مى‏ شود آن را انجام نمى ‏دهم. ايشان از كودكى تمام ختومات و اعمالى كه انجام داده، يادداشت كرده بود و اسرار و نكات مهم را در آن درج كرده بود، به همين خاطر صلاح نمى‏ دانستند در اختيار همگان قرار دهند. مؤلف كتاب صحيفه مهديه گويد: پدرم فرمودند: مرحوم حاج شيخ حسنعلى اصفهانى در اواخر حيات خود آن كتاب را به مرحوم آيت الله حاج سيد على رضوى از علماى ربانى مشهد دادند. حاج شيخ در آخر آن كتاب چنين نوشتند كه : بايد درس مهمى براى همه كسانى كه در راه معنويات و سير و سلوك شرعى سعى مى ‏كنند باشد... اى كاش اين اذكار و ختومات و اين اوراد و زحمات را در راه نزديك شدن و تقرب به امام زمان (ع) انجام مى ‏دادم. 📚 تحفه معلم ‌‌‌‌‌💯 @karballa_ir 🔙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سحری به خواب ديدم شَه كشور صفا را   به رخش نظاره كردم مَهِ خوب دلربا را به ادب زبان گشودم بسرودم اين نوا را   علی ای همای رحمت تو چه آيتی خدا را 💯 @karballa_ir 🔙
🔴درماندگی آموخته شده ✍می‌گن فیل وقتی بچه است به پاش یه زنجیر نازک‌ می‌بندن که نتونه فرار کنه! بچه فیل هرچی تلاش کنه، نمی‌تونه جایی بره. وقتی بزرگ می‌شه با اینکه قدرتش می‌تونه ۱۰۰ تا از اون زنجیر رو پاره کنه؛ ولی با همون زنجیر نازک می‌بندنش و بازم نمی‌تونه جایی فرار کنه!چون ذهنش محدود شده و قدرتی نداره! بهش می‌گن: "Learned helplessness" یا "درماندگی آموخته شده" ما هم متاسفانه گاهی زنجیرهایی از عادت‌های غلط، رفتارهای نامناسب به پاهامون وصل شدن که با وجود نازک بودن، چون از سن کم باهاشون بزرگ شدیم، جدا کردنشون کمی سخت شده و فقط نیاز به یک اراده محکم داره. ‌💯 @karballa_ir 🔙
ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﻣﺒﺎﺭﮎ ﺑﻪ ﺣﺞ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﻓﺮﺷﺘﻪ‌ﺍﯼ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﺯ ﺷﺸﺼﺪ ﻫﺰﺍﺭ ﺣﺎﺟﯽ ﮐﺴﯽ ﺣﺎﺟﯽ ﻧﯿﺴﺖ، ﻣﮕﺮ ﻋﻠﯽ ﺑﻦ ﻣﻮﻓﻖ، ﮐﻔﺸﮕﺮﯼ ﺩﺭ ﺩﻣﺸﻖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺣﺞ ﻧﯿﺎﻣﺪ. ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺑﻪ ﺩﻣﺸﻖ ﺭﻓﺖ ﻭ ﻋﻠﯽ ﺑﻦ ﻣﻮﻓﻖ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﭘﺎﺭﻩ‌ﺩﻭﺯﯼ ‏(ﭘﯿﻨﻪ‌ﺩﻭﺯﯼ، ﺗﻌﻤﯿﺮ ﻭ ﻭﺻﻠﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﮐﻔﺶ‌ﻫﺎﯼ ﺧﺮﺍﺏ ﻭ ﭘﺎﺭﻩ‏) می‌‌کند. ﭘﺮﺳﯿﺪ ﭼﻪ ﮐﺮﺩﯼ ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﻣﺴﺎﻝ ﺑﻪ ﺣﺞ ﻧﺮﻓﺘﯽ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﻫﻤﻪ‌ی ﺣﺠﺎﺝ ﻓﻘﻂ ﺣﺞ ﺗﻮ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪ. ﮔﻔﺖ ﺳﯽ ﺳﺎﻝ ﺑﻮﺩ ﺗﺎ ﻣﺮﺍ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺣﺞ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﭘﺎﺭﻩ‌ﺩﻭﺯﯼ ﺳﯿﺼﺪ ﺩﺭﻫﻢ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺍﻣﺴﺎﻝ ﻋﺰﻡ ﺣﺞ ﮐﺮﺩﻡ. عیالم ﺣﺎﻣﻠﻪ ﺑﻮﺩ. ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ‌ی ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺑﻮﯼ ﻃﻌﺎﻡ ﻣﯽ‌ﺁﻣﺪ. ﻣﺮﺍ ﮔﻔﺖ: ﺑﺮﻭ ﻭ ﭘﺎﺭﻩ‌ﺍﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻃﻌﺎﻡ ﺑﺴﺘﺎﻥ. ﻣﻦ ﺭﻓﺘﻢ. ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﮔﻔﺖ ﺑﺪﺍﻥ ﮐﻪ ﻫﻔﺖ ﺷﺒﺎﻧﻪ‌ﺭﻭﺯ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﻃﻔﺎﻝ ﻣﻦ ﻫﯿﭻ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ. ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺧﺮﯼ ﻣﺮﺩﻩ ﺩﯾﺪﻡ. ﭘﺎﺭﻩ‌ﺍﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﺪﺍ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﻃﻌﺎﻡ ﺳﺎﺧﺘﻢ. ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﺣﻼﻝ ﻧﺒﺎﺷﺪ. ﭼﻮﻥ ﺍﯾﻦ ﺑﺸﻨﯿﺪﻡ ﺁﺗﺸﯽ ﺩﺭ ﺟﺎﻥ ﻣﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ. ﺁﻥ ﺳﯿﺼﺪ ﺩﺭهم ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺑﺪﻭ ﺩﺍﺩﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻔﻘﻪ‌ی ﺍﻃﻔﺎﻝ ﮐﻦ ﮐﻪ ﺣﺞ ﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ. ‌💯 @karballa_ir 🔙