هدایت شده از کانال مداحی
🖇 خرید عرضه اولیه در کارگزاری تدبیرگران فردا
به صورت اعتباری
با ثبت نام در کارگزاری بالینک مستقیم
✅پرسود باشید💥
↪️Https://tadbirgaranregister.irbrokersite.ir/TF118
#شعر_کودکانه
به نام اون خدایی
که همتایی نداره
احتیاجی به فکر و
راهنمایی نداره
اون که تو قلب ما کاشت
محبت نبی رو
گذاشت واسه هدایت
فرزندای علی رو
درخت دین اسلام
محمد مصطفی ست
جوانه هاش دوازده
امام پاک و داناست
ما همه با اطاعت
میگیم که یارشونیم
منتظر آخرین
امام دین میمونیم
https://eitaa.com/kardaste
#کاردستی
با کارتن خالی تلویزیون درست کنید.
https://eitaa.com/kardaste
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کاردستی
سنجاب با میوه درخت کاج 🐿️🌲
https://eitaa.com/kardaste
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎼 آهنگ زیبای من دخـتر ایـرانم✌🏼🇮🇷
🎼 یه سرود فوق العاده به مناسبت #روز_دختر
https://eitaa.com/kardaste
#قصه_شب
🌳🐢 لاک پشت گرفتار 🐢🌳
روزی روزگاری در جنگلی بزرگ و سرسبز 4 دوست زندگی می کردند که خیلی با هم فرق داشتند، با این وجود دوستان خوبی برای هم بودند و همیشه به وقت نیاز به هم کمک می کردند.
این 4 دوست موش،کلاغ، آهو و لاک پشت بودند. داستان از آن جا شروع می شود که این 4 حیوان با این که در حالت عادی با هم دشمن هستند، اما در برابر بزرگترین دشمنشان به نام انسان که شکارچی است با هم متحدند و به هم کمک می کنند.
یک روز موش و کلاغ و آهو زیر یک درخت نشسته بودند و با هم صحبت می کردند. ناگهان آنها صدای جیغ و فریاد شنیدند. صدا صدای دوستشان لاک پشت بود! او به دام شکارچی افتاده بود و در تور او اسیر شده بود.
آهو با ترس و دلهره فریاد زد: وای حالا چی کار کنیم؟
موش گفت: دوست عزیزم ناامید نشو. من یک نقشه دارم. و بعد سه دوست با هم درباره ی نقشه ی موش گفتگو کردند و یک نقشه ی بی عیب و نقص کشیدند.
آهو به طرف شکارچی که نزدیک تورش ایستاده بود دوید و یواشکی بدون اینکه شکارچی متوجه شود در مسیر شکارچی دراز کشید و خود را به مردن زد.
کلاغ به طرف آهو پرواز کرد و طوری رفتار می کرد که انگار دارد به بدن آهو نوک می زند و آن را سوراخ می کند.
شکارچی بدون این که از چیزی خبر داشته باشد تورش را گرفت و به سمت خانه به راه افتاد.
در بین راه چشمش به آهوی مرده ای افتاد. شکارچی کمی با خودش فکر کرد و تورش را پایین گذاشت و به طرف آهوی مرده رفت و گفت: وای این آهو مرده، من بدون دردسر به یک شکار خوب رسیدم.
کلاغ مدام به دور آهو پرواز می کرد و هر وقت شکارچی سعی می کرد او را از آن جا دور کند با شدت بیشتری بال می زد.
در این میان موش یواشکی خود را به تور شکارچی رساند و آن را جوید و پاره کرد و لاک پشت بیچاره را آزاد کرد.
کلاغ هم به محض این که دید لاک پشت آزاد شده قار قار بلندی کرد و از آن جا دور شد.
آهو هم با شنیدن صدای کلاغ متوجه شد که وقت فرار است. پس از جایش بلند شد و فرار کرد.
شکارچی که از این ماجرا بسیار تعجب کرده بود به طرف تورش رفت تا آن را بردارد و به خانه برود، اما متوجه شد که لاک پشت هم فرار کرده است. او با خودش فکر کرد و گفت: کاش آن قدر حریص و طمع کار نبودم.
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
https://eitaa.com/kardaste