#تجربه_من ۲۵۵
#ازدواج_آسان
#فرزندآوری
من همیشه با اشتیاق تجربه های اعضای کانال رو میخونم. ازین جهت تجربه مو میخواهم در اختیار دیگران قرار بدم که من هم اگر قرار بود به حرف مردم توجه کنم الان افسرده شده بودم!!
من سال ۸۷ با هزینه بسیار کم ازدواج کردم. با خرید قرآن، دو تا حلقه و یک سرویس. عقدمون هم قم در محضر آیت الله سبحانی دامت برکاته خونده شد. همین!
البته بگم در فامیل ما اصلا این کار جا افتاده نبود!!
بعد از عقد منتظر خوابگاه متاهلی شدیم تا زندگی مشترکمون رو شروع کنیم.💕
سال ۸۹ خداوند ما رو لایق دونست و صاحب پسر عزیزی شدیم. سال ۹۳ دوباره باردار شدم و این بار هم خدا رو شکر صاحب پسر دیگری... ولی امان از حرف مردم!!
اخی! دوباره پسر؟! طفلکی تو! هرجا جنسیت رو میپرسیدن و میگفتم پسر امکان نداشت انرژی منفی ندن! تا جاییکه یکی گفت توام مثل من بدبخت شدی... 😳😳
حالا همین پسری که همه به خاطرش کلی انرژی منفی میدادن امکان نداره جایی بریم و عاشقش نشن😍😍
قبل از اینکه سومیو باردار بشم همه جا پر کردم که یکی دیگه میخوام که متلکها تقسیم بشه به قبل و حین بارداری😅😅
از اونجایی که فامیل ما به جز یک مورد همه یک یا دو تا بچه دارن، از تعجب شاخ درآوردن که من سه تا میخوام.😵
همه هم میگفتن لابد دختر میخوای!! ولی من تعداد بچه ها برام مهم بود، نه جنسیت، چون قطعا خدا بهتر میدونه من لایق تربیت کدوم فرشته هاشم. 😇👼 و البته از خدا که پنهان نیست از شما هم پنهان نباشه، دعا برای دختردار شدنم کردم ولیییییی همه چیزو سپردم دست خداوند..
باردار که شدم باز همه گفتن دوووبااارههههه؟؟؟!!!!! ... حالا یاد گرفته بودم با شوخی و خنده جواب همه رو بدم. یکی گفت وای خدا مرگم بده دوباره حامله ای؟! 😳😳😳 گفتم باور کنید خودم بزرگش میکنم نمیدمش شما☺️
خرداد ۹۸ پروردگار ما رو لایق یکی دیگه از فرشته هاش کرد اینبار دختر 👧
من از همون اولی که بدون مراسم زندگیمو شروع کردم تا بارداری سومم مردم برام حرف زدن😊🗣🗣 خسته هم نشدن😄 اگه به حرفشون میخواستم توجه کنم الان باید افسرده میشدم...
اهان اینو یادم رفت بگم 😄 الان همون کسایی که میگفتن چرا سه تا ؟! میگن دختر خواهر میخواد... چهارمی رو هم بیار😃
کاش یاد بگیریم اولا تو زندگی خصوصی دیگران دخالت نکنیم، ثانیا همیشه انرژی مثبت بدیم، با گفتن حرفهای خوب و انرژی مثبت دادن چیزی ازمون کم نمیشه ولی حال دیگران رو خوب میکنیم 😍
درباره رابطه با همسرم هم بگم من احساس میکنم الان بعد از ۱۱ سال زندگی مشترک خدا رو شکر در خوشبخترین نقطه ممکن نسبت به گذشته ایستادم، چیزی که فکرشم نمیکردم با وجود سه تا بچه ممکن باشه💑
و من هر زمان غرق در لذت مادری میشم بدون اغراق با اشک و با تمام وجودم برای تمام کسانی که حسرت یک لحظه مادر شدن رو دارن دعا میکنم، به خدا میگم خدایا من رو لایق سه تا فرشته سالم و انشالله صالح کردی این لذت رو به همه زنان جهان که منتظرن بچشان...
🍃🍁🍃
#تجربه_من ۲۵۹
#ازدواج_آسان
#فرزندآوری
از نوجوانی اهل مسجد بودم و صمیمی ترین دوستای مدرسه ام، اونهایی بودن که شب توی صف نماز جماعت میدیدم شون...
حدودا ۱۵ ساله بودم که امام جماعت مسجدمون اعلام کرد یکی از آقا پسرهای محله، مراسم عروسی اش رو میخواد بجای سالن در مسجد بگیره!!!
در ذهن آرمان خواه و سنت شکن سالهای نوجوانی من، این اتفاق بی نظیری بود که الگوی زیبایی رو در من شکل داد: عروسی در مسجد!!!
سالها گذشت، دانشجوی دانشگاه تهران شدم و همچنان پایگاه همه قرارهای من مسجد بود... یک روز صبح بعد از مراسم زیارت عاشورا از بلندگوی مسجد دانشگاه اعلام کردن که مراسم عقد دوتا از دانشجوهای دانشگاه مون بعدازظهر در مسجد برگزار میشه، با شنیدن این خبر، یکی از آرمان های دوران نوجوانی، در وجود من زنده شد...
کنار درس و بحث علمی در دانشگاه، کبوتر جَلد مسجد بودیم و محل جمع شدن هامون قطعا فقط مسجد بود و کم کم در فعالیت های دانشجویی که در مسجد انجام میدادیم با دختری که توی مسجد عقد کرده بود دوست شدم... من به سایرین اینجوری معرفی اش میکردم: ایشون سارا هستند؛ عروسِ مسجد❤️
کنکور فوق لیسانس رو دادم و رتبه ۶ کنکور شدم. قبولی ام در دانشگاه خودم و رشته مورد علاقه ام قطعی شده بود؛ خانواده ای که با ملاک های مذهبی خانواده ما مطابقت زیادی داشتند به خواستگاریم اومدن.
در همون دیدارهای اولیه مادرم خیلی راحت و صمیمانه پیشنهاد کردن برای ادامه راحت تر ارتباط مون، عقد موقتی بین من و آقا خونده بشه.
چند باری رفت و آمدهای صمیمانه و گپ و گفت های ما ادامه داشت تا در نیمه ماه مبارک رمضان که روز میلاد امام حسن مجتبی علیه السلام است قرار عقد دائم گذاشتیم.
مراسم عقد خیلی ساده بود و این بار من عروس مسجد بودم!!!
در مسجد دانشگاه محل تحصیل همسرم، در کنار مزار شهدای گمنام، عقد کردیم. دوستان و همه اقوام هم به صرف افطاری و شام در مسجد حضور داشتند.
با سادگی و به راحتی عقد کردیم.
چند روزی دنبال خونه گشتیم.
کمی وسایل و اسباب منزل خریدیم و کم کم آمادگی مستقل شدن رو پیدا کردیم.
راهی مشهد شدیم و بعد از پابوسی امام رئوف برگشتیم و زندگی مشترک مون رو بدون هیچ مراسمی شروع کردیم.
۳ سال که در مقطع کارشناسی ارشد درس میخوندم بطور کاملا برنامه ریزی شده بچه دار نشدم و ماه های آخر درسم اولین فرزندم رو باردار شدم...
۱۲ سال میگذره و من ۴ فرزند دارم که فاصله همه شون حدود ۲ ساله... به همه میگم اون سه سالی که فوق لیسانس میخوندم اشتباه کردم که بین درس و بچه، درس رو ترجیح دادم و فرزندآوری مون رو به تاخیر انداختم.
#تجربه_من ۲۶۸
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#ازدواج_آسان
#فرزندآوری
متولد ۶۹ و تک دختر خانواده هستم، علی رغم مخالفت های پدرم در سن هفده سالگی با یک🌸طلبه ی بسیار خوش خلق و مخلص🌸 ازدواج کردم، که الحمدلله از روز اول تا به الان که حدود ۱۲ سال میگذره بسیااااار راضی ام، هم من و هم خانواده ام و پدرم معتقده همسرم پسرشه و بسیار دوستش داره😍
شروع زندگی من از ابتدا تابوشکنی بود، عروسی نگرفتیم و با تور زمینی رفتیم سوریه مرقد حضرت زینب و رقیه س،،😭 ۹۰ درصد پول خرید عروسیمون رو هم دادیم به یک انسان فقیر و درمانده. آیینه شمعدون هم نداشتم. نه لباس عروس نه آتلیه، چیزهایی که برای خانواده و فامیلی که من داشتم اصل بود ولی برای من نه... هنوزم وقتی به گذشته برمیگردم به کارم افتخار میکنم و ابدا پشیمون نیستم.
متأسفانه به درخواست خودم ۵ سال از بچه دار شدن ممانعت کردیم و من لیسانسم رو گرفتم، نمیدونید الان چقدددد پشیمونم و یقین دارم که این بزرگترین اشتباه زندگیمه.😔
کاش زودتر بچه دار میشدم، اختلاف سنی کم بین مادر و بچه ها یک دنیا ارزشمنده، تازه با مدیریت وقت میشه با بچه ها درس هم خوند، حتی در سطوح عالیه.
البته الان دو تا فرشته دارم که یکی کلاس اوله❤️ ودومی چهار سالشه❤️ و هر دو دوخترن😍
الانم منتظریم که خدا جونم سومی رو بهمون ببخشه به کرمش و انشاالله به لطف خودش میخوام سومی و چهارمی رو با اختلاف سنی کمتر بیارم.
همسرم دانشجوی دکترای دانشگاه علامه ی تهرانه و مدرس دانشگاه، خودمم عااااشق تحصیلم ولی دیوانه ی مادری کردن😊 و همسر نمونه بودن😍، بعد لیسانس به خاطر دخترام با عشق خونه نشین شدم☺️و میخوام مقطع بعدی رو انشاالله غیرحضوری بخونم.
از اینکه هر روز همسرم پشت گوشی بهم میگه: "تو که خونه ای و پیش بچه هایی هیچ دغدغه ای ندارم و دلگرمم، کییییف عااااالم رو میکنم."
احساس میکنم به لطف خدا جونم❤️ مشغول انجام رسالتم هستم.
خدایا شکرت بابت همه چیز...
7.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پویش ازدواج بدون طلا
#ازدواج_آسان
🌸 🍃
#تجربه_من ۲۸۰
#ازدواج_آسان
#فرزندآوری
#رزاقیت_خداوند
من و همسرم آخرین روزای سال ۹۱ به
صورت کاملا سنتی و بدون تشریفات عقد کردیم. دوران عقدم مصادف بود با سربازی همسرم. سال ۹۳ درحالیکه هنوز همسرم شغلی پیدا نکرده بود با این اعتقاد که خدا برامون شرایط رو درست میکنه، عروسی کردیم و همین هم شد☺️ هیچکس با اعتماد و توکل بر خدا دست خالی نمی مونه.
بعد از یک سال تصمیم گرفتیم بچه دار بشیم. در اون شرایط هر دو همزمان تحصیل مون رو هم ادامه دادیم و من درحالیکه باردار بودم، پایان نامه نوشتم و بچه به بغل دفاع کردم.😅
الحمدلله هر دو معتقدیم به فرزندآوری بیش از دو تا. الان یک دختر سه سال و نیمه و یک پسر هفت ماهه دارم. ان شاءالله میخوایم اگر خدا و اهل بیت عنایت کنند تا چهار پنج تا پیش بریم😍
فقط این نکته رو میخواستم بگم فرزندآوری با فاصله کم خیلی خوبه، ولی اگر فاصله خیلی کم بشه هم به فرزندتون ضربه میزنید هم به خودتون. اجازه بدید ۲۱ ماه قمری فرزندتون ازشیر مادرش تغذیه جسمی و روحی بشه و در حقش اجحاف نکنید.
تو این مدت تصمیم گرفتم مشوق فرزندآوری خانواده هایی بشم که میدونستم مشکل خاصی برای این مورد ندارن، اما متاسفانه با برخوردهایی رو به رو شدم که باورم نمیشد و خیلی دلم گرفت. بعضیا شرایط اقتصادی رو بهانه میکنند و متوجه نیستند دارن رزاقیت خدا رو زیر سوال میبرن. حتی بعضی از پدر و مادرها بچه هاشون رو از بچه دار شدن منع میکنند😳😞
از اینکه خانواده های مذهبی و ولایی به راحتی فقط به آسایش و راحتی خودشون فکر میکنند و آینده بچه ها و کشورشون رو ذره ای در نظر نمیگیرن متعجب و در عین حال غمگین شدم. از غربت حضرت آقا و اینکه چقدر به سادگی از کنار درخواست های مکرر و جدی ایشون درمورد تولید نسل میگذریم حسابی به هم ریختم.
واقعا لازمه افرادی که بیان خوبی دارن و قدرت اقناع دیگران رو دارن خانواده ها رو متوجه این مسئله کنند که در موضوع فرزندآوری انقدر شخصی و خودخواهانه تصمیم گیری نکنند😔
ان شاءالله همه به این بصیرت برسیم.
#تجربه_من ۲۸۳
#ازدواج_آسان
#فرزندآوری
#رزاقیت_خداوند
با عرض سلام و خداقوت و تشکر فراوان و دعای خیر بخاطر کانال فوق العادتون
من و همسرم حدود نه سال پیش با هم ازدواج کردیم. یک ازدواج بسیار ساده با اینکه هر دو خانواده توانایی مالیشون خیلی خوب بود ولی ما تصمیم گرفتیم ساده برگزار کنیم بدون لباس عروس و آرایشگاه و ماشین و آتلیه و ... هزینه همه اینا رو دادیم یه زوج دیگه تا اونها هم بتونن تشکیل زندگی بدن.
همه این کارا برای خانواده غیر عادی بود و حرف و حدیثش بسیار ولی من و همسرم به آنچه اعتقاد داشتیم، عمل کردیم. بنده شاغل در شرکت نفت بودم. ولی حدود یکسال البته کمتر بعد از ازدواجمون تصمیم گرفتیم بچه دار بشیم از شرکت استعفا دادم، همه خانواده مخالف بودن که این چه کاریه همه دعا میکنن شغل تو رو داشته باشن ولی بازهم من چون تصمیم به مادری کردن داشتم با شاغل بودنم منافات داشت ...
الحمدلله الان چهارتا فرشته کوچولو دارم و چون قائل به اختلاف سنی کم بچه ها هستیم، پشت سر هم هستن.(اینو بگم که تو کل فامیل خودم و همسرم و همه اطرافیانمون فقط ما هستیم که چهارتا فرزند داریم همه یک یا نهایت با فاصله زیاد دوتا) و هر چهارتا رو سزارین بودم و شکر خدا هیچ مشکلی هم ندارم.
بحث مالی هم بگم که از زمان عقد تا به حال، من همیشه به خداوند اعتماد داشتم. چون خودشون فرمودن رزق ازدواج و فرزند رو همیشه میرسونن و کسی به خاطر بحث مالی این دوتا رو عقب نندازه. من هم در انتخاب همسرم و هم در تولد بچه هام همیشه اینو دیدم. همسرم موقع خواستگاری شغل خاصی نداشتن ولی چون از لحاظ اعتقادی اون چیزی بود که میخواستم، قبول کردم و به حمدلله بعدشم خدا به قولش عمل کرد. برای بچه ها هم همینطور واقعا رزقای خدا رو برا هر کدوم میدیدیم. اینطور نیست که وضع مالیمون خوبه که بچه میاریم نه، ما به خدا اعتماد داریم و خداوند هم همیشه رسونده...
#تجربه_من ۲۸۴
#ازدواج_آسان
#فرزندآوری
من ۲۶ سال دارم و همسرم ۳۱سال، حدود ۸ سالِ که ازدواج کردیم، شروع زندگیمون بسیار ساده بود و خداروشکر مجلس عروسی ما دور از گناه و مسائلی از این دست بود.
برای خرید حلقه و سرویس طلا با اینکه پدر همسرم کمک میکردن و مخالفتی با انتخاب من نداشتن، بنده سعی کردم حلقه و سرویس ظریف بردارم چون پدر همسرم مشغول ساخت و ساز منزلشون بودن و مادرم بهم گوشزد کرده بود که مراعات حالشون رو بکنم.
حتی مادرم برای خیلی چیزهای دیگه هم میگفت سخت نگیر مادر بذار هر طور که براشون مقدوره، مثلا من برای خرید برخی لوازم اصلا همراه همسرم و مادرشون نبودم و هیچ مشکلی هم پیش نیومد. بنظرم درک شرایط متقابل فوق العاده تو تحکیم روابط بین خانواده ها و عروس و دامادشون تاثیر داره بنده که به عینِ دیدم.
من و همسرم هر دو بچه آخر خانواده بودیم و هر کدوم صاحب ۴ تا خواهر و برادریم شکر خدا.
سال اول ازدواج دختر گلم با یه دنیا شادی و برکت بدنیا اومد و شد همه زندگی ما دقیقا دخترم ۱سال و نیم داشت که متوجه شدم دوباره باردارم راستش اولش خیلی ناراحت بودم چون درسم تموم نشده بود، دخترم کوچیک بود و متاسفانه تصویر درستی توی ذهن نداشتم.
اما اینجا تجربه بزرگترا اومد کمکم چون ما از ابتدای ازدواجمون تا الان با پدرومادر همسرم با هم زندگیم میکنیم. ما ساکن طبقه بالاییم و عزیزای دلمون طبقه پایین.
مادر همسرم کلی بهم دلگرمی دادن و انصافا مثل یه مادر مهربون کمک حالم بودن و هستن(از همین جا دستشون و میبوسم) البته که محبتهای مامان گل خودمم فراموش نمیکنم.
خلاصه فاطمه خانم با اومدن محمد آقا از تنهایی دراومد و شدن دوتا هم بازی خوب برای هم...
اما دیگه تصمیم به فرزندآوری نداشتم چون همه میگفتن کافیه دیگه دختر که داری پسرم که داری، اما از وقتی با کانال شما آشنا شدم و تجربه های فوق العاده اون رو خوندم، کلی با خودم فکر کردم و بالا و پایین کردم، دیدم تنها ادعای ولایت پذیری کافی نیست بلکه باید ثابت کنم مدعیِ ولایتم...
به همین خاطر الان فرزند سومم رو باردارم و این موهبت الهی و مدیون شما و اعضای محترم کانالم...
ان شاءالله که هر کدوم از فرزندانم در جبهه ی خودشون، سرباز رهبر و امام زمان باشن.
#تجربه_من ۲۸۵
#ازدواج_آسان
#فرزندآوری
#رزاقیت_خداوند
من خانمی ۳۱ ساله هستم که چون پدرم فوق العاده در پذیرفتن خواستگار سخت گیر بود، در سن ۲۶ سالگی عقد کردم و ۹ ماه بعدش هم عروسی. البته اینکه پدرم با همسرم موافقت کردند هم واقعا کار خدا بود و داستانش مفصله چون همسرم از لحاظ مادی چیزی نداشت و خانوادش هم به همین صورت، اما از این قضایا میگذرم...
خوشبختانه همسرم فوق العاده خوش اخلاق و با محبت هست اما شغلش آزاده و به هیچ وجه درآمدش معلوم نیست در واقع یه وقت پول هست و یه موقع هم نه!
ما با یه جشن عقد کوچک به هم محرم شدیم و برای عروسی هم یه سفر یک شبه، قم و جمکران رفتیم. چون اونموقع همسرم حتی هزینه سفر مشهد رو هم نداشت...
خلاصه با پولی که بخشیش قرض بود یه خونه رهن کرد و با جهیزیه من که عاری از هرگونه تجمل و بریز و بپاش بود، زندگیمون آغاز شد.
طبق توافقی که با هم کرده بودیم، بعد از ۱۰ ماه باردار شدم و اولین فرزندم بدنیا اومد که یه گل پسر بود.
بعد از دو سال از خدا دومی رو خواستیم که یه گل دختر نصیبمون شد. فاصله ی پسر و دخترم سه سال هست که به نظرم فاصله خوبیه. البته سختی هایی هم داره ولی شیرینیش بسیار بیشتره و من راضی ام.
ما چهار سال مستاجر بودیم که هر سال در یک خونه سپری شد یعنی هربار به دلایلی جابه جا میشدیم و نشد تو یه خونه دو سال متوالی بشینیم که این برای من فوق العاده سخت بود...
در حالیکه موقع تصمیم برای فرزند دوم به هیچ وجه فکر نمی کردم که بتونیم خونه دار بشیم اما از برکت این دختر کوچولو در حین بارداری موفق شدیم خونه بخریم که من اینو تماما از برکات فرزندم میدونم و پاسخی که خدا در مقابل اعتمادی که بهش کردیم بهمون داد
البته ناگفته نماند فرزند اولم هم که بدنیا اومد خداوند برکات زیادی رو به زندگیمون سرازیر کرد...
خدای مهربون خیلی قشنگ جواب کسایی که بهش خوش بین اند و اعتماد می کنند رو میده و من اینو به عینه در زندگیم دیدم و معتقدم کسایی که بعد از ازدواج فرزندآوری رو به تاخیر نمی ندازن و برای فرزندهای بعدی تعلل نمی کنند، مورد رحمت ویژه خداوند قرار می گیرند... به عکسش هم دیدم، کسایی که بعد از ازدواج با هر توجیهی دیر به فکر بچه دار شدن می افتن، عموما سخت هم بچه دار میشن حتی برای بچه های بعدی هم همینطوره بارداری ها سخت تر صورت می پذیره...
من و همسرم تا چند وقت پیش می خواستیم سه تا بچه داشته باشیم البته همسرم به شوخی چهار تا و پنج تا هم می گفت ولی من می گفتم سه تا بیشتر نمی تونم اگه زودتر اومدی بودی و ازدواج میکردیم تا ده تا هم می آوردم اما با توجه به سنم سه تا بسه.
اما حدود یکی دو هفته پیش برنامه ثریا رو که از تلویزیون دیدم، متقاعد شدم که باید ۴ تا بچه داشته باشیم و این هر چقدر هم سخت باشه ولی جهاد من و وظیفه ی من هست...
هر چند همین الان خیلیها میگن شما که دیگه جنستون جوره و تو این وضعیت اقتصادی همین کافیه اما خدا رو شکر ما در مورد رزق بچه هامون هیچ ترسی نداریم و الان عزممون جزمه که انشاءلله دو تا بچه ی دیگه هم بیاریم.
متاسفانه مسئولین که هیچی! لااقل خودمون برای این مملکت پرچمدار شیعه باید فکری بکنیم و تمام توانمون رو در افزایش ازدواج مجردها (اگر دختر و پسر مجرد و هم کفو میشناسیم در معرفیشون به هم کوتاهی نکنیم) و فرزندآوری بیشتر، به کار بگیریم...
در آخر دعا کنید خداوند توفیق تربیت صحیح هم به هممون عنایت کنه ان شاء الله
🌸✨🌸✨✨
7minutesirموزیک2.mp3
1.13M
#استاد_قرائتی
✅ قفل های ازدواج را بشکنید.
#ازدواج_آسان
#ازدواج_در_وقت_نیاز
👌بسیار راهگشا و کلیدی
🌸✨✨✨
#تجربه_من ۳۰۲
#فرزندآوری
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#ازدواج_آسان
#زایمان_خانگی
#زایمان_طبیعی
سال ۹۰ در سن ۱۷ سالگی خیلی ساده عقد کردم و سال ۹۱ هم رفتیم مشهد و زندگی مشترکمون رسما شروع شد☺️ حدود ۵ ماه بعد عروسی، دیگه خیییلی دلم بچه میخواست اما تا یک سال بعدش طول کشید تا بچه دار بشیم.
وقتی جواب آزمایش رو گرفتم از خوشحالی داشتم بال در میاوردم😃 مثل همه خانمها دنبال یه دکتر زنان خوب بودم (تازه تو۳،۴ماهگی😅) آخه کلا با دکتر و اینا میونه ای نداشتم...
یه دکتر خوب پیدا کردم اما سرش خیلی شلوغ بود. هر بار باید کلی تو نوبت مینشستیم😐
منم کلا ۲-۳ بار بیشتر نرفتم. فقط یک بار توی ۵ ماهگی سونو رفتم برای تعیین جنسیت.👼🏻
خلاصه یه مامای خونگی بهم معرفی کردن که تو خونه خودش معاینه میکرد و زایمان انجام میداد😃 منم از خداخواسته رفتم زیر نظرش (از ۷ ماهگی) انصافا خیلی خبره بود..
خلاصه علی رغم مخالفت های کل فامیل برای زایمان رفتم پیشش تو خونشون😉 انقدررررررر دستش سبک بود و راهنمایی میداد، قوت قلب میداد که خدا میدونه 😌انقدر حالم خوب بود که همه بهم می گفتن مثلا زائویی یکم دراز بکش😂 البته چون کارش مجوز قانونی نداشت یکم سخت شناسنامه دادن🙂
خلاصه پسر اولم پاییز سال ۹۳ بدنیا اومد. ۲ سال بعد یعنی سال ۹۵ برای فرزند دومم خواستم برم پیش همون خانم که به خاطر سن بالا و بیماری شون دیگه قبول نکردن😞 من مجبور شدم برم بیمارستان و کلی اذیت شدم.
سال ۹۷ برای فرزند سومم واقعا نگران بودم چون اون خانم به رحمت خدا رفته بودن😭 منم از بیمارستان خیییییلی می ترسیدم😢
تا اینکه برای یه مشکلی، چله زیارت عاشورای کامل (با صد لعن و صد سلام و نماز و دعای بعدش) گرفتم. (اون موقع ۲ ماهم بود) اما در کنار اون حاجت اصلیم، برا خودمم دعا میکردم که طبیعی ترین، راحت ترین، سریعترین زایمان ممکن رو داشته باشم و ترجیحا در منزل😜(عین عباراتم بود)
تا اینکه روزی که زایمان داشتم با کمال ناامیدی و ترس حاضر شدم که برم بیمارستان.
لباسهامو پوشیدم و چادر و اینا... اما هنوز از راهروی خونه بیرون نرفته بودم که با کمال تعجب فرزندم همونجا بدنیا اومد😮 خیییییلی تجربه شیرینی بود.
گفتم براش تربت بیارن با آب نیسان مخلوط کردیم و کامش رو برداشتیم. توی گوشش اذان گفتیم و همه اینکارها قبل از این بود که بند نافش قطع شه😊😍
بعد هم اورژانس اومد و منتقل شدیم بیمارستان، اما دیگه نمیترسیدم. چون اصل کار تموم شده بود😁 خودمم تو بهت و حیرت بودم که چجوری انقدر زود و سریع اتفاق افتاد 🤭
قضیه ی زیارت عاشورا رو بکلی یادم رفته بود، بعد چند روز یادم اومد😊
خلاصه زیارت عاشوراست، شوخی نداره حاجت میده اسااااااسی😍
🌺ولادت با سعادت امام محمد باقر علیهالسلام مبارک باد🌺
✨امام باقر عليه السلام:
هرگاه كسى از دختر شما خواستگارى كرد و #ديندارى و #امانتدارى او را پسنديديد، به او همسر دهيد كه «اگر چنين نكنيد فتنه و فساد بزرگى در روى زمين پديد آيد».
📚میزان الحکمه، ج ۹،ص ۱۳۴
#ازدواج_آسان
#ازدواج_در_وقت_نیاز
به خاطر خدا هر کس کاری از دستش برمی آید انجام بده.
جوان باید ازدواج ازدواج کنه، آنهم به موقع و آسان.
ما روی میخ نشستهایم، هی میگوییم آخ! خب از روی میخ بلند شو، اینکه دیگر کمیسیون نمیخواهد!
همانطور که حضرت لوط جلوی قوم منحرفش درآمد و گفت «الیس منکم رجل رشید؟» (سوره هود، آیه 78)،
ما هم در مورد این مسائل یک آدم رشید میخواهیم؛ کسی که صفشکنی کند.
#ازدواج_به_وقت
#ازدواج_آسان
🌸🍃