eitaa logo
کاری کن خدا عاشقت بشه
795 دنبال‌کننده
36.9هزار عکس
26.3هزار ویدیو
60 فایل
کانال مذهبی و مطالب مفید و متنوع ارسال هر شب ارتباط با ادمین @Basirat_ekh
مشاهده در ایتا
دانلود
4327634254.mp3
8.3M
جانا‌ چه گویم‌ شرح فراغت‌...
💠 حدیث روز 💠 🏴 ثواب اشک و مرثیه برای سیدالشهدا (ع) 🔻 امام صادق علیه السلام: مَنْ أَنْشَدَ فِی الْحُسَیْنِ (ع) شِعْراً فَبَکَی وَ أَبْکَی عَشْراً کُتِبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ وَ مَنْ أَنْشَدَ فِی الْحُسَیْنِ شِعْراً فَبَکَی وَ أَبْکَی خَمْسَةً کُتِبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ وَ مَنْ أَنْشَدَ فِی الْحُسَیْنِ شِعْراً فَبَکَی وَ أَبْکَی وَاحِداً کُتِبَتْ لَهُمَا الْجَنَّةُ وَ مَنْ ذُکِرَ الْحُسَیْنُ (ع) عِنْدَهُ فَخَرَجَ مِنْ عَیْنِهِ [عَیْنَیْهِ] مِنَ الدُّمُوعِ مِقْدَارُ جَنَاحِ ذُبَابٍ کَانَ ثَوَابُهُ عَلَی اللَّهِ وَ لَمْ یَرْضَ لَهُ بِدُونِ الْجَنَّة ❇️ کسی که در مرثیه حسین بن علی علیهما السّلام شعری خوانده و خود گریه کرده و ده نفر دیگر را بگریاند بهشت بر ایشان واجب می گردد. و کسی که در مرثیه حسین علیه السّلام شعری خوانده و خود گریه کرده و یک نفر دیگر را بگریاند، بهشت برای هر دو واجب می شود. و کسی امام حسین را نزدش یاد کنند و از چشمش به مقدار بال مگس اشک بیاید، ثواب و اجر او بر خداست و خداوند برای وی به کمتر از بهشت اجر و ثواب نمی دهد. 📚 ثواب الاعمال، صفحه ۱۷۸ ‌ ‌ •┈┈••✾••┈┈•
📸 عصر سرمایه‌داری و چنبره‌ آن بر زندگی برخی مرفهین و نمایی از درد مستمندان 🔺این تابلوی نقاشی در چهاردهمین حراج تهران به قیمت ۵ میلیارد و ۲۰۰ میلیون تومان فروخته شد.
16.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برای خرید شلوار به یکی از پاساژ های شهر تهران رفته بودم • یه سری شلوارها خیلی جلب توجه می کرد و واقعا برام سوال بود که خود فروشنده های این شلوارها هم اونا رو برای ناموسشون میخرن یا نه؟ با دیدن این شلوارها تو بازار خیلی ناراحت شدم احساس کردم یه فرصت خوبی به وجود اومده چون این ناراحتیم برام دغدغه ایجاد کرد هم رفتم با فروشنده ها صحبت کردم هم امر به معروفم رو انجام دادم 📌هریک ازشما هم می توانید درصورت مشاهده مواردفوق که دراین کلیپ تصویری توضیح داشددرفروشگاه ها وپاساژهایی که این محصولات را عرض می کنندویا ازطریق فضای مجازی فعالیت می کنند به مسئولین فروشگاه ویا کانال وسایت مجازی تذکر دهید.
راستی یه سوال! چرا مادران شهدا اینقدر باصفان؟
▪️هم نظم داره هم پروتکل‌ها رعایت شده هم مادر کنار فرزندش در آرامش و امنیت عزاداری میکنه تعریف ما از هیئت در ایام کرونا اینه
ممنوعیت واردات واکسن از آمریکا و انگلیس ذره‌ای در واکسیناسیون ما اثر نداشته به نمودارها دقت کنید انگلیس که اصلا صادراتی نداشته آمریکا هم تا پایان ماه مارچ فقط 3 میلیون صادرات داشته تازه واکسن آسترازنکا انگلیسی رو که از جاهای دیگه وارد کردیم بعدش هم برای خرید 16/8 میلیون دز واکسن از طریق کواکس اقدام کردیم که تا الان فقط 2/2 داده بهمون از اونور برای خرید 62 میلیون واکسن اسپوتنیک هم قرارداد بستیم که فقط 900 هزار دز دادن بهمون الان مشکل از واردات واکسنه؟ خیر، شما پروژه همیشگیتون زدن رهبری بوده الان هم دارید توی همون پازل بازی می‌کنید چرا زمان گندهای روحانی شکایتی نداشتید؟ وقتی که مملکت رو ول کرده بود! وقتی که محدودیت‌ها رو برداشته بود! فعلا اگر سواد دارید آمارهای بالا رو ببینید تا دفعه بعد هم اگه دروغ گفتید بزنیم تو دهنتون پ.ن: فقط یه لحظه تصور کنید به حرف این جماعت همیشه غرغرو گوش داده بودیم و خودمون واکسن نمیساختیم! عجب فاجعه‌ای ...
🖤 چند خط ...
کاری کن خدا عاشقت بشه
🖤 چند خط #روضه...
. ‍ ▪️کفن را باز نکردند. ریحانه پرسید «اگر دوست باباست پس چرا عکس بابا مهدیِ من روی اونه؟» انگار اضطراب گرفته باشد، لبهایش کبود شده بود و چانه‌اش می‌لرزید. بغلش کردم و چسباندمش به سینه‌ام. آرام در گوشش گفتم «ریحانه جان اگر راستش را بگویم من را می‌بخشی؟ این پیکر بابامهدی است.» یکهو دلش ترکید و داد ‌زد «نه، این بابای منه؟ این بابا مهدی منه؟ این بابا مهدی خوب منه؟» برادرم خواست بغلش کند و ببرد. سفت تابوت را چسبیده بود و جدا نمی‌شد. از صدای گریه‌های ریحانه مردم به هق هق افتادند. دوباره در گوشش گفتم «ریحانه جان یک کار برای من می‌کنی؟» با همان حال گریه گفت «چه کار؟» بوسیدمش و گفتم «پاهای بابا را ببوس.» پرسید «چرا خودت نمی‎بوسی؟» گفتم «همه دارند نگاهمان می‎کنند. فیلم می‎گیرند. خجالت می‎کشم.» گفت «من هم نمی‎بوسم.» گفتم «باشه. اگر دوست نداری نکن ولی اگر خواستی یکی هم از طرف من ببوس.» یک نگاهی توی صورتم کرد. انگار دلش سوخته باشد. خم شد و پاهای مهدی را بوسید. سرش را بلند کرد و دوباره بوسید. آمد توی بغلم و گفت «مامان از طرف تو هم بوسیدم. حالا چرا پاهایش؟» گفتم «چون آن پاها همیشه خسته بود. همیشه درد می‌کرد. چون برای دفاع از حرم حضرت زینب(س)و حضرت رقیه(س) قدم برمی‌داشت.» یکهو ساکت شد و شروع کرد به لرزیدن. بدنش یخ یخ بود. احساس کردم ریحانه دارد جان می‌دهد. به برادرم التماس کردم ببردش. گفتم اگر سر بابایش را بخواهد من چه کار کنم؟ اگر بخواهد صورت بابا مهدی را ببیند چه طور نشانش بدهیم؟ اگر می‌دید طاقت می‎آورد؟ نه، به خدا که بچه‌ام دق می‌کرد. همه حواسم به ریحانه بود و از مهرانه غافل بودم. نگو تمام این مدت مهرانه بالای سر تابوت ایستاده بود و داشت نگاهمان می‌کرد. اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا سَیِّدَتَنـا رُقَیَّةَ، عَلَیْکِ التَّحِیَّةُ وَاَلسَّلامُ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ