[گفتم روضه رو براتون این روضه ای که حرم چخبر بود ، حرم غوغا بود بعد از شهادت علی اکبر ، وقتی آقا به میدان هم میرفت حرم غوغا بود ، نوشته وقتی آمد مقابل حضرت ، فَاسْتَأْذَنَ أَبَاهُ فِي الْقِتَالِ فَأَذِنَ لَهُ ، به محض اینکه اجازه خواست به مصداق آیهی تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ ، معطل نکرد سریع اجازه داد اما أَرْخَى عَيْنَهُ وَ بَكَى ، بابا شروع کرد های های گریه کردن ، ثُمَ رَفَعَ شَیْبَتَهُ إِلَى السَّماءِ به آسمان نگاه کرد صدا زد اللَّهُمَّ اشْهَدْ خدایا تو شاهد باش ، خب آمادهی رفتن به میدان شد یه اتفاقی افتاد ، إجتَمَعَتِ النِّساءُ حُولَهُ کَالحَلقَه ، یه وقت دختر بچه ها اومدن دورشو گرفتن ، این کم سن و سالا به پاش چسبیده بودن ، اینا بلند صدا میزن إرحَم غُربَتَنا ، علی به ما رحم کن ، علی به بیچارگی ما رحم کن ، لَیسَ لَنا طاقَةٌ عَلی فِراقِک ، ما طاقت دوریِ تو رو نداریم...]
(برا خدافظی همه/از توی خیمه اومدن
ببین همه مخدرات/ دور علی حلقه زدن
نرو ای علی جان(۲))(۲)
[یه حرفی تا حالا نزدم اینجا مخدرات همه اومدن دور علی حلقه زدن ، یه جای دیگه هم مخدرات همه حلقه زدن وقتی زینب پاش به قتلگاه باز شد ، همه از حرم بیرون دویدن...]
علی اصغرو ببین/ تو بغل برادرش
ببین سکینه اومده/ برا وداع آخرش
نرو ای علی جان(۲)
[همش یه چیزایی یادم میاد ، اینجا سکینه اومد باهاش وداع کنه ، ساعتی نگذشت این جمله یادت باشه هر وقت سر دو راهی موندی ، اگه یه سمت خدا بود یه سمت شیطان بود یاد این دو سه جمله بیفتی حتما متوقف میشی ، اون لحظه ای که راوی گفت ، وَ عَزَمَ عَلی لِقاءِ القوم بِمُهجَتِه ، دیگه آقا آمادهی میدان شد ، دید اسب تکون نمیخوره ، یه نگاه کرد دید دختر اومده دستارو دور دستای اسب حلقه کرده...
ای حسییییییین...
یه سوالی از بابا کرد ، عرضه داشت یا أبَه أَسْتَسْلَمتَ لِلْموت؟ ، آیا تسلیم مرگ شدی؟ ، یه نگاهی به دختر انداخت فرمود دخترم ، كَيْفَ لا يسْتَسلم للموت مَن لا ناصِرَ لَه و لا مُعين ، اون کسی که دیگه یاری نداره تنها شده ، آی غیرتیا آی هیئتیا ، علی اکبر رفت فکر دل بابا بودی یا نه ، آخه یه ساعتی رسید مقاتل نوشتن ، وَ بقِیَ الحُسَینُ فَرِیدًا وَحیِدًا ، دیگه کسی براش نموند ، فَنَظَرَ یَمیناً و شِمالاً ، یه نگاه به راست و چپ انداخت ، و لَم یَرَ مِن أصحابِه أحَدا ، دیگه کسی رو ندید ، دخترم عزیز دلم میوهی دلِ بابا چطور تسلیم مرگ نشم؟ کسی رو ندارم ، دخترش یه جملهای گفت ، از کجا به کجا رفتیم ، شب پریشون خوندنه ، شهید امشب اربا اربا شده ، امشب به روضه خوناتون اشکال نگیرین ، دخترش یه جمله گفت وقتی مطمئن شد الان بابا میره میدان قبول کرد ، گفت بابا رُدَّنَا إلَی حَرَمِ جَدِّنِا ، ما رو برگردون مدینه ، فَبَکَ الحُسَین بُکاءً عالیاً ، آقا شروع کرد های های گریه کردن...]
علی اصغرو ببین/ تو بغل برادرش
ببین سکینه اومده/ برا وداع آخرش
نرو ای علی جان(۲)
جوون رعنای حسین میره
از جلو چشمای حسین میره
[برو خدا به همرات... ، آآآآآی هر شب صاحب عزا مادرشه ، دمه در که میای هر شب روضهی پسرشو بشنوی ، همچین که وارد این فضاها میشه ، همچین که سیاهیا رو میبینی ، دستِ ادب به سینه میذاری وگرنه بهت این رزق گریه رو نمیدن ، صدا میزنی صَلَّی الله عَلَیکِ یا سَیِّدَتی وَ یا مَولاتی یا فاطِمةُ الزَّهرا ، صِدام به صِداتون برسه این دو سه جمله رو گوش بده بعد داد بزن ، همچین که میای داخل روضه سلام که به بیبی میدی میگی بیبی جان لَعَنَ الله ظالِمیکِ وَ غاصِبیکِ و ضارِبیکِ و غاصِبی حَقِّکِ ، حالا امشب یه فرق داره غیر از مادرش خودِ اباعبدالله دم در ایستاده ، جوونا میان سر سلامتی میدن میگن آقا جوون از دست دادی ، اااااااای...]
جوون رعنای حسین میره
از جلو چشمای حسین میره
داره نفسهای حسین میره
ای اَشبَهُ النّاس نبی رفتی
با چه وَقار و ادبی رفتی
قرار قلب زینبی رفتی
ای وارث حیدر علی اکبر
[دستتو بلند کن ، ما الان پایین شش گوشه ایستادیم داریم صدات میزنیم آقازاده ای شاهزاده وعدهی ما اربعین کربلا پایین پای امام حسین...]
ای وارث حیدر علی اکبر(۲)
گفتم علی اکبرو(۲) / دیدم جدا شدن حروف
روضه همین یه مصرعه / فَقَطَّعوهُ بِالسیوف
[یه جملهای داره ، وقتی اسب راهو اشتباه رفت وقتی خون جلو چشمای اسبو گرفت ، مسیر رو که اشتباه رفت مقاتل نوشتن وَحْتَبَشو ، همهی وحشیانه دورشو گرفتن کوچه باز کردن ، فَقَطَّعوهُ بِأَسيافِهِم إِرباً إِربا ، يا زهرا این مردم امشب به یه آرزو و امیدی اومدن...
✍🏼تایپ :کربلایی محمد صادقی
(ملتمس دعای خیر)
اللهم عجل لولیک الفرج (244).mp3
1.05M
#بندهای_اول_مهدوی
#دو_بند_موضوع_شبهای_دهه_اول
#سنتی_سه_ضرب
#قابلیت_روضه_واحد_شور..
#شب_هشتم_محرم
#شهادت_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
سربند مهدوی:
دوباره وقت ماتم شد
بیا صاحب عزای ما
کجای مجلسی آقا
بخوان روضه برای ما
فدای اشک خونینت
وَ آن قلب صبور تو
میان روضه ها داریم
دعا بهر ظهور تو
به حقّ حضرت زینب
بده اذن فرج یا رب....
🌸🌸🌸🌸🌸
بیا جدّت تو را خوانده
کنار پیکر اکبر
ببین که لاله ی لیلا
شده از کینه ها پرپر
بیا دیگر برس آقا
به داد حضرت لیلا
بیا تا که نبیند او
گلش را بر سر نی ها
به حقّ حضرت زینب
بده اذن فرج یا رب....
🌸🌸🌸🌸🌸
چه آمد بر سرت اکبر
جوان ارباً اربایم
کلامی بر زبان آور
که من در فکر لیلایم
تو را من روبروی او
به روی این عبا چیدم
نشانه از تن تو در
تمام کربلا دیدم
رسیده جان من بر لب
به فریادم رسید زینب
علی اکبر.....
🌸🌸🌸🌸🌸
جوانان بنی هاشم
بیایید ناتوانم من
شدم پیر و زمین گیرم
میان خنده ی دشمن
ببینید که شکسته شد
عصای پیری لیلا
بمیرم دیده او اینجا
تن صد پاره ی او را
نمانَد زنده او دیگر
به نی بیند سر اکبر
علی اکبر.....
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
16.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❓فلسفه و هدف از عزاداری برای امام حسین (علیهالسلام) چیست؟
♨️ پاسخ را از زبان #شهید_مطهری بشنوید.
با معرفت بگرییم😥
#محرم
#حضرت_علی_اکبر
#شب_هشتم_محرم
بار من را كمرم نه سر زانو برداشت
كاسه ي زانوي من در طلبت مو برداشت
در خداحافظي ات بود كه من افتادم
آه راحت نتوان چشم ز آهو برداشت
آهوي خوش قد و بالاي حرم، ميكُشَمَش
نيزه زن را كه رسيد از رويت ابرو برداشت
هر چه كردم بخدا روي به قبله نشدي
علتش نيزه ي آن بود كه پهلو برداشت
ديدم از دور كسي رَختِ تو را ميپايد
آمدم زودتر از من او همه را او برداشت
زخمهاي بدنت از دو طرف مرتبط اند
هر كسي نيزه اي از پشت زد از رو برداشت
بين ِ ميدان نشد اما وسطِ خيمه كه شد
آخرش عمه ي تو دست به گيسو برداشت
بخدا خسته شدم آه كجايي اكبر
كاسه ي زانوي من در طلبت مو برداشت
عاقبت توي عبايي جگرم را بردم
با چه وضعييتي آخر پسرم را بردم
#شب_هشتم_محرم
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
🔸من آن پدرم کز پسرم دست کشیدم
🔸صبحم زستارهی سحرم دست کشیدم
زبانحال آقامون ابی عبدالله
🔸از داغ ابالفضل گرفتم به کمر دست
🔸با داغ علی از جگرم دست کشیدم
شاعر: سیدرضاموید
داغ علی اکبر، ابی عبدالله رو پیر کرد...
نمیدونم جوان دارید یا نه...
الهی کسی داغ جوانش رو نبینه...
میدونی بالاترین لذت پدر و مادر در دنیا چیه...
بالاترین لذت پدر و مادر اینه که خدا فرزندی بهشون بده...
با دستانشون فرزند رو بزرگ کنن...
جوون بشه...
درمقابلشون راه بره...
وقتی به قدو بالای جونشون نگاه میکنن لذت میبرند...
اما سخت ترین لحظه هم..
برا همچین پدر و مادری زمانیه که..
داغ جوانشون رو ببینند..
قربان غریبیت برم حسین..
داغ علی اکبر، ابی عبدالله رو پیرکرد..
قرآن کریم میفرماید:
یعقوب نبی میدونست پسرش زنده است..
میدونست یوسفش سالمه..
بلاخره هم به یوسفش رسید..
اما در فراغ فرزندش آنقدر گریه کرد چشماش نابینا شد...
جانها فدای ابی عبدالله..
جانها فدای جوان ابی عبدالله..
شهزاده علی اکبر..
اومد کنار ابی عبدالله صدا زد:
بابا اجازه میدان بده..
حضرت بدون معطلی فرمودند پسرم علی جانم..
میخوای بری برو بابا..
اما قبل ازرفتن بزار خوب نگاهت کنم علی جانم..
🔸من نگویم مرو ای ماه برو
🔸لیک قدری ببرم راه برو
بذار برای بار آخر.
قد و بالات رو نگاه کنم علی جان..
🔸برو میدان ولی آهسته برو
🔸دیدن عمه ی دل خسته برو
تا اهل حرم فهمیدند علی اكبر می خواد بره میدان..
همه از خیمه بیرون اومدند..
دور علی اکبر رو گرفتند شروع به گریه کردن..
لَمّا تَوَجَهَ إلی الحَرب إجتَمَعَتِ النِّساءُ حُولَهُ کَالحَلقَه
هی صدا میزدنند:
إرحَم غُربَتَنا
به غربت ما رحم کن علی
وَ لاتَستَعجِل إلی القِتال فَإنَّهُ لَیسَ لَنا طاقَةٌ فی فِراقِک
انقده برا جنگیدن عجله نکن..
آخه ما طاقت دوریت رو نداریم..
دور علی اکبر رو گرفتند نمیزارند بره میدان..
بلاخره ابی عبدالله اومد صدا زد:
رهاش کنید...
فَإنَّهُ مَمسوسٌ فِی الله وَ مَقتولٌ فی سَبیلِ الله
رهاش کنید علی اکبرم دیگه شهید در راه خداست..
هر طوری بود وداع کرد رفت به سمت میدان..
اما چه رفتنی..
دیدند ابی عبدالله داره خیره خیره به جوانش نگاه میکنه..
تَغَیَّرَ حالُ الحُسَین بِحَیثُ أشرَفَ عَلَی المُوت
انگار ابی عبدالله داره میمیره از فراغ جوانش..
🔸گمان مدار که گفتم برو دل از تو بریدم
جوانم علی...
🔸نفس شمرده زدم همرهت پیاده دویدم
صدا زد:
خدایا تو شاهد باش..
فَقَدْ بَرَزَ اِلَيْهِمْ غُلامٌ اَشْبَهُ النّاسِ خَلْقاً وَ خُلْقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ
خدایاشاهد باش شبیه ترین مردم به پیغمبر رو دارم به میدان میفرستم..
رفت به سمت میدان..
یا صاحب الزمان..
جنگ نمایانی کرد..
خیلی از این نانجیبا رو به درک واصل کرد..
برگشت صدا زد بابا..
يَا أَبَتِ الْعَطَش قَدْ قَتَلَنِي
بابا دارم از تشنگی میمیرم..
فَبَكَى الْحُسَيْنُ علیه السلام
ابی عبدالله به گریه افتاد..
فرمود عزیز دلم..
علی جان طاقت بیار بابا..
خیلی زود به دست جدت رسول خدا سیراب میشی..
برگشت به سمت میدان...
طولی نکشید..
صدای ناله اش بلند شد یا ابتاه..
بابا به دادم برس..
افتاد روی اسب..
بعضی مقاتل نوشتند..
مرکب به جای اینکه علی رو به خیمه ها برگردونه..
رفت وسط قلب لشگر دشمن..
چه کردند با علی اکبر..
حالا میخواهی ناله بزنی بسم الله..
دور تا دور علی اکبر رو گرفتند..
تصور کن...
یکی با شمشیر میزنه...
یکی با نیزه میزنه...
یکی با سنگ میزنه...
فَقَطَعوهُ بِسُیوفِهِم إرباً إرباً
بدن علی اکبر رو قطعه قطعه کردند..
ابی عبدالله سریع خودش رو رسوند.. کنار بدن علی جانش..
ولی دیگه پاها رمق نداره..
(فجلس علی التراب)
روی زمین نشست..
دید جوونش رو قطعه قطعه کردند..
🔸نه تیغ شمر مرا می کشد نه نیزه ی خولی
🔸زمانه کشت مرا لحضه ای که داغ تو دیدم
خدایا حالا حسین چکار کنه..
سر جوانش رو به دامن گرفته..
هی صدا میزنه..
ولدی علی..
دید جواب نمیده..
دوباره صداش زد..
ولدی علی..
علی جواب نمیده..
دلش طاقت نیاورد..
سر رو به سینه چسباند
دلش طاقت نیاورد.
یدفعه دیدند..
وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلى خَدِّه
ِ
ابی عبدالله صورت به صورت علی جانش چسباند..
هی صدا میزنه.
عَلَى الدُّنْیا بَعْدَکَ الْعَفا
علی جان بابا..
اُف بر این دنیا بعد از تو علی..
🔸سپه كوفه و شام استاده
🔸به تماشاى شه و شهزاده
🔸شه روی نعش پسر افتاده
🔸همه گفتند حسین جان داده
حالا حسین میخواد علی جانش رو به سمت خیمه ها ببره..
هرکاری کرد دید رمق در بدن نداره..
یه نگاه به سمت خیمه ها..
🔸جوانان بنی هاشم بیاید
🔸علی را بر در خیمه رسانید
🔸خدا داند که من طاقت ندارم
🔸علی را بر در خیمه رسانم
-
#متن_روضه_حضرت_علی_اکبر
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
باردوم رفت میدان گفت: بابا! دیگه بذار برم ، ابی عبدالله یه جور دیگه نگاش کرد، مقتل میگه : "فنَظَرَ إِلَیْهِ نَظَرَ آیِسٍ مِنْهُ"دیگه نا امید شد، علی رفت میدان ...
نوشتند: نزدیک هشتاد نفر رو توی نبرد دوم به درک واصل کرد... دیگه خسته شد، تشنگی فشار آورد..
▪️ابی عبدالله هنوز داره نگاه میکنه علی وسط میدانِ، یه مرتبه نانجیبی با شمشیر فرق سر علی رو زد ... همین رو بدون برا روضه علی اکبر همه ی دشمن به حسین خندیدن همه هلهله کردن ..تا فرق سرش زخمی شد خودش رو انداخت رو گردن اسب، وقتی سوار زخمی میشه خودش رو میندازه رو گردن اسب، اسب متوجه میشه سوار زخمیِ برمیگرده عقب...
▪️نوشتند: خون سرش روی چشمای اسب روگرفت، تو اون گرد و خاک اسب دیگه جایی رو ندید، به جای اینکه بیاد عقب، رفت وسط لشکر دشمن، ابی عبدالله داره از دور میبینه، نگاه کرد دید وسط میدون شلوغ شد، همه دور یه نفر حلقه زدن، شمشیرا بالامیره ..
وسط این شلوغیا یه مرتبه شنید یه صدایی میگه بابا .."ابتا .."حسین...
ابی عبدالله اومد، سوار اسبشِ، اومد رسید میدان بالا سر علی ..
▪️مقتل میگه: میخواد بگه از اسب پایین اومد باید بگه : “فَنَزَلَ مِنَ الفَرَس”اما هیچجا ننوشتند ... نوشتند تا رسید کنار بدن “فَسَقَطَ مِنَ الفَرَس”از اسب افتاد زمین .. .دوسه قدم اومد پاشه دید زانوهاش رمق نداره، لشکر نگاه کردن دیدن حسین رو زانوهاش داره راه میره ..حسین ..*
پاشو عصای، دست بابا
پاشو علیِ ارباً اربا
تنت چه دَرهمه واویلا
پاشو یه فکری کن برا من
رسیده عمه بین دشمن
ببین به گریه هام میخندن
خدا میدونه دارم میمیرم
بعد تو دیگه از تموم دنیا سیرم
برای بابات نمونده چاره
تن جدا جدا تو رو عبا میذاره
▪️رسید بالا سر علی با تحیر نگاه کرد" فقطّعوه بسیوفهم ارباً ارباً"....😭
▪️ابی عبدالله کنار هر شهیدی رفت باهاش دوسه جمله حرف زد اما کنار علی اکبر نوشتند
هی گفت: بابا با من حرف بزن ...😭
نرو آخه هنوز جَوونی
درسته غرق خاک و خونی
ولی بگو پیشم می مونی
▪️تارسید کنار علی اکبر نگاه کرد دید یه نیزه به پهلوش زدن ..
چه وضعی داره زخم پهلوت
چقدر کبوده دست و بازوت
شکسته فرق سر تا ابروت
دوباره زخمِ پهلو و سینه
کنارتم ولی دلم رفته مدینه
▪️اینجا یه زخم پهلو دید هرکاری کرد نتونست علی رو جمع کنه، بغل کنه ،این بدن رو کنار هم قرارداد
خودش رو انداخت رو این بدن ...
گــــــــریز👇
▪️یه بار دیگ هم این کارو کرد، کجا؟ مدینه وقتی باباش گفت یتیمای فاطمه بیان ... مدینه همخودش رو انداخت روی بدن مادر ....
حسین ..
Mahmoud Karimi - Tanet Roy Khak Hay Sahra.mp3
8.72M
تنت روی خاک های صحرا
علی جان
سرت روی دامان بابا
علی جان
ببین عمه زینب کنارت نشسته
پاشو تا نیفتادم از پا علی جان
من زار و حیرون
ما بین میدون
زلفت پر از خون
علی جان
تو رفتی و منم دارم
می میرم برا تو
بمیرم که خاک و خون
گرفته لباتو
چشاتو یه کمی وا کن
ببینم نگاتو
بگو بابا
بگو بابا
بگردم صدات رو
علی جانم علی جانم💔
علی جان علی جان
خدایا
نفس های بچم گرفته
خدا هیچ
بابایی به این روز نیوفته
خدایا
کمک کن سرش رو ببندم
رو دستم
دوباره تو از حال نرفته
میدون سرابه
حالم خرابه
قلبم کبابه
علی جان
پاشو که داره دشمن
به حالم می خنده
پاشو که داره دشمن
به بابات می خنده
بریم عمه زخماتو
با معجر ببنده
عدو اربا اربا کرد
تو رو زنده زنده
منم راضی به هرچی که
خدا می پسنده
علی جانم
علی جان۱
به بابا
رسیدی رو دستای نیزه
چقدر جای
شمشیر چقدر جای نیزه
شده مثل
زهرا شده مثل حیدر
تنت با
هزاران سرت با یه نیزه
الله اکبر
از داغ اکبر
ای پاره پیکر علی جان
حالا که مثل جدت
سرت غرق خونه
تموم قد و بالات
شبیه خزونه
میترسم که چیزی از
تنت جا بمونه
داره داغت
مثل اتیش منو میسوزونه
علی جانم
علی جان
#هشتم
#علی_اکبر
🕊﷽🕊
🏴#روضه_حضرت_علی_اکبر_ع
🏁#آقای_میرزامحمدی
🏴#دفتری_علی_اکبر ع
🏁#ملاعباس_چاوش
🚩#السلامعلیکیااباعبداللهوعلیکیاعلیبنالحسین..
⬅️خدا کنه پدرشهید تو جلسه مون نباشه ،، اگر هم هست من عذر خواهی می کنم ...
جلو پدر نمیشه روضه فرزند خوند...
حالا که حال خوبی داری میگم....
⬅️کاروانی بود به سرپرستی ملاعباس چاووش مازندرانی...
هر سال از مازندران با پای پیاده میومدن کربلا ...
این قافله حرکت کرد شب جمعه بود رسیدن کربلا..
خسته ، گرسنه، تشنه...
همه گفتن ملاعباس ما میریم استراحت کنیم صبح علی الطلوع میایم حرم...
،اما ملاعباس میدونه شب جمعه ها کربلا چه خبره....
با همون خستگی راه که جزو آداب زیارت ابی عبداله ست...
♻️امام صادق(ع) فرمود: حسین ما رو اینجوری زیارت کنید
شعثا ،مغبرا ،جایعا عطشانا،حزینا،مکروبا ...
یعنی هم گرسنه هم تشنه هم خسته هم گردوخاکی ، هم غمگین زیارتش کنید...
⚜ راوی پرسید: چرا یابن رسول الله؟ فرمود : آخه جد ما رو همین جوری کشتند.. هم گرسنه بود..هم تشنه بود ..هم غصه دار بود..هم سرو روش گردو خاکی بود..
رحمت خدا بر این ناله ها...
وعده همه مون پایین پای حسین(ع) ...
فاطمه جان شاهد باش اینا دارن احسان میکنند به تو ، حاشا به کرمت بی بی جان،،،
اینا صبح و شام شون رو با گریه بر حسین تو سپری کردند ..
بگو فاطمه جان من نگران تاریکی قبرمم ،،
نگران برزخ و قیامتم هم هستم..
با همون خستگی اومد وارد حرم شد..
✅ گفت : دفتر روضه مو باز می کنم هر روضه ای اومد می خونم و میرم ..
دفترچه روضه شو باز کرد دید روضه علی اکبر آمد..
عرض ادب کرد روضه شو خوند و رفت منزل اونقده خسته بود خوابش برد...
💠 در عالم رویا دید دارن در میزنن، اومد دم در... دید یکی میگه ملا عباس پاشو آماده باش حسین(ع) داره میاد به دیدنتون ...
هم سفرات هم بیدار کن ..
گفت: به آقا بگین ما میایم محضرشون گفت: نه حضرت فرمودن خودم دارم میرم دیدنشون..
همه رو بیدار کرد..
ابی عبداله تشریف آوردن می خواستن به احترام حضرت بلند بشن ،، آقا فرمود بنشینید پاهاتون خسته است فرمود ملا عباس اومدم چند تا مطلب بهت بگم و برم..
🔰 اول اینکه بهتون خوش آمد بگم خوش اومدید ..
🔰دوم اینکه به اون پیرمردی که امسال نتونست با شما بیاد ،، دم در کفش های عزادارای منو جفت می کرد ،، بهش بگین حسین زیارت تو رو هم قبول کرد ، سلام منو بهش برسونید...
🔰اما مطلب سوم ملا عباس اگه ایندفعه اومدی کربلا شب جمعه رسیدی ،، تو حرم من دیگه روضه علی اکبر نخون ...
چرا آقا؟ فرمود: آخه شب های جمعه مادرم زهرا مهمان منه...
تو که روضه علی اکبرمو خوندی مادرم غش کرد ..
💔#آی_حسین...
چجوری اومد کنار بدن علی اکبرش؟
📚مرحوم شیخ حر عاملی می نویسد از اسب پیاده شد حسین ...
اما دید رمقی به زانوهاش نمونده..
دیدن هفت قدم رو زانوهاش داره راه میره...
هی صدا میزنه: وا ولدا ...
عزیزان همه مقاتل نوشتن تا اینجا کسی صدای گریه حسینو نشنیده بود ...
وقتی اومد کنار بدن علی اکبر
فبکی بکاءا عالیا
دیدن حسین داره بلندبلند گریه می کنه
♻️#حسین....
🔆هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)🔆
👇👇