6_144227340189520185.mp3
10.48M
#ویژه_پنجم_محرم🏴
🎤•| #حاج_محمود_کریمی|•
خواهرم جون تو و جون حرم
خواهرم جون تو و دسته گل برادرم
اگه آماده شدی وقت جداییمونه
باید این بچه یتیم پیش خودت بمونه
دخترا جدا نشن از پیش مادراشون
تو گوش کسی یه وقت گوشواره جا نمونه
دل من نگرونه برادرزادمونه
میترسم خودش و بیاد به مقتل برسونه
برادرم تنها نذار خواهرتو
برادرم یکم بمون تا ببوسم حنجرتو
این که جون به لب میشه با گریه کردن تو
جایی آروم نمیشه جز روی دامن تو
هنوز هیچی نشده جون به لبش رسیده وای اگه ببینه خنجر روی گردن تو
ببینه توی مقتل پر از خون تن تو چه جوری بمونه ببینه پرپر زدن تو
ای خدا عمو جونم میخواد بره
ای خدا چیکار کنم چرا من و نمیبره
عمه جون طاقت موندن میدونی ندارم
کاش منم یه نامه داشتم که براش بیارم
کاش تو نامه بابام اسم منم میومد یا من رو ببر عمو یا که بمون کنارم
عمو جون شبیه علی اصغر فداییتو نگاه کن
یه شمشیر بده و جنگیدن منو نگاه کن
عمه جون میون میدون و ببین
عمه جون بذار برم عمو جون افتاد رو زمین
عمه تا دیر نشده بذار برم تو میدون نگا کن بالا و پایین میره شمشیر هاشون
دیگه نه میبینمش نه میشنوم صداشو صدای عمو دیگه گم شده تو صداشون
یکی از بین لشکر داره میاد با خنجر
ببین عمه بهش اب نمیدن لحظه آخر
نه تنش جا واسه نیزه داشت و نه کسی نیزه داشت به جایی بزنه
هر کی هر چی داشت تو مقتل میریخت جا نبود که دست و پایی بزنه
مادرش داد میزد و نگاه میکرد بدنای کم و مبهم شده رو
نتونستن آخرش جدا کنن حسن و حسین درهم شده رو
https://eitaa.com/joinchat/3808494021Cb3e43d17af
◼️ السَّلام عَلَيْكَ يَا أبا عَبْدِ اللهِ وَ علَى الأرواحِ الّتي حَلّتْ بِفِنائِكَ،
عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللهِ أبَداً مَا بَقِيتُ وَ بَقِيَ الليْلُ وَ النَّهارُ وَ لا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ،
السَّلام عَلَى الحُسَيْن 🌹
وَ عَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ
وَ عَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ
وَ عَلَى أصْحابِ الحُسَينِ
#محرم
#امام_حسین
┄┅═══••✾••═══┅┄
@jz_news | کانال رسمی جامعه الزهرا
(حضرت عبد الله ابن الحسن ع)
من که عبد اللهم،یتیم مجتبی
آمدم جان دهم،بهر خون خدا
ای عموجان عمو۲
بنگر عمه جان،عمو تنها شده
خونجگر غرق خون،بین اعدا شده
ای عموجان عمو۲
عمه جان از کرم،دست من کن رها
می روم سوی او،بهر من کن دعا
ای عموجان عمو۲
عمویم عمه جان،شده نقش زمین
عمو با سنگ کین،شد شکسته جبین
ای عموجان عمو۲
بر غریبی او،دیده گریان منم
بر گل فاطمه،دل پریشان منم
ای عموجان عمو۲
دشمن بی حیا،دست من را برید
بر عموی غریب،منم آخر شهید
ای عموجان عمو۲
با عموی غریب،گشته ام رو به رو
بی حیا حرمله،تیر زد بر گلو
ای عموجان عمو۲
شد گل فاطمه،جان من پر شرر
بهر یاری او،دست من شد سپر
ای عموجان عمو۲
#رضا_یعقوبیان
#سبک_همه_جا_کربلاست
#حضرت_عبد_الله_ابن_الحسن_ع
9.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چطور بریم مجلس امام حسین؟
🎙استاد فاطمینیا
#شب_ششم_محرم
#روضه_حضرت_قاسم_بن_حسن_علیه_السلام
متن روضه 1
🔸ای حرمت خانۀ معمور دل
🔸ای شجر عشق تو در طور دل
🔸نجل علی درّ یتیم حسن
🔸باب همه خلق زمین و زمن
امشب بریم در خانه ابن الکریم...
میوه دل امام حسن...
🔸همچو عمو ماه بنی هاشمی
🔸چشم و چراغ شهدا، قاسمی
امشب صاحب عزا...
خود امام حسنه...
آقای کریم ماست...
آی اونی که گفتی گرفتارم...
حاجت دارم... مریض دارم...
امشب شفای مریضت رو از امام حسن بگیر...
امشب آقا رو به پاره تنش قسم بده...
مگه ميشه...
برا میوه دلش اشک بریزی...
برا قاسمش اشک بریزی...
آقا دست خالی برت گردونه...
آماده ای بریم کربلا بسم الله...
شاید 13 سال بیشتر نداره...
اومد کنار ابی عبدالله...
صدا زد:
🔸من هوای جبهه دارم ای عمو
🔸غصه های خیمه دارم ای عمو
شب عاشورا اومد کنار عموجانش حسین...
عرضه داشت آقا...
یه سوال دارم...
آیا منم فردا شهید میشم یا نه...
آیا منم میتونم جانم رو فداتون کنم یا نه...
🔸این دلم احساس غمگینی کند
🔸غربتت درسینه سنگینی کند
عزیز دل برادرم...قاسمم...
مرگ رو چطور میبینی...
صدا زد:
احلی من العسل...
آقا مرگ برای من از عسل شیرین تره...
فرمود عزیز دلم...
فردا تو رو به بلای عظیم میکشند...
الله اکبر...
امان از بلای عظیم...
روز عاشورا اومد کنار ابی عبدالله...
صدا زد عموجانم حسینم...
الان ديگه وقتشه اجازه میدان بدید آقا...
دیگه طاقت ندارم...
ابی عبدالله چکار کنه...
صدا زد قاسمم...
عزیز برادرم...
چطوری اجازه بدم...
آخه تو یادگار حسنمی...
تو امانت برادرمی...
اصرار کرد...
هر طوری بود...
اجازه گرفت...
رفت به سمت میدان...
راوی میگه:
وَخَرَجَ غُلَامٌ كَأَنَّ وَجْهَهُ شِقَّةُ قَمَر
یه نوجوانی وارد میدان شد دیدم صورتش مثل ماه پاره میدرخشه...
تا وارد میدان شد...
شروع کرد به رجز خوندن...
چنان با شجاعت رجز میخونه...
همه لشکر دشمن متحیر موندن...
این آقازاده کیه...
آی نانجیبها...
اگه منو نمیشناسید بدانید...
أَنَا ابْنُ الْحَسَنِ سِبْطُ النَّبِىِّ الْمُصْطَفى
من فرزند قهرمان جنگ جملم...
من فرزند حسن بن علیم...
🔸آیینه ی مرد جمل آمد به میدان
🔸یک شیردل مانند یل آمد به میدان
جنگ نمایانی کرد...
خیلی ها رو به درک واصل کرد...
کسی حریف این آقازاده نميشه...
چه کار کردند...
دور تا دورش رو گرفتند...
اول سنگبارانش کردند...
یه ظالمی صدا زد...
بخدا بهش حمله میکنم...
داغش رو به دل مادرش میگزارم...
یا صاحب الزمان...
تا این نانجیب رسید...
ضَرَبَ رَأسَهُ بِالسَّيف
ِ
آنچنان با شمشیر به سر مبارک زد...
فَوَقَعَ الغُلامُ لِوَجهِهِ
قاسم با صورت به زمین افتاد...
همینجا بود صدای ناله اش بلند شد...
يا عَمّاه
عموجان حسین به دادم برس...
🔸افتادم از پشت فرس
🔸عمو به فریادم برس
ابی عبدالله مثل باز شکاری خودش رو رسوند...
بگم یا نه...
نگاه کرد...
دید یه قاسمش زیر سم اسبها...
هی صدا میزنه عموجان حسین...
ابی عبدالله این نانجیبها رو کنار زد...
نشست کنار یتیم برادر...
دید شمشیر به سرش زدند...
بدنش رو قطعه قطعه کردند...
سنگبارانش کردند...
داره نفسهای آخرش رو میکشه...
هی پاهاش رو زمین میکشه...
چه کار کنه حسین...
همه دیدند...
وقَد وَضَعَ حُسَينٌ صَدرَهُ عَلى صَدرِهِ،
قاسم رو به سینه چسباند...
وای عزیز برادرم قاسم...
یادگار حسنم قاسم...
🔸اي يادگار ِ رويِ قشنگِ برادرم
🔸جان كَندَنت روي زمين نيست باورم
🔸وقتي كه استغاثه ي جانسوز تو رسيد
🔸هفت آسمان، شكست و فرو ريخت برابرم
🔸پُر شد فضا ز عطر گلابِ تنت عمو
🔸عطر تن تو زنده كُند يادِ اكبرم
(صلی الله عَلَیْکُمْ یا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ)
صلوات آخر شب ششم ..m4a
1.33M
#شب_ششم_محرم
#صلوات_آخر_مجلس
خدای متعال ان شاءالله جوانان ما رو از تهاجمات فرهنگی دشمن حفظ بفرماید و جزء سربازان واقعی امام زمان علیه السلام قرار دهد به برکت صلواتی بر محمد و آل محمد.
(الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ. وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ أعْداءَهُم)
Shab6_Moharam95_Mirzamohamadi_c.mp3
12.88M
#شب_ششم_محرم
#روضه_حضرت_قاسم_بن_حسن_علیه_السلام
▪️می رود مایه دلگرمی لشکر باشد
▪️بی زره آمده تا حیدر دیگر باشد
====================
#شب_ششم_محرم
#روضه_حضرت_قاسم_بن_حسن_علیه_السلام
▪️می رود مایه دلگرمی لشکر باشد
▪️بی زره آمده تا حیدر دیگر باشد
▪️سیزده بار زمین مقدم او بوسیده
▪️دود اسپند بلنداست و خبر پیچیده
*چه خبره؟*
▪️شیر بی واهمه تا مرز جنون می آید
▪️قاسم بن الحسن از خیمه برون می آید
▪️می رود با رجزش از پدرش یاد کند
▪️می رود کرب و بلا را حسن آباد کند
*چه رجزی خوند؟
▪️إن تُنكـرونی فأنـا ابـن الحـسن
▪️سِبْطُ النَّبِىِّ الْمُصْطَفَى و الْمُؤْتَمَن
▪️مثل عباس که دور و بر مولا کم نیست
▪️قاسمی هست حسین بن علی تنها نیست
▪️همه دیدند به دستش شده شمشیر بلند
▪️می شد از گوشه خیمه دم تکبیر بلند
▪️میزند ضربه همه از روی زین می افتند
▪️ازرق است و پسرانی که زمین می افتند
▪️پهلوانی است سراسیمه فقط می آید
▪️دید این ازرق شامی است وسط می آید
چارتا پسراشو دورش حلقه کرد با چه تبختری داره می آید
▪️چه می آید سر این طفل،خدا می داند
▪️مادرش آن طرف خیمه دعا میخواند
▪️حربه ای زد به عدو تا که سر او چرخید
▪️وسط دشت چنان نعره حیدر پیچید
▪️و اذا زلزلت الارض بلا نازل کرد
▪️ازرق و چهار پسر را به درک واصل کرد
▪️این حسن زاده عجب جنگ نمایانی کرد
▪️بعد اکبر خودمانیم چه طوفانی کرد
دیدن اینجوری حریفش نمیشن،یه عده رو عمرسعد اجیر کرده بود؛برا ساعت مبادا،اینا نگه داشته بود به عنوان تیر آخر ازشون استفاده کنه،اگه می دید جنگ تن به تن باشمشیر و نیزه جواب نمیده سنگ اندازا رو صدا میزد
▪️تیغ ها قاتل آن جسم نحیفش نشدند
▪️پهلوانان عرب نیز حریفش نشدند
▪️آخرش دست به آن قائده جنگ زدند
▪️تاکه میشد به تن بی زرهش سنگ زدند
▪️چه می آید سر این طفل خدا می داند
▪️مادرش آن طرف خیمه دعا میخواند
وقت گذشته
دلتم آماده است برم قسمت آخر
▪️قسمت آخر جنگ است خدا رحم کند
▪️دستهاشان پر سنگ است خدا رحم کند
اینقدر این آقا زاده خشکل بود،
که نوشتند کأنّه فَلقَةُ قَمَر
انگار یه ماه پاره داره میاد میدون،
خوب چیکارکردند با این صورت زیبا
▪️سنگ زد روی تماشایی او ریخت به هم
▪️نیزه ای آمد و زیبایی او ریخت به هم
بعضیا گفتن یه ظالمی چنان با شمشیر به فرقش زد
"فَوَقَعَ الغُلام لِوَجهِه"
دیدند این آقازاده با صورت به زمین افتاد ...
خوب تصور کن،
اینقده دورش حلقه زدند،
ابی عبدالله دید یه نقطه پر از گرد و خاکه
"سراسیمه خودشو رساند چه خبره اینجا؟سواره ها دورش کردند ...
حسین ....
نه نه ، یه حسین بگو به این انگیزه،صدای این نوجوون سیزده ساله در نمی اومد
اگرچه گفت یاعَمّاه
اما از زیر سم مرکب ها،
از اون هیاهو صدا نمیدونم میرسید یا نه؟؟؟
تو یه حسین بگو صدای این یتیم به امام حسین برسه ...
حسین ....
رسمه تو مراسم قاسم مجلس رو گل بارون میکنن ...
امشب خیلی جاها گل اینجای روضه که میشه گل میریزند،اما بگم کربلا چی شد؟
▪️جای گل هر چقدر تیغ به بازوش زدند
▪️گفت یا فاطمه و نیزه به پهلوش زدند
بقیه اش بمونه ابی عبدالله از این ازدحام ، از این حمله دسته جمعی بلافاصله خودشو رسوند؛
مهلت نمیداد، چون میدونست اینجا اگه یه لحظه تعلل کنه بدن رو قطعه قطعه میکنند،
به میمنه و میسره شمشیر میزد
بلکه دور بدن قاسم رو خلوت کنند،
حمیدبن مسلم میگه من اونجا بودم تا گردوخاک فروکش کرد،
تو همون گردوغبار دیدم حسین اومده بالا سر قاسم
"فَوَقَعَ صَدرَه عَلی صَدرِه،
این سینه اش رو گذاشت رو سینه قاسم،
اما دیدند این یتیم داره پاهاشو رو زمین میکشه...
آی حسین ...
====================
✍ حجتالاسلام میرزامحمدی
#شب_ششم_محرم
#روضه_حضرت_قاسم_بن_حسن_علیه_السلام
متن روضه 1
🔸ای حرمت خانۀ معمور دل
🔸ای شجر عشق تو در طور دل
🔸نجل علی درّ یتیم حسن
🔸باب همه خلق زمین و زمن
امشب بریم در خانه ابن الکریم...
میوه دل امام حسن...
🔸همچو عمو ماه بنی هاشمی
🔸چشم و چراغ شهدا، قاسمی
امشب صاحب عزا...
خود امام حسنه...
آقای کریم ماست...
آی اونی که گفتی گرفتارم...
حاجت دارم... مریض دارم...
امشب شفای مریضت رو از امام حسن بگیر...
امشب آقا رو به پاره تنش قسم بده...
مگه ميشه...
برا میوه دلش اشک بریزی...
برا قاسمش اشک بریزی...
آقا دست خالی برت گردونه...
آماده ای بریم کربلا بسم الله...
شاید 13 سال بیشتر نداره...
اومد کنار ابی عبدالله...
صدا زد:
🔸من هوای جبهه دارم ای عمو
🔸غصه های خیمه دارم ای عمو
شب عاشورا اومد کنار عموجانش حسین...
عرضه داشت آقا...
یه سوال دارم...
آیا منم فردا شهید میشم یا نه...
آیا منم میتونم جانم رو فداتون کنم یا نه...
🔸این دلم احساس غمگینی کند
🔸غربتت درسینه سنگینی کند
عزیز دل برادرم...قاسمم...
مرگ رو چطور میبینی...
صدا زد:
احلی من العسل...
آقا مرگ برای من از عسل شیرین تره...
فرمود عزیز دلم...
فردا تو رو به بلای عظیم میکشند...
الله اکبر...
امان از بلای عظیم...
روز عاشورا اومد کنار ابی عبدالله...
صدا زد عموجانم حسینم...
الان ديگه وقتشه اجازه میدان بدید آقا...
دیگه طاقت ندارم...
ابی عبدالله چکار کنه...
صدا زد قاسمم...
عزیز برادرم...
چطوری اجازه بدم...
آخه تو یادگار حسنمی...
تو امانت برادرمی...
اصرار کرد...
هر طوری بود...
اجازه گرفت...
رفت به سمت میدان...
راوی میگه:
وَخَرَجَ غُلَامٌ كَأَنَّ وَجْهَهُ شِقَّةُ قَمَر
یه نوجوانی وارد میدان شد دیدم صورتش مثل ماه پاره میدرخشه...
تا وارد میدان شد...
شروع کرد به رجز خوندن...
چنان با شجاعت رجز میخونه...
همه لشکر دشمن متحیر موندن...
این آقازاده کیه...
آی نانجیبها...
اگه منو نمیشناسید بدانید...
أَنَا ابْنُ الْحَسَنِ سِبْطُ النَّبِىِّ الْمُصْطَفى
من فرزند قهرمان جنگ جملم...
من فرزند حسن بن علیم...
🔸آیینه ی مرد جمل آمد به میدان
🔸یک شیردل مانند یل آمد به میدان
جنگ نمایانی کرد...
خیلی ها رو به درک واصل کرد...
کسی حریف این آقازاده نميشه...
چه کار کردند...
دور تا دورش رو گرفتند...
اول سنگبارانش کردند...
یه ظالمی صدا زد...
بخدا بهش حمله میکنم...
داغش رو به دل مادرش میگزارم...
یا صاحب الزمان...
تا این نانجیب رسید...
ضَرَبَ رَأسَهُ بِالسَّيف
ِ
آنچنان با شمشیر به سر مبارک زد...
فَوَقَعَ الغُلامُ لِوَجهِهِ
قاسم با صورت به زمین افتاد...
همینجا بود صدای ناله اش بلند شد...
يا عَمّاه
عموجان حسین به دادم برس...
🔸افتادم از پشت فرس
🔸عمو به فریادم برس
ابی عبدالله مثل باز شکاری خودش رو رسوند...
بگم یا نه...
نگاه کرد...
دید یه قاسمش زیر سم اسبها...
هی صدا میزنه عموجان حسین...
ابی عبدالله این نانجیبها رو کنار زد...
نشست کنار یتیم برادر...
دید شمشیر به سرش زدند...
بدنش رو قطعه قطعه کردند...
سنگبارانش کردند...
داره نفسهای آخرش رو میکشه...
هی پاهاش رو زمین میکشه...
چه کار کنه حسین...
همه دیدند...
وقَد وَضَعَ حُسَينٌ صَدرَهُ عَلى صَدرِهِ،
قاسم رو به سینه چسباند...
وای عزیز برادرم قاسم...
یادگار حسنم قاسم...
🔸اي يادگار ِ رويِ قشنگِ برادرم
🔸جان كَندَنت روي زمين نيست باورم
🔸وقتي كه استغاثه ي جانسوز تو رسيد
🔸هفت آسمان، شكست و فرو ريخت برابرم
🔸پُر شد فضا ز عطر گلابِ تنت عمو
🔸عطر تن تو زنده كُند يادِ اكبرم
(صلی الله عَلَیْکُمْ یا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ)