eitaa logo
مؤسسه مداحی کریمه
19.8هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
3.5هزار ویدیو
108 فایل
آموزش اصول وفنون مداحی،روضه خوانی و سینه زنی ومولودی خوانی و...باتمرکزبرمهارت افزایی 📌به صورت حضوری،مجازی وخصوصی 📌اعطای گواهینامه معتبر 📌اساتید مجرب حوزه و دانشگاه پشتیبانی:@karimeadmin 🏢قم،عطاران
مشاهده در ایتا
دانلود
872400339 (3).mp3
1.96M
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم زمینه حضرت علی اکبر علیه السلام میلرزه‌دستام‌ ، عصا میخوام مرگمو من از ، خدا میخوام یه دونه عبا کمه واست جوونا بیاید ، عبا میخوام از بین موت از تو گلوت خونِ لخته کشیدم هی صدا زدم ولدی علی ذوق دشمنو دیدم من بلند بلند گریه کردمو پیکر تورو چیدم ولدی‌علی ولدی‌علی ولدی‌علی‌اکبر . عمه رسیده علی اکبر حالمو دیده علی اکبر سایه‌ی زینب رو تاحالا کسی ندیده علی اکبر نامرتبه بدنت چقد مثل یک گل پرپر دیدی آخرش چش زدن تورو کوفیا علی‌اکبر پهلوی تو شد مثه مادرم فرق تو مثه حیدر ولدی‌علی‌ ولدی‌علی ولدی ‌علی‌اکبر
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم زمینه حضرت علی اکبر ع . بند یک . علی اکبرم میری از حرم برو ولی آهسته شدی تو از این دنیا مثل پدر پیرت خسته . گفتم عصای پیری بابا میشی ، ولی نشد گفتم قوت زانوی بابا میشی ، ولی نشد . ارباً اربا شدی مثه دریا شدی چه بلایی سرت اومده بابا پخش صحرا شدی . ولدی یاولدی یاولدی علی اکبر . خون جگر شدم بی پسر شدم پر از علی شد صحرا عبا بیارید جوونا جمع کردن تو سخته بابا . انقد نیزه بهت خورده که غرق خونِ بدنت مردم تا لخته خونو کشیدم بیرون از دهنت . ای یل خیمه ها حیدر کربلا پاشو و ببر فقط عمه رو از بین نامحرما . ولدی یاولدی یاولدی علی اکبر
                     به پيش چشم پدر ناگهان پسر افتاد همينكه خورد پسر بر زمين پدر افتاد رسيد هلهله و خنده ها به گوش حسين ميان معركه آقا به درد سر افتاد مگر كه قول ندادي عصايِ من باشي؟ بلند شو پدر ِ پيرت از كمر افتاد نگاه كن علي اكبر دمي به سمتِ حرم ببين به عمه چه چشمانِ خيره سر افتاد تو نخل بودي و دستي به پيكرت كه زدم ز شاخه هاي تمام تنت ثمر افتاد الا شبابِ بني هاشم از حرم آئيد كه زانوانِ حسين از توان دگر افتاد خبر رسيد به خيمه كه ارباً اربا شد خبر رسيد كه ليلا از اين خبر افتاد
مؤذن کربلا یوسف آل عبا امیر و سرور دلیر و دلبر ستون لشکر حسین خَلقاً و خُلقاً شِبهِ پیمبره علیِ اکبره حسین شال خود را که بر کمر زد سمت میدان عقاب پر زد شیر صفدر علیِ اکبر چنان که حیدر به درب خیبر زد به قلب لشکر زد تیغ ابروش شمشیره ذوالفقاره مثل حیدر استاده کارزاره کل میدون از قبل میمنه تا بعد میسره با یک نگاش زیر و زِبَره علی اکبر علی اکبر **** علیٌ المرتضی شهنشه لافتی امیر عالمه وصی خاتمه شفیع محشره علی صاحب منبره یک تنه لشکره فاتح خیبره علی در زمین محشری به پا شد نوبت جنگ مرتضی شد کل میدان شده هراسان که شیر غُران ابوتراب آمد چه با شتاب آمد دست حیدر بازوی کردگاره خشم حیدر پایان کارزاره جنگ خندق واصل شد به دَرَک عمر ابن عبدود حیدر وقتی که به معرکه زد علی اکبر علی اکبر **** صلابت مصطفی شجاعت مرتضی نور وجودش بخشش و جودش رسیده از مجتبی قدرت و عزمشه شیوه ی رزمشه شبیه خون خدا با تَشَر سمت لشکر آمد بانگ اَینَ المَفَر بر آمد زد رجزخوان به قلب میدان شبیه طوفان اَنَا ابنُ پیغمبر علیٌ الاکبر لشکری رو کشته با یک اشاره تا نقابو از چهره بر میداره ضرب دستش مثل یه صاعقه بر قلب دشمنه یک ضربه کافیه بزنه علی اکبر علی اکبر
"ع" 🏷 (ع) سر ظهره؛ پاشو اذون بگو اذون غروب عمر عمّه‌هارو بیا خورشید! رو خیمه‌ها بتاب نرو؛ یه نگاه کن، اشک دیده‌هارو تو برگ اوّل پاییزی که از اهل حرم می‌ریزی اذون بگو؛ اذون خزون خیمه‌هارو وای! حسرت به دل موندم عزیزم، برا صدات وای! پلکی بزن یک‌بار دیگه برا بابات همه‌ی دشت مسحور عطر تو رو دستام ،شکسته شیشه‌ی گلابم تکّه‌تکّه می‌افته روی خاک کنارش می‌افته اشک مستجابم فدای کاکل خونینت نمی‌تونم بدم تسکینت منو ببخش؛ نمونده برام یه قطره آبم وای! حیف از تو و این رشحه‌های پیغمبری وای! حیف از تو که تفسیر الله‌اکبری دست طوفان، گل‌برگ لاله رو روی داغی زمین، پراکنده پاشو بابا که قاتلت داره به حال منه شکسته می‌خنده ذبیحم‌و ببین، ابراهیم ببین که پای عهد ایستادیم ببین چطور رو دستم داره چشاشو می‌بنده وای! قربانی ما رو نگا کن ای جبرئیل وای! هذا علی اوّل قتیل از نسل خلیل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
[گفتم روضه رو براتون این روضه ای که حرم چخبر بود ، حرم غوغا بود بعد از شهادت علی اکبر ، وقتی آقا به میدان هم می‌رفت حرم غوغا بود ، نوشته وقتی آمد مقابل حضرت ، فَاسْتَأْذَنَ أَبَاهُ فِي الْقِتَالِ فَأَذِنَ لَهُ ، به محض اینکه اجازه خواست به مصداق آیه‌ی تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ ، معطل نکرد سریع اجازه داد اما أَرْخَى عَيْنَهُ وَ بَكَى ، بابا شروع کرد های های گریه کردن ، ثُمَ‏ رَفَعَ شَیْبَتَهُ إِلَى السَّماءِ به آسمان نگاه کرد صدا زد اللَّهُمَّ اشْهَدْ خدایا تو شاهد باش ، خب آماده‌ی رفتن به میدان شد یه اتفاقی افتاد ، إجتَمَعَتِ النِّساءُ حُولَهُ کَالحَلقَه ، یه وقت دختر بچه ها اومدن دورشو گرفتن ، این کم سن و سالا به پاش چسبیده بودن ، اینا بلند صدا میزن إرحَم غُربَتَنا ، علی به ما رحم کن ، علی به بیچارگی ما رحم کن ، لَیسَ لَنا طاقَةٌ عَلی فِراقِک ، ما طاقت دوریِ تو رو نداریم‌...] (برا خدافظی همه/از توی خیمه اومدن ببین همه مخدرات/ دور علی حلقه زدن نرو ای علی جان(۲))(۲) [یه حرفی تا حالا نزدم اینجا مخدرات همه اومدن دور علی حلقه زدن ، یه جای دیگه هم مخدرات همه حلقه زدن وقتی زینب پاش به قتلگاه باز شد ، همه از حرم بیرون دویدن...] علی اصغرو ببین/ تو بغل برادرش ببین سکینه اومده/ برا وداع آخرش نرو ای علی جان(۲) [همش یه چیزایی یادم میاد ، اینجا سکینه اومد باهاش وداع کنه ، ساعتی نگذشت این جمله یادت باشه هر وقت سر دو راهی موندی ، اگه یه سمت خدا بود یه سمت شیطان بود یاد این دو سه جمله بیفتی حتما متوقف میشی ، اون لحظه ای که راوی گفت ، وَ عَزَمَ عَلی لِقاءِ القوم بِمُهجَتِه ، دیگه آقا آماده‌ی میدان شد ، دید اسب تکون نمیخوره ، یه نگاه کرد دید دختر اومده دستارو دور دستای اسب حلقه کرده... ای حسییییییین... یه سوالی از بابا کرد ، عرضه داشت یا أبَه أَسْتَسْلَمتَ لِلْموت؟ ، آیا تسلیم مرگ شدی؟ ، یه نگاهی به دختر انداخت فرمود دخترم ، كَيْفَ لا يسْتَسلم للموت مَن لا ناصِرَ لَه و لا مُعين ، اون کسی که دیگه یاری نداره تنها شده ، آی غیرتیا آی هیئتیا ، علی اکبر رفت فکر دل بابا بودی یا نه ، آخه یه ساعتی رسید مقاتل نوشتن ، وَ بقِیَ الحُسَینُ فَرِیدًا وَحیِدًا ، دیگه کسی براش نموند ، فَنَظَرَ یَمیناً و شِمالاً ، یه نگاه به راست و چپ انداخت ، و لَم یَرَ مِن أصحابِه أحَدا ، دیگه کسی رو ندید ، دخترم عزیز دلم میوه‌ی دلِ بابا چطور تسلیم مرگ نشم؟ کسی رو ندارم ، دخترش یه جمله‌ای گفت ، از کجا به کجا رفتیم ، شب پریشون خوندنه ، شهید امشب اربا اربا شده ، امشب به روضه خوناتون اشکال نگیرین ، دخترش یه جمله گفت وقتی مطمئن شد الان بابا میره میدان قبول کرد ، گفت بابا رُدَّنَا إلَی حَرَمِ جَدِّنِا ، ما رو برگردون مدینه ، فَبَکَ الحُسَین بُکاءً عالیاً ، آقا شروع کرد های های گریه کردن...] علی اصغرو ببین/ تو بغل برادرش ببین سکینه اومده/ برا وداع آخرش نرو ای علی جان(۲) جوون رعنای حسین میره از جلو چشمای حسین میره [برو خدا به همرات... ، آآآآآی هر شب صاحب عزا مادرشه ، دمه در که میای هر شب روضه‌ی پسرشو بشنوی ، همچین که وارد این فضاها میشه ، همچین که سیاهیا رو میبینی ، دستِ ادب به سینه‌ می‌ذاری وگرنه بهت این رزق گریه رو نمیدن ، صدا میزنی صَلَّی الله عَلَیکِ یا سَیِّدَتی وَ یا مَولاتی یا فاطِمةُ الزَّهرا ، صِدام به صِداتون برسه این دو سه جمله رو گوش بده بعد داد بزن ، همچین که میای داخل روضه سلام که به بی‌بی میدی میگی بی‌بی جان لَعَنَ الله ظالِمیکِ وَ غاصِبیکِ و ضارِبیکِ و غاصِبی حَقِّکِ ، حالا امشب یه فرق داره غیر از مادرش خودِ اباعبدالله دم در ایستاده ، جوونا میان سر سلامتی میدن میگن آقا جوون از دست دادی ، اااااااای...] جوون رعنای حسین میره از جلو چشمای حسین میره داره نفس‌های حسین میره ای اَشبَهُ النّاس نبی رفتی با چه وَقار و ادبی رفتی قرار قلب زینبی رفتی ای وارث حیدر علی اکبر [دستتو بلند کن ، ما الان پایین شش گوشه ایستادیم داریم صدات میزنیم آقازاده ای شاهزاده وعده‌ی ما اربعین کربلا پایین پای امام حسین...] ای وارث حیدر علی اکبر(۲) گفتم علی اکبرو(۲) / دیدم جدا شدن حروف روضه همین یه مصرعه / فَقَطَّعوهُ بِالسیوف [یه جمله‌ای داره ، وقتی اسب راهو اشتباه رفت وقتی خون جلو چشمای اسبو گرفت ، مسیر رو که اشتباه رفت مقاتل نوشتن وَحْتَبَشو ، همه‌ی وحشیانه دورشو گرفتن کوچه باز کردن ، فَقَطَّعوهُ بِأَسيافِهِم إِرباً إِربا ، يا زهرا این مردم امشب به یه آرزو و امیدی اومدن... ✍🏼تایپ :کربلایی محمد صادقی (ملتمس دعای خیر)
اللهم عجل لولیک الفرج (244).mp3
1.05M
.. سربند مهدوی: دوباره وقت ماتم شد              بیا صاحب عزای ما کجای مجلسی آقا            بخوان روضه برای ما فدای اشک خونینت              وَ آن قلب صبور تو میان روضه ها داریم                 دعا بهر ظهور تو به حقّ حضرت زینب           بده اذن فرج یا رب.... 🌸🌸🌸🌸🌸 بیا جدّت تو را خوانده کنار پیکر اکبر ببین که لاله ی لیلا شده از کینه ها پرپر بیا دیگر برس آقا به داد حضرت لیلا بیا تا که نبیند او گلش را بر سر نی ها به حقّ حضرت زینب           بده اذن فرج یا رب.... 🌸🌸🌸🌸🌸 چه آمد بر سرت اکبر جوان ارباً اربایم کلامی بر زبان آور که من در فکر لیلایم تو را من روبروی او به روی این عبا چیدم نشانه از تن تو در تمام کربلا دیدم رسیده جان من بر لب به فریادم رسید زینب علی اکبر..... 🌸🌸🌸🌸🌸 جوانان بنی هاشم بیایید ناتوانم من شدم پیر و زمین گیرم میان خنده ی دشمن ببینید که شکسته شد عصای پیری لیلا بمیرم دیده او اینجا تن صد پاره ی او را نمانَد زنده او دیگر به نی بیند سر اکبر علی اکبر..... ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
16.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فلسفه و هدف از عزاداری برای امام حسین (علیه‌السلام) چیست؟ ♨️ پاسخ را از زبان بشنوید. با معرفت بگرییم😥
بار من را كمرم نه سر زانو برداشت كاسه ي زانوي من در طلبت مو برداشت در خداحافظي ات بود كه من افتادم آه راحت نتوان چشم ز آهو برداشت آهوي خوش قد و بالاي حرم، ميكُشَمَش نيزه زن را كه رسيد از رويت ابرو برداشت هر چه كردم بخدا روي به قبله نشدي علتش نيزه ي آن بود كه پهلو برداشت ديدم از دور كسي رَختِ تو را ميپايد آمدم زودتر از من او همه را او برداشت زخمهاي بدنت از دو طرف مرتبط اند هر كسي نيزه اي از پشت زد از رو برداشت بين ِ ميدان نشد اما وسطِ خيمه كه شد آخرش عمه ي تو دست به گيسو برداشت بخدا خسته شدم آه كجايي اكبر كاسه ي زانوي من در طلبت مو برداشت عاقبت توي عبايي جگرم را بردم با چه وضعييتي آخر پسرم را بردم
🔸من آن پدرم کز پسرم دست کشیدم 🔸صبحم زستاره‌ی سحرم دست کشیدم زبانحال آقامون ابی عبدالله 🔸از داغ ابالفضل گرفتم به کمر دست 🔸با داغ علی از جگرم دست کشیدم شاعر: سیدرضاموید داغ علی اکبر، ابی عبدالله رو پیر کرد... نمیدونم جوان دارید یا نه... الهی کسی داغ جوانش رو نبینه... میدونی بالاترین لذت پدر و مادر در دنیا چیه... بالاترین لذت پدر و مادر اینه که خدا فرزندی بهشون بده... با دستانشون فرزند رو بزرگ کنن... جوون بشه... درمقابلشون راه بره... وقتی به قدو بالای جونشون نگاه میکنن لذت میبرند... اما سخت ترین لحظه هم.. برا همچین پدر و مادری زمانیه که.. داغ جوانشون رو ببینند.. قربان غریبیت برم حسین.. داغ علی اکبر، ابی عبدالله رو پیرکرد.. قرآن کریم میفرماید: یعقوب نبی میدونست پسرش زنده است.. میدونست یوسفش سالمه.. بلاخره هم به یوسفش رسید.. اما در فراغ فرزندش آنقدر گریه کرد چشماش نابینا شد... جانها فدای ابی عبدالله.. جانها فدای جوان ابی عبدالله.. شهزاده علی اکبر.. اومد کنار ابی عبدالله صدا زد: بابا اجازه میدان بده.. حضرت بدون معطلی فرمودند پسرم علی جانم.. میخوای بری برو بابا.. اما قبل ازرفتن بزار خوب نگاهت کنم علی جانم.. 🔸من نگویم مرو ای ماه برو 🔸لیک قدری ببرم راه برو بذار برای بار آخر. قد و بالات رو نگاه کنم علی جان.. 🔸برو میدان ولی آهسته برو 🔸دیدن عمه ی دل خسته برو تا اهل حرم فهمیدند علی اكبر می خواد بره میدان.. همه از خیمه بیرون اومدند.. دور علی اکبر رو گرفتند شروع به گریه کردن.. لَمّا تَوَجَهَ إلی الحَرب إجتَمَعَتِ النِّساءُ حُولَهُ کَالحَلقَه هی صدا میزدنند: إرحَم غُربَتَنا به غربت ما رحم کن علی وَ لاتَستَعجِل إلی القِتال فَإنَّهُ لَیسَ لَنا طاقَةٌ فی فِراقِک انقده برا جنگیدن عجله نکن.. آخه ما طاقت دوریت رو نداریم.. دور علی اکبر رو گرفتند نمیزارند بره میدان.. بلاخره ابی عبدالله اومد صدا زد: رهاش کنید... فَإنَّهُ مَمسوسٌ فِی الله وَ مَقتولٌ فی سَبیلِ الله رهاش کنید علی اکبرم دیگه شهید در راه خداست.. هر طوری بود وداع کرد رفت به سمت میدان.. اما چه رفتنی.. دیدند ابی عبدالله داره خیره خیره به جوانش نگاه میکنه.. تَغَیَّرَ حالُ الحُسَین بِحَیثُ أشرَفَ عَلَی المُوت انگار ابی عبدالله داره میمیره از فراغ جوانش.. 🔸گمان مدار که گفتم برو دل از تو بریدم جوانم علی... 🔸نفس شمرده زدم همرهت پیاده دویدم صدا زد: خدایا تو شاهد باش.. فَقَدْ بَرَزَ اِلَيْهِمْ غُلامٌ اَشْبَهُ النّاسِ خَلْقاً وَ خُلْقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ خدایاشاهد باش شبیه ترین مردم به پیغمبر رو دارم به میدان میفرستم.. رفت به سمت میدان.. یا صاحب الزمان.. جنگ نمایانی کرد.. خیلی از این نانجیبا رو به درک واصل کرد.. برگشت صدا زد بابا.. يَا أَبَتِ الْعَطَش قَدْ قَتَلَنِي بابا دارم از تشنگی میمیرم.. فَبَكَى الْحُسَيْنُ علیه السلام ابی عبدالله به گریه افتاد.. فرمود عزیز دلم.. علی جان طاقت بیار بابا.. خیلی زود به دست جدت رسول خدا سیراب میشی.. برگشت به سمت میدان... طولی نکشید.. صدای ناله اش بلند شد یا ابتاه.. بابا به دادم برس.. افتاد روی اسب.. بعضی مقاتل نوشتند.. مرکب به جای اینکه علی رو به خیمه ها برگردونه.. رفت وسط قلب لشگر دشمن.. چه کردند با علی اکبر.. حالا میخواهی ناله بزنی بسم الله.. دور تا دور علی اکبر رو گرفتند.. تصور کن... یکی با شمشیر میزنه... یکی با نیزه میزنه... یکی با سنگ میزنه... فَقَطَعوهُ بِسُیوفِهِم إرباً إرباً بدن علی اکبر رو قطعه قطعه کردند.. ابی عبدالله سریع خودش رو رسوند.. کنار بدن علی جانش.. ولی دیگه پاها رمق نداره.. (فجلس علی التراب) روی زمین نشست.. دید جوونش رو قطعه قطعه کردند.. 🔸نه تیغ شمر مرا می کشد نه نیزه ی خولی 🔸زمانه کشت مرا لحضه ای که داغ تو دیدم خدایا حالا حسین چکار کنه.. سر جوانش رو به دامن گرفته.. هی صدا میزنه.. ولدی علی.. دید جواب نمیده.. دوباره صداش زد.. ولدی علی.. علی جواب نمیده.. دلش طاقت نیاورد.. سر رو به سینه چسباند دلش طاقت نیاورد. یدفعه دیدند.. وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلى خَدِّه ِ ابی عبدالله صورت به صورت علی جانش چسباند.. هی صدا میزنه. عَلَى الدُّنْیا بَعْدَکَ الْعَفا علی جان بابا.. اُف بر این دنیا بعد از تو علی.. 🔸سپه كوفه و شام استاده 🔸به تماشاى شه و شهزاده 🔸شه روی نعش پسر افتاده 🔸همه گفتند حسین جان داده حالا حسین میخواد علی جانش رو به سمت خیمه ها ببره.. هرکاری کرد دید رمق در بدن نداره.. یه نگاه به سمت خیمه ها.. 🔸جوانان بنی هاشم بیاید 🔸علی را بر در خیمه رسانید 🔸خدا داند که من طاقت ندارم 🔸علی را بر در خیمه رسانم -