هدایت شده از ملاردی ها/ ملارد کهن
💠کسانی که #زمامدار هستند اگر طغیان کنند کشور را به #هلاکت می کشانند
کسانى که در یک مقامى هستند، چه مقامهاى پایین و چه مقام هاى بالا، اگر بخواهند مملکت اصلاح بشود، اگر بخواهند این کشور آرامش پیدا بکند، آنها باید آرامش را از بالا شروع کنند؛ از پایین آرامش نمیشود حاصل بشود. باید اشخاصى که زمامدار امور هستند، هر نحو زمامدارى، باید از آنجا آرامش را شروع کنند. آرامش آنها کشور را به آرامش میکشد و اگر خداى نخواسته طغیان کنند، طغیان آنها کشور را به هلاکت میکشاند.
#امام_خمینی
📚صحیفه نور، جلد ١۴، صفحه ٢۵۵
👥کانال صحیفه نور امام خمینی(ره)
@Sahifeh_noor
۴ شهریور ۱۳۹۸
۴ شهریور ۱۳۹۸
هدایت شده از همسرداری حرفهای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥امروز، روز #مباهله، عید شیعه و اهلبیت علیهمالسلام است
🔴 #استاد_عالی
💠 پیشنهاد دانلود
🆔 @zanashooi_amoozesh
۴ شهریور ۱۳۹۸
هدایت شده از همسرداری حرفهای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اين جمله "شما وضعتان خوب است که اين کارها را میکنيد و چون ما وضعمان خوب نيست اين کار نميکنيم" غلط است.
💠 حضرت علی (ع) ميفرمايد: هرموقع دستتون خالی شد صدقه بديد تا رزقتون زياد بشه!
🔴 #استاد_مرادی
🆔 @zanashooi_amoozesh
۴ شهریور ۱۳۹۸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دوباره غرب گرایان چه خوابی برای مردم دیدهاند؟/ روحانی: اگر بدانم ملاقاتی با یکشخصی، منافع ملی کشور ما را تامین و به آبادی ایران کمک میکند، دریغ نمیکنم/ مکرون: با ترامپ دیدار کن!
🔹پس از صحبت های دوپهلوی امروز روحانی، مکرون رئیس جمهور فرانسه در نشست خبری هم جهت با صحبت های روحانی گفت:روحانی در راستای منافع کشورش آماده دیدار با هر رهبر سیاسی است.اگر رئیس جمهور ایران و ترامپ با یکدیگر دیدار کنند دستیابی به یک توافق ممکن است و در این زمینه نیز با روحانی گفتوگو کرده ام.
🔹این صحبتها، گمانه زنی در خصوص فریب خوردن مجدد دولت از غربیها را در پی داشته است. آیا ماجرای کلاهی که اوباما در تماس تلفنی با روحانی سر ایران گذاشت دوباره تکرار خواهد شد؟
✍بیداری ملت
@bidariymelat
@bidariymelat
۴ شهریور ۱۳۹۸
هدایت شده از من انقلابي ام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روحانی: کشورها مگر دیوانه شدهاند با آمریکا مذاکره کنند؟!
-
کانال #فارس_پلاس:
@Fars_plus
۴ شهریور ۱۳۹۸
هدایت شده از دلبربی نشانم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ
👤 استاد #رائفی_پور - واقعه غدیر( قسمت اول )
http://eitaa.com/joinchat/2863857686C7da2b39146
🕊🍃🌹🍃🕊
۴ شهریور ۱۳۹۸
۴ شهریور ۱۳۹۸
✅ زي طلبگي چیست؟
زی طلبگی یا سبک زندگی طلبگی از ابتداییترین مفاهیمی است که طلاب را به صورت چالشی با خود درگیر میکند. زی طلبگی بهطور کلی شامل نحوه برخورد طلبه با تمام مسائل زندگی روزمره میشود.
سابقه تاريخي روحانيت نيز، با همين ويژگي شناخته مي شود. عالمان دين، هماره با سطح زندگي بسيار معمولي تر از متوسط جامعه مي زيستند و جامه قناعت و مناعت را بر تن مي داشتند و ايمان مردم را به تاراج نمي دادند: اکثريت علماي دين، جزو قشرهايي بودند که زندگي آنها، زندگي پايين تر از متوسط بود. علما، اين را شأن خودشان مي دانستند که از اسراف، دوري کنند . در عرف روحانيون و علما، همواره اين حرف بوده که فلان کار، باب زندگي ما نيست. بعضي از مظاهر مثلاً معمولي که شايد براي قشرهاي ديگر معمولي بود اما براي علما اسراف به حساب مي آمد و مي گفتند که اين مناسب زندگي ما نيست. همين روش، موجب محبوبيت علما در ميان قشرهاي گوناگون مردم بوده است.
✅ «زی طلبگی (از نگاه امام خامنهای حفظه الله)» برای مشاهده کامل مطلب، کلیک بر لینک👇
http://andisheqom.com/fa/article/view/11556/
@howzehenghelabi
۴ شهریور ۱۳۹۸
🖋 #یادداشت
🏗 تشکیل وزارت بازرگانی؛ راهکار یا بیراهه؟
🔹 یکی از مهمترین موضوعاتی که طرح تشکیل وزارت بازرگانی را با چالش روبهرو کرده، بحث هزینههای تفکیک دو وزارتخانهی صمت و جهاد کشاورزی و بودجه لازم برای تشکیل این وزارتخانه است.
❗️ در تبصرهی ۴ طرح «تشکیل وزارت تجارت و خدمات بازرگانی» که اسفند ۱۳۹۷ توسط برخی از نمایندگان مجلس اعلام وصول شد، آمده است: «هزینههای ناشی از اجرای این قانون، از محل صرفهجویی در هزینههای جاری و از بودجه وزارتخانههای یادشده تأمین خواهد شد.»
🔹 در این بین اداره قوانین مجلس و کمیسیون ویژه حمایت از تولید ملی با استناد به مغایرت این طرح با اصل هفتاد و پنجم (۷۵) قانون اساسی و بند (۱۶) سیاستهای کلی اقتصاد مقاومتی مبنی بر تحمیل بار مالی و افزایش هزینههای عمومی کشور با طرح مذکور مخالفت کرده است.
🔹 از دیدگاه ادبیات توسعه ساختار اداری، برای تشکیل یک ساختار جدید مانند یک وزارتخانه، هشت ردیف هزینهی آشکار و ضمنی باید در نظر گرفته شود که شامل موارد زیر است:
1️⃣ باید در تمام استانها و شهرستانها هر یک از دفاتر موجود وزارت صمت تبدیل به دو دفتر مجزا شود.
2️⃣ یک پست بهعنوان بالاترین مقام دستگاه، بهاضافه پستهایی برای معاونین مربوطه، مدیران، رؤسای ادارهها و گروهها در واحد ستادی و به همین نسبت پستهای مدیریتی برای واحدهای استانی و شهرستانی به مجموعه پستهای سازمانی کشور اضافه خواهد شد.
مسلماً به استخدام نیروی کار جدید برای قرارگیری در پستهای سازمانی جدید بیانشده نیاز است.
3️⃣ به ۳ دسته از لوازم اداری شامل لوازم و تجهیزات اداری مصرفشدنی، لوازم و تجهیزات اداری ماندگار و لوازم و تجهیزات الکترونیکی متفرقه مورد نیاز است.
4️⃣ علیرغم حقوق و مزایا مواردی همچون فوقالعادهها، رفاهیات، پاداشها و مأموریتهای اداری نیز در زمره هزینههای پرداختی به کارمندان دستگاه است.
5️⃣ به ساختمانها و مستغلات مورد نیاز برای توسعه تشکیلات و ساختار سازمانی نیاز است. ساختمانهای اداری یا خریداری میشود و یا اجاره، که در هر دو حالت هزینههای ساخت یا ترهین و اجاره و نیز پس از آن هزینههای تعمیر و نگهداری برعهده دستگاه متبوع است.
6️⃣ هزینه خدمات جاری از جمله هزینههای آب، برق، گاز، مخابرات، استهلاک و … با تفکیک دو وزارتخانه و دو برابر شدن ساختمانها و دفاتر اداری افزایش مییابد.
7️⃣ هزینههایی نظیر قراردادهای مختلف پیمانکاری با بخش خصوصی، حق تألیف، حق ترجمه، ماشینآلات، خرید کتاب و نشریات، پیگیری مسائل حقوقی و هزینههایی از این دست نیز با تشکیل یک وزارتخانه جدید افزایش خواهد یافت.
8️⃣ همچنین هزینههای ضمنی که برای مجلس شورای اسلامی و دستگاههای نظارتی و بازرسی در جهت نظارت بر عملکرد وزیر یا واحدهای آن وزارتخانه، برگزاری جلسات صحن علنی با هزینههای زیادی که در بر دارد و نیز هزینههای مأموریت بازرسان و صرف وقت و انرژی متناسب با آن نباید از نظر کارشناسان و تصمیمگیران دور بماند.
⚠️ طبق نظر کارشناسان، اقلام هزینهای بالا در حدود ۱۵۰۰ تا ۲۰۰۰ میلیارد تومان بودجه نیاز دارد. که باید از محل صرفهجویی و یا از محل بودجهی وزارتین صمت و جهاد کشاورزی تامین شود.
❓ سوال اساسی اینجاست که دولتی که ۸۰ تا ۹۰ درصد هزینههایش جزء هزینههای جاری (یعنی حقوق و دستمزد کارمندان و کارکنان دولت) است از کدام محل میخواهد برای تشکیل وزارت بازرگانی صرفهجویی کند؟
❓ سوال دیگر اینکه کدامیک از وزارتخانههای صمت و جهاد کشاورزی حاضر به تخصیص ردیف بودجههای خود برای تشکیل وزارت بازرگانی هستند؟
🔹 بنابراین از شواهد برمیآید که دولت با بیبرنامهگی و بیتدبیری کامل دست به این اقدام سیاسی زده و در صورت تشکیل این وزارتخانه چاه ویلی برای افزایش کسری بودجه و در نتیجه تحمیل تبعات آن به مردم و اقتصاد آیندهی کشور حفر میشود.
#استاد_رائفی_پور
Masaf.ir
http://eitaa.com/joinchat/2863857686C7da2b39146
🕊🍃🌹🍃🕊
۴ شهریور ۱۳۹۸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥روحانی: اگر بدانم ملاقاتی با یکشخصی، منافع ملی کشور ما را تامین و به آبادی ایران کمک میکند، دریغ نمیکنم.
🔹باید بنشینیم و بگوییم ما میایستیم؟ برای چه؟ میایستیم تا به اهداف و منافعمان برسیم وگرنه ایستادن باعث پا و کمردرد میشود.
@Farsna
۴ شهریور ۱۳۹۸
۴ شهریور ۱۳۹۸
هدایت شده از ملاردی ها/ ملارد کهن
🌹🌹🌹❤️❤️❤️🌹🌹🌹
#ناموس_دفاع
کلام شهید:
#رکورد_پرواز_در_جنگ
#نامدار_ترین_خلبان_جهان
〰〰〰〰〰〰〰〰
خود شیرودی میگوید:
« اگر تعریف از خودم نباشد، فکر میکنم بالاترین پرواز جنگ در دنیا را داشتهام و تا به حال 360 بار از خطر گلولههای دشمن جان سالم به در بردهام. البته علت زنده ماندنم پس از چند هزار ماموریت هوایی و انجام بالاترین پروازهای جنگی، چیزی جز مشیت الهی نمیباشد.
در ضمن ، بیش از چهل هلیکوپتر که من خلبان آن بودهام تیر خورده که البته همه آنها تعمیر شده و الان قابل استفاده میباشند.»
@Delbarebineshanam
🕊🍃🌹🍃🕊
۴ شهریور ۱۳۹۸
هدایت شده از اخبار سوریه
نامگذاری آدریان دریا1 یا همان گریس 1 پیشین یک اتفاق تاریخی و یک تو دهنی فراموش نشدنی به پادشاهی رو به زوال بریتانیا بود.
بریتانیایی ها که قصد داشتن با آزادسازی گریس1 در 28 مرداد عملا طرف ایرانی را تحقیر کرده و یادآورد کودتایشان علیه دولت دکتر مصدق شوند با مساله روبه رو شدند که باعث شد دهانشان بسته شود!
نامگذاری کشتی ایرانی به نام آدریان دریا که برگفته از دیوار هادریانوس بود خود تحقیری فراموش نشدنی و تاریخی در لندن تعبیر شد. دیوار هادریانوس که اکنون بخش هایی از آن در انگلستان باقی مانده توسط رومی ساخته شد تا قوم های بربر حاضر در جزیره بریتانیا را از روم دور نگه دارد.
یا به بیانی بهتر همانطور که انگلیسی ها از آن یاد می کنند خطی بود که دنیای مدرن را از بربریت بریتانیایی جدا می کرد.
رسانه های بریتانیایی به خوبی به این مساله پرداختند و پاتک طرف ایرانی را حساب شده و تاریخی خواندند...
@syriankhabar
۴ شهریور ۱۳۹۸
هدایت شده از ⏰دقایقی با قران⏰
🍃🍁 @d_quran 🍁🍃
#رنگ های قرآنی (زرد)
🔸 مطلوبیت رنگ زرد مطلق است و خداوند در قرآن درباره رنگ زرد که با نام «صفرا» یاد شده می فرماید: رنگ زرد (یکدست) (فاقِعٌ لَوْنُها) روشن است و رنگ آن (تَسُرُّ النَّاظِرِین) نگرندگان را از روشناییش شاد می کند (بقره:۶۹)
💠 در قرآن از گرمای زیاد این رنگ می گوید (مرسلات:۳۳) که برای تعادل بخشی، می توان در کنار آن از رنگ سردِ آبی استفاده نمود، که کنتراست گرم و سردشان بسیار زیباست و اوج این زیبایی را در کاشی کاری بناهای اسلامی ایرانی می توان مشاهده نمود.
✏️ رنگ زرد هوش و کنجکاوی را تقویت نموده و باعث افزایش خلاقیت، مثبت اندیشی، علاقه و حس نوگرایی و پیشرفت میشود که برای فضاهای پرانرژی کودکان و پارک ها و همچنین فضاهایی که نیاز به تفکر و خلاقیت دارند (میز تحریر یا فرش زرد رنگ) مناسب است.
🔺زرد در فضاهای بسیار آرام همچون کتابخانه و اتاق خواب بسیار کم و محتاطانه باید استفاده شود زیرا رنگ زرد آدرنالین بدن را زیاد می کند.
👈 زرد نشانه تازگی، خوبی و وفاداری است و خاطرات خوب را به یاد می آورد که برای فضاهای نوستالوژی توصیه می شود.
👌 این رنگ شادترین رنگ....
#معماری_اسلامی_ایرانی
#رنگ_زرد
#سبک_زندگی_اسلامی
💠دقایقی با قران💠
🆔 @d_quran
۴ شهریور ۱۳۹۸
🇮🇷 #رمان_عاشقانه_دو_مدافع 🇮🇷
#قسمت_پنجم
در اتاق به صدا در اومد...
مامان بود...
اسماء جان❓
ساعت و نگاه کردم اصلا حواسمون بہ ساعت نبود یڪ ساعت گذشتہ بود 😱
بلند شدم و درو اتاق و باز کردم😕
جانم مامان😑
حالتون خوبہ عزیزم آقاے سجادے خوب هستید چیزے احتیاج ندارید 🙄
از جاش بلند شد و خجالت زده گفت 🙈
بلہ بلہ خیلے ممنون دیگہ داشتیم میومدیم بیرون🙊
ایـن و گفت و از اتاق رفت بیرون🚶
به مامان یه نگاهے کردم و تو دلم گفتم اخہ الان وقت اومدن بود❓😖
چرا اونطورے نگاه میکنے اسماء❓😐
هیچے آخہ حرفامون تموم نشده بود 😔
نه به ایـن کہ قبول نمیکردے بیان نه به ایـن که دلت نمیخواد برن😏
اخمے کردم و گفتم واااااا مامان من کے گفتم...☹️
صداے یا اللہ مهمونارو شنیدیم 😣
رفتیم تا بدرقشون کنیم 🏃
مادر سجادے صورتمو بوسید و گفت چی شد عروس گلم پسندیدے پسر مارو😊
با تعجب نگاهش کردم 😳 نمیدونستم چی باید بگم 🙈 که مامان به دادم رسید حاج خانم با یہ بار حرف زدن که نمیشہ انشااللہ چند بار همو ببینن حرف بزنـن بعد☺️
سجادے سرشو انداختہ بود پاییـن 😔
اصـلا انگار آدم دیگہاے شده بود
قــرار شد که ما بهشون خبر بدیم که دفہے بعد کے بیان🤔
بعد از رفتنشون نفس راحتے کشیدم و رفتم سمت اتاق که بوے گل یاس و احساس کردم🌾
نگاهم افتاد به دستہ گلے که با گل یاس سفید و رز قرمز تزئین شده بود 💐 عجب سلیقہاے
من و باش دستہ گل شب خواستگاریمم ندیده بودم...😢
شب سختے بود انقد خستہ بودم که حتے به اتفاقات پیش اومده فکر نکردم و خوابیدم😴
صبح که داشتم میرفتم دانشگاه🛣
خدا خدا میکردم امروز کلاسے که با هم داشتیم کنسل بشہ یا اینکہ نیاد نمیتونستم باهاش رو در رو بشم 😅
داشتم وارد دانشگاه میشدم ک یہ نفر صدام کرد سجادے بود بدنم یخ کرد 😰 فقط تو خونہ خودمون شیر بودم
خانم محمدی......❓
سرمو برگردوندم 😳
ازم فاصلہ داشت دویید طرفم🏃
نفس راحتے کشید. 😥 سرشو انداخت پاییـݧ و گفت 😞
سلام خانم محمدے صبحتوݧ بخیر 😊
موقعے که باهام حرف میزد سرش پاییـݧ بود
اصـݧ فک نکنم تاحالا چهرهے منو دیده باشہ پس چطورے اومده خواستگارے الله و اعلم😶
_سلام صبح شما هم بخیر
ایـݧ و گفتم و برگشتم که به راهم ادامہ بدم 🚶
صدام کرد ببخشید خانم محمدے صبر کنید 😑
میخواستم حرف ناتموم دیشب و تموم کنم
راستش...من...😑
انقد لفتش داد کہ دوستش از راه رسید
(آقای محسنی) پسر پر شر و شور دانشگاه، رفیق صمیمیے سجادے بود اما هر چے سجادے آروم و سر بہ زیر بود محسنی شیطون و حاضر جواب اما در کل پسر خوبے بود
رو کرد سمت مـݧ و گفت بہ بہ خانم محمدے روزتون بخیر
سجادے چشم غرهاے براش رفت😠 و از مـݧ عذرخواهے کرد و دست محسنے و گرفت و رفت🚶
خلاصہ که تو دلم کلے به سجادے بدو بیراه گفتم😖
اوݧ از مراسم خواستگارے دیشب که تشریف آورده بود واسہ بازدید از اتاق اینم از الان ☹️
داشتم زیر لب غر میزدم ک دوستم مریم اومد سمتم و گفت بہ بہ عروس خانم چیه چرا باز دارے غر غر میکنے مثل پیر زنها❓😆
اخمے بهش کردم 😠گفتم علیک سلام بیا بریم بابا کلاسموݧ دیر شد😣
خندید و گفت: اوه اوه اینطور که معلومه دیشب یه اتفاقاتی افتاده. 😂
یارو کچل بود❓زشت بود❓
نکنه چایے رو ریختی رو بنده خدا❓بگو مـݧ طاقت شنیدنشو دارم😂
دستشو گرفتم و گفتم بیا کم حرف بزن تو حالا حالاها احتیاج داری به ایـݧ فکر. تازه اول جوونیتہ 😜
تو راه کلاس قضیہ دیشب و تعریف کردم اونم مثل مـݧ جا خورد 😳
تو کلاس یه نگاه به من میکرد یہ نگاه به سجادے بعد میزد زیر خنده. 😂😂
نفهمیدم کلاس چطورے تموم شد کلا تو فکر دیشب و سجادے و....بودم
خدا بگم چیکارت کنه مارو از درس و زندگے انداختے....😒
📝 #ادامـــــهدارد ...
#نویسنـــــده⇩↯⇩
✍ خانم علیآبـــــادی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
۴ شهریور ۱۳۹۸
هدایت شده از هنارس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
┄═•❁๐๑💠๑๐❁•═┄
💫 وعده ی صادق
🔶 سید حسن نصر الله خطاب به صهیونیستها:
💢 من به نظامیان اسرائیلی در مرزهای سرزمینهای اشغالی می گویم از امشب به بعد منتظر ما باشید... یک، دو، سه یا چهار روز دیگر منتظر آمدن ما باشید.
👉 @henaras_lr 👈
┄═•❁๐๑💠๑๐❁•═┄
۴ شهریور ۱۳۹۸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌 آیتم طنز دو دقیقهای شبکه افق درباره برجام که رئیس دفتر روحانی از آن شکایت کرد!!
👈 حسن روحانی: پناه میبرم به خدا از بستن دهان منتقدین
✅ @dinosiasi
۴ شهریور ۱۳۹۸
هدایت شده از ملارد / ارنگه / مارليک / انديشه
🇮🇷 #رمان_عاشقانه_دو_مدافع 🇮🇷
#قسمت_پنجم
در اتاق به صدا در اومد...
مامان بود...
اسماء جان❓
ساعت و نگاه کردم اصلا حواسمون بہ ساعت نبود یڪ ساعت گذشتہ بود 😱
بلند شدم و درو اتاق و باز کردم😕
جانم مامان😑
حالتون خوبہ عزیزم آقاے سجادے خوب هستید چیزے احتیاج ندارید 🙄
از جاش بلند شد و خجالت زده گفت 🙈
بلہ بلہ خیلے ممنون دیگہ داشتیم میومدیم بیرون🙊
ایـن و گفت و از اتاق رفت بیرون🚶
به مامان یه نگاهے کردم و تو دلم گفتم اخہ الان وقت اومدن بود❓😖
چرا اونطورے نگاه میکنے اسماء❓😐
هیچے آخہ حرفامون تموم نشده بود 😔
نه به ایـن کہ قبول نمیکردے بیان نه به ایـن که دلت نمیخواد برن😏
اخمے کردم و گفتم واااااا مامان من کے گفتم...☹️
صداے یا اللہ مهمونارو شنیدیم 😣
رفتیم تا بدرقشون کنیم 🏃
مادر سجادے صورتمو بوسید و گفت چی شد عروس گلم پسندیدے پسر مارو😊
با تعجب نگاهش کردم 😳 نمیدونستم چی باید بگم 🙈 که مامان به دادم رسید حاج خانم با یہ بار حرف زدن که نمیشہ انشااللہ چند بار همو ببینن حرف بزنـن بعد☺️
سجادے سرشو انداختہ بود پاییـن 😔
اصـلا انگار آدم دیگہاے شده بود
قــرار شد که ما بهشون خبر بدیم که دفہے بعد کے بیان🤔
بعد از رفتنشون نفس راحتے کشیدم و رفتم سمت اتاق که بوے گل یاس و احساس کردم🌾
نگاهم افتاد به دستہ گلے که با گل یاس سفید و رز قرمز تزئین شده بود 💐 عجب سلیقہاے
من و باش دستہ گل شب خواستگاریمم ندیده بودم...😢
شب سختے بود انقد خستہ بودم که حتے به اتفاقات پیش اومده فکر نکردم و خوابیدم😴
صبح که داشتم میرفتم دانشگاه🛣
خدا خدا میکردم امروز کلاسے که با هم داشتیم کنسل بشہ یا اینکہ نیاد نمیتونستم باهاش رو در رو بشم 😅
داشتم وارد دانشگاه میشدم ک یہ نفر صدام کرد سجادے بود بدنم یخ کرد 😰 فقط تو خونہ خودمون شیر بودم
خانم محمدی......❓
سرمو برگردوندم 😳
ازم فاصلہ داشت دویید طرفم🏃
نفس راحتے کشید. 😥 سرشو انداخت پاییـݧ و گفت 😞
سلام خانم محمدے صبحتوݧ بخیر 😊
موقعے که باهام حرف میزد سرش پاییـݧ بود
اصـݧ فک نکنم تاحالا چهرهے منو دیده باشہ پس چطورے اومده خواستگارے الله و اعلم😶
_سلام صبح شما هم بخیر
ایـݧ و گفتم و برگشتم که به راهم ادامہ بدم 🚶
صدام کرد ببخشید خانم محمدے صبر کنید 😑
میخواستم حرف ناتموم دیشب و تموم کنم
راستش...من...😑
انقد لفتش داد کہ دوستش از راه رسید
(آقای محسنی) پسر پر شر و شور دانشگاه، رفیق صمیمیے سجادے بود اما هر چے سجادے آروم و سر بہ زیر بود محسنی شیطون و حاضر جواب اما در کل پسر خوبے بود
رو کرد سمت مـݧ و گفت بہ بہ خانم محمدے روزتون بخیر
سجادے چشم غرهاے براش رفت😠 و از مـݧ عذرخواهے کرد و دست محسنے و گرفت و رفت🚶
خلاصہ که تو دلم کلے به سجادے بدو بیراه گفتم😖
اوݧ از مراسم خواستگارے دیشب که تشریف آورده بود واسہ بازدید از اتاق اینم از الان ☹️
داشتم زیر لب غر میزدم ک دوستم مریم اومد سمتم و گفت بہ بہ عروس خانم چیه چرا باز دارے غر غر میکنے مثل پیر زنها❓😆
اخمے بهش کردم 😠گفتم علیک سلام بیا بریم بابا کلاسموݧ دیر شد😣
خندید و گفت: اوه اوه اینطور که معلومه دیشب یه اتفاقاتی افتاده. 😂
یارو کچل بود❓زشت بود❓
نکنه چایے رو ریختی رو بنده خدا❓بگو مـݧ طاقت شنیدنشو دارم😂
دستشو گرفتم و گفتم بیا کم حرف بزن تو حالا حالاها احتیاج داری به ایـݧ فکر. تازه اول جوونیتہ 😜
تو راه کلاس قضیہ دیشب و تعریف کردم اونم مثل مـݧ جا خورد 😳
تو کلاس یه نگاه به من میکرد یہ نگاه به سجادے بعد میزد زیر خنده. 😂😂
نفهمیدم کلاس چطورے تموم شد کلا تو فکر دیشب و سجادے و....بودم
خدا بگم چیکارت کنه مارو از درس و زندگے انداختے....😒
📝 #ادامـــــهدارد ...
#نویسنـــــده⇩↯⇩
✍ خانم علیآبـــــادی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
۴ شهریور ۱۳۹۸
🇮🇷 #رمان_عاشقانه_دو_مدافع 🇮🇷
#قسمت_پنجم
در اتاق به صدا در اومد...
مامان بود...
اسماء جان❓
ساعت و نگاه کردم اصلا حواسمون بہ ساعت نبود یڪ ساعت گذشتہ بود 😱
بلند شدم و درو اتاق و باز کردم😕
جانم مامان😑
حالتون خوبہ عزیزم آقاے سجادے خوب هستید چیزے احتیاج ندارید 🙄
از جاش بلند شد و خجالت زده گفت 🙈
بلہ بلہ خیلے ممنون دیگہ داشتیم میومدیم بیرون🙊
ایـن و گفت و از اتاق رفت بیرون🚶
به مامان یه نگاهے کردم و تو دلم گفتم اخہ الان وقت اومدن بود❓😖
چرا اونطورے نگاه میکنے اسماء❓😐
هیچے آخہ حرفامون تموم نشده بود 😔
نه به ایـن کہ قبول نمیکردے بیان نه به ایـن که دلت نمیخواد برن😏
اخمے کردم و گفتم واااااا مامان من کے گفتم...☹️
صداے یا اللہ مهمونارو شنیدیم 😣
رفتیم تا بدرقشون کنیم 🏃
مادر سجادے صورتمو بوسید و گفت چی شد عروس گلم پسندیدے پسر مارو😊
با تعجب نگاهش کردم 😳 نمیدونستم چی باید بگم 🙈 که مامان به دادم رسید حاج خانم با یہ بار حرف زدن که نمیشہ انشااللہ چند بار همو ببینن حرف بزنـن بعد☺️
سجادے سرشو انداختہ بود پاییـن 😔
اصـلا انگار آدم دیگہاے شده بود
قــرار شد که ما بهشون خبر بدیم که دفہے بعد کے بیان🤔
بعد از رفتنشون نفس راحتے کشیدم و رفتم سمت اتاق که بوے گل یاس و احساس کردم🌾
نگاهم افتاد به دستہ گلے که با گل یاس سفید و رز قرمز تزئین شده بود 💐 عجب سلیقہاے
من و باش دستہ گل شب خواستگاریمم ندیده بودم...😢
شب سختے بود انقد خستہ بودم که حتے به اتفاقات پیش اومده فکر نکردم و خوابیدم😴
صبح که داشتم میرفتم دانشگاه🛣
خدا خدا میکردم امروز کلاسے که با هم داشتیم کنسل بشہ یا اینکہ نیاد نمیتونستم باهاش رو در رو بشم 😅
داشتم وارد دانشگاه میشدم ک یہ نفر صدام کرد سجادے بود بدنم یخ کرد 😰 فقط تو خونہ خودمون شیر بودم
خانم محمدی......❓
سرمو برگردوندم 😳
ازم فاصلہ داشت دویید طرفم🏃
نفس راحتے کشید. 😥 سرشو انداخت پاییـݧ و گفت 😞
سلام خانم محمدے صبحتوݧ بخیر 😊
موقعے که باهام حرف میزد سرش پاییـݧ بود
اصـݧ فک نکنم تاحالا چهرهے منو دیده باشہ پس چطورے اومده خواستگارے الله و اعلم😶
_سلام صبح شما هم بخیر
ایـݧ و گفتم و برگشتم که به راهم ادامہ بدم 🚶
صدام کرد ببخشید خانم محمدے صبر کنید 😑
میخواستم حرف ناتموم دیشب و تموم کنم
راستش...من...😑
انقد لفتش داد کہ دوستش از راه رسید
(آقای محسنی) پسر پر شر و شور دانشگاه، رفیق صمیمیے سجادے بود اما هر چے سجادے آروم و سر بہ زیر بود محسنی شیطون و حاضر جواب اما در کل پسر خوبے بود
رو کرد سمت مـݧ و گفت بہ بہ خانم محمدے روزتون بخیر
سجادے چشم غرهاے براش رفت😠 و از مـݧ عذرخواهے کرد و دست محسنے و گرفت و رفت🚶
خلاصہ که تو دلم کلے به سجادے بدو بیراه گفتم😖
اوݧ از مراسم خواستگارے دیشب که تشریف آورده بود واسہ بازدید از اتاق اینم از الان ☹️
داشتم زیر لب غر میزدم ک دوستم مریم اومد سمتم و گفت بہ بہ عروس خانم چیه چرا باز دارے غر غر میکنے مثل پیر زنها❓😆
اخمے بهش کردم 😠گفتم علیک سلام بیا بریم بابا کلاسموݧ دیر شد😣
خندید و گفت: اوه اوه اینطور که معلومه دیشب یه اتفاقاتی افتاده. 😂
یارو کچل بود❓زشت بود❓
نکنه چایے رو ریختی رو بنده خدا❓بگو مـݧ طاقت شنیدنشو دارم😂
دستشو گرفتم و گفتم بیا کم حرف بزن تو حالا حالاها احتیاج داری به ایـݧ فکر. تازه اول جوونیتہ 😜
تو راه کلاس قضیہ دیشب و تعریف کردم اونم مثل مـݧ جا خورد 😳
تو کلاس یه نگاه به من میکرد یہ نگاه به سجادے بعد میزد زیر خنده. 😂😂
نفهمیدم کلاس چطورے تموم شد کلا تو فکر دیشب و سجادے و....بودم
خدا بگم چیکارت کنه مارو از درس و زندگے انداختے....😒
📝 #ادامـــــهدارد ...
#نویسنـــــده⇩↯⇩
✍ خانم علیآبـــــادی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
۴ شهریور ۱۳۹۸
هدایت شده از 🌷به یاد شهدا🌷
🇮🇷 #رمان_عاشقانه_دو_مدافع 🇮🇷
#قسمت_پنجم
در اتاق به صدا در اومد...
مامان بود...
اسماء جان❓
ساعت و نگاه کردم اصلا حواسمون بہ ساعت نبود یڪ ساعت گذشتہ بود 😱
بلند شدم و درو اتاق و باز کردم😕
جانم مامان😑
حالتون خوبہ عزیزم آقاے سجادے خوب هستید چیزے احتیاج ندارید 🙄
از جاش بلند شد و خجالت زده گفت 🙈
بلہ بلہ خیلے ممنون دیگہ داشتیم میومدیم بیرون🙊
ایـن و گفت و از اتاق رفت بیرون🚶
به مامان یه نگاهے کردم و تو دلم گفتم اخہ الان وقت اومدن بود❓😖
چرا اونطورے نگاه میکنے اسماء❓😐
هیچے آخہ حرفامون تموم نشده بود 😔
نه به ایـن کہ قبول نمیکردے بیان نه به ایـن که دلت نمیخواد برن😏
اخمے کردم و گفتم واااااا مامان من کے گفتم...☹️
صداے یا اللہ مهمونارو شنیدیم 😣
رفتیم تا بدرقشون کنیم 🏃
مادر سجادے صورتمو بوسید و گفت چی شد عروس گلم پسندیدے پسر مارو😊
با تعجب نگاهش کردم 😳 نمیدونستم چی باید بگم 🙈 که مامان به دادم رسید حاج خانم با یہ بار حرف زدن که نمیشہ انشااللہ چند بار همو ببینن حرف بزنـن بعد☺️
سجادے سرشو انداختہ بود پاییـن 😔
اصـلا انگار آدم دیگہاے شده بود
قــرار شد که ما بهشون خبر بدیم که دفہے بعد کے بیان🤔
بعد از رفتنشون نفس راحتے کشیدم و رفتم سمت اتاق که بوے گل یاس و احساس کردم🌾
نگاهم افتاد به دستہ گلے که با گل یاس سفید و رز قرمز تزئین شده بود 💐 عجب سلیقہاے
من و باش دستہ گل شب خواستگاریمم ندیده بودم...😢
شب سختے بود انقد خستہ بودم که حتے به اتفاقات پیش اومده فکر نکردم و خوابیدم😴
صبح که داشتم میرفتم دانشگاه🛣
خدا خدا میکردم امروز کلاسے که با هم داشتیم کنسل بشہ یا اینکہ نیاد نمیتونستم باهاش رو در رو بشم 😅
داشتم وارد دانشگاه میشدم ک یہ نفر صدام کرد سجادے بود بدنم یخ کرد 😰 فقط تو خونہ خودمون شیر بودم
خانم محمدی......❓
سرمو برگردوندم 😳
ازم فاصلہ داشت دویید طرفم🏃
نفس راحتے کشید. 😥 سرشو انداخت پاییـݧ و گفت 😞
سلام خانم محمدے صبحتوݧ بخیر 😊
موقعے که باهام حرف میزد سرش پاییـݧ بود
اصـݧ فک نکنم تاحالا چهرهے منو دیده باشہ پس چطورے اومده خواستگارے الله و اعلم😶
_سلام صبح شما هم بخیر
ایـݧ و گفتم و برگشتم که به راهم ادامہ بدم 🚶
صدام کرد ببخشید خانم محمدے صبر کنید 😑
میخواستم حرف ناتموم دیشب و تموم کنم
راستش...من...😑
انقد لفتش داد کہ دوستش از راه رسید
(آقای محسنی) پسر پر شر و شور دانشگاه، رفیق صمیمیے سجادے بود اما هر چے سجادے آروم و سر بہ زیر بود محسنی شیطون و حاضر جواب اما در کل پسر خوبے بود
رو کرد سمت مـݧ و گفت بہ بہ خانم محمدے روزتون بخیر
سجادے چشم غرهاے براش رفت😠 و از مـݧ عذرخواهے کرد و دست محسنے و گرفت و رفت🚶
خلاصہ که تو دلم کلے به سجادے بدو بیراه گفتم😖
اوݧ از مراسم خواستگارے دیشب که تشریف آورده بود واسہ بازدید از اتاق اینم از الان ☹️
داشتم زیر لب غر میزدم ک دوستم مریم اومد سمتم و گفت بہ بہ عروس خانم چیه چرا باز دارے غر غر میکنے مثل پیر زنها❓😆
اخمے بهش کردم 😠گفتم علیک سلام بیا بریم بابا کلاسموݧ دیر شد😣
خندید و گفت: اوه اوه اینطور که معلومه دیشب یه اتفاقاتی افتاده. 😂
یارو کچل بود❓زشت بود❓
نکنه چایے رو ریختی رو بنده خدا❓بگو مـݧ طاقت شنیدنشو دارم😂
دستشو گرفتم و گفتم بیا کم حرف بزن تو حالا حالاها احتیاج داری به ایـݧ فکر. تازه اول جوونیتہ 😜
تو راه کلاس قضیہ دیشب و تعریف کردم اونم مثل مـݧ جا خورد 😳
تو کلاس یه نگاه به من میکرد یہ نگاه به سجادے بعد میزد زیر خنده. 😂😂
نفهمیدم کلاس چطورے تموم شد کلا تو فکر دیشب و سجادے و....بودم
خدا بگم چیکارت کنه مارو از درس و زندگے انداختے....😒
📝 #ادامـــــهدارد ...
#نویسنـــــده⇩↯⇩
✍ خانم علیآبـــــادی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
۴ شهریور ۱۳۹۸
هدایت شده از 🌷به یاد شهدا🌷
🇮🇷 #رمان_عاشقانه_دو_مدافع 🇮🇷
#قسمت_پنجم
در اتاق به صدا در اومد...
مامان بود...
اسماء جان❓
ساعت و نگاه کردم اصلا حواسمون بہ ساعت نبود یڪ ساعت گذشتہ بود 😱
بلند شدم و درو اتاق و باز کردم😕
جانم مامان😑
حالتون خوبہ عزیزم آقاے سجادے خوب هستید چیزے احتیاج ندارید 🙄
از جاش بلند شد و خجالت زده گفت 🙈
بلہ بلہ خیلے ممنون دیگہ داشتیم میومدیم بیرون🙊
ایـن و گفت و از اتاق رفت بیرون🚶
به مامان یه نگاهے کردم و تو دلم گفتم اخہ الان وقت اومدن بود❓😖
چرا اونطورے نگاه میکنے اسماء❓😐
هیچے آخہ حرفامون تموم نشده بود 😔
نه به ایـن کہ قبول نمیکردے بیان نه به ایـن که دلت نمیخواد برن😏
اخمے کردم و گفتم واااااا مامان من کے گفتم...☹️
صداے یا اللہ مهمونارو شنیدیم 😣
رفتیم تا بدرقشون کنیم 🏃
مادر سجادے صورتمو بوسید و گفت چی شد عروس گلم پسندیدے پسر مارو😊
با تعجب نگاهش کردم 😳 نمیدونستم چی باید بگم 🙈 که مامان به دادم رسید حاج خانم با یہ بار حرف زدن که نمیشہ انشااللہ چند بار همو ببینن حرف بزنـن بعد☺️
سجادے سرشو انداختہ بود پاییـن 😔
اصـلا انگار آدم دیگہاے شده بود
قــرار شد که ما بهشون خبر بدیم که دفہے بعد کے بیان🤔
بعد از رفتنشون نفس راحتے کشیدم و رفتم سمت اتاق که بوے گل یاس و احساس کردم🌾
نگاهم افتاد به دستہ گلے که با گل یاس سفید و رز قرمز تزئین شده بود 💐 عجب سلیقہاے
من و باش دستہ گل شب خواستگاریمم ندیده بودم...😢
شب سختے بود انقد خستہ بودم که حتے به اتفاقات پیش اومده فکر نکردم و خوابیدم😴
صبح که داشتم میرفتم دانشگاه🛣
خدا خدا میکردم امروز کلاسے که با هم داشتیم کنسل بشہ یا اینکہ نیاد نمیتونستم باهاش رو در رو بشم 😅
داشتم وارد دانشگاه میشدم ک یہ نفر صدام کرد سجادے بود بدنم یخ کرد 😰 فقط تو خونہ خودمون شیر بودم
خانم محمدی......❓
سرمو برگردوندم 😳
ازم فاصلہ داشت دویید طرفم🏃
نفس راحتے کشید. 😥 سرشو انداخت پاییـݧ و گفت 😞
سلام خانم محمدے صبحتوݧ بخیر 😊
موقعے که باهام حرف میزد سرش پاییـݧ بود
اصـݧ فک نکنم تاحالا چهرهے منو دیده باشہ پس چطورے اومده خواستگارے الله و اعلم😶
_سلام صبح شما هم بخیر
ایـݧ و گفتم و برگشتم که به راهم ادامہ بدم 🚶
صدام کرد ببخشید خانم محمدے صبر کنید 😑
میخواستم حرف ناتموم دیشب و تموم کنم
راستش...من...😑
انقد لفتش داد کہ دوستش از راه رسید
(آقای محسنی) پسر پر شر و شور دانشگاه، رفیق صمیمیے سجادے بود اما هر چے سجادے آروم و سر بہ زیر بود محسنی شیطون و حاضر جواب اما در کل پسر خوبے بود
رو کرد سمت مـݧ و گفت بہ بہ خانم محمدے روزتون بخیر
سجادے چشم غرهاے براش رفت😠 و از مـݧ عذرخواهے کرد و دست محسنے و گرفت و رفت🚶
خلاصہ که تو دلم کلے به سجادے بدو بیراه گفتم😖
اوݧ از مراسم خواستگارے دیشب که تشریف آورده بود واسہ بازدید از اتاق اینم از الان ☹️
داشتم زیر لب غر میزدم ک دوستم مریم اومد سمتم و گفت بہ بہ عروس خانم چیه چرا باز دارے غر غر میکنے مثل پیر زنها❓😆
اخمے بهش کردم 😠گفتم علیک سلام بیا بریم بابا کلاسموݧ دیر شد😣
خندید و گفت: اوه اوه اینطور که معلومه دیشب یه اتفاقاتی افتاده. 😂
یارو کچل بود❓زشت بود❓
نکنه چایے رو ریختی رو بنده خدا❓بگو مـݧ طاقت شنیدنشو دارم😂
دستشو گرفتم و گفتم بیا کم حرف بزن تو حالا حالاها احتیاج داری به ایـݧ فکر. تازه اول جوونیتہ 😜
تو راه کلاس قضیہ دیشب و تعریف کردم اونم مثل مـݧ جا خورد 😳
تو کلاس یه نگاه به من میکرد یہ نگاه به سجادے بعد میزد زیر خنده. 😂😂
نفهمیدم کلاس چطورے تموم شد کلا تو فکر دیشب و سجادے و....بودم
خدا بگم چیکارت کنه مارو از درس و زندگے انداختے....😒
📝 #ادامـــــهدارد ...
#نویسنـــــده⇩↯⇩
✍ خانم علیآبـــــادی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
۴ شهریور ۱۳۹۸
۴ شهریور ۱۳۹۸
هدایت شده از من انقلابي ام
Moghadam-Shab6Moharram139602.mp3
5.02M
⏯ #شور احساسی
🍃نوکری که درپناه حسنه
🍃شاه چون غلام سیاه حسنه
🎤 #کربلایی_جواد_مقدم
👌فوق زیبا
🌷 #دوشنبه_های_امام_حسنی
🌷 #شبتون_امام_حسنی
🌷 #التماس_دعا
♨️ @boye_etre_haram👈
۴ شهریور ۱۳۹۸
۵ شهریور ۱۳۹۸