هدایت شده از افسران جوان جنگ نرم
🏴💔
⚫️ شخصی به امام صادق (علیهالسلام) عرض كرد: آقای من فدايت گردم، مردم برای كسی كه مرده، بعد از مرگ يا كشته شدنش برای مدت كوتاهی عزاداری میكنند ولی من ميبينم كه شما و شيعيانتان از اول ماه #محرم مجلس ماتم و سوگواری برای #امام_حسين (علیهالسلام) برپا میكنيد، چرا ؟!
#امام_صادق (علیهالسلام) فرمودند:
ای مرد هنگامی كه هلال ماه #محرم ديده میشود، ملائكه پيراهن #امام_حسين (علیهالسلام) را در آسمان باز میكنند در حاليكه آن #پيراهن از ضربت شمشيرها پاره پاره و به خون آغشته و رنگين است، پس ما و شيعيانمان آن را با چشم بصيرت نه با چشم سر ميبينيم و اشكهايمان سرازير میشود و چشمه اشک ما جوشان میشود.
📚ثمرات الأعواد، ص ۳۶
@Afsaran_ir
هدایت شده از افسران جوان جنگ نرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥استاد پناهیان:
امام زمان(عج) منتظر منتظران است.
مهدی فاطمه هزار ساله پشت خانه قلب مردم داره در میزنه، کسی نیست در رو باز کنه...
آیا کسی هست غم از دل مهدی(عج) برداره؟!
🔻سهم شما پنج صلوات به نیت سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان(عج).
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@Afsaran_ir
هدایت شده از ملارد / ارنگه / مارليک / انديشه
#پیام صبحگاهی
@jannatolmahdi313
واقعا کربلابدون زینب کربلا نبود.عاشورا بدون زینب کبری آن حادثه تاریخی ماندنی نمی شد ،آن چنان شخصیت دختر علی علیه السلام در این حادثه از اول تا آخر، بارز وآشکار است که انسان حس می کند یک حسین دوم است در پوشش یک زن ،در لباس دختر علی .غیر از این که اگر زینب نبود بعد از عاشورا چه می شد ،شاید امام سجاد کشته می شد ،شاید پیام امام حسین به هیچ کس نمی رسید.
بیانات مقام معظم رهبری
📚انسان ۲۵۰ ساله
#ماه_محرم
☀️ به ما بپیوندید 👇
#کانال_علمی_فرهنگی_مذهبی_سیاسی #اجتماعی_جنت_المهدی۳۱۳👇••🇮🇷••
تشریف بیاورید🌷
🇮🇷 🇮🇷 🇮🇷
╭═━═━⊰❀❀❀❀❀⊱━═━═╮
❀❀ @jannatolmahdi313 ❀❀
╰═━═━⊰❀❀❀❀❀⊱━═━═╯
هدایت شده از من انقلابي ام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸ما ملت شهادتیم، ما ملت امام حسینیم. بپرس! ما حوادث سختی را پشت سر گذاشتیم. بیا! ما منتظریم. مرد این میدان ما هستیم برای شما. شما می دانید این جنگ یعنی نابودی همۀ امکانات شما. این جنگ را شما شروع می کنید اما پایانش را ما ترسیم می کنیم.
#ما_ملت_امام_حسینیم
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله❤️
🇮🇷#لحظه ای با شهدا
@lahzaei_ba_sh
آنتی روباه.mp3
1.69M
🎙 لخت شدن و بالا و پایین پریدن از دیدگاه رهبر انقلاب
✍ تخریبچی
🚨تخریبچی، کانال اخبار خاص
🆔 @takhribchi110
🆔 @takhribchi110
هدایت شده از دلداده انقلاب
ای آب فرات از کجا
می آیی
ناصاف ولی چه با صفا
می آیی
خود را نرساندی به لب خشک حسین
دیگر به چه رو بکربلا
می آیی
فرارسیدن محرم و ایام سوگواری سرور و سالار شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) برهمه شیعیان تسلیت باد.⬛⬛⬛
اگر چه امام لبش تشنه بود اما برای برقراری عدالت تشنه تر بود.
@deldadegi
دلدادگی 💙
هدایت شده از دلداده انقلاب
AUD-20200620-WA0132.mp3
5.77M
به تو از دور سلام
به سلیمان جهان از طرف مور سلام
به حسین(ع) از طرف وصله ناجور سلام...
#مداحی
#پویانفر
#التماس_دعای_فرج
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@deldadegi
دلدادگی 💙
هدایت شده از افسران جوان جنگ نرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنان جالب شیخ عدنان، مفتی اهل سنت عربستانی درباره امام حسین(ع):
هرکس در عزای حسین(ع) غمگین نشود، کافر و منافق است...
@Afsaran_ir
هدایت شده از 📚 داستان های آموزنده 📚
اگه هوای امام حسین رو کردید یادی از من هم بکنید...التماس دعا
💖💖💖💖
یکی از افرادی که کارش مدیریت کاروان های اعزامی از مشهد به کربلا بودو300 مرتبه به کربلا مشرف شده بود ، تعریف میکرد:
سال1396 شمسی در فرودگاه مشهد، در حال سر و سامان دادن به زائرین بودم، در همان اثـنا پروازهای دبی و ترکیه درحال مسافرگیری بودند.
تعدادی از زائران به من گفتند:
تفـاوت پـروازها را با هم ببینـیـد،
آنها با چه ظاهر و سر و وضعی هستند،
گویی بعضی ها هیچ اعتقادی به اسلام و
مسلمانی ندارند، حتی در آرایش کردن
گوی سبقت را از غربیها.. ربوده اند...
همینطور که درحال گفتگو بودیم، آقا و خانومی
به همراه دختر جوانی به سمت ما آمدند.
وضع ظاهرشان به همان پروازهای دبی و ترکیه میخورد.
وقتی به ما رسیدند گفتند:
کاروان اعزام به کربلا همینجاست؟
من که توقع این سوال را نداشتم گفتم:
بله، چطور مگه؟
آنها با خوشحالی گفتند:
اگر خدا قبول کند ما هم زائر کربلا هستیم.
من که بعد از حدود 300بار مدیر کاروان عتبات عالیات بودن، تا به حال اینگونه زائر نداشتم، کمی جا خوردم، ولی بعلت اینکه زائر حضرت بودند،
به آنها خوش آمد گفتم.
بالأخره همه زائرین سوار هواپیما شدند
من هم براساس وظیفه دینی و حتی شغلی قبل از
پرواز شروع کردم اصطلاحا به
امر به معروف و نهی از منکر،
(یعنی به درب میگفتم که دیوار بشنود)
میگفتم این مکانهای مقدسی که خداوند به ما توفیق زیارتشان را داده حُرمت بالایی دارند
و زائرین باید حرمت این اماکن را نگه دارند،
اما دختر این خانواده که گویا منظور اصلی من او بود
با حالت ناراحتی و بیاعتنایی به من فهماند
که اهمیتی برای حرف های من قائل نیست.
به نجف اشرف رسیدیم
من هم در زمانهای گوناگون میگفتم
که این مکان ها مقدس است و هر فرد حداقل باید ظاهرش را حفظ کند و آن دختر هم، بی اعتنایی میکرد.
تـااینکه روز آخر که در نجف اشرف بودیم
و فردا قرار بود عازم کربلاء معلی شویم؛
پدر آن دختر پیش من آمد و گفت:
حاصل زندگی من و همسرم همین یک دختر است
که پزشک اطفال است،شاید بخاطر عدم توجه ما،
او فقط در درس و شغلش موفق شده
و از اعتقادات دینی و اخروی تقریباً چیزی نمیداند!
ما تصمیم گرفتیم
او را به کربلا نزد سیدالشهدا علیه السلام بیاوریم
بلکه حضرت جبران کاستی ها و کمبودهایی که ما
طی این سالیان از نظر اعتقادی و دینی
برای فرزند دلبندمان گذاشتیم را بنمایند،
چون آرزوی هر پدر و مادری
عاقبت بخیری فرزندش میباشد.
دختر ما بخاطر نوع دوستان و جَـوی که بزرگ شده
تقریبا هیچ چیزی از مبانی دینی و اعتقادات
نمیداند و وقتی شما از لزوم رعایت حجاب صحبت میکنید، او به اتاق می آید دائم میگوید:
منظور حاج آقا فقط من هستم!
چون فقط در این کاروان منم که
سر و وضعم اینگونه است.
ما از شما میخواهیم که رعایت حال ما و
دخترمان را بفرمائید و دیگر چیزی نگوئید.
گفتم: این وظیفه من است که این مسائل را
برای زائرین گوشزد کنم تا حریم اهل بیت
علیهم السلام شکسته نشـود.
گفتگوی ما تمام شد،
و ما روز بعد عازم کربلاء شدیم.
صبح روز اول که در کربلا بودیم به لابی هتل آمده
و دیدم خانمی
با مقنعه بلند و چادر و حجابی کامل
منتظر من نشسته است و تا من را دید سلام کرد.
وقتی دید من با تعجب او را نگاه میکنم گفت:
ظاهراً من را نشناختید؛ من همان دختر بیحجاب
چند روز پیش هستم. از شما تقاضا دارم
اجازه دهید عبایتان را بشویم.
من که شوکه شده بودم گفتم:
اولا من معنای حرکات و رفتار قبل با حالت
امروزتان را نمیفهمم؛ ثانیاً شما هم زائر هستید
هم پزشک؛ در شأن شما نیست که
عبای من را بشوئید، من این کار را نمی کنم.
درحالیکه گریه میکرد از من خواهش کرد
که اجازه دهم!! توجه که کردم دیدم واکس تهیه
کرده و تمام کفش های کاروان را واکس زده بود.
به او گفتم تا نگویی چه شده من نمیگذارم..
باحال گریه گفت: دیشب وقتی وارد کربلا شدیم
من در عالم رؤیا خدمت سـیدالشهـدا آقا
ابـاعبـدالله الحسین علیه السلام شرفیاب شدم.
حضرت من را به اسم مستعاری که دوست داشتم صدا زدند و فرمودند:
دخترم ؛ من خواستم که تـو به کربـلا و به زیارت من بیایی و تا وقتی که من کسی را دعـــوت نکنــم هیچکس نمیتواند به این مکان بیاید. حرفهایی که مدیر کاروان میزد همانی بود که ما دوست داشتیم و به زبانش جاری میشد، برو عبایش را بگیر و آن را بشوی تا از او دلجویی کرده باشی.
و بعد فرمودند: دخترم تو دکتر اطفال هستی،
طفل مریضی دارم میخواهم درمانش کنی.
او در حالیکه گریه میکرد می گفت:
حضرت طبیب همه عالم هستند...
ولی به من فرمودند دنبال من بیا...
بـه همراه حضرت از دو اتاق رد شدیم و
وارد اتاق دیگری شدیم، روی سکویی طفلی شـش ماهه دیدم که مثل قرص ماه میدرخشید
و تیری سه شعبه به گلویش اصابت کرده بود.
حضرت فرمودند: پسرم را درمان کن.
(خانم دکتر در حالیکه بشدت گریه میکرد، سؤال کرد:
حاج آقا مگر امام حسین علیه السلام فرزن
هدایت شده از 📚 داستان های آموزنده 📚
د ۶ماهه داشتند؟ چرا تیر ۳شعبه به گلویش زده بودند؟)
من که بغض گلویم را گرفته بود گفتم:
بله، ولی این سؤالها را نپرس...
ایـنها روضههای سوزناکی است
که جگر انسان را کباب میکند.
اما او که تازه وقایع کربلا را شنیده بود دوباره
پرسید: چرا تیر 3شعبه به گلوی این طفل زدند؟😭
گفتم:چون امام حسین علیه السلام طفل شیرخواره اش را بر روی دست گرفته بودند و به دشمنان منافق و کافر فرمودند: حالا که به زعم خودتان با من دشمن هستید
و می جنگید خودتان این بچه را بگیرید
و سیراب کنید.
خانم دکتر در حالیکه بسیار منقلب شده بود و هق هق
گریه میکرد گفت: آخر کجای عالم در جواب درخواست
آب دادن به طفل 6ماهه، آن هم فرزند پیامبرشان،
با تیر سه شعبه به گلوی آن بچه پاسخ میدهند؟!
حاج آقا من در عالم رؤیا دیدم که
حتی آن تیر سمی و زهر آلود نیز بود!!!
و بلند بلند گریه می کرد...
به برکت سید الشهدا علیه السلام آن خانم دکتر جوان چنان متحول شده بود که موقع بازگشت کاروان به ایران میگفت: من با شما نمی آیم و می خواهم اینجا باشم... من قلبم و روحم در کربلاست...
بالأخره با اصرار فراوان و قول به اینکه دوباره برای پابوس و عرض ارادت به کربلا می آید حاضر شد برگردد.
بعد از چند هفته که به مشهد مقدس مراجعت کردیم،
روزی وارد مطبش شدم، دیدم که عکسها و نوشتههایی
بر روی دیوار از امام حسین علیه السلام زده شده بود.
آنجا دیگر دکتری مؤمنه و صالحه و دلباخته سید الشهداء علیه السلام بود، دکتری که حالا بسیار باوقار و امام حسینی شده بود و حتی مریض ها هم در مطبش صف کشیده بودند.
با خوشرویی ار من پذیرایی کرد و گفت:
باور نمیکنید از زمانی که از کربلا به مشهد آمدم،
امام حسین علیه السلام به نگاهم و قلمـم
اثری عجیب داده اند چرا که من با همان نگاه اول
درد و مرض اطفال را تشخیص میدهم
و حتی آنها را برای آندوسکوپی هم نمیفرستم
و با اولین نسخه مریضها خوب میشوند،
فقط به برکت آقای مظلوم و کریم مولانا اباعبدالله الحسین علیه السلام
📕کتاب خروش خدا صفحه 83📕
علیرضا ثبتی گجوان
💟خدایا به خون گلوی حضرت علی اصغر علیه السلام،
خون آن مظلومی که به فرموده امام صادق علیه السلام
"اگر یک قطره از آن بر روی زمین ریخته می شد،
خداوند قهار بساط زمین و آسمان را جمع می کرد"
قَسَمت میدهیم
آخرین خلیفه و جانشینت را
بدون وقوع علائم حتمی در عالم،
ظاهر بفرما آمین یا رب العالمین...
@Dastan
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
هدایت شده از 📚 داستان های آموزنده 📚
باعرض سلام خدمت مردم عزیز وبزرگوار..اینجانب سیدعباس مسعودی ازفعالان صنعت غذا درشهرستان زرند این پست راتنها برای سلامت مردم به اشتراک میگزارم لطفا بادقت بخوانید.وانتشاردهید
بنده سیدبابک موسوی
دکترای صنایع غذایی دانشکاه تربیت مدرس تهران در پیشگاه حضرت حق سوگند یاد میکنم که مطالب زیر همگی صحت داشته و تنها برای سلامت مردم عزیز کشورمان نگاشته ام...
فاجعه در صنایع غذایی
همه حواسشون به سایپا و ایران خودروست, اما نمیدونن که صنایع غذایی چه بلایی داره سر مردم میاره
بنده دانشجوی دکترای صنایع غذایی و عضو نظام غذا و دارو و دامپزشکی هستم
لذا تجربیاتی که از فعالیت در این زمینه ها دارم که لازم دونستم به هموطنای عزیزم اعلام کنم
تغذیه ی کنسرو شده به هیچ عنوان مصرف نکنید
هرگز ناگت و فلافلهای کارخانهای را استفاده نکنید، که همِگی از ضایعاتِ مرغ تهیه میشوند
از انواعِ ( پنیرهای خامهای ) به شدت پرهیز کنید
مجدد تاکید می کنم (به هیچ عنوان مصرف نکنید)
اینجانب طی فعالیت در چندین کارخانه ی موادغذایی با برند معتبر به عنوان مسئول فنی و مدیریت خط تولید اعلام می کنم، سطح رعایت بهداشت در تهیه و تولید تغذیه ی مصرفی ملت، فوق العاده ضعیف و در حد صفر می باشد
استفاده از اسید نیتریک به عنوان نگهدارنده تاحد یک پی پی ام در هزار کیلو ماده غذایی مجاز هست، ولی متأسفانه با بیل میریختن تو شیر و با اون دوغ تهیه میکردن! (کارخانه فوق العاده معتبر)
استفاده غیرمجاز و غیر خوراکی + استخوان و امعا و احشاء مرغ + پوست مرغ + استفاده از لاشه ی گاو مبتلا به بروسلوز که البته طی فرایندهایی که انجام میشه غیربیماری زا شده ولی بسیار کریح المنظر و شامل تاول های خیلی بزرگ در سطح لاشه هست (که سرشار از هورمون و مواد آنتی بیوتیک هست) در تولید سوسیس وکالباس
پنیر پیتزایی که در تولید آن از فضولات دامی استفاده شده که منجر به مسمومیت سایر مصرف کنندگان پیتزا و پنیر پیتزا شد و بنده با چشمان خودم دیدم که آقای تولید کننده رشوه ای ۲۰۰ میلیون تومنی رو پیشنهاد داد برای ساکت موندن موضوع (که البته صدای قضیه در نیومد، حالا جریان چی شد نمیدونم!)
میکس شدن امعا واحشا مرغ با سایر افزودنی ها برای تولید سالاد الویه ی مرغ (یکی از معتبرترین تولیدکنندگان).
و در تجربه ی اخیر بنده در یکی از کارخانجات معتبر استان در زمینه تولید رب هست که متأسفانه حداقل۷۰ درصد گوجه ی مصرفی گندیده و کپک زده و آب شستشوی گوجه فوق العاده کثیف در اثر تکرار شستشو و عدم تعویض آب و رعایت بهداشت کارگران صفر و همچنین میکس شدن ضایعات و حشرات و جانوران موجود در مزرعه و گوجه ها مانند سوسک ,مارمولک و به ندرت موش همراه با گوجه های مصرفی برای تولید رب گوجه اونهم با برندی معروف و مطرح و صادراتی می باشد، حالا دیگه برندهای ضعیف رو خودتون ارزیابی کنید
و در نهایت و با عرض تأسف استفاده از وایتکس در شیر بعضی از گاوداری های صنعتی جهت پایین آوردن بار میکروبی شیر. از اونجایی که این نگهدارنده ها از جذب کلسیم و آهن و ویتامین B در بدن جلوگیری می کند، باعث آلزایمر,حواسپرتی و ریزش مو درسن ۳۵سالگی می شود.
نکته ی قابل توجه اینه که مسئولین فنی و مدیران تولید مشغول در کارخانجات غذایی در صورت اعتراض به وضع بهداشت در تولید منجر به اخراج یا بلوکه شدن حقوق چندماهه شده و هیچ حمایتی از آنها نشده، لذا مجبور به سکوت هستند.😔
شایان ذکر هست عامل اصلی شیوع سرطان کبد مصرف بی رویه ی محصولات کنسرو شده می باشد.
باور کنید دوستان، سطح ایمنی بهداشتی این مواد غذایی تولیدی در بیشترین کارخانه های معتبر و سطح یک کشور به قدری پائین هست که تولید کنندگان هرگز برای خانواده خود از این مواد تولیدی استفاده نمی کنند.
با تقدیم احترام
تا میتونید، همه جا اطلاع رسانی کنید .
در صورت بروز هرگونه سوال با شماره زیر تماس بگیرید
09357222842
دکتر سید بابک موسوی
📚@Dastan 📚
هدایت شده از 📚 داستان های آموزنده 📚
😔روضه ای که قبول شد 😭
مرحوم سید علی اکبر کوثری روضه خوان امام خمینی (ره ) میگه بعد از اتمام جلسه اومدم از درب مسجد بیام بیرون یکی از دختر بچه های محله اومد جلوم و گفت اقای کوثری برای ماهم روضه میخونی؟
گفتم:دخترم روز عاشوراست و من تا شب مجالس مختلفی وعده کردم و چون قول دادم باید عجله کنم که تاخیری در حضورم نداشته باشم.
میگه هر چه اصرار کرده توجهی نکردم تا عبای منو گرفت و با چشمان گریان گفت مگه ما دل نداریم!؟
چه فرقی بین مجلس ما و بزرگترها هست؟
میگه پیش خودم گفتم دل این کودک رو نشکنم و قبول کردم و به دنبالش باعجله رفتم تا رسیدیم. حسینیه ی کوچک و محقری بود که به اندازه سه تا چهار نفر بچه بیشتر داخلش جا نمیشدند.
سر خم کردم و وارد حسینیه ی کوچک روی خاکهای محله نشستم و بچه های قد و نیم قد روی خاک دور و اطرافم نشستند.
سلامی محضر ارباب عالم حضرت سیدالشهدا عرضه کردم
السلام علیک یاابا عبدالله...
دو جمله روضه خوندم و یک بیت شعر از آب هم مضایقه کردند کوفیان...
دعایی کردم و اومدم بلند بشم باعجله برم که یکی از بچه ها گفت تا چای روضه رو نخوری امکان نداره بزاریم بری ؛ رفت و تو یکی از استکانهای پلاستیکی بچه گانشون برام چای ریخت، چایی سرد که رنگ خوبی هم نداشت ، با بی میلی و اکراه استکان رو آوردم بالا و برای اینکه بچه ها ناراحت نشن بی سر و صدا از پشت سر ریختم روی زمین و بلند شدم و رفتم...
شام عاشورا (شب شام غریبان امام حسین) خسته و کوفته اومدم منزل و از شدت خستگی فورا" به خواب رفتم.
وجود نازنین حضرت زهرا، صدیقه ی کبری در عالم رویا بالای سرم آمدند طوری که متوجه حضور ایشان شدم
به من فرمود؛ آسید علی اکبر مجالس روضه ی امروز قبول نیست. گفتم چرا خانوم جان فرمود؛
نیتت خالص برای ما نبود.
برای احترام به صاحبان مجالس و نیات دیگری روضه خواندی فقط یک مجلس بود که از تو قبول شد و ما خودمون در اونجا حضور داشتیم، و اون روضه ای بود که برای اون چند تا بچه ی کوچک دور از ریا و خالص گوشه ی محله خواندی....
آسید علی اکبر ما از تو گله و خورده ای داریم!
گفتم جانم خانوم، بفرمایید چه خطایی ازم سر زده؟
خانوم حضرت زهرا با اشاره فرمودند اون چای من با دست خودم ریخته بودم چرا روی زمین ریختی!!؟
میگه از خواب بیدار شدم و از ان روز فهمیدم که توجه و عنایت اونها به مجالس با اخلاص و بی ریاست و بعد از اون هر مجلس کوچک و بی بضاعتی بود قبول میکردم و اندک صله و پاکتی که از اونها عاید و حاصلم میشد برکتی فراوان داشت و برای همه ی گرفتاری ها و مخارجم کافی بود.
بنازم به بزم محبت که در آن
گدایی و شاهی برابر نشیند.
📚 منبع؛
کتاب خاطرات مرحوم کوثری (ره)
📚 @Dastan
هدایت شده از 📚 داستان های آموزنده 📚
در قدیم یک فردی بود در همدان به نام " اصغر آواره "
اصغر آقا کارش مطربی بود و در عروسیها و مجالس بزرگان شهر مجلس گرم کنی میکرد و اینقدر کارش درست بود که همه شهر او را میشناختند...
و چون کسی را نداشت و بیکس بود بهش می گفتند اصغر آواره!
انقلاب که شد وضع کارش کساد شد و دیگه کارش این شده بود میرفت در اتوبوس برای مردم میزد و میخوند و شبها میرفت در بهزیستی میخوابید.
تا اینجا داستان را داشته باشید!
در آن زمان یک فرد متدین و مومن در همدان به نام آیت الله نجفی از دنیا میره و وصیت کرده بوده اگر من فوت کردم از حاج آقا حسینی پناه که فردی وارسته و گریه کن و خادم حضرت اباعبدالله الحسین (ع) و از شاگردان خوب مرحوم حاج علی همدانی است بخواهید قبول زحمت کنند نماز میت من را بخوانند.
خلاصه از دنیا رفت و چند هزار نفر اومدند برای تشیبع جنازه اون در قبرستان باغ بهشت همدان و مردم رفتند دنبال حاج آقا حسینی پناه که حالا دیگه پیرمرد شده بود و آوردنش برای خواندن نماز میت....
حاج آقا حسینی پناه وقتی رسید گفت تا شما کارها رو آماده کنید من برم سر قبر استادم حاج مولاحسین همدانی فاتحه ای بخوانم و برگردم.
وقتی به سر مزار استادش رسید در حین خواندن فاتحه چشمش به تابوتی خورد که چهار کارگر شهرداری زیر آن را گرفته و به سمت غسالخانه میبردند!
کنجکاو شد و به سمت آنها رفت...
پرسید این جنازه کیه که اینقدر غریبانه در حال تدفین آن هستید؟
یکی از کارگران گفت این اصغر آواره است!
تا اسم او را شنید فریادی از سر تاسف زد و گریست....
مردم تا این صحنه را دیدند به طرف آنها آمدند و جویای اخبار و حال حاجی شدند و پرسیدند چه شد که شما برای این فرد اینطور ناله کردید؟!
حاجی گفت: مردم این فرد را میشناسید؟
همه گفتند: نه! مگه کیه این؟
حاجی گفت: این همون اصغر آواره است.
مردم گفتند: اون که آدم خوبی نبود شما از کجا میشناسیدش؟!
و حاجی شروع کرد به بیان یک خاطره قدیمی....
گفت: سالها قبل از همدان عازم شهر قم بودم و آن زمانها تنها یک اتوبوس فقط به آن شهر میرفت
سوار اتوبوس که شدم دیدم.... وای اصغر آواره با وسیله موسیقیش وارد شد...
ترسیدم و گفتم: یا امام حسین (ع) اگه این مرد بخواهد در این اتوبوس بنوازد و من ساکت باشم حرمت لباسم از بین میرود، اگر هم اعتراض کنم مردم که تو اتوبوس نشستند شاید بدشان بیاد که چرا من نمیذارم شاد باشند و اگر هم پیاده شوم به کارم در قم نخو
اهم رسید... چه کنم؟!
خلاصه از خجالت سرم را به پایین انداختم...
اصغر آواره سوار شد و آماده نواختن بود که ناگاه چشمش به من افتاد، زود تیمپو رو گذاشت تو گونی و خواست پیاده بشه که مردم بهش اعتراض کردند که داری کجا میری؟ چرا نمیزنی؟
گفت: من در زندگیم همه غلطی کردم اما جلوی اولاد حضرت زهرا (سلام الله علیها) موسیقی ننواختم...
خلاصه حرمت نگه داشت و رفت...
اونروز تو دلم گفتم: اربابم حسین (ع) برات جبران کنه، حالا هم به نظرم همه ما جمع شدیم برای تشییع جنازه اصغر آواره و خدا خواسته حاجی عنایتی بهانه ای بشود برای این امر؛
خلاصه با عزت و احترام مراسم شروع شد و خود حاجی آستین بالا زد و غسل و کفنش را انجام و برایش به همراه آن جمعیت نماز خواند...
این نمکدان حسین جنس عجیبی دارد
هر چقدر می شکنیم باز نمک میریزد
"یا حسین ميخوام١ميليون نفر
به امام حسين سلام بدن
اَلسلامُ علی الحُسین
وعلی علی بن الحُسین
وَعلی اُولادالـحسین
وعَلی اصحاب الحسین
📚 @Dastan 📚
هدایت شده از 📚 داستان های آموزنده 📚
یا فاطمه الزهرا (س):
پیکر شهید را داخل قبر گذاشتند و لحد را چیدند. شخصی که آخرین لحد را گذاشت، و بیرون آمد، رنگش پریده بود! پرسیدم: چیزی شده؟
گفت:وقتی آخرین سنگ را عوض کردم ناگهان بوی عطر فضای قبر را پر کرد. باور کنید با همه ی عطر های دنیایی فرق داشت! امروز مراسم ختم این شهید است. رفقا گفته اند: خود استاد حق شناس در مراسم حضور می یابند! فراق این جوان برای استاد بسیار سخت بود. من در اطراف درب مسجد امین الدوله ایستادم. می خواستم به همراه استاد وارد مسجد شوم. دقایقی بعد این مرد خدا از پیچ کوچه عبور کرد و به همراه چند تن از شاگردان به مسجد نزدیک شد. این پیر اهل دل در جلوی درب مسجد سرشان را بالا آوردند و نگاهی به اطرافیان کردند. بعد با حالتی نالان و افسرده گفتند: آه آه، آقا جان ... دوباره آهی از سر حسرت کشیدند و فرمودند: بروید در این تهران بگردید و ببینید کسی مانند این احمد آقا پیدا می کنید؟!
...شب موقع نماز فرا رسید. در شب های دوشنبه و غروب جمعه ایشان مجلس موعظه داشتند. یک صندلی برایشان می گذاشتند و این مرد وارسته مشغول صحبت می شد. آن شب بین دو نماز سخنرانی نداشتند، اما از جا بلند شدند و روی صندلی قرار گرفتند. بعد شروع به صحبت کردند . موضوع صحبت ایشان به همین شهید مربوط می شد. در اواخر سخنان خود دوباره آهی از سر حسرت در فراق این شهید کشیدند . بعد در عظمت این شهید فرمودند: این شهید را دیشب در عالم رؤیا دیدم. از احمد پرسیدم چه خبر؟ به من فرمود: تمام مطالبی که (از برزخ و ...) می گویندحق است. از شب اول قبر و سؤال و ... اما من را بی حساب و کتاب بردند.
بعد مکثی کردند و فرمودند : رفقا، آیت الله العظمی بروجردی حساب و کتاب داشتند . اما نمی دانم این جوان چه کرده بود. چه کرد که به اینجا رسید!
#عارف_شهید_احمد_علی_نیری
#کتاب #عارفانه
زندگی نامه عارف شهید احمد علی نیّری
📚 @Dastan 📚🌷🕊
هدایت شده از سیره علما و شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظه به شهادت رسیدن شهید احمد غلامی 😭😭
خدایا چ زیبا میبری پیش خودت عزیزان را😭
🆔️👇👇👇
@sire_o_sh