در بهشت زهرا تهران بودم، پیرمرد با صفایی دیدم که با ادب خاصی بالای این مزار ایستاده و دعا میخونه، نگاهم بهش بود و مدتها که دور زدم دیدم دست به سینه هنوز بالای مزار هست، بعد پایان دعا و ذکر متوجه من شد. صدام کرد و گفت: پسرم ازت میخوام هروقت اومدی برای این شهید فاتحه بخونی.
گفتم چشم، میشه خواهش کنم دلیلش رو بگید.
گفت من سالها بود بعد از فتنه۸۸ برای حضرت آقا و سلامتی جسمی و تعرض احتمالی به جانشان خیلی نگران بودم و اضطراب درونی داشتم، روزی شهیدی با همین شمایل به خوابم اومد و شماره ردیف و قطعه هم بهم گفت.
ازم پرسید چرا نگران آقای خامنهای هستی؟! نگران نباش من خودم محافظش هستم. بار اول توجهی به خواب نکردم تا اینکه دوباره همان خواب تکرار شد، همان هفته پنجشنبه با حفظ کردن شماره ردیف و قطعه اومدم بهشت زهرا و دقیقا همان چهره رو روی قبر دیدم، دیدم تو توضیحات شهید نوشته «محافظ رئیس جمهور محترم حجت الاسلام سید علی خامنهای».
از اون موقع به بعد دیگه خوفی از تعرض به جان آقا ندارم و در عوض مدام به این شهید سر میزنم دعاگوش هستم، به هرکسی هم که بتونم میگم.
❣ @kashkool
9.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 عفت است، نه سلطه پذیری
🎥 مهم اینه که کیو بخای راضی نگه داری
❣ @kashkool
26.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠مرحوم استاد عالم ربانی حضرت آیتالله یعقوبی قائنی رضوان الله تعالی علیه
❣️ @kashkool
7.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 پایان این شب سیاه و ظلمانی قطعا طلوع خورشیده ...
❣ @kashkool
توی جبهه قسمت تعمیرگاه کار میکردم چون هوای جنوب خیلی گرم بود صبح زود تا ظهر کار میکردیم ظهر هم میرفتیم استراحت...
یه روز ظهر تو هوای گرم یه بسیجی جوانی اومد گفت: اخوی خداخیرت بده ماعملیات داریم ماشین مارو درست کن برم...
گفتم: مرد حسابی الان ظهره خسته ام برو فردا صبح بیا...
با آرامش گفت: اخوی ما عملیات داریم از عملیات میمونیم...
منم خسته، صدامو تند کردم گفتم برادر، من از صبح دارم اینجا کار میکنم خستم نمیتونم، خودم یه ماهه لباس دارم هنوز وقت نکردم بشورم!!
گفت: بیا یه کاری کنیم من لباسای شمارو میشورم شماهم ماشین منو درست کن...
منم برا رو کم کنی رفتم هر چی لباس خودم داشتم و لباس بقیه بچه هارو برداشتم گذاشتم جلو تانکر گفتم بیا بشور ایشون هم ارام بادقت لباسارو میشست منم برا اینکه لباسارو تموم کنه کار تعمیررو لفت دادم بعد تموم شدن لباسا اومد...
گفت: اخوی ماشین ما درست شد؟
ماشین رو تحویل دادم داشت از محوطه خارج میشد که با مسؤولمون برخورد کرد بعد پیاده شد وروبوسی کردن وهم دیگه رو بغل کردن...
اومدم داخل سنگر به بچه ها گفتم: این آقا از فامیلای حاجی هست حاجی بفهمه پوستمونو میکنه...
حاجی اومد داخل سفره رو انداختیم داشتیم غذا میخوردیم حاجی فهمید که داریم یه چیزی رو پنهان میکنیم پرسید: چی شده؟
گفتم: حاجی اونی که دم در دیدین فامیلتون بودن؟
حاجی گفت: چطور نشناختین؟!
ایشون مهدی باکری فرمانده لشکر بودن...
❣ @kashkool
14.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 تحلیل استاد سیدمهدی میرباقری از نوع موضعگیری رهبر انقلاب درقبال حوادثاخیر
❣ @kashkool
1_1693801984.m4a
4.63M
📣 این صوت رزق شماست 📣
از آن ساده نگذرید! 💌
اینصوت حاوۍ یك تقلب کوچک
میباشد کھ شما را سالهایِ سال
جلو میاندازد🌿
❣ @kashkool