eitaa logo
کشکول
1.9هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
4.9هزار ویدیو
105 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله النّور 💢 *سناریوهای تکراری و رسیدن به راه‌کنش* (تاکتیکِ) *آخر* ✅ تا این‌جای کار که سناریوها را موبه‌مو مانند سوریه پیش رفته‌اند یعنی: 1⃣ تحریک افکار عمومی به واسطۀ یک داستان ساختگی. 2⃣ به میدان آوردن برخی سلبریتی‌های کم‌سواد و دنیاطلب و بعضی فوتبالیست‌ها و ورزشکارانِ بی‌بصیرت، پول‌پرست و جوگیر شده برای دامن زدن به تحریک‌ها. 3⃣ ایجاد آشوب‌های خیابانی. 4⃣ کشته سازی‌های دروغین. 5⃣ مرعوب کردن نیروهای نظامی و انتظامی. 6⃣ ناامنی روانی برای حامیان مردمی کشور. 7⃣ فعال کردن تجزیه‌طلب‌ها برای از بین بردن تمرکز سیستم حکم‌رانی. 8⃣ ایجاد اعتصابات ساختگی و اجباری با تهدید و ارعاب مردم. ✅ *نتیجه تاکنون*: پس از ناکامی برای جذب اکثریت قاطع مردم و پی بردن به اقلیتِ یک‌هزارمِ درصدیِ خود و نا امیدی از همراهیِ تودۀ مردم، اکنون چند روزی است که مستقیماً و به سبکِ منافقینِ دهۀ ۶٠ وارد نبرد مسلحانه شده‌اند، و به‌وسیلۀ سلاح‌هایی که با پول عربستان و امارات و پشتیبانیِ تسلیحاتیِ آمریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان، و اقداماتِ مخربِ بارزانی‌ها از سمت غربِ کشور و داعشی‌ها از سمت شرق کشور به‌دست آورده‌اند، مشغول مسلح کردن عوامل خود هستند. 👈 در این مرحله با توزیع سلاح بین مزدورانِ آگاه و نا آگاه‌شان، کار را به درگیری‌های خیابانی کشانده و آن‌را گسترش خواهند داد!!! 🔹 البته هرچند که این ماجرا ممکن است تا مدتی دیگر ادامه داشته باشد، لکن ورود به فاز مسلحانه و درگیری‌های خیابانی و جنگ و گریز، از نظر صاحب‌نظران سیاسی، نظامی و اجتماعی جهان، مرحلۀ آخر و پایانی و سرانجام این اغتشاشات و خرابکاری‌ها می‌باشد و آخرین تیر ترکش آشوبگران و تجزیه‌طلبان خواهد بود. ✅ *مطمئن باشید که نظام مقدّس جمهوری اسلامی، با قاطعیت در این بخش پیروز خواهد شد و کار فتنه تمام خواهد شد و تا سال‌ها امنیت کشور تأمین خواهد بود.* 🔺 به‌زودی غربی‌ها به این باور خود، که براندازی در کشور بزرگ ایران امکان پذیر نیست، استوار خواهند شد و همه به چشم خود خواهند دید که جمهوری اسلامی هم در برابر براندازی به صورت انقلاب مخملی به سَبکِ جورج سوروس و فرانسیس یوکوهاما ضد ضربه است و هم روشِ تسلیحِ مزدوران و راه انداختن نبردهای مسلحانه و چریکی، به آن کارگر نیست. ✅ ماجرای مداخلۀ نظامی نیز که سال‌هاست از روی میز و کشوهای میز و حتی از فکر و خواب دشمن خارج شده است. 😎 🍃 *نَصْرٌ مِّنَ ٱللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِيبٌ ۗ وَبَشِّرِ ٱلْمُؤْمِنِينَ.* ✌️🇮🇷🇮🇷🇮🇷✌️
این دوتا تحلیل قابل نقد هست اما محترم و قابل تامل👆👆 ❣️ @kashkool
🍃یک زن خوب را نمیشود با طلا و نقره سنجید، ارزش او مافوق آنهاست... 🍃رسول مهربانیها ❣️ @kashkool
50.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مستند غیر رسمی ۵ 🔹روایتی از دیدار فعالان جهادی و گروه‌های خدمت‌رسانی به مناطق محروم با رهبر انقلاب ❣️ @kashkool
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 صحنه تمسک رهبر معظم انقلاب به مهر تربت کربلا ❣️ @kashkool
دیگه وقت نمیکنن مراقب خودشون باشن میسپرن دست خدا ❣️ @kashkool
زینب ۱۳ ساله مثل خیلی از بچه‌های امروز به کلاس زبان انگلیسی می‌رود. او تنها دختر چادری آموزشگاه‌شان است. بیش از ۴۰ روز در و دیوارهای آموزشگاه را پر از شعارهای مختلف «مرگ» دیده و طاقتش تمام شده. به تازگی اعتراف کرده که از چند روز قبل با خودش الکل می‌برده و قبل و بعد از کلاس، وقتش را به پاک کردن شعارها می‌گذرانده. البته هر که از پشت سرش رد می‌شده، ناسزایی نثارش می‌کرده که با سکوت زینب ما مواجه می‌شده. بله... دانش‌آموز اصیل و دلاور ما برای اعتقادش هم دیوار پاک می‌کند، هم فحش می‌شنود. اما لب به ناسزا باز نمی‌کند. این بچه‌ها دانش‌آموخته‌ کلاس قهرمانی حاج‌قاسم هستند القصه معلم کلاس زبان به بچه‌ها تکلیف داده که انشایی بنویسند و یک شخصیت بزرگ را معرفی کنند. زینب که انگار ناسزاها به او کارگر نیفتاده، تصمیم می‌گیرد از آرمان بگوید؛ «» او می‌خواهد باز هم در قامت یک انسان فرهیخته و عاقل، اعتقادش را با کلمات بیان کند. مادرش که می‌ترسد در آموزشگاه بلایی سر دخترش بیاورند، مخالفت می‌کند! اما در نهایت راضی می‌شود. زینب می‌نشیند به نوشتن و چه نوشتنی شنیده‌اید؟ آن هم از زبان یک زینب ۱۳ ساله؟ زینب می‌داند نوشتن چنین متنی و خواندنش بین کسانی که فقط شعار «آزادی» می‌دهند یعنی چه. ولی کار خودش را می‌کند. انشایش را سر کلاس می‌خواند و بر خلاف انتظارش، استادش که تفکرات ضدانقلاب دارد در حالی که اشک در چشم‌هایش جمع شده، ایستاده برایش دست می‌زند! چند روز بعد هم انشا به حوزه‌ی حاج‌آقا مجتهدی می‌رسد و حاج‌آقای میرهاشم حسینی از زینب تقدیر میکند. ❣️ @kashkool
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️‌ صحبت‌های معنادار مهران رجبی در هیئت فدائیان حسین علیه‌السلام با حضور کربلایی‌سیدرضا نریمانی پنج‌شنبه ٢۶ آبان ماه ١۴٠١ 🔹‌ ما بچه حزب اللهی هستیم ، خیلی توهین میشنویم میگن کدوم سوراخ موش هستی ،من چند سال دیگه بیشتر زنده نیستم ، من باید جواب چشم های شهید سلیمانی رو بدم ، باید جواب چشمهای ماشاالله لطفی که در بستان کنارم شهید شد رو بدم ... جواب اینا رو کی باید بده ؟ عزت رو خدا میده ... عزت رو فالوور نمیده ، منوتو نمیده ما حق ناامیدی نداریم @madare0120
6.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تصویر ایران در نگاه خارجیها ❣️ @kashkool
7.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📍برو عمامه بابات رو بنداز! ❣️ @kashkool
جانِ شیعه اهل سنت مادر مثل اینکه شک کرده باشد، کنار عطیه نشست و با صدایی آهسته و لبریز از اشتیاق پرسید: _عطیه جان! به سلامتی خبریه؟ عطیه بی‌آنکه نگاهش را از گل فرش بردارد، صورتش از خنده‌ای ملیح پُر شد و من که تازه متوجه موضوع شده بودم، آنچان هیجان‌زده شدم که بی‌اختیار جیغ کشیدم : _وای عطیه!!! مامان شدی؟!! عطیه از خجالت لبانش را گزید و با دستپاچگی گفت: _هیس! عبدالله میشنوه! مادر چشمانش از اشک شوق پُر شد و لب‌هایش می‌خندید که رو به آسمان زمزمه کرد: _الهی شکرت! سپس حلقه دستان مهربانش را دور گردن عطیه انداخت و صورتش را غرق بوسه کرد و پشت سر هم می‌گفت: _مبارک باشه مادر جون! ان شاء الله قدمش خیر باشه! از جا پریدم و صورت عطیه را بوسیدم و با شیطنت گفتم: نترس! اگه منم جیغ نزنم، الآن خود محمد به عبدالله میگه! خُب اون بیچاره هم داره دوباره عمو میشه! حرفم به آخر نرسیده بود که محمد و عبدالله با یک دنیا شادی وارد اتاق شدند. عبدالله بی‌آنکه به روی خودش بیاورد، به اتاقش رفت و محمد به جمع هیجان زده ما پیوست. مادر صورتش را بوسید و گفت: _فدات شم مادر! ان شاء الله مبارک باشه! سپس چهره‌ای جدی به خود گرفت و ادامه داد: _محمد جان! از این به بعد باید هوای عطیه رو صد برابر داشته باشی! مبادا از گل نازک‌تر بهش بگی! انگار این خبر بهجت انگیز، درد و بیماری را از یاد مادر برده بود که صورت سبزه و زیبایش گل انداخته و چشمانش می درخشید. عطیه هم فعلاً از روبرو شدن با پدر شرم داشت که نگاهش به ساعت بود تا قبل از آمدن پدر، به خانه خودشان بازگردند و آنقدر زیر گوش محمد خواند که بلاخره پیش از تاریکی هوا رفتند. بعد از نماز مغرب، به اشاره مادر ظرفی از شیرینی پُر کرده و برای پدر بردم که نگاه پرسشگر پدر را مادر بی‌پاسخ نگذاشت و گفت: _عصری محمد و عطیه اومده بودن، به سلامتی عطیه بارداره! و برای اینکه پدر ناراحت نشود، با لحنی ملایم ادامه داد: _خجالت می‌کشید با شما چشم تو چشم شه، واسه همین رفتن. لبخندی مردانه بر صورت پدر نشست و با گفتن: _به سلامتی! شیرینی به دهان گذاشت و مثل همیشه، اهل هم صحبتی با مادر نبود که دوباره مشغول تماشای تلویزیون شد. ادامه دارد... ❣️ @kashkool
🔆 واکنش جالب توجه اساتید و طلاب جهادی مدرسه علمیه معصومیه قم ❣️ @kashkool