eitaa logo
کشکول آیه و حدیث
223 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
3.5هزار ویدیو
42 فایل
#بیاد_پدرم_مرحوم #کربلایی_حاج_هوشنگ_فرج_زاده. ( فرزند مرحوم فرج وفاطمه ) #پدرشهید_بسیجی_علیرضا_فرج_زاده وبیاد خواهرو برادرهای مرحومش، ودیگر دوستان و همسنگران شهید و اموات فامیل واساتید...در محیط ایتا راه اندازی شد #صلوات_وفاتحه_نثار_همشون ١۴ دی ماه ١۴٠١
مشاهده در ایتا
دانلود
24.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 بیانات مرحوم حضرت آیت اللَّه‏ خوشوقت ره 💐 با سعادت حضرت مجتبی مبارکباد 📖 📌 ع فرمودند آنکه و معنوی و خود را از دست داده باشد آن هم یتیم است 📌اگر یتیمی مجبور شد در اثر نداشتن بالاسر سؤالی کرد با جواب به او نده 🌺 هدیه به روح مطهر حضرت امام حسن ع 🔰کانال رسمی حضرت آیت اللَّه‏ خوشوقت تهرانی (ره) 🆔 @Khoshvaght_ir
🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺 💖🍃🌺🍃🌸🍃🌺 🌺🍃🌸 🌸 سلام و در نوبت اول دعوت به احسان برای تهیه جهیزیه اقدام نموده اند بدینوسیله به اطلاع عموم می‌رسانیم دخترخانمی که : درحال حاضر نیازبه یاری مؤمنین روزه دار دارند، لذا درصددیم که و آستین همت بالازده و باکمک هرچند ناچیزمان باری ازدوش این عزیز؛ برای تهیه جهیزیه برداریم باشد تا با شادی یتیمان ، درآخرت یاریگرمان باشند شماره حساب جهت دریافت وجوه اهدایی: ۵۰۵۸،۰۱۱۲،۳۳۰۵،۳۹۲۲بانک سپه، بنام اعظم زرین کمر لازم بذکراست شماره حساب بنام این حقیرمی باشد وبخاطر عدم افشای نام وآبروداری بیشتر ،درصورتیکه نیازبه مشخصات وگواهی فوت پدرومادرو سند ازدواج آن دخترخانم باشد درخصوصی خدمت عزیزان ارائه میدهیم. شماره تلفن اعلامی جهت هر گونه سوال وخدمت 09103143169 می‌باشد پیشاپیش ازلطف همگی سپاسگزاریم، التماس دعا 🍃🌺🍃🌸🍃🌺🌸🍃🌺🍃 با سلام این حقیر فرزند مرحوم هوشنگ تایید مینمایم لذا عزیزانی که مشتاق خدمت رسانی و مطمئن هستند می‌توانند با خاطری آسوده، خیرات ونذورات و.. احتمالی خودرا به کارت اعلام شده واریز نمایند با احترام وتشکر حقیر کمترین محمدرضا فرج زاده تهران درصورت امکان در گروههای مختلف اطلاع رسانی فرمایید 💐💐💐 🇮🇷کانال 💠@kashkoolesalavat 💠@kashkoolesalavat 🌸 🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸🍃🌺 💖🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿 🛍 زیارت روز سه شنبه 🛍 سه شنبه متعلق به حضرت امام زين العابدين وامام محمدباقروامام جعفرصادق عليهم السلام است ،زيارت كن ايشان را وبدين زيارت:   🔶اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا خُزّانَ عِلْمِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا تَراجِمَةَ وَحْىِ اللهِ، 🔷سلام بر شما اى گنجینه داران علم خدا سلام بر شما اى ترجمانان (و مفسّران) وحى خدا 🔶اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَئِمَّةَ الْهُدى، اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَعْلامَ التُّقى، اَلسَّلامُ 🔷سلام بر شما اى پیشوایان هدایت سلام بر شما اى نشانه هاى پرهیزکارى سلام 🔶عَلَیْکُمْ یا اَوْلادَ رَسُولِ اللهِ، اَنَا عارِفٌ بِحَقِّکُمْ، مُسْتَبْصِرٌ بِشَأْنِکُمْ، مُعاد 🔷بر شما اى فرزندان رسول خدا من به حق شما شناسایى دارم و به شأن و مقامتان بینایى کامل دارم دشمنم 🔶لاَِعْدآئِکُمْ، مُوال لاَِوْلِیآئِکُمْ،بِاَبى اَنْتُمْ وَ اُمّى صَلَواتُ اللهِ عَلَیْکُمْ، اَللّهُمَّ 🔷با دشمنانتان دوستم با دوستانتان پدر و مادرم به فدایتان درود خدا بر شما خدایا 🔶اِنّى اَتَوالى آخِرَهُمْ کَما تَوالَیْتُ اَوَّلَهُمْ، وَ اَبْرَءُ مِنْ کُلِّ وَلیجَة دُونَهُمْ، 🔷من دوست دارم آخرین ایشان را چنانچه دوست دارم نخستین آنها را و بیزارى جویم از هر همدم باطل غیر از ایشان و 🔶وَاَکْفُرُ بِالْجِبْتِ وَ الطّاغُوتِ وَ اللاّتِ وَ الْعُزّى، صَلَواتُ اللهِ عَلَیْکُمْ یا 🔷به جبت و طاغوت (مدعیان دروغین مقام ایشان) و لات و عزّى کافرم درود خدا بر شما اى 🔶مَوالِىَّ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا سَیِّدَ الْعابِدینَ، وَسُلالَةَ 🔷سروران من و رحمت خدا و برکاتش سلام بر تو اى بزرگ عابدان و نژاد پاک 🔶الْوَصِیّینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا باقِرَ عِلْمِ النَّبِیّینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا صادِقاً 🔷اوصیا سلام بر تو اى شکافنده علم پیامبران سلام بر تو اى راستگوى 🔶مُصَدَّقاً فِى الْقَوْلِ وَالْفِعْلِ، یا مَوالِىَّ هذا یَوْمُکُمْ وَ هُوَ یَوْمُ الثُّلَثآءِ، وَاَنَا 🔷تصدیق شده در گفتار و کردار اى سروران من امروز که روز سه شنبه است روز شماست و من 🔶فیهِ ضَیْفٌ لَکُمْ وَمُسْتَجیرٌ بِکُمْ، فَاَضیفُونى وَ اَجیرُونى بِمَنْزِلَةِ اللهِ 🔷در این روز مهمان شمایم و پناه جوى به شمایم پس از من پذیرایى کنید و پناهم دهید بدان مقامى که خدا 🔶عِنْدَکُمْ، وَآلِ بَیْتِکُمُ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ. 🔷در نزد شما و خاندان پاک و پاکیزه شما دارد. 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿 دعاى روز سه ‏شنبه🌷‏ 🔻🔻🔻 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ الْحَمْدُ حَقُّهُ كَمَا يَسْتَحِقُّهُ حَمْداً كَثِيراً وَ أَعُوذُ بِهِ مِنْ شَرِّ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّي‏ وَ أَعُوذُ بِهِ مِنْ شَرِّ الشَّيْطَانِ الَّذِي يَزِيدُنِي ذَنْباً إِلَى ذَنْبِي‏ وَ أَحْتَرِزُ بِهِ مِنْ كُلِّ جَبَّارٍ فَاجِرٍ وَ سُلْطَانٍ جَائِرٍ وَ عَدُوٍّ قَاهِرٍ اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي مِنْ جُنْدِكَ فَإِنَّ جُنْدَكَ هُمُ الْغَالِبُونَ‏ وَ اجْعَلْنِي مِنْ حِزْبِكَ فَإِنَّ حِزْبَكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ‏ وَ اجْعَلْنِي مِنْ أَوْلِيَائِكَ فَإِنَّ أَوْلِيَاءَكَ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاَ هُمْ يَحْزَنُونَ‏ اللَّهُمَّ أَصْلِحْ لِي دِينِي فَإِنَّهُ عِصْمَةُ أَمْرِي‏ وَ أَصْلِحْ لِي آخِرَتِي فَإِنَّهَا دَارُ مَقَرِّي وَ إِلَيْهَا مِنْ مُجَاوَرَةِ اللِّئَامِ مَفَرِّي‏ وَ اجْعَلِ الْحَيَاةَ زِيَادَةً لِي فِي كُلِّ خَيْرٍ وَ الْوَفَاةَ رَاحَةً لِي مِنْ كُلِّ شَرٍّ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ وَ تَمَامِ عِدَّةِ الْمُرْسَلِينَ‏ وَ عَلَى آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ وَ أَصْحَابِهِ الْمُنْتَجَبِينَ‏ وَ هَبْ لِي فِي الثُّلَثَاءِ ثَلاَثاً لاَ تَدَعْ لِي ذَنْباً إِلاَّ غَفَرْتَهُ وَ لاَ غَمّاً إِلاَّ أَذْهَبْتَهُ وَ لاَ عَدُوّاً إِلاَّ دَفَعْتَهُ‏ بِبِسْمِ اللَّهِ خَيْرِ الْأَسْمَاءِ بِسْمِ اللَّهِ رَبِّ الْأَرْضِ وَ السَّمَاءِ أَسْتَدْفِعُ كُلَّ مَكْرُوهٍ أَوَّلُهُ سَخَطُهُ وَ أَسْتَجْلِبُ كُلَّ مَحْبُوبٍ أَوَّلُهُ رِضَاهُ‏ فَاخْتِمْ لِي مِنْكَ بِالْغُفْرَانِ يَا وَلِيَّ الْإِحْسَانِ. 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿 💙
5.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امروزصبح(خرم اباد) نانوایی سنگکی نزدیک میدان رازی خرم‌آباد، مرگ به همین راحتی ...وقتی قرآن میفرماید،مرگ از رگ گردن به ما نزدیکتره همینه! ( ق/۱۶)
تلاوت قرآن با نمایش نقاشی
*🌹امام حسن مجتبی علیه السلام فرمودند :* *🌷هلاکت و نابودی دین و ایمان هر شخص در سه چیز است: تکبّر، حرص، حسد.* *🌷تکبّر سبب نابودی دین و ایمان شخص است و به وسیله تکبّر شیطان با آن همه عبادت ملعون شد.* *🌷حرص و طمع دشمن شخصیّت انسان است،* *همان طوری که حضرت آدم علیه السلام به وسیله آن از بهشت خارج شد.* *🌷حسد سبب همه خلاف‌ها و زشتی‌هاست و به همان دلیل قابیل برادر خود هابیل را به قتل رساند.* *🖋️📚«عیان شیعه ج۱ص۵۵۷»*
*🌹امام صادق علیه‌السلام فرمودند:* *🌷«کسی که در سختی ها به داد برادر مؤمنش برسد و گرفتاری اش را برطرف سازد و در برآوردن حاجتش به او کمک کند، به سبب این عمل 72 رحمت نزد خداوند دارد که خداوند یکی از آنها را زودتر به او عطا می فرماید و با آن زندگی دنیایش را اصلاح می کند و 71 رحمت دیگر را برای ترس و وحشت های قیامتش ذخیره می سازد.»*
پیرمردی بود، که پس از پایان هر روزش از درد و از سختیهایش مینالید.. دوستی، از او پرسید: علت این همه درد چیست که از آن رنجوری.. پیرمرد گفت: دو بازشکاری دارم، که باید آنها را رام کنم،دوتا خرگوش هم دارم که باید مواظب باشم، به هر سویی نروند. دوتا عقاب هم دارم که باید آنها را هدایت و تربیت کنم، ماری هم دارم که آن را حبس کرده ام. شیری، نیز دارم که همیشه، باید آنرا در قفسی آهنین، زندانی کنم، بیماری نیز دارم که باید از او مراقبت کنم و در خدمتش باشم.. مرد گفت: چه میگویی، آیا با من شوخی میکنی؟ مگر میشود انسانی اینهمه حیوان را باهم دریکجا جمع کند و مراقبت کند.. پیرمرد گفت: شوخی نمیکنم، اما حقیقت تلخ و دردناکیست. آن دو باز شکاری، چشمان منند، که باید با تلاش و کوشش از آنها مراقبت کنم. آن دو خرگوش پاهای منند، که باید مراقب باشم بسوی گناه کشیده نشوند آن دو عقاب نیز، دستان منند، که باید آنها را به کارکردن، آموزش دهم تا خرج خودم و خرج دیگر برادران نیازمندم را مهیا کنم آن مار، زبان من است، که مدام باید آنرا دربند کنم تا مبادا کلام ناشایستی از او، سر بزند.. شیر، قلب من است که با وی همیشه درنبردم که مبادا کارهای شروری از وی سرزند و آن بیمار، جسم و جان من است، که محتاج هوشیاری، مراقبت و آگاهی من دارد. این کار روزانه من است که اینچنین مرا رنجور کرده، و امانم را بریده.
🌷🌹💐⚘🥀🌷🌹💐⚘🥀 داستان عجیب کیسه برنجی که علامه نراقی از عالم برزخ برای افطار به منزل آورد! عالم بزرگ ملامهدی نراقی در یک ماه‌ رمضان، عيالش‌ به‌ او ميگويد: هيچ‌ در منزل‌ نيست‌، برو بيرون‌ و چيزي‌ تهيه‌ كن‌. مرحوم‌ نراقي‌ که پولی نداشته از منزل‌ بيرون‌ مي‌آيد و به‌ سمت‌ وادي‌‌السلام‌ می‌رود، در ميان‌ قبرها قدري‌ مي‌نشيند و فاتحه‌ ميخواند تا اينكه‌ آفتاب‌ غروب‌ ميكند. در اينحال‌ مي‌بيند عده‌اي‌ از اعراب‌ جنازه‌اي‌ را آوردند و قبري‌ براي‌ او کنده و جنازه‌ را در ميان‌ قبر گذاشتند، و به‌ او گفتند: ما كاري‌ داريم‌، عجله‌ داريم‌، ميرويم‌ به‌ محل خود، شما بقيه‌ تجهيزات‌ اين‌ جنازه‌ را انجام‌ دهيد و رفتند. مرحوم نراقي‌ ميگويد: من‌ داخل قبر رفتم‌ تا كفن‌ را باز نموده‌ و صورت‌ او را به‌ روي‌ خاك‌ بگذارم‌ ناگهان‌ دریچه‌ای را ديدم‌، از آن‌ دريچه‌ داخل‌ شدم‌ ديدم‌ باغ‌ بزرگي‌ است‌، دارای درخت‌هاي‌ سرسبز و ميوه‌هاي‌ متنوع‌. از دَرِ اين‌ باغ‌ يك‌ راهي‌ بسوي‌ قصر مجللي‌ بود بي‌اختيار وارد شدم‌ و بسوي‌ آن‌ قصر رفتم، قصر با شكوهي‌ بود خشت‌هاي‌ آن‌ از جواهرات‌ قيمتي‌ بود؛ از پله‌ بالا رفتم‌، در اطاقي‌ بزرگ‌ وارد شدم‌، ديدم‌ شخصي‌ در صدر اطاق‌ نشسته‌ و دور تا دور اين‌ اطاق‌ افرادي‌ نشسته‌اند. سلام‌ كردم‌ و نشستم‌، جواب‌ سلام‌ مرا دادند. بعد ديدم‌ افرادي‌ كه‌ در اطراف‌ اطاق‌ نشسته‌اند از آن‌ شخص، پيوسته‌ احوالپرسي‌ مي‌كنند و از حالات‌ اقوام‌ و بستگان‌ خودشان‌ سؤال‌ مي‌كنند و او پاسخ‌ ميدهد. و آن‌ مرد شاد و مسرور به‌ يكايك‌ سؤالات‌ جواب‌ ميگويد. کمی گذشت‌ ناگهان‌ ديدم‌ ماري‌ از در وارد شد و بسمت‌ آن‌ مرد رفت‌ و نيشي‌ زد و برگشت‌ و از اطاق‌ خارج‌ شد. آن‌ مرد از درد نيش‌ مار، صورتش‌ متغير شد. كم‌ كم‌ حالش‌ عادي‌ و بصورت‌ اوليه‌ برگشت‌. سپس‌ باز شروع‌ كردند با يكديگر سخن‌ گفتن‌ و احوالپرسي‌ نمودن‌ و از گزارشات‌ دنيا از آن‌ مرد پرسيدن‌. ساعتي‌ گذشت‌ ديدم‌ باز، آن‌ مار از در وارد شد و او را نيش‌ زد و برگشت‌. آن‌ مرد حالش‌ مضطرب‌ و رنگ‌ چهره‌اش‌ دگرگون‌ شد و سپس‌ به‌حالت‌ عادي‌ برگشت‌. از او سؤال‌ كردم‌: آقا شما كيستيد؟ اينجا كجاست‌؟ اين‌ قصر متعلق‌ به‌ كيست‌؟ اين‌ مار چيست‌؟ چرا شما را نيش‌ ميزند؟ گفت‌: من‌ همين‌ مُرده‌اي‌ هستم‌ كه‌ هم‌ اكنون‌ شما در قبر گذاشته‌اید و اين‌ باغ‌، بهشت‌ برزخي‌ من‌ است‌. اين‌ قصر، اين‌ درختان‌ با شكوه‌ و اين‌ جواهرات‌ و اين‌ مكان‌ كه‌ مشاهده‌ مي‌كنيد بهشت‌ برزخي‌ من‌ است‌. اين‌ افرادي‌ كه‌ در اطاق‌ گرد آمده‌اند اقوام و ارحام‌ من‌ هستند كه‌ قبل‌ از من‌ رحلت کرده‌اند و اينك‌ براي‌ ديدن‌ من‌ آمده‌اند و از بازماندگان‌ خود در دنيا احوالپرسي‌ نموده‌ و جويا ميشوند، و من‌ حالات‌ آنان‌ را براي‌ اينان‌ بازگو ميكنم‌. گفتم‌ اين‌ مار چرا تو را ميزند؟ گفت‌: قضيه‌ از اين‌ قرار است‌ كه‌ من‌ مردي‌ مؤمن‌ هستم. يك‌ روز در هواي‌ گرم‌ تابستان‌ ديدم‌ صاحب‌ دكاني‌ با يك‌ مشتري‌ خود منازعه‌ دارند؛ صاحب‌ دكان‌ مي‌گفت‌: شش‌ شاهي‌ از تو طلب‌ دارم‌ و مشتري‌ مي‌گفت‌: من‌ پنج‌ شاهي‌ بدهكارم‌. من‌ قصد اصلاح به‌ صاحب‌ دكان‌ گفتم‌: تو از نيم‌ شاهي‌ بگذر، و به‌ مشتري‌ گفتم‌: تو هم‌ از نيم‌ شاهي‌ بگذر و به‌ مقدار پنج‌ شاهي‌ و نيم‌ به صاحب‌ دكان‌ بده‌. صاحب‌ دكان‌ ساكت‌ شد و چيزي‌ نگفت‌؛ ولي‌ چون‌ حق با صاحب‌ دكان‌ بوده‌ و من‌ به‌ قدر نيم‌ شاهي‌ به‌ قضاوت‌ خود كه‌ صاحب‌ دكان‌ راضي‌ بر آن‌ نبود حق او را ضايع‌ نمودم‌، لذا به‌ كيفر اين‌ عمل‌، خداوند اين‌ مار را معين‌ نموده‌ كه‌ هر يك‌ ساعت‌ مرا نيش‌ زند، تا در روز محشر و به‌ بركت‌ شفاعت‌ محمد و آل‌ محمد عليهم‌ السلام‌ نجات‌ پيدا كنم‌. چون‌ اين‌ را شنيدم‌ برخاستم‌ و گفتم‌: عيال‌ من‌ در خانه‌ منتظر است‌، من‌ بايد بروم‌ و براي‌ آنان‌ افطاري‌ ببرم‌. آن مرد مرا بدرقه‌ كرد، از در كه‌ خواستم‌ بيرون‌ آيم‌ يك‌ كيسه‌ کوچک برنج‌ به‌ من‌ داد و گفت‌: اين‌ برنج‌ خوبي‌ است‌، ببريد براي‌ عيالاتتان‌. برنج‌ را گرفته‌ و خداحافظي‌ كردم‌ و آمدم‌ بيرون باغ‌، از دريچه‌اي‌ كه‌ داخل‌ شده‌ بودم‌ خارج‌ شدم‌، ديدم‌ داخل‌ همان‌ قبر هستم‌ و مرده‌ هم‌ به‌ روي‌ زمين‌ افتاده‌ و دريچه‌اي‌ نيست‌؛ از قبر بيرون‌ آمدم‌ و خشت‌ها را گذاشته و روی آن خاك‌ ریختم و به‌ سوي‌ منزل‌ رهسپار شدم‌. مدتها گذشت‌ و ما از آن‌ برنج‌ طبخ‌ ميكرديم‌ و تمام‌ نمي‌شد، چنان‌ بوي‌ خوشي‌ از آن‌ متصاعد ميشد كه‌ محله‌ را خوشبو ميكرد. همه مي‌گفتند: اين‌ برنج‌ را از كجا خريده‌ايد؟ بالاخره‌ بعد از مدتها يك‌ روز كه‌ من‌ در منزل‌ نبودم‌، يك‌ نفر به‌ ميهماني‌ آمده‌ بود و چون‌ عيال‌ از آن‌ برنج‌ طبخ‌ ميكند ميهمان‌ مي‌پرسد: اين‌ برنج‌ از كجاست‌ كه‌ اینقدر خوشبو است‌؟ اهل‌ منزل‌، مأخوذ به‌ حيا شده‌ و داستان‌ را براي‌ او تعريف‌ مي‌كنند. پس‌ از اين‌، آن‌ برنج‌ تمام‌ ميشود.