❇️ گاهی یادمون میره امام زمان(عج الله تعالی فرجه الشریف) ما رو می‌بینن 🎙آقای رائفی پور #امام_زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) #ظهور #الّلهُـمَّ‌صل_علی_محمدوآل_محمد #الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج ♻️ #انتشارش_با_شما👇🏻 🌹کانال منتظران حضرت مهدی عج🌹 https://eitaa.com/nagoos

⚘برای تشکّر ... یه روز دیدم در می‌زنند رفتم پشت در، دونفر بودند. یکی‌شون گفت : منزل صیادشیرازی همین جاست؟ دلم هری ریخت. گفت: جناب سرهنگ براتون پیغام فرستادند و بعد یه پاکتی بهم داد ، اومدم توی حیاط و پاکت رو باز کردم ، هنوز فکر می‌کردم خبر شهادتش رو برام آوردند ، دیدم توی پاکت یه نامه توش گذاشته با یه انگشتر و داخل آن نوشته بود: «برای تشکر از زحمت‌های تو ، همیشه دعات می‌کنم» از خوشحالی اشک توی چشمام جمع شد... به نقل از مرحومه عفت شجاع همسر شهید سپهبد صیادشیرازی در سفر آخرت نگاه و دعای همسر شهیدت بدرقه‌ی راهت بانو 💙 #کشکول‌داستاندونی

❌ واقعا فکر می‌کنی #حجاب حرف آخونداس! ۱. اعراف، ۲۰ و ۲۲ و ۲۶ و ۲۷ (شرمگاه آدم و حوا) ۲. اعراف، ۳۱ تا ۳۳ (حجّ عریان) ۳. احزاب، ۳۲ و ۳۳ (تَبَرُّج) ۴. احزاب، ۵۳ تا ۵۵ (پرده‌نشینی) ۵. احزاب، ۵۸ تا ۶۱ (آزار زنان) ۶. نور، ۳۰ و ۳۱ (پوشاندن #حجاب #دختران_امنیت @security_girls

📹 اشتباه مرگ‌بار سعید اسماعیلی به قیمت از دست دادن المپیک تمام شد 🔹سعید اسماعیلی در وزن ۶۷ کیلوگرم کشتی فرنگی که تا ۲ ثانیه مانده به پایان بازی ۷ بر ۵ از حریف کوبایی پیش بود، به هوای اتمام بازی جشن پیروزی گرفت که با فن ۴ امتیازی لوئیز روبه‌رو شد و از المپیک پاریس جا ماند. 🟡 عبرت هیچ وقت پیش از اتمام نهایی، کار را تمام شده ندان چه هنگام شکست چه هنگام پیروزی! ــــــــــــــــ تا عمر داره یادش نمیره👇👇 📚 #کشکول‌‌طنازی

علی مولا

به دو نفر زیاد محبت کن، تا هیچ وقت فقیر و درمونده نشی! {وَ اْحرِصْ في الدنيا على الاِثنين} ⇣༅⇣༅⇣༅⇣༅⇣༅⇣༅⇣༅⇣༅⇣༅⇣༅⇣༅⇣༅⇣༅⇣ ♥️اَلٰا بِـذِكْـرِٱللّٰـهِ تَـطْـمَـئِـنُّ

بهترین فیلم برای تبلیغ رییس جمهوری که میخواهیم...

بدون شرح حتماً ببینید🕊🍃🌹 شهدا را یاد کنیم باذکر صلوات

تصاویر دیده نشده از رئیس‌جمهور شهید در دوران مقدس سید نشون دادی حرفات شعار نبود شادی روحش صلوات

❤️ عجایب آیت الکرسی «ابوبکر بن نوح» می گوید: پدرم نقل کرد: دوستی در نهروان داشتم که یک روز برایم تعریف کرد که من عادت داشتم هر شب آیة الکرسی را می خواندم و بر در دکان و مغازه ام می دمیدم و با خیال راحت به منزلم می رفتم. یک شب یادم رفت آیةالکرسی را به مغازه بخوانم، و به خانه رفتم و وقت خواب یادم آمد، از همان جا خواندم و به طرف مغازه ام دمیدم. فردا صبح که به مغازه آمدم و در باز کردم، دیدم دزدی در مغازه آمده و هر چه در آنجا بوده جمع کرده، بعد متوجّه مردی شدم که در آنجا نشسته. گفتم: تو که هستی و در اینجا چه کار داری؟ گفت: داد نزن من چیزی از تو نبرده ام، نگاه کن تمام متاع تو موجود است، من اینها را بستم و همینکه خواستم بردارم وببرم در مغازه را پیدا نمی کردم، تا اثاثها را زمین می گذاشتم در را نشان می کردم باز تا می خواستم ببرم دیوار می شد. خلاصه شب را تا صبح به این بلا بسر بردم تا اینکه تو در را باز کردی، حالا اگر می توانی مرا عفو کن، زیرا من توبه کردم و چیزی هم از تو نبرده ام. من هم دست از او برداشتم و خدا را شکر کردم. 📕شفا و درمان با قرآن ، ص 50 @ghaseedak