✨﷽✨
🔴 اولین و آخرین نماز یک شهید!
✍یه لات بود تو مشهد. داشت میرفت دعوا، شهید چمران دیدش. دستشرو گرفت و گفت اگه مردی بیا بریم جبهه. به غیرتش برخورد و همراه شهید چمران رفت جبهه!
تو جبهه واسه خرید سیگار با دژبان درگیر میشه و با دستبند میارنش تو اتاق شهید چمران.
رضا شروع میکنه به فحش دادن به شهید چمران، وقتی دید که شهید چمران به توهیناش توجه نمیکنه، یه دفعه داد زد کچل با توام!
شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت: چیه؟ چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا، چه سیگاری میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید. رضا که تحت تأثیر رفتار شهید چمران قرار گرفته میگه: میشه یه دوتا فحش بهم بدی؟! کشیدهای، چیزی!
شهید چمران: چرا؟ رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده. تاحالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه! شهید چمران: اشتباه فکر میکنی! یکی اون بالاست، هرچی بهش بدی میکنم، نه تنها بدی نمیکنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده. هی آبرو بهم میده.
گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده بگم بله عزیزم. یکم مثل اون بشم. رضا جاخورد و رفت تو سنگر نشست و زار زار گریه میکرد. اذان شد، رضا اولین نماز عمرش بود. سر نماز موقع قنوت صدای گریش بلند بود!
وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد. صدای افتادن یکی روی زمین شنیده شد، رضا اولین و آخرین نماز عمرش را خواند و پرکشید...!
✅
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 #کشکول_داستان..... ( صلوات )
https://eitaa.com/joinchat/1155334434C46633e2342
#داستان_آموزنده
🔆یهودی و زرتشتی
🌴مرد يهودى و فقير با شخصى آتش پرست كه مال زياد داشت ، به راهى مى رفتند، آتش پرست شترى داشت و اسباب سفر نيز همراه داشت ؛ از يهودى سؤ ال كرد: مذهب و مرام تو چيست ؟
🌴گفت : عقيده ام آن است كه جهان را آفريدگارى است و او را پرستش مى كنم و به او پناه مى برم ، و هر كس موافق مذهب من مى باشد به او نيكى مى كنم و هر كس مخالف مذهب من است خون او را بريزم .
يهودى از آتش پرست سؤ ال كرد: مرام تو چيست ؟
🌴 گفت : خود و همه موجودات را دوست مى دارم و به كسى بدى نمى كنم و به دوست و دشمن احسان و نيكى مى كنم . اگر كسى با من بدى كند به او جز با نيكى رفتار نكنم ، به سبب آنكه مى دانم كه جهان هستى را آفريدگارى است . يهودى گفت : اين قدر دروغ مگو كه من همنوع تو هستم ، و تو روى شتر با وسايل مسافرت مى كنى و من با پاى پياده با تهى دستى ، نه از خوراك خود مى دهى و نه سوار بر شترت مى نمايى .
🌴آتش پرست از شتر پياده شد و سفره غذا را در مقابل يهودى پهن كرد يهودى مقدارى نان خورد و با خواهش بر شتر او نشست تا خستگى بگيرد. مقدارى راه كه با يكديگر حركت كردند، يهودى ناگهان تازيانه بر شتر نواخت و فرار نمود. آتش پرست هر چند فرياد كرد: كه اى مرد من به تو احسان نمودم آيا اين جزاى احسان من است كه مرا در بيابان تنها بگذارى ، فايده اى نكرد. يهودى با فرياد مى گفت : قبلا مرام خود را به تو گفتم كه هر كس مخالف مرام من است او را هلاك كنم .
🌴آتش پرست رو به آسمان كرد و گفت : خدايا من به اين مرد نيكوئى كردم و او بدى نمود، داد مرا از او بستان .
🌴اين گفت و به راه خود ادامه داد. هنوز مقدارى راه را نپيموده بود كه ناگهان چشمش به شترش افتاد كه ايستاده و يهودى را بر زمين انداخته و تمام بدنش مجروح و ناله اش بلند است .
🌴خوشحال شد و شتر خود را گرفت و بر آن نشست و مى خواست حركت كند كه ناله يهودى بلند شد: اى مرد نيكوكار تو ميوه احسان را چشيدى و من پاداش بدى را ديدم ، اينك به عقيده خودت از راه احسان رومگردان و به من نيكى كن و مرا در اين بيابان رها مكن .
او بر يهودى رحم و شفقت نمود او را بر شتر خويش سوار كرد و به شهر رساند
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 #کشکول_داستان
https://eitaa.com/joinchat/1155334434C46633e2342
♦️ #داستان
🔹️رهبر معظم انقلاب:
برای جذب کودکان هرچقدر میتوانید کار کنید/
هنوز #داستانهای_خارجی مربوط به کودک غلبه دارد.
🔹️📚 #کشکول_داستاندونی..... ( صلوات )
https://eitaa.com/joinchat/1155334434C46633e2342
هدایت شده از کشکول داستاندونی.....( صلوات )
♦️ #داستان
🔹️رهبر معظم انقلاب:
برای جذب کودکان هرچقدر میتوانید کار کنید/
هنوز #داستانهای_خارجی مربوط به کودک غلبه دارد.
🔹️📚 #کشکول_داستاندونی..... ( صلوات )
https://eitaa.com/joinchat/1155334434C46633e2342
هدایت شده از کشکول داستاندونی.....( صلوات )
🌠☫﷽☫🌠
🔴 توفیق انجام کار خیر به نیابت از امام زمان علیه السلام
🔹 مرحوم کافی نقل می کرد که:
🔵 شبی خواب بودم که نیمه های شب صدای در خانه ام بلند شد از پنجره طبقه دوم از مردی که آمده بود به در خانه ام پرسیدم که چه میخواهد؛
گفت که فردا چکی دارد و آبرویش در خطر است. میخواست کمکش کنم.
لباس مناسب پوشیدم و به سمت در خانه رفتم، در حین پایین آمدن از پله ها فقط در ذهن خودم گفتم : با خودت چکار کردی حاج احمد؟ نه آسایش داری و نه خواب و خوراک؛ همین.
رفتم با روی خوش با آن مرد حرف زدم و کارش را هم راه انداختم و آمدم خوابیدم.
همان شب حضرت حجه بن الحسن (عج) را خواب دیدم...
فرمود: شیخ احمد حالا دیگر غر میزنی؛ اگر ناراحتی حواله کنیم مردم بروند سراغ شخص دیگری؟
آنجا بود که فهمیدم که راه انداختن کار مردم و کار خیر، لطف و محبت و عنایتی است که خداوند و حضرت حجت عج به من دارند...
🌕 وقتی در دعاهایت از خدا توفیق کار خیر خواسته باشی، وقتی از حجت زمان طلب کرده باشی که حوائجش بدست تو برآورده و برطرف گردد و این را خالصانه و از روی صفای باطن خواسته باشی؛ خدا هم توفیق عمل می دهد، هرجا که باشی گره ای باز میکنی؛
ولو به جواب دادن سوال رهگذری..
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان آموزنده🎐
📚 📚 #کشکول_داستاندونی..... ( صلوات )
https://eitaa.com/joinchat/1155334434C46633e2342
هدایت شده از کشکول داستاندونی.....( صلوات )
🔴 لذات هفتگانه دنیا
روزي جابر بن عبداللّه انصاري خدمت امام علي عليه السلام بود و آه عميقي كشيد . امام فرمود : گوئي براي دنيا ، اينگونه نفس عميق و آه طولاني كشيدي ؟ جابر عرض كرد : آري بياد روزگار و دنيا افتادم و از ته قلبم آه كشيدم .
امام فرمود : اي جابر ، تمام لذتها و عيشها و خوشيهاي دنيا در هفت چيز است : خوردنيها و آشاميدنيها و شنيدنيها و بوئیدنیها و آميزش جنسي و سواري و لباس اما لذيذترين خوردني عسل است كه آب دهان حشره اي به نام زنبور است . گواراترين نوشيدني ها آب است كه در همه جا فراوان است. بهترين شنيدني ها غناء و ترنم است كه آن هم گناه است. لذيذترين بوئيدني ها بوي مشك است كه آن خون خشك و خورده شده از ناف يك حيوان (آهو) توليد مي شود. عاليترين آميزش ، با همسران است و آن هم نزديك شدن دو محل ادرار است . بهترين مركب سواري اسب است كه آن هم (گاهي ) كشنده است . بهترين لباس ابريشم است كه از كرم ابريشم به دست مي آيد . دنيائي كه لذيذترين متاعش اين طور باشد انسان خردمند براي آن آه عميق نمي كشد .
جابر گويد : فَوَاللهِ ما خَطَرَتِ الدُنیا بَعْدَها عَلی قَلبی .سوگند به خدا بعد از اين موعظه دنيا در قلبم راه نيافت .
📚حکایت های شنیدنی ج ۳ص۸۹. میزان الحکمه، ج۴، ص۱۷۱۴، بحارالانوار، ج۷۸، ص۱۱
➥
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 📚 #کشکول_داستاندونی..... ( صلوات )
https://eitaa.com/joinchat/1155334434C46633e2342
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهادت مظلومانه امام صادق علیه السلام تسلیت باد
کاری از گروه #کافه_موشن
در کانال ما روزانه با مطالب مفید و جذاب آشنا می شوید.
#موشن #گرافیک #متن_نوشته #داستان #عکس_نوشته #مناسبتی #آموزشی
و مطالب متنوع
لطفا با پیوستن به کانال طاقچه، ما را در تولیدمحتوای فرهنگی حمایت کنید.
🌷@Taaghcheh🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهادت مظلومانه امام صادق علیه السلام تسلیت باد
کاری از گروه #کافه_موشن
در کانال ما روزانه با مطالب مفید و جذاب آشنا می شوید.
#موشن #گرافیک #متن_نوشته #داستان #عکس_نوشته #مناسبتی #آموزشی
و مطالب متنوع
لطفا با پیوستن به کانال طاقچه، ما را در تولیدمحتوای فرهنگی حمایت کنید.
🌷@Taaghcheh🌷
هدایت شده از کشکول داستاندونی.....( صلوات )
🔻شیخ کتک خور
مرحوم شیخ جعفرکاشف الغطاء از بزرگترین فقیهان عالَم تشیّع بوده است، در حدّى که علماى بزرگ شیعه از قول او نقل کرده اند که فرموده بود:
اگر تمام کتابهاى فقهى شیعه را در رودخانه بریزند و به دریا برود و شیعه دیگر یک ورق فقه دستش نباشد،
من از اول تا آخر فقه شیعه را در سینه ام دارم، همه ی آنها را بیرون مى دهم تا دوباره بنویسند.
مرجع هم شده بود.
اهل علم و اصحاب سرّش فهمیدند که همسرش در منزل بداخلاقى مى کند،
ولى خیلى هم خبر از حکايت نداشتند.
این قدر در مقام جستوجو برآمدند تا به این نتیجه رسیدند که این مرد بزرگ الهى، این فقیه عالى قدر گاهى که به داخل منزل مى رود، همسرش حسابى وی را کتک مى زند.
یک روز چهار پنج نفر جمع شدند و خدمتش آمدند گفتند:
آقا ما داستانى شنیده ایم از خودتان باید بپرسیم، آیا همسر شما گاهى شما را مى زند؟!
فرمود :
بله، عرب است، نیرومند هم هست، قوى البنیه هم هست، گاهى که عصبانى مى شود، حسابى مرا مى زند.
من هم زورم به او نمى رسد.
گفتند:
وی را طلاق بدهید.
گفت: نمى دهم.
گفتند:
اجازه بدهید ما زنهایمان را بفرستیم، ادبش کنند.
گفت:
اینکار را هم اجازه نمى دهم.
گفتند: چرا؟
گفت:
این زن دراین منزل براى من از اعظم نعمتهاى خداست،
چون وقتى بیرون مى آیم ودر صحن امیر المومنین علیه السلام مى ایستم و تمام صحن، پشت سر من نماز مى خوانند، مردم در مقابل من تعظیم مى کنند؛
گاهى در مقابل این مقاماتى که خدا به من داده، یک ذرّه هوا مرا برمى دارد، همان وقت مى آیم در منزل کتک مى خورم، هوایم بیرون مى رود! این چوب الهى است، این باید باشد.
#داستان
.📚 #کشکول_داستاندونی..... ( صلوات )
https://eitaa.com/joinchat/1155334434C46633e2342
🌸💚🌸💙🌸
کانال
#کشکول_صلوات_برمحمدوآلمحمدص
💐 @kashkoolesalavat
💐 @kashkoolesalavat
🔻سفره
🏵🏵🏵
چون حضرت موسی (علیه السلام) دعا کرد که یا رب، فرعون را هلاک کن.
از حق تعالی ندا آمد ای موسی، او را زودتر باید هلاک می کردیم اما او هر روز سفره ای می گستراند و بندگان، نعمت از او می خورند.
به عزت من که تا او نان و نعمت بر خلق تمام می دارد، او را هلاک نکنم.
حضرت موسی (علیه السلام) گفت پس مهلت او کی تمام می شود؟
گفت آنگاه که نان دادن از خلق بازگیرد.
📚سیاست نامه، خواجه نظام الملک طوسی
#داستان
#حضرت_موسی
#سیاست_نامه
👳 @mollanasreddin 👳
هدایت شده از کشکول داستاندونی.....( صلوات )
🔻 همنشین حضرت داوود(ع)
✨روزی حضرت داود (ع) در مناجاتش از خداوند متعال خواست همنشین خودش را در بهشت ببیند.
✨خطاب رسید: «ای پیغمبر ما، فردا صبح از در دروازه بیرون برو، اولین کسی را که دیدی و به او برخورد کردی، او همنشین تو در بهشت است.»
✨روز بعد حضرت داود (ع) به اتّفاق پسرش حضرت سلیمان (ع) از شهر خارج شد. پیر مردی را دید که پشته هیزمی از کوه پائین آورده تا بفروشد.
✨پیر مرد که «متی» نام داشت، کنار دروازه ایستاده و فریاد زد:
«کیست که هیزمهای مرا بخرد.»
✨یک نفر پیدا شد و هیزمها را خرید.
✨حضرت داود (ع) پیش او رفت و سلام کرد و فرمود: «آیا ممکن است، امروز ما را مهمان کنی؟!»
✨پیرمرد فرمود: «مهمان حبیب خداست، بفرمائید.»
سپس پیر مرد، با پولی که از فروش هیزمها بدست آورده بود، مقداری گندم خرید. وقتی آنها به خانه رسیدند، پیر مرد گندم را آرد کرد و سه عدد نان پخت و نان ها را جلویِ مهمانش گذاشت.
✨وقتی شروع به خوردن کردند، پیرمرد، هر لقمه ای راکه به دهان می برد، ابتدا «بسم الله» و در انتها «الحمد للَّه» می فرمود.
✨وقتی که ناهار مختصر آنها به پایان رسید، دستش را به طرف آسمان بلند کرد و فرمود:
«خداوندا، هیزمی را که فروختم، درختش را تو کاشتی. آن را تو خشک کردی، نیروی کندن هیزم را تو به من دادی.مشتری را تو فرستادی که هیزم ها را بخرد و گندمی را که خوردیم، بذرش را تو کاشتی. وسایل آرد کردن و نان پختن را نیز به من دادی، در برابر این همه نعمت من چه کرده ام؟!
✨پیر مرد این حرفها را می زد و گریه می کرد.
حضرت داود (ع) نگاه معنا داری به پسرش کرد. یعنی: همین است علت این که او با پیامبران محشور می شود.
📚داستانهای شهید دستغیب ص ۳۰- ۳۱
#شکر
#داستان
#حضرت_داوود
https://eitaa.com/abrjes
📚 #کشکول_داستاندونی..... ( صلوات )
https://eitaa.com/joinchat/1155334434C46633e2342
🌸💚🌸💙🌸
کانال
#کشکول_صلوات_برمحمدوآلمحمدص
💐 @kashkoolesalavat
💐 @kashkoolesalavat
🔻 داستان
🦋ساعت ده صبح دکتر به همراه مأمور آشپزخانه وارد اتاق بیماران میشود. ده تخت هم داخل اتاق است، دکتر میگوید: «به این چلوکباب بدهید با کره، به تخت کناری غذا ندهید، به او سوپ بدهید، به این شیر بدهید، به او کته بینمک بدهید، به این آش بدهید، دیگری نان و کباب. »
🦋 مریضها همه یک جور به دکتر نگاه میکنند. حتی به کسی هم که میگوید غذا ندهید، او میفهمد که امروز عمل جراحی دارد و نباید غذا بخورد، چون میفهمد و میشناسد که دکتر خیرش را میخواهد، اعتراضی نمیکند.
🦋حالا اگر بلند شود و بگوید که چرا به آن مریض چلوکباب بدهند و به من ندهند، دکتر میفهمد که این شخص روانی است. ما هم اگر به خدا بگوییم خدایا چرا به فلانی خانه دو هزار متری دادی و به من ندادی، ما هم روانی هستیم.
🦋ما هم قضا و قدر الهی را نشناختیم و نفهمیدیم. باید بفهمیم همانطور که مریض میفهمد و به دکتر اعتراض نمیکند، ما هم به خدا نبایداعتراض کنیم.
🦋خداوند تبارک و تعالی فرمود:
اگر بنده بداند من خدای او هستم و هر چه صلاح اوست به او میدهم، در دلش از من ناراضی نمیشود.
#داستان
#پند
#مریض
#خدا
👳 @mollanasreddin 👳
هدایت شده از کشکول داستاندونی.....( صلوات )
✨﷽✨
📚 #داستان
🔆پیرمرد و زندگی روی درخت
میگویند که روزی یکی از انبیای الهی به مردی پیر و فرتوت در سر راهش برخورد که در بالای درختی کهنسال برای خودش جایگاهی ساخته بود و در آن جا خدا را پرستش میکرد. نبی الهی با او صحبت کرد و پرسید:به چه علت در این جا زندگی میکنی؟
آن مرد گفت:در دوران جوانی ام به من در عالم رویا خبر دادند که طول عمر من ۹۰۰ سال است، لذا حیفم آمد که در این عمر کوتاه به ساختن خانه و کاشانه مشغول شوم به همین خاطر به عبادت، روی آوردم.
آن نبی گفت:اما به من خبر رسیده که طول عمر مردمان در یک زمان به ۸۰ یا ۹۰ سال می رسد ولی قصرها و برج ها برای خود میسازند.
🌟پیرمرد گفت:ای بابا، اگر من ۹۰ سال عمر میکردم که با یک سجده، این مدت زمان را سپری میکردم!
┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈
•✾📚 #صلوات_یادمون_نره 📚✾•
┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈📚
.📚 #کشکول_داستاندونی..... ( صلوات )
https://eitaa.com/joinchat/1155334434C46633e2342
🌸💚🌸💙🌸
کانال
#کشکول_صلوات_برمحمدوآلمحمدص
💐 @kashkoolesalavat
💐 @kashkoolesalavat
هدایت شده از کشکول داستاندونی.....( صلوات )
✨﷽✨
📚 #داستان
🔆پیرمرد و زندگی روی درخت
میگویند که روزی یکی از انبیای الهی به مردی پیر و فرتوت در سر راهش برخورد که در بالای درختی کهنسال برای خودش جایگاهی ساخته بود و در آن جا خدا را پرستش میکرد. نبی الهی با او صحبت کرد و پرسید:به چه علت در این جا زندگی میکنی؟
آن مرد گفت:در دوران جوانی ام به من در عالم رویا خبر دادند که طول عمر من ۹۰۰ سال است، لذا حیفم آمد که در این عمر کوتاه به ساختن خانه و کاشانه مشغول شوم به همین خاطر به عبادت، روی آوردم.
آن نبی گفت:اما به من خبر رسیده که طول عمر مردمان در یک زمان به ۸۰ یا ۹۰ سال می رسد ولی قصرها و برج ها برای خود میسازند.
🌟پیرمرد گفت:ای بابا، اگر من ۹۰ سال عمر میکردم که با یک سجده، این مدت زمان را سپری میکردم!
┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈
•✾📚 #صلوات_یادمون_نره 📚✾•
┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈📚
.📚 #کشکول_داستاندونی..... ( صلوات )
https://eitaa.com/joinchat/1155334434C46633e2342
🌸💚🌸💙🌸
کانال
#کشکول_صلوات_برمحمدوآلمحمدص
💐 @kashkoolesalavat
💐 @kashkoolesalavat
هدایت شده از کشکول طنازی...😂😂( صلواتی )
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 ماجرای شنیدنی و تکان دهنده از شعر بابا فغان شیرازی و مُهر آستان #امام_رضا علیه السلام
🎼با روایت گری صابر خراسانی
🍃 پیشنهاد ویژه برای دانلود
#امام_رضا علیه السلام
#مشهد
#کلیپ
#حرم
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
.🇮🇷 #صلوات_یادت_نره🇮🇷
#کشکول_طنازی (صلواتی )
https://eitaa.com/kashkoole_tanazy
.کانال
#کشکول_صلوات_برمحمدوآلمحمدص
💐 @kashkoolesalavat
💐 @kashkoolesalavat
#شماودوستانتونهم_دعوتید👆👆👆
هدایت شده از کشکول طنازی...😂😂( صلواتی )
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 ماجرای شنیدنی و تکان دهنده از شعر بابا فغان شیرازی و مُهر آستان #امام_رضا علیه السلام
🎼با روایت گری صابر خراسانی
🍃 پیشنهاد ویژه برای دانلود
#امام_رضا علیه السلام
#مشهد
#کلیپ
#حرم
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
.🇮🇷 #صلوات_یادت_نره🇮🇷
#کشکول_طنازی (صلواتی )
https://eitaa.com/kashkoole_tanazy
.کانال
#کشکول_صلوات_برمحمدوآلمحمدص
💐 @kashkoolesalavat
💐 @kashkoolesalavat
#شماودوستانتونهم_دعوتید👆👆👆
هدایت شده از کشکول داستاندونی.....( صلوات )
✅حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
▫️زمانی آقا شیخ هادی خراسانی رحمهالله ایام فاطمیه، پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم را در خواب میبیند، حضرت به ایشان میفرماید:
◾️چرا روضه نمیخوانی؟ مگر مجالس عزا را نمیبینی؟!
📚 رحمت واسعه، ویراست سوم، ص٣٩٠
(مجموعه فرمایشات حضرت آیتاللّٰه بهجت پیرامون حضرت سیدالشهداء علیه السلام و اصحاب و یاران آن حضرت)
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان آموزنده🎐
📚 📚 #کشکول_داستاندونی..... ( صلوات )
https://eitaa.com/joinchat/1155334434C46633e2342
🌸💚🌸💙🌸
کانال
#کشکول_صلوات_برمحمدوآلمحمدص
💐 @kashkoolesalavat
💐 @kashkoolesalavat
هدایت شده از کشکول داستاندونی.....( صلوات )
🔅#پندانه
✍️ سزای حرام خدا در مالالتجاره تباهی مال خواهد بود
🔹دو برادر را از پدر تاکستانی به ارث رسید. بخشی از محصولشان را کشمش کردند تا در زمستان آن را بفروشند.
🔸برادر بزرگتر که حبههای انگورش کاملاً خشک شده بود آنها را جمع کرد و در گونی ریخت و در انبار برد.
🔹اما برادر کوچکتر که طمّاع بود حبههای انگور را کمی زودتر که هنوز زیاد خشک نشده بودند جمع کرد تا در ترازو وزنش سنگین آید و سود بیشتری به خیال خود بر جیب زند.
🔸چون زمستان رسید هردو برادر سراغ انبار خود رفتند تا کشمشهای خود را برای فروش به بازار بَرند.
🔹کشمشهای برادر اول سالم و تمیز مانده بود ولی کشمشهای برادر دوم کپک زده و فاسد و شیرهمال شده بود طوری که مجبور شد همه آنها را دور بریزد.
🔸برادر اول به برادر دوم گفت:
ای برادر! کسی که کشمش میخرد بدان انگور از تو نمیخرد، پس آب انگور در کشمش حرام میشود و سزای کسی که حرام خدا از حلال خدا در تجارت جدا نکند، تباهی تمام مال التجاره او خواهد بود.
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان آموزنده🎐
📚 📚 #کشکول_داستاندونی..... ( صلوات )
https://eitaa.com/joinchat/1155334434C46633e2342
🌸💚🌸💙🌸
کانال
#کشکول_صلوات_برمحمدوآلمحمدص
💐 @kashkoolesalavat
💐 @kashkoolesalavat
هدایت شده از کشکول داستاندونی.....( صلوات )
🔅#پندانه
✍️ سزای حرام خدا در مالالتجاره تباهی مال خواهد بود
🔹دو برادر را از پدر تاکستانی به ارث رسید. بخشی از محصولشان را کشمش کردند تا در زمستان آن را بفروشند.
🔸برادر بزرگتر که حبههای انگورش کاملاً خشک شده بود آنها را جمع کرد و در گونی ریخت و در انبار برد.
🔹اما برادر کوچکتر که طمّاع بود حبههای انگور را کمی زودتر که هنوز زیاد خشک نشده بودند جمع کرد تا در ترازو وزنش سنگین آید و سود بیشتری به خیال خود بر جیب زند.
🔸چون زمستان رسید هردو برادر سراغ انبار خود رفتند تا کشمشهای خود را برای فروش به بازار بَرند.
🔹کشمشهای برادر اول سالم و تمیز مانده بود ولی کشمشهای برادر دوم کپک زده و فاسد و شیرهمال شده بود طوری که مجبور شد همه آنها را دور بریزد.
🔸برادر اول به برادر دوم گفت:
ای برادر! کسی که کشمش میخرد بدان انگور از تو نمیخرد، پس آب انگور در کشمش حرام میشود و سزای کسی که حرام خدا از حلال خدا در تجارت جدا نکند، تباهی تمام مال التجاره او خواهد بود.
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان آموزنده🎐
📚 📚 #کشکول_داستاندونی..... ( صلوات )
https://eitaa.com/joinchat/1155334434C46633e2342
🌸💚🌸💙🌸
کانال
#کشکول_صلوات_برمحمدوآلمحمدص
💐 @kashkoolesalavat
💐 @kashkoolesalavat
هدایت شده از کشکول داستاندونی.....( صلوات )
⚡️ ترک زیارت به بهانه اشتغالات⚡️
✔️ برای آن ها که به خاطر اشتغالات به زیارت امام حسین (علیهالسلام) نمی روند.
🔻محدث نوری در کتاب دارالسلام ، می نویسد:
ملا فتحعلی سلطان آبادی برایم تعریف کرد :
🔸در سالی که اکثر شیعیان، مقلد خاتم الفقهاء صاحب کتاب جواهر الکلام شده بودند ، به زیارت امیر المومنین علیه السلام مشرف شدم.
همت و تلاش صاحب جواهر بر پیدا کردن مسائل متفرقه ای بود که در رساله عملیه موجود نبود.
من نیز نزدیک به نهصد مساله را جمع آوری کردم که صاحب جواهر جواب آن ها را به خط خود نوشت.
ماه محرم نزدیک شده بود و صاحب جواهر به خاطر کثرت اشتغال به جمع آوری مسائل و استخراج آن ها به زیارت نمی رفت.
من نیز در این کار به دنبال او بودم و به خاطر مشغول بودن به این کار در نجف ماندم.
🔹در شب تاسوعا یا عاشورا امیر المومنین (علیه السلام) را در خواب دیدم که سرزنش کنان و خشمگین به من فرمودند : آیا زیارت حسین (علیه السلام) یا مانند حسین را در روز عاشورا ترک می کنی؟!
🔸محدث نوری در ادامه گوید:
شیخ استاد _ شیخ انصاری _ برای من تعریف کرد که خود این امر را تجربه کرده، و هم چنین از گروهی از مشایخ نقل کرد که ایشان نیز هرگاه به خاطر اشتغال زیاد زیارت امام حسین علیه السلام را ترک می کردند ، مدت بیشتری از مدت زیارت آن حضرت، توفیقات خود را از دست می دادند.
📚 دار السلام ج 2 ص 274
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان آموزنده🎐
📚 📚 #کشکول_داستاندونی..... ( صلوات )
https://eitaa.com/joinchat/1155334434C46633e2342
🌸💚🌸💙🌸
کانال
#کشکول_صلوات_برمحمدوآلمحمدص
💐 @kashkoolesalavat
💐 @kashkoolesalavat
هدایت شده از کشکول داستاندونی.....( صلوات )
✅حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
▫️زمانی آقا شیخ هادی خراسانی رحمهالله ایام فاطمیه، پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم را در خواب میبیند، حضرت به ایشان میفرماید:
◾️چرا روضه نمیخوانی؟ مگر مجالس عزا را نمیبینی؟!
📚 رحمت واسعه، ویراست سوم، ص٣٩٠
(مجموعه فرمایشات حضرت آیتاللّٰه بهجت پیرامون حضرت سیدالشهداء علیه السلام و اصحاب و یاران آن حضرت)
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان آموزنده🎐
📚 📚 #کشکول_داستاندونی..... ( صلوات )
https://eitaa.com/joinchat/1155334434C46633e2342
🌸💚🌸💙🌸
کانال
#کشکول_صلوات_برمحمدوآلمحمدص
💐 @kashkoolesalavat
💐 @kashkoolesalavat
هدایت شده از کشکول داستاندونی.....( صلوات )
🔅#پندانه
✍️ سزای حرام خدا در مالالتجاره تباهی مال خواهد بود
🔹دو برادر را از پدر تاکستانی به ارث رسید. بخشی از محصولشان را کشمش کردند تا در زمستان آن را بفروشند.
🔸برادر بزرگتر که حبههای انگورش کاملاً خشک شده بود آنها را جمع کرد و در گونی ریخت و در انبار برد.
🔹اما برادر کوچکتر که طمّاع بود حبههای انگور را کمی زودتر که هنوز زیاد خشک نشده بودند جمع کرد تا در ترازو وزنش سنگین آید و سود بیشتری به خیال خود بر جیب زند.
🔸چون زمستان رسید هردو برادر سراغ انبار خود رفتند تا کشمشهای خود را برای فروش به بازار بَرند.
🔹کشمشهای برادر اول سالم و تمیز مانده بود ولی کشمشهای برادر دوم کپک زده و فاسد و شیرهمال شده بود طوری که مجبور شد همه آنها را دور بریزد.
🔸برادر اول به برادر دوم گفت:
ای برادر! کسی که کشمش میخرد بدان انگور از تو نمیخرد، پس آب انگور در کشمش حرام میشود و سزای کسی که حرام خدا از حلال خدا در تجارت جدا نکند، تباهی تمام مال التجاره او خواهد بود.
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان آموزنده🎐
📚 📚 #کشکول_داستاندونی..... ( صلوات )
https://eitaa.com/joinchat/1155334434C46633e2342
🌸💚🌸💙🌸
کانال
#کشکول_صلوات_برمحمدوآلمحمدص
💐 @kashkoolesalavat
💐 @kashkoolesalavat
هدایت شده از کشکول داستاندونی.....( صلوات )
🔅#پندانه
✍️ سزای حرام خدا در مالالتجاره تباهی مال خواهد بود
🔹دو برادر را از پدر تاکستانی به ارث رسید. بخشی از محصولشان را کشمش کردند تا در زمستان آن را بفروشند.
🔸برادر بزرگتر که حبههای انگورش کاملاً خشک شده بود آنها را جمع کرد و در گونی ریخت و در انبار برد.
🔹اما برادر کوچکتر که طمّاع بود حبههای انگور را کمی زودتر که هنوز زیاد خشک نشده بودند جمع کرد تا در ترازو وزنش سنگین آید و سود بیشتری به خیال خود بر جیب زند.
🔸چون زمستان رسید هردو برادر سراغ انبار خود رفتند تا کشمشهای خود را برای فروش به بازار بَرند.
🔹کشمشهای برادر اول سالم و تمیز مانده بود ولی کشمشهای برادر دوم کپک زده و فاسد و شیرهمال شده بود طوری که مجبور شد همه آنها را دور بریزد.
🔸برادر اول به برادر دوم گفت:
ای برادر! کسی که کشمش میخرد بدان انگور از تو نمیخرد، پس آب انگور در کشمش حرام میشود و سزای کسی که حرام خدا از حلال خدا در تجارت جدا نکند، تباهی تمام مال التجاره او خواهد بود.
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان آموزنده🎐
📚 📚 #کشکول_داستاندونی..... ( صلوات )
https://eitaa.com/joinchat/1155334434C46633e2342
🌸💚🌸💙🌸
کانال
#کشکول_صلوات_برمحمدوآلمحمدص
💐 @kashkoolesalavat
💐 @kashkoolesalavat
هدایت شده از کشکول داستاندونی.....( صلوات )
⚡️ ترک زیارت به بهانه اشتغالات⚡️
✔️ برای آن ها که به خاطر اشتغالات به زیارت امام حسین (علیهالسلام) نمی روند.
🔻محدث نوری در کتاب دارالسلام ، می نویسد:
ملا فتحعلی سلطان آبادی برایم تعریف کرد :
🔸در سالی که اکثر شیعیان، مقلد خاتم الفقهاء صاحب کتاب جواهر الکلام شده بودند ، به زیارت امیر المومنین علیه السلام مشرف شدم.
همت و تلاش صاحب جواهر بر پیدا کردن مسائل متفرقه ای بود که در رساله عملیه موجود نبود.
من نیز نزدیک به نهصد مساله را جمع آوری کردم که صاحب جواهر جواب آن ها را به خط خود نوشت.
ماه محرم نزدیک شده بود و صاحب جواهر به خاطر کثرت اشتغال به جمع آوری مسائل و استخراج آن ها به زیارت نمی رفت.
من نیز در این کار به دنبال او بودم و به خاطر مشغول بودن به این کار در نجف ماندم.
🔹در شب تاسوعا یا عاشورا امیر المومنین (علیه السلام) را در خواب دیدم که سرزنش کنان و خشمگین به من فرمودند : آیا زیارت حسین (علیه السلام) یا مانند حسین را در روز عاشورا ترک می کنی؟!
🔸محدث نوری در ادامه گوید:
شیخ استاد _ شیخ انصاری _ برای من تعریف کرد که خود این امر را تجربه کرده، و هم چنین از گروهی از مشایخ نقل کرد که ایشان نیز هرگاه به خاطر اشتغال زیاد زیارت امام حسین علیه السلام را ترک می کردند ، مدت بیشتری از مدت زیارت آن حضرت، توفیقات خود را از دست می دادند.
📚 دار السلام ج 2 ص 274
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان آموزنده🎐
📚 📚 #کشکول_داستاندونی..... ( صلوات )
https://eitaa.com/joinchat/1155334434C46633e2342
🌸💚🌸💙🌸
کانال
#کشکول_صلوات_برمحمدوآلمحمدص
💐 @kashkoolesalavat
💐 @kashkoolesalavat
هدایت شده از کشکول داستاندونی.....( صلوات )
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴داستان تکان دهنده زن بدکاره ای که مورد عنایت حضرت زهرا(س) قرار گرفت😭
مگه چیکار کرد که حضرت بهش نگاه کرد...
🎙حجتالاسلام دانشمند🎤
.
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان آموزنده🎐
📚برای #تعجیل_در_فرج_و
سلامتی
#حضرت_ولی_عصر_عج_الله
دعا و صلوات #یادمون_نره
💐💐💐
📚 #کشکول_داستاندونی..... ( صلوات )
https://eitaa.com/joinchat/1155334434C46633e2342
🌸💚🌸💙🌸
کانال
#کشکول_صلوات_برمحمدوآلمحمدص
💐 @kashkoolesalavat
💐 @kashkoolesalavat
هدایت شده از کشکول طنازی...😂😂( صلواتی )
🍃🌸🌻🌺🍃
#داستان رویدادی که در سال 1892در دانشگاه استنفورد اتّفاق افتاد:
دانشجویی 18 ساله در تلاش بود تا شهریه اش را تأمین کند.
یتیم بود و نمی دانست به کجا روی آورد و نزد چه کسی دست دراز کند.
ناگهان اندیشه ای به ذهنش خطور کرد.
او و دوستش تصمیم گرفتند کنسرت موسیقی در محوّطۀ دانشگاه ترتیب دهند تا پول تحصیلات خود را فراهم آورند.
آنها نزد پیانیست بزرگ، ایگناسی پادرفسکی رفتند.
مدیر برنامه اش مبلغ دو هزار دلار برای تضمین اجرای برنامه مطالبه کرد.
معامله صورت گرفت و دو پسر مزبور شروع به فعالیت کردند تا کنسرت را به موفّقیت نزدیک نمایند.
روز بزرگ فرا رسید، امّا متأسّفانه آنها نتوانسته بودند به اندازۀ کافی بلیط بفروشند.
کلّ مبلغی که توانستند جمع آوری نمایند 1600 دلار بود.
آنها نومید نزد پادرفسکی رفتند و تنگنای خود را با او در میان گذاشتند.
کلّ 1600 دلار جمع آوری شده را با چکی به مبلغ 400 دلار به او دادند
با این وعده که در موعد مقرّر مبلغ مزبور را تأمین کنند.
پادرفسکی گفت:
"خیر؛ این قابل قبول نیست."
او چک را پاره کرد و مبلغ 1600 دلار را به آنها برگرداند.
سپس گفت:
"این 1600 دلار را بگیرید.
لطفاً جمیع مخارجی را که تا به حال کرده اید از آن کم کنید.
پولی را که برای شهریه لازم دارید نگه دارد
و آنچه که باقی می ماند به من بدهید."
دو پسر خیلی تعجّب کردند و با تشکّر فراوان از او جدا شدند.
این کار کوچکی به نشانۀ محبّت بود.
امّا پادرفسکی را به عنوان مردی بزرگ نشان داد.
چرا باید به دو نفری که حتّی آنها را نمی شناسد کمک کند؟
همۀ ما در زندگی خود در وضعیتی مشابه قرار میگیریم.
اکثر ما با خود میگوییم:
"اگر به آنها کمک کنم، بر سر خود من چه می آید؟"
امّا آنها که واقعاً بزرگند و بزرگ فکر می کنند به این فکر می افتند که:
"اگر به آنها کمک نکنم چه بر سر آنها خواهد آمد؟"
آنها این کار را به امید و توقّع عوض و پاداش انجام نمی دهند.
آنها صرفاً به این علّت که باور دارند کار درستی است انجام می دهند.
پادرفسکی بعداً به مقام نخست وزیری لهستان رسید.
رهبری بزرگ بود؛
امّا متأسّفانه جنگ جهانی اوّل در گرفت و لهستان تاراج شد و به شدّت آسیب دید.
بیش از 5/1 میلیون نفر از مردم کشورش در معرض خطر مرگ ناشی از گرسنگی قرار گرفتند
و هیچ پولی برای تأمین موادّ غذایی برای آنها موجود نبود.
از وزارت رفاه و غذای ایالات متّحده تقاضای کمک کرد.
وزیر این وزارت خانه مردی به نام هربرت هوور بود که بعدها به مقام ریاست جمهوری امریکا رسید.
هوور با اعطای این کمک موافقت کرد
و به سرعت چندین تن موادّ غذایی برای تغذیۀ مردم گرسنه و قحطی زدۀ لهستان با کشتی ارسال شد.
مصیبت وارده جبران شد و پادرفسکی نفس راحتی کشید.
تصمیم گرفت برای ملاقات با هوور به امریکا برود و شخصاً از او تشکّر کند.
وقتی پادرفسکی به علّت این حرکت شریف هوور خواست از او تشکّر کند،
هوور بلافاصله وسط حرف او پریده گفت:
"شما نباید از من تشکّر کنید،
آقای نخست وزیر.
شاید به خاطر نداشته باشید؛
امّا چندین سال قبل شما به دو دانشجو کمک کردید که بتوانند تحصیلات دانشگاهی خود را ادامه دهند.
من یکی از آن دو هستم."
وه که عجب این دنیا جای شگفتی است؛
به هر دست که بدهی به همان دست خواهی گرفت.
(توضیح مترجم: هربرت هوور (10 اوت 1874 – 20 اکتبر 1964) سی و یکمین رئیس جمهور آمریکا (از 1929 تا 1933) بود. در کودکی یتیم شد و تحت سرپرستی عموی خود بزرگ شد. او در طیّ جنگ اوّل جهانی سرپرستی وزارت رفاه و غذا را به عهده داشت. از سال 1892 که پادرفسکی به هوور کمک کرد، دوستی آن دو ادامه داشت تا در سال 1919 ماجرای جنگ و قحطی لهستان پیش آمد و هوور به لهستان کمک کرد. هوور شخصاً در آگست سال 1919 به لهستان رفت و از پای برهنگی 25000 کودک برآشفت و به کشورش تلگرافی دستور داد هفتصد هزار پالتو و هفتصد هزار جفت کفش برای لهستان ارسال دارند که بلافاصله انجام شد و قبل از زمستان به دست محتاجان رسید. در طول دو سال بعد پانصد هزار کُت و کفش دیگر تحویل لهستان گشت.
ایگناسی یان پادرفسکی در 18 نوامبر 1860 به دنیا آمد و در 29 جون 1941 از دنیا رفت. او پیانیست، آهنگساز، سیاستمدار و دومین رئیس جمهور لهستان بود.)
🍃🌺🌻🌸🍃
برای #تعجیل_در_فرج_و
سلامتی
#حضرت_ولی_عصر_عج_الله
دعا و صلوات #یادمون_نره
💐💐💐
📚 #کشکول_داستاندونی..... ( صلوات )
https://eitaa.com/joinchat/1155334434C46633e2342
🌸💚🌸💙🌸
کانال
#کشکول_صلوات_برمحمدوآلمحمدص
💐 @kashkoolesalavat
💐 @kashkoolesalavat
در این شبها
#حافظ_وشاهنامه_خونی_رو
#رواج_بدیم
تابرای بچه هامون موندگارتر بشه
هدایت شده از کشکول داستاندونی.....( صلوات )
#داستان و پند
#فیل_در_تاریکی
شهری بود که مردمش, اصلاً فیل ندیده بودند, از هند فیلی آوردند و به خانه تاریکی بردند و مردم را به تماشای آن دعوت کردند, مردم در آن تاریکی نمیتوانستند فیل را با چشم ببینید. ناچار بودند با دست آن را لمس کنند. کسی که دستش به خرطوم فیل رسید. گفت: فیل مانند یک لوله بزرگ است. دیگری که گوش فیل را با دست گرفت؛ گفت: فیل مثل بادبزن است. یکی بر پای فیل دست کشید و گفت: فیل مثل ستون است. و کسی دیگر پشت فیل را با دست لمس کرد و فکر کرد که فیل مانند تخت خواب است. آنها وقتی نام فیل را میشنیدند هر کدام گمان میکردند که فیل همان است که تصور کردهاند. فهم و تصور آنها از فیل مختلف بود و سخنانشا ن نیز متفاوت بود. اگر در آن خانه شمعی میبود. اختلاف سخنان آنان از بین میرفت. ادراک حسی مانند ادراک کف دست, ناقص و نارسا است. نمیتوان همه چیز را با حس و عقل شناخت.
📚منبع؛: مثنوی معنوی
💫نتیجه گیری:
میخواستم بگم میدونی قرآن در مورد ظن وگمان چی فرمایش میکنه👇
✨يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ ۖ...
"الحجرات 12"
✨ای کسانی که ایمان آوردهاید! از بسیاری از گمانها بپرهیزید، چرا که بعضی از گمانها گناه است؛
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
.
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان_آموزنده🎐
📚 برای #تعجیل_در_فرج_و
سلامتی
#حضرت_ولی_عصر_عج_الله
دعا و صلوات #یادمون_نره
💐💐💐
📚 #کشکول_داستاندونی..... ( صلوات )
https://eitaa.com/joinchat/1155334434C46633e2342
🔹🔹🔹🔷🔹🔹🔹
کانال
🇮🇷 #کشکول_طنازی(صلواتی)
Https://eitaa.com/kashkoole_tanazy
💦💦❌💦💦
#داستان
میگویند سالها پیش در جزیرهای
آهوهای زیادی زندگی میکردند.
خوراک فراوان و نبود هیچ خطری،
باعث شد که تحرک آهوها کم و به
تدریج تنبل و بیمار شده و نسل آنها رو
به نابودی گذارد.
برای حل این مساله، تعدادی گرگ در
جزیره رها شد. وجود گرگها باعث
تحرک دوباره آهوان گردید و سلامتی
به آنها باز گشت.
ناملایمات، مشکلات و سختیها هم
گرگهای زندگی ما هستند که ما را قویتر میکنند و باعث میشوند پختهتر شویم.
#نکات_تربیتی
#کانال_اندکی_تفکر
🌷
@ttafakor
هدایت شده از کشکول طنازی...😂😂( صلواتی )
#داستان
یک شرکت بزرگ،کارمندان خود را به همراه همسرانشان به تور بازدید از دریاچهای میبرد
در حین بازدید متوجه شدند که داخل دریاچه چندین تمساح هست
رئیس شرکت برای تفریح و سرگرمی گفت:
هر کس بتواند داخل آب پریده و خود را به ساحل دریاچه برساند یک میلیون دلار جایزه میگیرد و اگر هم خوراک تمساح ها شد،
آن یک میلیون دلار را به ورثه اش میدهم.
در حالی که چنین ریسکی حتی از ذهن هیچ یک از کارمندان نیز نمی گذشت، ناگهان یک نفر پرید و نفس زنان و با شتاب و سرعت و در حالی که تمساحها در تعقیبش بودند سالم به ساحل دریاچه رسید!
آن کارمند بدبخت فلک زده سابق, به یکباره میلیونر و سرشناس شد.
در پایان، مردم از او سوال کردند؛ چطور این کار را کردی, نترسیدی خوراک تمساحها شوی؟
پاسخ او فقط یک جمله بود:
*من نپریدم, زنم هولم داد...!!!!*
از آن روز به بعد بود این ضرب المثل بر سر زبانها افتاد که:
*پشت هر مرد موفقی، یک زن هست.*
🍀😊 #کشکولطنازی
🇮🇷#صلوات_برای_تعجیل_درفرج
کانال
🇮🇷 #کشکول_طنازی(صلواتی) 🇮🇷
▪️https://eitaa.com/kashkoole_tanazy
🇮🇷کانال
#کشکول_صلوات_برمحمدوآلمحمدص
⚫️ @kashkoolesalavat
⚫️ @kashkoolesalavat#شماودوستانتونهم_دعوتید👆👆👆
#داستان
🚨 معجزۀ تشویق کردن
در نیمههای سال تحصیلی، معلم کلاس به مدت یک ماه، به دلیل مشکلاتش کلاس را ترک کرد و معلمی جدید موقتاً به جای او آمد.
پس شروع به تدریس نمود و بعد، از چند دانشآموز، شروع به پرسش در مورد درس کرد. وقتی نوبت به یکی از دانشآموزان رسید و پاسخی اشتباه داد، بقیه دانشآموزان شروع به خندیدن کردند و او را مسخره میکردند. معلّم متوجّه شد که این دانشآموز از ضریب هوشی و اعتماد بنفسی پایین برخوردار است و همواره توسّط هم کلاسیهایش مورد تمسخر قرار میگیرد.
زنگ آخر فرا رسید و وقتی دانشآموزان از کلاس خارج شدند، معلّم آن دانشآموز را فرا خواند و به او برگهای داد که بیتی شعر روی آن نوشته شده بود و از او خواست، همانطور که نام خود را حفظ کرده، آن بیت شعر را حفظ کند و با هیچکس در مورد این موضوع صحبت نکند.
در روز دوم، معلّم همان بیت شعر را روی تخته نوشت و به سرعت آن بیت شعر را پاک کرد و از بچّهها خواست هرکس در آن زمان کوتاه توانسته شعر را حفظ کند، دستش را بالا ببرد.
هیچکدام از دانشآموزان نتوانسته بود حفظ کند، تنها کسی که دست خود را بالا برد و شعر را خواند، همان دانشآموز دیروزی بود که مورد تمسخر بچّهها بود. بچّهها از این که او توانسته در این فرصت کوتاه شعر را حفظ کند، مات و مبهوت شدند. معلّم خواست برای او کف بزنند و تشویقش کنند.
در طول این یک ماه، معلّم جدید، هر روز همین کار را تکرار میکرد و از بچّهها میخواست تشویقش کنند و او را مورد لطف و محبّت قرار میداد.
کمکم نگاه همکلاسیها نسبت به آن دانشآموز تغییر کرد، دیگر کسی او را مسخره نمیکرد. آن دانشآموز خود نیز دارای اعتماد به نفس شد و احساس کرد دیگر آن شخصی که همواره معلّم سابقش "خنگ " مینامید، نیست.
به خاطر اعتماد بنفسی که آن معلّم دلسوز به او داد، دانشآموز تمام تلاش خود را میکرد که همواره آن احساس خوبِ برتر بودن و باهوش بودن و ارزشمند بودن در نظر دیگران را حفظ کند. دیگر نمیخواست مانند گذشته، موجودی بیاهمّیّت باشد، آن سال با معدّلی خوب قبول شد، به کلاسهای بالاتر رفت، در کنکور شرکت کرد و وارد دانشگاه شد.
مدرک دکترای فوق تخصص پزشکی خود را گرفت و هم اکنون پدر پیوند کبد جهان است؛ او کسی نیست جز "دکتر علی ملک حسینی ".
🪴 پ.ن: این بحثِ بسیار مهمی است که والدین بشدت باید نسبت به آن توجه ویژه کنند. برخی والدین با سرزنش کردن بیجا، با بزرگنمایی کردن نقص فرزندشون، کاری میکنند که او احساس حقارت و بیثمر بودن میکند. نتیجه این میشود که استعدادهای فرزندشون را نابود میکنند و در آینده انسان موفقی نمیشود و همچنین این مدل بچهها که زیاد و بیجا تحقیر شدن، بیشتر از بقیه، در معرض انجام گناهان مختلف (گناهان جنسی، موادّمخدر، دزدی، قتل و...) هستند.