هدایت شده از روشنگری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کتابهای کمکآموزشی ویژه ایران بعد از براندازی هم روانه بازار شد😂☝️
🆘 @Roshangari_ir
🆘 rubika.ir/Roshangari_ir
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
#داستان۴٧٢
🦋 #مرد_کوفی_و_کودکان
✨🍃یکی از بزرگان حکایت میکرد که شبی به خانه مردی خسیس از اهالی کوفه وارد شد.
آن مرد کودکانی خردسال داشت.
🌟چون ایشان بخفتند و پاسی از شب بگذشت، آن مرد برمیخاست و هر ساعت کودکان خود را پهلو به پهلو میگرداند.
چون صبح شد،
✨مهمان از او پرسید:
دیشب دیدم که تو اطفال خود را پهلو به پهلو میگردانیدی، چه حکمتی در این کار بود؟
🌟مرد گفت:
کودکان من در آغاز شب طعام خورده و خوابیده بودند و چون بر پهلوی چپ خفته بودند،
ترسیدم اگر همچنان تا صبح بخوابند، آنچه خورده باشند زود هضم شود و صبح زود گرسنه شوند.
خواستم که آن غذا در معده ایشان باشد تا صبح زود با خواهش غذا مرا آزار ندهند.
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
خدایا
مارو از شر خست نسبت به همسر و فرزندان
درپناه خودت بگیر
به برکت
#صلوات_برمحمدص
@dastanayekhobanerozegar
#کانال
#داستانای_خوبان_روزگار
•✾📚 📚✾•
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
#داستان۴٧٣
〽️ جوانی به حکیمی گفت:
«وقتی همسرم را انتخاب کردم، در نظرم طوری بود که گویا خداوند مانندش را در دنیا نیافریده است.
وقتی نامزد شدیم، بسیاری را دیدم که مثل او بودند.
وقتی ازدواج کردیم، خیلیها را از او زیباتر یافتم.
چند سالی را که را با هم زندگی کردیم، دریافتم که همه زنها از همسرم بهتراند.»
◇ حکیم گفت:
«آیا دوست داری بدانی از همه اینها تلختر و ناگوارتر چیست؟» جوان گفت:.
«آری.»
✿ حکیم گفت:
«اگر با تمام زنهای دنیا ازدواج کنی، احساس خواهی کرد که سگهای ولگرد محله شما از آنها زیباترند.»
جوان با تعجب پرسید:
«چرا چنین سخنی میگویی؟»
❗️ حکیم گفت:
«چون مشکل در همسر تو نیست. مشکل اینجا است که وقتی انسان قلبی طمعکار و چشمانی داشته باشد که از شرم خداوند خالی باشد،
محال است که چشمانش را به جز خاک گور چیزی دیگر پر کند.
آیا دوست داری دوباره همسرت زیباترین زن دنیا باشد؟»
جوان گفت:
«آری.»
❗️ حکیم گفت:
« #مراقب_چشمانت_باش.»
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
┅═✼🍃🌷🌷🌷🍃✼═┅
خدایا
چشمان مرا ومارا
درپناه خوت بگیر
به برکت
#صلوات_برمحمدص
@dastanayekhobanerozegar
•✾📚 📚✾•
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
#داستان۴۷۴
✍ #امام_جواد(ع) میفرمایند :
✨ صبر را بالش خود قرار بده...
این تشبیه از آن رو ست که چون آرامش و قرار جسمی، با تکیه بر بالش است،
#مؤمن در رسیدن به #آرامش_روحی نیز، نیاز به تکیهگاهی چون #صبر دارد.
📚تحف العقول صفحه ۴۷۸
🖌 مردی به #حضرت_جواد(ع) عرض کرد:.
مرا سفارشی بفرمایید . #امام (ع) فرمود:
می پذیری؟
گفت:
آری فرمود:
تکیه بر صبر کن و
صبر را بالش خود قرار بده و
به فقرا درآویز و
شهوات را رها کن و
مخالفت با هوای نفس نما و
بدان که تو از دید خداوند مخفی نیستی،
#دقت_کن_چگونه_باید_باشی.
از کتاب
📚بحارالانوار،
ج ۷۵، ص۳۵۸
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
خدایا
چشمان مرا ومارا
درپناه خوت بگیر
به برکت
#صلوات_برمحمدص
@dastanayekhobanerozegar
•✾📚 📚✾•
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
#داستان۴٧۵
🌹 #خیر_در_برابر_خیر
✨از #امام_رضا (علیه السلام) روایت شده است که :
در بنی اسرائیل قحطی شدید پی در پی اتفاق افتاد.
زنی بیش از یک لقمه نان نداشت، آنرا در دهان گذاشت تا بخورد، فقیری فریاد زد ای کنیز خدا،
وای از گرسنگی.
👈زن گفت :.
در چنین زمان سختی، #صدقه_دادن روا است.
لقمه را از دهان بیرون آورد و به فقیر داد.
👈 #زن، فرزندی کوچک داشت که در صحرا هیزم جمع میکرد،
گرگی رسید و طفل صغیر را با خود برداشت و برد، مادر به دنبال گرگ دوید.
#خداوند، #جبرئیل را مأمور نجات طفل فرمود.
🌹 #جبرئیل پسربچه را از دهان گرگ گرفت و
به سوی مادرش انداخت و به مادر گفت:
ای کنیز خدا،
از نجات فرزندت راضی شدی،
#لقمه_ای_در 9_برابر_لقمه_ای.
📚منبع:
#ثواب_الاعمال،
صفحه 126
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
👌°•°⇩⇩ داستان کوتاه ⇩⇩°•°
•✾📚 #کانال
📚✾• #داستانای_خوبان_روزگار
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
#خدایا
خودت #دست_مارو_بگیر و #ضامنمون_باش و
درپناه خوت بگیر
به برکت
#صلوات_برمحمدص_وآل_محمد
@dastanayekhobanerozegar
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
#داستان۴٧۵
🌹 #خیر_در_برابر_خیر
✨از #امام_رضا (علیه السلام) روایت شده است که :
در بنی اسرائیل قحطی شدید پی در پی اتفاق افتاد.
زنی بیش از یک لقمه نان نداشت، آنرا در دهان گذاشت تا بخورد، فقیری فریاد زد ای کنیز خدا،
وای از گرسنگی.
👈زن گفت :.
در چنین زمان سختی، #صدقه_دادن روا است.
لقمه را از دهان بیرون آورد و به فقیر داد.
👈 #زن، فرزندی کوچک داشت که در صحرا هیزم جمع میکرد،
گرگی رسید و طفل صغیر را با خود برداشت و برد، مادر به دنبال گرگ دوید.
#خداوند، #جبرئیل را مأمور نجات طفل فرمود.
🌹 #جبرئیل پسربچه را از دهان گرگ گرفت و
به سوی مادرش انداخت و به مادر گفت:
ای کنیز خدا،
از نجات فرزندت راضی شدی،
#لقمه_ای_در 9_برابر_لقمه_ای.
📚منبع:
#ثواب_الاعمال،
صفحه 126
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
👌°•°⇩⇩ داستان کوتاه ⇩⇩°•°
•✾📚 #کانال
📚✾• #داستانای_خوبان_روزگار
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
#خدایا
خودت #دست_مارو_بگیر و #ضامنمون_باش و
درپناه خوت بگیر
به برکت
#صلوات_برمحمدص_وآل_محمد
@dastanayekhobanerozegar
#داستان۴٧۶
#بروید_مادرتان_را_خشنود_کنید❗️
یکی از #طلّاب_اصفهانی میگوید:
▫️ زمانی برای خودسازی و تزکیه نفس چند ماهی به مشهد مقدّس مسافرت نمودم.
روزی خدمت #آیت_الله_العظمی بهجت رسیدم. ایشان بدون اینکه سؤال کنم، فرمود:
⭕️ آقا خودسازی به این شکل فایدهای ندارد.
بروید به اصفهان و مادرتان را خشنود کنید.
▫️ گفتم:
نمی شود.
و کمی با ایشان بحث کردم.
▫️ وقتی که از خدمتشان مرخص شدم در این فکر فرو رفتم که بنده در این مورد با ایشان اصلاً سخنی نگفته بودم،
پس ایشان از کجا دانست؟
سپس برگشتم و #معذرت_خواهی کردم.
📚 #فریادگر_توحید،
ص٢١٠
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
┅═✼🍃🌸🌷🌸🍃✼═┅
#خدایا
خودت #دست_مارو_بگیر و #ضامنمون_باش و
درپناه خوت بگیر
به برکت
#صلوات_برمحمدص_وآل_محمد
@dastanayekhobanerozegar
#داستان۴٧٧
🌹#شهــید_عبدالحســیݩ_برونسۍ
آدم ها دو دســـــته اند:
#غیـــــرتۍ و
#قیـــــمتۍ
غیرتی ها با #خـــــدا معامله ڪردند
قیمتی ها با #بــــــنده خــــــــــدا....
. ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
#کانال
#داستانای_خوبان_روزگار
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#داستان۴٧٨
اول شکر کن بعد بگو خدا بده ...!
🎙#استاد_مسعود_عـــالے
خدا در دستیست که به یاری میگیری !
درقلبیست که شاد میکنی !
درلبخندیست که به لب مینشانی !
خدا درعطر خوش نانیست،
که به دیگری میدهی !
درجشن و سروریست که برای
دیگران بپا میکنی +
آنجاست که عهد میبندی و
عمل میکنی !
#خدا،
#در_تو،
#با_تو،
#و_برای_توست ..!
. ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@dastanayekhobanerozegar
#کانال
#داستانای_خوبان_روزگار
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
#داستان۴٧٩
🌺🌿پیرمرد محتضری که احساس می کرد مردنش نزدیک است،
به پسرش گفت:
مرا به حمام ببر.
پسر، پدرش را به حمام برد.
پدر تشنه اش شد.
آب خواست.
پسر قنداب خنکی سفارش داد برایش آوردند و آن را به آرامی در دهان پدر ریخت و
پس از شست وشو پدر را به خانه برد.🌺🌿
پس از چندی پدر از دنیا رفت و روزگار گذشت و پسر هم به سن کهولت رسید
روزی به پسرش گفت:
فرزندم مرگ من نزدیک است مرا به حمام ببر و شست وشو بده.
پسر نااهل بود و با غر و لند پدر را به حمام برد و کف حمام رهایش کرد و با خشونت به شستن پدر پرداخت.
پیرمرد رفتار خود با پدرش را به یاد آورد.
آهی کشید و به پسر گفت:
پسرم تشنه هستم.
پسر با تندی گفت:
این جا آب کجا بود و طاس را از گنداب حمام پر کرد و به حلقوم پدر ریخت.
پدر اشک از دیده اش سرازیر شد و گفت:
من قنداب دادم، گنداب خوردم.
تو که گنداب می دهی ببین چه می خوری؟🌺🌿
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@dastanayekhobanerozegar
#کانال
#داستانای_خوبان_روزگار
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
💐💐💐💐💐💐💐💐
#داستان۴٨٠
#سنگ_سرد
چوپانی عادت داشت تا در یک مکان معین زیر یک درخت بنشیند و گله گوسفندان را برای چرا در اطراف آنجا نگه دارد.
زیر درخت سه قطعه سنگ بود که چوپان همیشه از آنها برای آتش درست کردن استفاده میکرد و برای خود چای آماده میکرد.
هر بار که او آتشی میان سنگها میافروخت متوجه میشد که:
یکی از سنگها مادامی که آتش روشن است سرد است اما دلیل آن را نمیدانست.
چند بار سعی کرد با عوض کردن جای سنگها چیزی دستگیرش شود اما همچنان در هر جایی که سنگ را قرار میداد سرد بود تا اینکه یک روز وسوسه شد تا از راز این سنگ آگاه شود.
تیشهای با خود برد و سنگ را به دو نیم کرد.
میان سنگ موجودی بسیار ریز مانند کرم زندگی میکرد.
رو به آسمان کرد و خداوند را در حالی که اشک صورتش را پوشانده بود شکر کرد
گفت:
#خدایا،.
#ای_مهربان،
تو که برای کرمی این چنین میاندیشی و به فکر آرامش او هستی
پس ببین برای من چه کردهای و من هیچگاه سنگ وجودم را نشکستم تا مهر تو را به خود ببینم.
#خدای_مهربانم
#حکایت
#خدایا
دل مرا ومارا بشکن وبعد بپذیر
🌹
@dastanayekhobanerozegar
#کانال
#داستانای_خوبان_روزگار
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
داستان ۴٨١
💎 #مادربزرگ_تعریف_میکرد:
نمک، سنگ بود.
برنجِ چلو را ساعتی با نمکسنگ می خواباندیم تا کمکم شوری بگیرد.
عکسِ یادگاریِ توی دوربین را هفتهای، ماهی به انتظار می نشستیم تا فیلم به آخر برسد و ظاهر شود.
قلک داشتیم؛
با سکهها حرف می زدیم تا حسابِ اندوخته دستمان بیاید.
هر روز سر می زدیم به پستخانه،
به جست و جویِ خط و خبری عاشقانه،
مگر که برسد.
«انتظار» معنا داشت.
دقایق «سرشار» بود.
هرچیز یک صبوری می خواست تاپیش بیاید.
زمانش برسد.
جا بیفتد.
قوام بیاید…
" #انتظار" #قدردانمان_ساخته_بود .
#صبوری_را_از_یاد_نبریم . . .
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
خدایا از تو میطلبیم که:
خودت مارو قدر دان وصبور بپرورون
به حق
#صلوات_برمحمدوآل_محمدص
@dastanayekhobanerozegar
#کانال
#داستانای_خوبان_روزگار
•✾📚 📚✾•