eitaa logo
کشکول صلوات بر محمدوآل محمدص
245 دنبال‌کننده
26هزار عکس
26.4هزار ویدیو
206 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم درشب #میلادحضرت_امام_حسن_عسگری_ع #پدرحضرت_صاحب_الزمان_عج #درسال_١۴٠١ این کانال درایتاراه اندازی می‌شود. #بیادشهیدبسیجی_علیرضا_فرج_زاده_وپدرمرحوممون_کربلایی_حاج_هوشنگ_فرج_زاده. که در ایام چهارمین سالگرد درگذشتش هستیم #صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
حال جسمی میرحسین موسوی مساعد است 🔹️به دنبال انتشار برخی اخبار ضد و‌ نقیض پیرامون وضعیت سلامت جسمانی میرحسین موسوی، پیگیری‌‌ها حکایت از آن دارد که وی برای چکاپ معمولی به یکی از مراکز درمانی مراجعه کرده است. مدیر یکی از مراکز درمانی تهران در گفت‌وگو با ایرنا: 🔹️میرحسین موسوی به دلیل مشکل مزمن گوش میانی خود در برخی اوقات دچار سرگیجه و عدم تعادل می‌شود که شب گذشته نیز با بروز مجدد این حالات برای معاینه به این مرکز درمانی مراجعه کرده است. 🔹️ آقای موسوی پیش از این نیز به این عارضه دچار بوده که شب گذشته نیز علائم آن مجددا ظهور کرده و تحت چکاب متداول قرار گرفته است. 🔹️البته شب گذشته خانواده نیز ایشان را در مراجعه به این مرکز درمانی همراهی می‌کردند. 🔹️در حال حاضر حال عمومی میرحسین موسوی مساعد است. ☫به جمع سربازان گمنام بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3617980416C11748e2114
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
هر کجا نامی از عشق است نشان من و توست... 🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastanayekhobanerozegar
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
محمدرضا فرج زاده: ٢ ♦️تاج رسول الله و فرشتگان پدرم ، هر وقت میخواست عمامه خود را بر سر بگذارد ، دو دستی آن را بر‌می داشت ، می بوسید و بر سر می گذاشت ، در وقت خواب هم آن را دو دستی از سر بر‌می داشت و می بوسید وکنار می گذاشت و می فرمود : حرمت عمامه واجب است ، عمامه تاج رسول الله( صل الِه علیه وآله) و فرشتگان است. محمد حسن قاضی فرزند سید علی قاضی ، ج ۱ ،ص ۱۱۷ 🌴 کانال 👇 ┅═✼🍃🌹🌷🌹🍃✼═┅ @dastanayekhobanerozegar نثار روح مرحوم آیت الله سید علی قاضی وشاگردانش قرائت و حمدو سوره
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
٢ ♦️تاج رسول الله و فرشتگان پدرم ، هر وقت میخواست عمامه خود را بر سر بگذارد ، دو دستی آن را بر‌می داشت ، می بوسید و بر سر می گذاشت ، در وقت خواب هم آن را دو دستی از سر بر‌می داشت و می بوسید وکنار می گذاشت و می فرمود : حرمت عمامه واجب است ، عمامه تاج رسول الله( صل الِه علیه وآله) و فرشتگان است. محمد حسن قاضی فرزند سید علی قاضی ، ج ۱ ،ص ۱۱۷ 🌴 کانال 👇 ┅═✼🍃🌹🌷🌹🍃✼═┅ @dastanayekhobanerozegar نثار روح مرحوم آیت الله سید علی قاضی وشاگردانش قرائت و حمدو سوره
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
٣ ❃ 🔥ــــطان ❃ روزی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شیطان را دید که خیلی ضعیف و لاغر شده است. حضرت از او پرسید: چرا به این روز افتادی؟ شیطان گفت: ای رسول خدا! از دست امت تو رنج می برم و در زحمت بسیار هستم. پیامبر فرمود: مگر امت من با تو چه کرده اند! شیطان گفت: ای رسول خدا! امت شما شش خصلت دارند که من طاقت دیدن و تحمل این خصائص را ندارم. ❶اول: هر وقت به هم می رسند سلام می کنند. ❷دوم: با هم مصافحه می کنند. ❸سوم: هر کاری را که می خواهند انجام دهند، ان شاءالله می گویند. ❹چهارم: از گناه استغفار می کنند. ❺پنجم: تا نام شما را می شنوند۵ صلوات می فرستند. ❻ششم: ابتدای هر کاری بسم الله الرحمن الرحیم گویند. ، ص۳۳ 🌺کانال 🌺 👇 . ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ خدایا ما وملت مارا از شر شیطان ویهودی های آنوسی و نفوذی ودشمنان نامرد وزبون جمهوری اسلامی محفوظ بدار بحق @dastanayekhobanerozegar
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
‌ تا مست نباشی نبری بار غم یار... 👤سعدی 🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastanayekhobanerozegar
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
آدم ‌هارو از شوخی هاشون بشناسین شوخی ها خیلی جدی‌ان...!! 🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastanayekhobanerozegar
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
...! بعضی از دلخوشی‌ها خیلی کوچیکه اما پر از عشقه! 🌸🌸🌸🌸🌸 @dastanayekhobanerozegar
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
💚💚💚💚💚💚💧💧 🌼🍃 یک بچه داشت، که از دنیا رفته بود. ابوایوب سر کار بود، زنش گفت : خوب حالا شوهرم بیاید من او را ناراحت بکنم، چه فایده دارد، بچه من مگر زنده میشود؟ شوهرش آمد جویای حال بچه شد، همسرش گفت خوب شد. بعد از خوردن شام و خوابیدن و خود را عرضه داشتن به شوهر و قبل از غسل کردن و نماز شب خواندن می خواست برود، گفت: یک سؤال از تو دارم: 🍃 اگر یک کسی چیزی پیش تو امانت گذاشته باشد، بعد بخواهد بگیرد، تو ندهی چگونه است؟ گفت: خیلی بد است، خیانت در امانت است ، امانت مردم را باید داد. 🍂 گفت: پروردگار عالم یک امانتی به تو داده بود و می خواست تا دیروز پیش تو باشد. 🌟 دیروز گرفت. برو مسجد نماز، رفقایت را بیاور بچه را دفن کنند. وقتی آمد مسجد، در تاریخ می نویسند، مهیا بود، یعنی از این زن خیلی خشنود بود. فرمودند: مبارک باد دیشب شما! (که در تاریخ می نویسند همان شب به یک پسری آبستن شد، که در کتابهای عرفانی آمده، این پسر از اولیاء الله شد.) 💫32 سال شب ها خواب نداشت. 32 سال روزها و شبها را به عبادت و روزه و خدمت به خلق خدا گذراند و آخر هم در جنگ صفین در رکاب ( علیه السلام ) شهید شد و نظیرش زیاد است. از کتاب 📚 آیت الله مظاهری ☘☘☘☘ خدایا ازنسل ما ولی خدا وشهید در راه خودت را بپروران به برکت ✾📚 @Dastanayekhobanerozegar 📚✾ ┅═✼🍃🌹🌷🌹🍃✼═┅
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
✨﷽✨ ✳️ ✍( ): هنگامی که (علیه السلام) وارد بصره شد عایشه نامه‌ای به زید بن صوحان نوشت: از عایشه دختر ابوبکر صدیق همسر پیغمبر(ص) به فرزند با اخلاص خود، زید بن صوحان، امّا بعد: تو در خانه‌ات بنشین و اطراف_علی_بن_ابی‌طالب_پراکنده_کن، باید آن‌چه را من دوست می‌دارم از تو به من برسد، همانا تو موثّق‌ترین مردم هستی نزد من. والسلام. در پاسخ به عایشه نوشت: از زید بن صوحان به عایشه دختر ابوبکر اما بعد: تو را به چیزی امر فرموده، و تو را به این امر کرده که در خانه‌‌‌ات بنشینی، و . نامه تو به من رسید، تو دستور داده‌ای که من برخلاف آن‌چه خدا امر فرموده عمل کنم، یعنی وظیفه‌ای که خدا برای تو مقرر کرده(در خانه نشستن)، من آن را به جا آورم، و وظیفه‌ای که خدا برای من مقرر کرده (جهاد)، تو به جا آوری!! (ای عایشه) فرمان تو اطاعت نمی‌شود، و نامه تو جواب ندارد. و السلام. از کتاب: 📚 ابن أبي الحديد: ج ٦، ص ٢٢٦ - ٢٢٧. ┅═✼🍃🌹🌷🌹🍃✼═┅ @dastanayekhobanerozegar
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
📌 🔹️ ، فرمانده تیپ هجومی (ع) در سوریه و یکی از فرماندهان توانمند ایرانی در جبهه دفاع از حرم بود. ◇ حاج عمار متولد نهم تیرماه ۱۳۶۴ و از فعالان بسیج دانشجویی و ستاد تدفین شهدای گمنام بود. 🔹️پس از شهادتش، حاج قاسم سلیمانی با کلماتی مقتدرانه او را این‎گونه توصیف کرد: رشادت‌ها و شجاعت‌های شهید عمار مانند همت بود. ◇ عمار مثل پسرم بود، همیشه برایش صدقه می‌گذاشتم و میگفتم مراقب خودتان باشید. ◇ شهید محمدخانی در عملیات محرم، در تاریخ ۱۶ آبان ۹۴ به درجه والای شهادت نائل شد. ◇ پس از تشییع در تهران در قطعه ۵۳ گلزار شهدای تهران، در جوار مزار ، به خاک سپرده شد. 🔹️ بخشی از وصیت نامه شهید محمدحسین محمد خانی: ! از این که به بنده ی حقیرت توفیق دادی که: در راهت گام بردارد ، . در این راه، دیدار خودت را هم نصیبم گردان! 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada 🔺️ لطفا کانال را با کلیک بر روی آدرس زیر پیگیری و به دوستان خود معرفی کنید: ┅═✼🍃🌹🌷🌹🍃✼═┅ @dastanayekhobanerozegar
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
٧ 🗣مردي کنار بيراهه اي ايستاده بود. ابليس را ديد که با انواع طنابها به دوش در گذر است. کنجکاو شد و پرسيد: ، اين طنابها براي چيست؟ 👹جواب داد: براي اسارت آدميزاد. طنابهاي نازک براي افراد ضعيف النفس و سست ايمان، طناب هاي کلفت هم براي آناني که دير وسوسه مي شوند. سپس از کيسه اي طناب هاي پاره شده را بيرون ريخت و گفت: اينها را هم انسان هاي با ايمان که راضي به رضاي خدايند و اعتماد به نفس داشتند، پاره کرده اند و اسارت را نپذيرفتند. 🗣مرد گفت: طناب من کدام است ؟ 👹ابليس گفت: اگر کمکم کني که اين ريسمان هاي پاره را گره زنم، خطاي تو را به حساب ديگران مي گذارم. مرد قبول کرد. 👹ابليس خنده کنان گفت: عجب، پس با اين ريسمان هاي پاره هم مي شود انسان هايي چون تو را به بندگي گرفت! •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• خدایا توفیق بده که اسیر شیطان نَشویم به برکت صلوات وسلام بر محمدوآل محمد ص ┅═✼🍃🌹🌷🌹🍃✼═┅ @dastanayekhobanerozegar
🔹 ✅ حضرت آیت‌اللّٰه بهجت قدس سره: 🌟برای تثبیت در دین و بودنِ بر صراط مستقیم، این دعا را در زمان غیبت، همه بخوانیم: 🔸«يا اللَّهُ يَا رَحْمَانُ يَا رَحِيمُ يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلَى دِينِك‏؛ ای خدا، ای رحمت‌گستر، ای مهربان، ای زیر و رو کننده دل‌ها، قلب مرا بر دینت استوار و ثابت بدار.» 🔹وقت خواندن این دعا همین روزها می‌باشد. اگر این روزها این دعا را نخوانیم پس کی می‌خواهیم بخوانیم؟!. 📚 کتاب حضرت حجت(عج)، ص٢٣۶ مجموعه بیانات آیت‌الله بهجت پیرامون حضرت ولی عصر(عج) ⭐ کانال آیت الله بهجت 👇 https://eitaa.com/joinchat/1560805625C87976a81f9
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
٨ 🔆# حکمت_خداوندی ✨ در بیان حکایتی می گوید: 🍃 ، درویشی را دید از برهنگی به ریگ اندر شده. 🍂گفت: ای موسی! دعا کن تا خدا عزوجل مرا کفافی دهد که از بی طاقتی به جان آمدم. موسی دعا کرد و برفت. پس از چند روز که از مناجات باز آمد، مرد را دید گرفتار و خلقی انبوه برو گرد آمده. 🍃 گفت: این چه حالت است؟ گفتند: خمر خورده و عربده کرده و کسی را کشته. اکنون به قصاص فرموده اند. ✨«وَلَوْ بَسَطَ اللّه ُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوَ فِی الاَْرْضِ؛ اگر خداوند درِ هر نوع روزی را بر بندگانش می گشود، در زمین ستم پیشه می کردند». (شورا:27) ✨✨ ، به اقرار کرد و از تجاسر خویش . ‎┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ •✾📚 ➠ 📚✾• خدایا بمن وما به برکت اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ @dastanayekhobanerozegar کانال
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
٩ 📚 داستان کوتاه 📚: 💌 🌕 شهید مدافع‌حرم 🎙راوے: ❤️سال۱۳۹۵ شهید جعفری مشتاق شد که به سوریه برود اما هرچه کرد نتوانست برود. شهید جعفری ایرانی و ساکن شهرستان باخرز خراسان رضوی بود. ما هم ساکن استان سمنان بودیم؛ به منزل ما آمد و گفت : که می‌خواهم به سوریه بروم، به پدر و مادرم بگوئید من سرکار هستم. 💛با وجود تلاش‌هایی که کرد اما نتوانست اعزام شود. سال۱۳۹۶ بالاخره موفق شد با فاطمیّون به سوریه برود و این اولین و آخرین اعزامش به سوریه بود. بچه‌ها را خیلی دوست داشت و هر وقت منزل ما بود بچه‌ها را روی سر و کولش می‌گذاشت. سال قبلِ شهادتش ازدواج کرده بود و حتی اولین فرزندش را هم ندید و رفت. شهید جعفری ۲۶ساله بود که به شهادت رسید. پسرمان نیز سه‌ماه پس از شهادتش به دنیا آمد. ‎┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ و دم آخر زندگیمون. به برکت •✾📚 📚✾• ┅═✼🍃🌹🌷🌹🍃✼═┅ @dastanayekhobanerozegar
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
٧٠ 🔴 🍃يكى پرسيد از: كه رستگارى چيست ؟ 🌱گفت : اندر آن كه طاعت خداى تعالى كنى و رياى مردمان نكنى 🌾و گفت : روز قيامت يكى را بياورند و گويند : چه طاعت دارى ؟ گويد : جان خود اندر راه حق تعالى فدا كرده ام تا اندر غزا مرا بكشتند ، 😞👈گويند : دروغ گويى براى آن كردى تا گويند : فلان مرد مردانه است ، بگيريد و وى را به دوزخ بريد . . ديگرى را بياورند و گويند : چه طاعت دارى ؟ گويد : هر چه داشتم به صدقه بدادم ، 😔👈گويد : دروغ گويى، براى آن بكردى تا بگويند : فلان مرد سخى است ، بگيريد وى را به دوزخ بريد . ديگرى را بياورند 🤔و گويند : چه طاعت دارى ؟ گويد : علم و قرآن بياموختم و رنج بسيار بردم ، 😞گويند : دروغگويى ، براى آن آموختى تا گويند : فلان مرد عالم است ، بگيريد وى را به دوزخ ببريد . ‎┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ خدایا رفتار وعمل مرا ومارا سالم وصالح بده خدایا مرا ومارا از دروغ دور کن به برکت •✾📚 ┅═✼🍃🌹🌷🌹🍃✼═┅ @dastanayekhobanerozegar 💐💐💐💐💐💐💐✨
😊😍😊😍😊😍😍😍😍 ٧١ 😘بوسیدن کودک چه فایده ای دارد؟ 😘فرزندانتان را زیاد ببوسید فرمودند: براى او حسنه مى نویسد 😘بوسیدن فرزند پرخاشگری او را کاهش میدهد 😘بوسیدن فرزند انرژی های اضافی او را تخلیه میکند 😘بوسیدن فرزند باعث میشود رابطه عاطفی و روانی بین فرزند و والدین تقویت شود 😘بوسیدن فرزند باعث میشود که کودک در کنار والدین احساس امنیت بیشتری بکند 😘بوسیدن فرزند اشتهای روانی و غذایی او را افزایش میدهد 😘بوسیدن فرزند یک نوع تن آرامی را برای او فراهم میکند 😘هنگام بوسیدن فرزند میتوان سفارش های لازم تربیتی و آموزشی را به او گوشزد کرد در این موقعیت همکاری کودک بالاست ✔️نکته آخر: 😘بچه هایتان را خیلی ببوسید مخصوص‍‍اً دست های آنها را دست هایشان را روی گونه تان بگذارید. چون دست مغز دوم و یک عضو کلیدی و بسیار مهم است ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ _نگهدار به حق بر محمدوآل محمدص @dastanayekhobanerozegar
هدایت شده از روشنگری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کتاب‌های کمک‌آموزشی ویژه ایران بعد از براندازی هم روانه بازار شد😂☝️ 🆘 @Roshangari_ir 🆘 rubika.ir/Roshangari_ir
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
٧٢ 🦋 ✨🍃یکی از بزرگان حکایت می‌کرد که شبی به خانه مردی خسیس از اهالی کوفه وارد شد. آن مرد کودکانی خردسال داشت. 🌟چون ایشان بخفتند و پاسی از شب بگذشت، آن مرد برمی‌خاست و هر ساعت کودکان خود را پهلو به پهلو می‌گرداند. چون صبح شد، ✨مهمان از او پرسید: دیشب دیدم که تو اطفال خود را پهلو به پهلو می‌گردانیدی، چه حکمتی در این کار بود؟ 🌟مرد گفت: کودکان من در آغاز شب طعام خورده و خوابیده بودند و چون بر پهلوی چپ خفته بودند، ترسیدم اگر همچنان تا صبح بخوابند، آنچه خورده باشند زود هضم شود و صبح زود گرسنه شوند. خواستم که آن غذا در معده ایشان باشد تا صبح زود با خواهش غذا مرا آزار ندهند. ‎┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ خدایا مارو از شر خست نسبت به همسر و فرزندان درپناه خودت بگیر به برکت @dastanayekhobanerozegar •✾📚 📚✾•
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
٧٣ 〽️ جوانی به حکیمی گفت: «وقتی همسرم را انتخاب کردم، در نظرم طوری بود که گویا خداوند مانندش را در دنیا نیافریده است. وقتی نامزد شدیم، بسیاری را دیدم که مثل او بودند. وقتی ازدواج کردیم، خیلی‌ها را از او زیباتر یافتم. چند سالی را که را با هم زندگی کردیم، دریافتم که همه زن‌ها از همسرم بهتراند.» ◇ حکیم گفت: «آیا دوست داری بدانی از همه این‌ها تلخ‌تر و ناگوارتر چیست؟» جوان گفت:. «آری.» ✿ حکیم گفت: «اگر با تمام زن‌های دنیا ازدواج کنی، احساس خواهی کرد که سگ‌های ولگرد محله شما از آن‌ها زیباترند.» جوان با تعجب پرسید: «چرا چنین سخنی می‌گویی؟» ❗️ حکیم گفت: «چون مشکل در همسر تو نیست. مشکل اینجا است که وقتی انسان قلبی طمع‌کار و چشمانی داشته باشد که از شرم خداوند خالی باشد، محال است که چشمانش را به جز خاک گور چیزی دیگر پر کند. آیا دوست داری دوباره همسرت زیباترین زن دنیا باشد؟» جوان گفت: «آری.» ❗️ حکیم گفت: « .» ‎┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ ┅═✼🍃🌷🌷🌷🍃✼═┅ خدایا چشمان مرا ومارا درپناه خوت بگیر به برکت @dastanayekhobanerozegar •✾📚 📚✾•
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
(ع) میفرمایند : ✨ صبر را بالش خود قرار بده... این تشبیه از آن رو ست که چون آرامش و قرار جسمی، با تکیه بر بالش است، در رسیدن به نیز، نیاز به تکیه‌گاهی چون دارد. 📚تحف العقول صفحه ۴۷۸ 🖌 مردی به (ع) عرض کرد:. مرا سفارشی بفرمایید . (ع) فرمود: می پذیری؟ گفت: آری فرمود: تکیه بر صبر کن و صبر را بالش خود قرار بده و به فقرا درآویز و شهوات را رها کن و مخالفت با هوای نفس نما و بدان که تو از دید خداوند مخفی نیستی، . از کتاب 📚بحارالانوار، ج ۷۵، ص۳۵۸ ‎┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ خدایا چشمان مرا ومارا درپناه خوت بگیر به برکت @dastanayekhobanerozegar •✾📚 📚✾•
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
٧۵ 🌹 ✨از (علیه السلام) روایت شده است که : در بنی اسرائیل قحطی شدید پی در پی اتفاق افتاد. زنی بیش از یک لقمه نان نداشت، آنرا در دهان گذاشت تا بخورد، فقیری فریاد زد ای کنیز خدا، وای از گرسنگی. 👈زن گفت :. در چنین زمان سختی، روا است. لقمه را از دهان بیرون آورد و به فقیر داد. 👈 ، فرزندی کوچک داشت که در صحرا هیزم جمع می‌کرد، گرگی رسید و طفل صغیر را با خود برداشت و برد، مادر به دنبال گرگ دوید. ، را مأمور نجات طفل فرمود. 🌹 پسربچه را از دهان گرگ گرفت و به سوی مادرش انداخت و به مادر گفت: ای کنیز خدا، از نجات فرزندت راضی شدی، 9_برابر_لقمه_ای. 📚منبع: ، صفحه 126 ‎┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ 👌°•°⇩⇩ داستان کوتاه ⇩⇩°•° •✾📚 📚✾• ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ خودت و و درپناه خوت بگیر به برکت @dastanayekhobanerozegar
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
٧۵ 🌹 ✨از (علیه السلام) روایت شده است که : در بنی اسرائیل قحطی شدید پی در پی اتفاق افتاد. زنی بیش از یک لقمه نان نداشت، آنرا در دهان گذاشت تا بخورد، فقیری فریاد زد ای کنیز خدا، وای از گرسنگی. 👈زن گفت :. در چنین زمان سختی، روا است. لقمه را از دهان بیرون آورد و به فقیر داد. 👈 ، فرزندی کوچک داشت که در صحرا هیزم جمع می‌کرد، گرگی رسید و طفل صغیر را با خود برداشت و برد، مادر به دنبال گرگ دوید. ، را مأمور نجات طفل فرمود. 🌹 پسربچه را از دهان گرگ گرفت و به سوی مادرش انداخت و به مادر گفت: ای کنیز خدا، از نجات فرزندت راضی شدی، 9_برابر_لقمه_ای. 📚منبع: ، صفحه 126 ‎┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ 👌°•°⇩⇩ داستان کوتاه ⇩⇩°•° •✾📚 📚✾• ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ خودت و و درپناه خوت بگیر به برکت @dastanayekhobanerozegar
٧۶ ❗️ یکی از می‌گوید: ▫️ زمانی برای خودسازی و تزکیه نفس چند ماهی به مشهد مقدّس مسافرت نمودم. روزی خدمت بهجت رسیدم. ایشان بدون اینکه سؤال کنم، فرمود: ⭕️ آقا خودسازی به این شکل فایده‌ای ندارد. بروید به اصفهان و مادرتان را خشنود کنید. ▫️ گفتم: نمی شود. و کمی با ایشان بحث کردم. ▫️ وقتی که از خدمتشان مرخص شدم در این فکر فرو رفتم که بنده در این مورد با ایشان اصلاً سخنی نگفته بودم، پس ایشان از کجا ‌دانست؟ سپس برگشتم و کردم. 📚 ، ص٢١٠ ‎┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ ┅═✼🍃🌸🌷🌸🍃✼═┅ خودت و و درپناه خوت بگیر به برکت @dastanayekhobanerozegar
٧٧ 🌹 آدم ها دو دســـــته اند: و غیرتی ها با معامله ڪردند قیمتی ها با خــــــــــدا.... ‎. ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ @dastanayekhobanerozegar
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
٧٨ اول شکر کن بعد بگو خدا بده ...! 🎙 خدا در دستیست که به یاری میگیری ! درقلبیست که شاد میکنی ! درلبخندیست که به لب مینشانی ! خدا درعطر خوش نانیست، که به دیگری میدهی ! درجشن و سروریست که برای دیگران بپا میکنی + آنجاست که عهد میبندی و عمل میکنی ! ، ، ، ..! ‎. ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @dastanayekhobanerozegar
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
٧٩ 🌺🌿پیرمرد محتضری که احساس می کرد مردنش نزدیک است، به پسرش گفت: مرا به حمام ببر. پسر، پدرش را به حمام برد. پدر تشنه اش شد. آب خواست. پسر قنداب خنکی سفارش داد برایش آوردند و آن را به آرامی در دهان پدر ریخت و پس از شست وشو پدر را به خانه برد.🌺🌿 پس از چندی پدر از دنیا رفت و روزگار گذشت و پسر هم به سن کهولت رسید روزی به پسرش گفت: فرزندم مرگ من نزدیک است مرا به حمام ببر و شست وشو بده. پسر نااهل بود و با غر و لند پدر را به حمام برد و کف حمام رهایش کرد و با خشونت به شستن پدر پرداخت. پیرمرد رفتار خود با پدرش را به یاد آورد. آهی کشید و به پسر گفت: پسرم تشنه هستم. پسر با تندی گفت: این جا آب کجا بود و طاس را از گنداب حمام پر کرد و به حلقوم پدر ریخت. پدر اشک از دیده اش سرازیر شد و گفت: من قنداب دادم، گنداب خوردم. تو که گنداب می دهی ببین چه می خوری؟🌺🌿 ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @dastanayekhobanerozegar
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
💐💐💐💐💐💐💐💐 ٨٠ چوپانی عادت داشت تا در یک مکان معین زیر یک درخت بنشیند و گله گوسفندان را برای چرا در اطراف آنجا نگه دارد. زیر درخت سه قطعه سنگ بود که چوپان همیشه از آنها برای آتش درست کردن استفاده می‌کرد و برای خود چای آماده می‌کرد. هر بار که او آتشی میان سنگ‌ها می‌افروخت متوجه می‌شد که: یکی از سنگ‌ها مادامی که آتش روشن است سرد است اما دلیل آن را نمی‌دانست. چند بار سعی کرد با عوض کردن جای سنگ‌ها چیزی دست‌گیرش شود اما همچنان در هر جایی که سنگ را قرار می‌داد سرد بود تا اینکه یک روز وسوسه شد تا از راز این سنگ آگاه شود. تیشه‌ای با خود برد و سنگ را به دو نیم کرد. میان سنگ موجودی بسیار ریز مانند کرم زندگی می‌کرد. رو به آسمان کرد و خداوند را در حالی که اشک صورتش را پوشانده بود شکر کرد گفت: ،. ، تو که برای کرمی این چنین می‌اندیشی و به فکر آرامش او هستی پس ببین برای من چه کرده‌ای و من هیچگاه سنگ وجودم را نشکستم تا مهر تو را به خود ببینم. دل مرا ومارا بشکن وبعد بپذیر 🌹 @dastanayekhobanerozegar
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
داستان ۴٨١ 💎 : نمک، سنگ بود. برنجِ چلو را ساعتی با نمک‌سنگ می خواباندیم تا کم‌کم شوری بگیرد. عکسِ یادگاریِ توی دوربین را هفته‌ای، ماهی به انتظار می نشستیم تا فیلم به آخر برسد و ظاهر شود. قلک داشتیم؛ با سکه‌ها حرف می زدیم تا حسابِ اندوخته دست‌مان بیاید. هر روز سر می زدیم به پست‌خانه، به جست و جویِ خط و خبری عاشقانه، مگر که برسد. «انتظار» معنا داشت. دقایق «سرشار» بود. هرچیز یک صبوری می خواست تاپیش بیاید. زمانش برسد. جا بیفتد. قوام بیاید… " " . . . . ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ خدایا از تو میطلبیم که: خودت مارو قدر دان وصبور بپرورون به حق @dastanayekhobanerozegar •✾📚 📚✾•
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
٨٢ 💎 پسر کوچکی در مزرعه ای دور دست زندگی می کرد هر روز صبح قبل از طلوع خورشید از خواب بر می خاست و تا شب به کارهای سخت روزانه مشغول بود. هم زمان با طلوع خورشید از نرده ها بالا می رفت تا کمی استراحت کند. در دور دست ها خانه ای با پنجره هایی طلایی همواره نظرش را جلب می کرد و با خود فکر می کرد چقدر زندگی در آن خانه با آن وسایل شیک و مدرنی که باید داشته باشد لذت بخش و عالی خواهد بود. با خود می گفت: اگر آنها قادرند پنجره های خود را از طلا بسازند پس سایر اسباب خانه حتما بسیار عالی خواهد بود بالاخره یک روز به آنجا می روم و از نزدیک آن را می بینم... یک روز پدر به پسرش گفت: به جای او کارها را انجام می دهد و او می تواند در خانه بماند. پسر هم که فرصت را مناسب دید غذایی برداشت و به طرف آن خانه و پنجره های طلایی رهسپار شد. راه بسیار طولانی تر از آن بود که تصورش را می کرد. بعد از ظهر بود که به آن جا رسید و با نزدیک شدن به خانه متوجه شد که از پنجره های طلایی خبری نیست و در عوض خانه ای رنگ و رو رفته و با نرده های شکسته دید. به سمت در قدیمی رفت و آن را به صدا در آورد. پسر بچه ای هم سن خودش در را گشود. سوال کرد که آیا او خانه پنجره طلایی را دیده است یا خیر؟ پسرک پاسخ مثبت داد و او را به سمت ایوان برد. در حالی که آنجا می نشستند نگاهی به عقب انداختند و در انتهای همان مسیری که طی کرده بود و هم زمان با غروب آفتاب، خانه خودشان را دید که با پنجره های طلایی می درخشید. ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @dastanayekhobanerozegar •✾📚 📚✾•