🌺🌺✨﷽✨🌺🌺
#داستان۶٨٨
#پندانه
✅ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﭘﻠﯽ ﻋﺒﻮﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺑﻪ ﺩﺍﺧﻞ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺧﺮﻭﺷﺎﻥ ﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺪ …
ﻫﻤﻪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻧﺪ ﺗﺎ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﮐﻤﮏ ﺭﺳﺎﻧﻨﺪ …
ﻭﻟﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﺷﺪﺕ ﺁﺏ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺯﻳﺎﺩ ﺍﺳﺖ، ﮐﻪ ﻧﻤﯽ ﺷﻪ ﺑﺮﺍﺷﻮﻥ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﺮﺩ …
✍ﺑﻪ ﺁﻥ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﻧﺠﺎﺗﺘﻮﻥ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﻩ !
ﻭ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺯﻭﺩﯼ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﻣﺮﺩ !!!
ﺩﺭ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺁﻥ ﺩﻭ ﻣﺮﺩ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﺎﺩﯾﺪﻩ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﮐﻮﺷﯿﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﻴﺎﻳﻨﺪﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ ﺩﺍﺋﻤﺎ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ:
ﺗﻼﺵ ﺗﻮﻥ ﺑﯽ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﻫﺴﺖ ﻭ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﻣﺮﺩ !!!
ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﺗﻼﺵ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺟﺮﻳﺎﻥ ﺁﺏ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﺩ .
🔹ﺍﻣﺎ ﺷﺨﺺ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺑﺎ ﺣﺪﺍﮐﺜﺮ ﺗﻮﺍﻧﺶ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪﻥ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺗﻼﺵ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ .…
ﺑﻴﺮﻭﻧﯽ ﻫﺎ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﺯﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺗﻼﺷﺖ ﺑﯽ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﻫﺴﺖ …
ﺍﻣﺎ ﺍﻭ ﺑﺎ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﺗﻼﺵ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺎﻻ ﺧﺮﻩ ﺍﺯ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺧﺮﻭﺷﺎﻥ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪ .
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪ، ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﻧﺎ ﺷﻨﻮﺍﺳﺖ .
🔺دﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﺍﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﻣﺪﺕ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺗﺸﻮﯾﻖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ !
ﻧﺎﺷﻨﻮﺍ ﺑﺎﺵ ﻭﻗﺘﻰ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﻣﺤﺎﻝ ﺑﻮﺩﻥ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﻳﺖ ﻣﻴﮕﻮﻳﻨﺪ
🔅 #امام_علی_علیه_السلام فرمود:
#ناامیدی،
#صاحب_خود_را_میکشد.
🌿🔶🌺🔶🌸🌿
#کانال_کشکول👇👇👇
#صلوات_بر_محمدوآل_محمدص
💐 @kashkoolesalavat
💐 @kashkoolesalavat
خدایا مارا از امیدواران قرار بده
در پسِ کدام آه بلند
به گِل نشسته ای
که تمام جاده ها بی سر انجام است و
تمام آبها بیکران
در این هلهله زائران مست
پناه بر اولین ناخدای هوشیار
جان به راه میدهم تا
به تو رساندم
#امیرعلی_قربانی
#کانال_کشکول👇👇👇
#صلوات_بر_محمدوآل_محمدص
💐 @kashkoolesalavat
💐 @kashkoolesalavat
🌸💐🌸🌼🌸🌼🌸💐🌸
15.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌍 یک برادر محترم چند شغله خسته را امام جماعت بگذاریم، چگونه میخواهیم محیط به این بزرگی را حفظ کند؟
🎙 شهید حاج قاسم سلیمانی فرمانده سابق نیروی قدس در مراسم پانزدهمین اجلاس روز جهانی مسجد: بی حجاب و با حجاب و چپ و راست و اصلاح طلب و اصولگرا همه مردم ما هستند همه بچه های ما هستند.
🔹 آیا در خانواده شما همه متدین هستند همه مثل هم هستند؟ همه نماز شب خوان هستند؟ ابدا. هر کس ادعا بکند الکی است. متفاوت هستند. پدر چه کار می کند؟ پدر اداره می کند پدر جذب می کند یک را با محبت یکی را با چیز دیگری یکی را با تشر. به یک نوعی آنها را در درون خانواده جذب کرده و حرمت خانواده را حفظ می کند. جامعه ما خانواده ماست.
🔹 اینکه بچه حزب اللهی ها فقط جمع خودشان، من و آدم های خودم. من و رفقای خودم. من و مریدهای خودم. مداح هستم با مریدهای خودم. اینکه نمی شود انقلاب و جمهوری اسلامی را حفظ کردن. اینکه نمی شود اثرگذاری بر جامعه کردن. فرهنگی که پس می رویم سیاسی هم که تصور دیگری داریم. پس کجا را می خواهیم حفظ کنیم؟
#لبیک_یا_خامنه_ای
﹏﹏⃟🌻﹏﹏
📮 انتشارحداکثری با شما
♨️اینجا همه چیز مهم است👇
🌐کانال بین المللی طلایه داران بدون مرز
╭┅┈┈┈┈ 𑁍◃┈┈┈╼┅╮
𑁍▹ @Talayedaran14◃𑁍
╰┅╾┈┈┈ 𑁍◃┈┈┈┈┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی که خبر فوت پله رو شنیدم یاد این ویدئوی فردوسی پور و مرحوم نوذری افتادم
روح هردوشون شاد🥀
@AkhbareFori
#کانال_کشکول👇👇👇
#صلوات_بر_محمدوآل_محمدص
💐 @kashkoolesalavat
💐 @kashkoolesalavat
هدایت شده از خبر فوری
8.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ناصریا؛ همچنان زنده در دنیای موسیقی
🔹امروز سالگرد تولد ناصر عبداللهی، هنرمند فقید ایران است.
🔹در این ویدیو به کارنامه هنری او پرداختهایم، خوانندهای که با ناصریا تاریخی شد.
#ویدیو_کامنت
@TV_Fori
📎🔹 چهل و چهارمین سالگرد شهادت استاد نجاتاللهي
تصويري از روزهاي توفاني انقلاب
🔸 دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان
«استاد نجاتاللهي» نام يكي از خيابانهاي معروف و پررفت و آمد امروز تهران است. خياباني كه پيش از آن «ويلا» نام داشت و هنوز برخي آن را به همان اسم هم ميشناسند. اما بسیاری با آدرس «استاد نجاتاللهي» به اين خيابان ميرسند. آنها كه به هر نحو با ادارات سازمان سنجش و وزارت علوم سر و كار داشته يا قصد مراجعه به دفتر مركزي سازمان انتقال خون را دارند يا علاقهمند به خريد صنايع دستي هستند و يا براي تهيه بليطهاي هواپیمایی، گذرشان به آژانسهاي متعدد اين خيابان افتاده و يا...
اما چرا نام خيابان «ويلا» به «استاد نجاتاللهي» تغيير كرد و اصلا استاد نجاتاللهي چه كسي بود؟ شايد بسياري از جوانان امروز و حتي ديروز از هويت «استاد نجاتاللهي» بيخبر باشند، به همين علت به چهل و چهار سال قبل باز ميگرديم:
سهشنبه 5 دي ماه 1357
تجمع و تظاهرات در خيابان ويلاي شمالي بيشتر از روزهاي قبل خصوصا مقابل ساختمان اصلي وزارت علوم و آموزش عالي شكل گرفته است. چرا كه عدهاي از استادان دانشگاه در يكي از طبقات اين وزارتخانه در اعتراض به بسته ماندن درهاي دانشگاه، تحصن كرده بودند. آنها ضمن صدور بیانیهای به محاصره نظامی دانشگاهها و بستن آنها بر روی دانشجویان، کارکنان و استادان و همچنین نسبت به سکوت مدیریت فرمایشی و انتصابی دانشگاه در برابر اعمال ضد مردمی رژیم شاه و همکاری با آن اعتراض کرده و اعلام نمودند تا بازگشایی کامل دانشگاه به حضور خود در این محل ادامه میدهند.1
تقريبا از اوايل بامداد، انبوه جوانان دانشجو و دانشآموز، درحوالي وزارت علوم تجمع كرده و به شعار دادن مشغول بودند و حمايت خود را از استادان متحصن اعلام مينمودند. بعدازظهر بود كه يكي از استادان براي پاسخگويي به ابراز احساسات و شعارهاي بيوقفه تظاهركنندگان به روي بالكن ساختمان وزارت علوم آمد كه ناگهان صداي گلولهاي در فضا پیچید... و استاد مذكور در خون خویش غوطهور شد.
گلوله كه از بالا به طرف وي شلیك شده بود، سينهاش را شكافت و از لگن خاصره وی خارج گرديد. او استاد كامران نجاتاللهي بود. همكاران پزشكش فورا براي نجات وي به تلاش افتادند و به بيمارستان «بهآور» منتقلش کردند، اما كوششها بيثمر ماند و استاد جوان كه فقط 24 سال داشت، به شهادت رسید. 2
اساتيد متحصن، فاجعه فوق را تصادفي ندانستند و شليك گلوله مرگباري كه كامران نجاتاللهي را به خونش غلتاند، عادي نپنداشتند. بلكه آن را يك «ترور سياسي» قلمداد كردند كه با برنامهريزي قبلي انجام گرفته بود.
براساس اسنادی که بعد از پیروزی انقلاب انتشار یافت، مشخص شد که کامران نجاتاللهی، افسر وظیفه ارتش بود که به دلیل دانش و تخصصش، دوران سربازی خود را در مراکز آموزش عالی میگذراند...
ادامه مطلب👇
https://kayhan.ir/fa/news/256615
🔻نشانی ما در پیامرسانهای سروش، آیگپ، ایتا
@kayhannewspaper
🌸🌺💐💐💐💐
#داستان۶٨٩
#شطرنج_ودانه_ی_گندم
در افسانه ها آمده است که :
#مخترع_شطرنج،
بازی اختراعی خود را نزد حاکم منطقه برد و حاکم اختراع هوشمندانه ی وی را بسیار پسندید، تا آن حد که به او اجازه داد تا هرچه به عنوان پاداش می خواهد، طلب کند.
مخترع کم توقع! نیز خطاب به حاکم گفت:
«پاداش زیادی نمی خواهم قربان! دستور فرمایید یک دانه ی گندم در خانه ی اول صفحه ی شطرنج قرار دهند،
دو برابر آن را در خانه ی دوم قرار دهند (یعنی فقط دو دانه ی گندم)، دو برابر آن را در خانه ی بعدی و همین طور الی آخر... .»
حاکم با تعجب به او گفت:
«فقط همین!
می توانستی چیزی بخواهی که ارزشش خیلی بیشتر باشد.»
مخترع با فروتنی ابراز داشت: «متشکرم قربان،
همین از سرمان هم زیاد است!»
حاکم با اشاره ی انگشت،
محاسبان دربار را فراخواند و امر کرد:
«انچه این جوان خواسته است را محاسبه کنید و سریعا به او بدهید.»
محاسبان دربار هم تعظیم بلند بالایی کردند و عقب عقب در همان حالت تعظیم از درب بارگاه خارج شدند.
یک روز گذشت،
یک روز دیگر هم گذشت و خبری از محاسبان نشد.
حاکم برآشفت و دنبال آنها فرستاد. پس از شرفیابی!
با عصبانیت بر سر آها فریاد زد:
«کدام گوری رفتید؟!
حیف نانی که به شماها می دهم!
محاسبه ی یک چیز به این سادگی مگر چقدر وقت می خواهد؟»
یکی از محاسبان در حالیکه سرش را از شرم پایین افکنده بود، چند قدمی جلو آمد و
گفت:
«قربانتان گردم!
نمی دانیم چطور شده است،
مثل اینکه معجزه ای در این محاسبه نهفته است.
آن طور که ما حساب کرده ایم، تمام گندم های موجود در تمام انبارهای پادشاهی حتی کفاف پرداخت اندکی از این درخواست را هم نمی کند.»
و پادشاه هاج و واج مانده بود، به خیالش محاسبان دیوانه شده بودند!
طبق محاسبه ای که امروز انجام گرفته است،
برای به دست آوردن این تعداد گندم باید کل مساحت کره ی زمین، 6 بار زیر کشت گندم برود!
#کانال_کشکول👇👇👇
#صلوات_بر_محمدوآل_محمدص
💐 @kashkoolesalavat
💐 @kashkoolesalavat
😊😊😊😊😊😊😊😊
#داستان۶٩٠
#کاسه_ی_فروشی
#عتیقه_فروشی در روستایی به منزل #رعیتی_ساده، وارد شد.
دید کاسهای نفیس و قدیمی دارد که در گوشهای افتاده و گربهای در آن آب میخورد.
فکر کرد؛
اگر قیمت کاسه را بپرسد،
رعیت ملتفت مطلب میشود و قیمت گرانی بر آن مینهد.
برای همین گفت:
«عمو جان!
چه گربهی قشنگی داری!
آیا حاضری آن را به من به فروشی؟»
رعیت گفت:
«چند میخری؟»
مرد گفت:
«یک دلار».
رعیت گربه را گرفت و به دست عتیقه فروش داد و گفت:
«خیرش را ببینی».
عتیقه فروش پیش از خروج از خانه با خونسردی گفت:
«عمو جان!
این گربه ممکن است در راه تشنهاش شود، بهتر است کاسهی آب را هم به من به فروشی»
رعیت گفت:
«قربان!
من به این وسیله تا به حال پانزده گربه فروختهام.
#کاسه_فروشی_نیست.»
.#کانال_کشکول👇👇👇
#صلوات_بر_محمدوآل_محمدص
💐 @kashkoolesalavat
💐 @kashkoolesalavat
💐🌺💐🌺💐🌸💐🌺💐🌺
#داستان۶٩١
نجار پیری خود را برای بازنشسته شدن آماده میکرد .
یک روز او با صاحب کارخود موضوع را درمیان گذاشت .
پس از روزهای طولانی و کار کردن و زحمت کشیدن ، حالا او به استراحت نیاز داشت وبرای پیدا کردن زمان این استراحت میخواست تا او را از کار بازنشسته کنند .
صاحب کار او بسیار ناراحت شد و سعی کرد او را منصرف کند،
اما نجار بر حرفش و تصمیمی که گرفته بود پافشاری کرد .
سرانجام صاحب کار درحالی که با تأسف با این درخواست موافقت میکرد ،
از او خواست تا به عنوان آخرین کار ، ساخت خانه ای را به عهده بگیرد
نجار در حالت #رودربایستی ، پذیرفت درحالیکه دلش چندان به این کار راضی نبود.
پذیرفتن ساخت این خانه برخلاف میل باطنی او صورت گرفته بود . برای همین به سرعت مواد اولیه نامرغوبی تهیه کرد و به سرعت و بی دقتی ،
به ساختن خانه مشغول شد وبه زودی و به خاطر رسیدن به استراحت ، کار را تمام کرد .
او صاحب کار را از اتمام کار باخبر کرد .
صاحب کار برای دریافت کلید این آخرین کار به آنجا آمد .
زمان تحویل کلید ، صاحب کار آن را به نجار بازگرداند و
گفت:
این خانه هدیه ایست از طرف من به تو به خاطر سالهای همکاری!
نجار ،
یکه خورد و بسیار شرمنده شد .
در واقع اگر او میدانست که خودش قرار است در این خانه ساکن شود ، لوازم و مصالح بهتری برای ساخت آن بکار می برد و تمام مهارتی که در کار داشت برای ساخت آن بکار می برد .
یعنی کار را به صورت دیگری پیش میبرد .
.#کانال_کشکول👇👇👇
#صلوات_بر_محمدوآل_محمدص
💐 @kashkoolesalavat
💐 @kashkoolesalavat