eitaa logo
کشکول صلوات بر محمدوآل محمدص
246 دنبال‌کننده
26.1هزار عکس
26.5هزار ویدیو
206 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم درشب #میلادحضرت_امام_حسن_عسگری_ع #پدرحضرت_صاحب_الزمان_عج #درسال_١۴٠١ این کانال درایتاراه اندازی می‌شود. #بیادشهیدبسیجی_علیرضا_فرج_زاده_وپدرمرحوممون_کربلایی_حاج_هوشنگ_فرج_زاده. که در ایام چهارمین سالگرد درگذشتش هستیم #صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
*┅═✧❁﷽❁✧═┅* ٣٠٧ 🌸خاطرهٔ بسیار زیبایِ امـر به معــروف و نهـی از منڪر، توسط یکی از خادمان حـرم امام رضـا علیـه السـلام در تاریخ (۹ آذر ۱۴۰۱) 🌱سوار اتوبوس شدم و دیدم یک دختر خانم خوش صورت و خوشگل نشسته و شالش روی شونه هاشه، آروم رفتم کنارش نشستم بعد از چند دقیقه گفتم دختر خوشگلم شالت افتاده پایین ها!!! ‌‌➖دختر خیلی سرد گفت: میدونم😑 ➕گفتم: خب نمیخوای درستش کنی؟ ➖فورا گفت: نه❗️ ➕گفتم خب موهاتو، گردنتو داره نامحرم میبینه، نگاه کن اون ‏پسرای جوان، چشماشون رو از تو برنمیدارن، دارن از نگاه کردن به تو لذت میبرن😔 ✖️هم تو و هم اونها دارین گناه میکنین فدات شـم‼️ هنوز نزدیک حرم امام رضاییم ها‼️😟 دختر برگشت به من نگاه کرد، منتظر بودم هرلحظه شروع کنه به فحاشی و دعوا، اما یهو زد زیر گریه😭 سرشو گذاشت رو شونم و با گریه گفت: آخه شما ‏چی میدونید از زندگی من؟! صبح تا شب دوشیفت مثل سگ کار میکنم، نمیتونم زندگی کنم، پدرو مادرم هر دو تا مریضن، پدرم نمیتونه کار کنه و خرج خونه و درمان اونا افتاده گردن من بدبخت! نه خواهر دارم، نه برادر، دیگه نمیتونم بریدم...😭 ۲۱ سالمه ولی مثل ۵۰ ساله ها شدم! ➕‏به دختر گفتم: عزیزم تو سختی های زندگی به خدا توکل کن، برو پیش (ع) بگو به خاطر تو حجابمو درست میکنم، تو هم این خواسته‌ی منو برآورده کن. ➖دختر گفت: به خدا روم نمیشه چند ساله حرم نرفتم. همون لحظه یک خانم مانتویی متشخص و موجه سوار اتوبوس شد و روبروی ما نشست. دختر گفت: همون اطراف حرم ‏دو جا فروشندگی میکنم، ولی آخر ماه کلا پنج شش میلیون بیشتر دستمو نمیگیره، واقعاً خسته شدم. گفتم با (ع) معامله میکنی یانه؟ با چشمای پر از اشک گفت: آره، همینجا جلوی شما به (ع) قول میدم حجابمو درست کنم، ایشون هم به زندگیم سامان بده، الانم میشه شما شالمو برام ببندین؟ منم مشغول بستن ‏شال شدم🙂 که یک دختر خانم محجبه همسن خودش اومد جلو و یک گیره ی خوشگل بهش داد و گفت: اینم هدیه ی من به شما به خاطر محجبه شدنت 😚 شالو که بستم، گفت: میشه یک عکس ازم بگیری ببینم چطور شدم؟ ازش عکس گرفتم همونطور که نگاه میکرد اون خانم مانتویی گفت: دختر گلم اسمت چیه؟ دختر گفت عاطفه گفت: عاطفه جان من پزشکم و منشی مطبم حامله است و دیگه نمیخواد بیاد سرکار، دنبال یک منشی خوبی مثل خودت میگردم با من کار میکنی؟ دختر همونطور که چشماش پر از ذوق و خوشحالی بود گفت: ولی من که بلد نیستم خانم گفت: اشکال نداره یاد میگیری، حقوقتم از ۸ تومان شروع میشه، کار که یاد گرفتی ‏تا ۱۰ تومان هم زیاد میشه قبول؟ دختر همونطور که بی اختیار میخندید گفت: قبول😃 برگشت سمت من و محکم بغلم کرد و گفت : (ع) 🤲🏻🤲🏻 همه خانم های داخل اتوبوس درحال تماشای اون بودن و خوشحال... من یک کیسه پلاستیکی دستم بود، دادم بهش، گفت: این چیه؟ گفتم این ، ‏من خادمم و این ناهار امروزم بود، هر هفته میبرم با پسرم و آقامون میخوریم، این هفته روزی شما بود. دوباره زد زیر گریه، ولی از خوشحالی بود، نمیدونست چی بگه، فقط تشکر میکرد.. منکه رسیدم به مقصد و باید پیاده میشدم به سرعت گوشیش رو بیرون آورد و گفت: میشه یک سلفی با هم بگیریم؟ عکس گرفتیم و ‏شماره منو گرفت و پیاده شدم... 💥الحمدلله شکر💥 🤲🏻 ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ @dastanayekhobanerozegar و دیگر شهدای انقلاب اسلامی
٧۵ 🌹 ✨از (علیه السلام) روایت شده است که : در بنی اسرائیل قحطی شدید پی در پی اتفاق افتاد. زنی بیش از یک لقمه نان نداشت، آنرا در دهان گذاشت تا بخورد، فقیری فریاد زد ای کنیز خدا، وای از گرسنگی. 👈زن گفت :. در چنین زمان سختی، روا است. لقمه را از دهان بیرون آورد و به فقیر داد. 👈 ، فرزندی کوچک داشت که در صحرا هیزم جمع می‌کرد، گرگی رسید و طفل صغیر را با خود برداشت و برد، مادر به دنبال گرگ دوید. ، را مأمور نجات طفل فرمود. 🌹 پسربچه را از دهان گرگ گرفت و به سوی مادرش انداخت و به مادر گفت: ای کنیز خدا، از نجات فرزندت راضی شدی، 9_برابر_لقمه_ای. 📚منبع: ، صفحه 126 ‎┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ 👌°•°⇩⇩ داستان کوتاه ⇩⇩°•° •✾📚 📚✾• ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ خودت و و درپناه خوت بگیر به برکت @dastanayekhobanerozegar
٧۵ 🌹 ✨از (علیه السلام) روایت شده است که : در بنی اسرائیل قحطی شدید پی در پی اتفاق افتاد. زنی بیش از یک لقمه نان نداشت، آنرا در دهان گذاشت تا بخورد، فقیری فریاد زد ای کنیز خدا، وای از گرسنگی. 👈زن گفت :. در چنین زمان سختی، روا است. لقمه را از دهان بیرون آورد و به فقیر داد. 👈 ، فرزندی کوچک داشت که در صحرا هیزم جمع می‌کرد، گرگی رسید و طفل صغیر را با خود برداشت و برد، مادر به دنبال گرگ دوید. ، را مأمور نجات طفل فرمود. 🌹 پسربچه را از دهان گرگ گرفت و به سوی مادرش انداخت و به مادر گفت: ای کنیز خدا، از نجات فرزندت راضی شدی، 9_برابر_لقمه_ای. 📚منبع: ، صفحه 126 ‎┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ 👌°•°⇩⇩ داستان کوتاه ⇩⇩°•° •✾📚 📚✾• ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ خودت و و درپناه خوت بگیر به برکت @dastanayekhobanerozegar
🌸از (صلّی الله علیه و آله و سلّم) روایت شده: و اما  ریا کار چهار نشانه دارد: 1- هنگامی که کسی نزد اوست به عبادت خدا حریص است 2- در تنهایی تنبل وبی حال است . 3- در همه ی امورش به دنبال ستایش دیگران است 4- با تمامی توان در نیکوکارکردن ظاهرش می کوشد. 📚منبع : ، چاپ جامعه مدرسین، ص٢٢ 🌸از (علیه السّلام) روایت شده: کسی که کار خوبش را مخفیانه (و به دور از ریا) انجام دهد، هفتاد برابر پاداش می گیرد. 📚منبع: ،ج1،ص264 ✳️ 👇👇👇 💐 @kashkoolesalavat 💐 @kashkoolesalavat
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 📚 ٧۴۶ در فوائدالرضويه نقل ميكنند كه: كاروانی از سرخس مشهد اومدند پابوس امام رضا(علیه السلام )، سرخس اون نقطه صفر مرزی است، یه مرد نابینایی تو اونها بود،اسمش حیدر قلی بود. اومدند امام رو زیارت كردند، از مشهد خارج شدند دارند برمیگردند سرخس، حالا به اندازه یه روز راه دور شده بودند شب جوونها گفتند بریم یه ذره سر به سر این حیدر قلی بذاریم، خسته ایم، بخندیم صفا كنیم كاغذهای تمیز و نو گرفتند جلوشون هی تكون میدادند، اینها صدا میداد، بعد به هم میگفتند، تو از این برگه ها گرفتی؟ یكی میگفت: بله حضرت مرحمت كردند فلانی تو هم گرفتی؟ گفت: آره منم یه دونه گرفتم، حیدر قلی یه مرتبه گفت: چی گرفتید؟ گفتند مگه تو نداری؟ گفت: نه من اصلاً روحم خبر نداره! گفتند: تو يکى ازصحن ها برگ سبز میداد دست مردم، گفت: چیه این برگ سبزها، گفتند: امان از آتش جهنم، ما این رو میذاریم تو كفن مون، قیامت دیگه نمیسوزیم، جهنم نمیریم چون از گرفتیم، تا این رو گفتند، این پیرمرد یه دفعه دلش شكست، (دل كه بشكند عرش خدا ميشنود) با خودش گفت: از تو توقع نداشتم، بین كور و بینا فرق بذاری، حتماً من فقیر بودم، كور بودم از قلم افتادم، به من اعتنا نشده دیدن بلند شد راه افتاد طرف مشهد، گفت: به خودش قسم تا امان نامه نگیرم سرخس نمیآم، باید بگیرم، گفتند: آقا ما شوخی كردیم، ما هم نداریم، هرچه كردند، دیدند آروم نمیگیرد، خیال میكرد كه اونها الكی میگند كه این برنگرده مشهد، جلوش رو نتونستند بگیرند میگه: هنوز یه ساعت نشده بود دیدند حیدر قلی داره بر میگرده، یه برگ سبزم دستشه، نگاه كردند دیدند نوشته: « ، » گفتند: این همه راه رو تو چه جوری یه ساعته رفتی، گفت: چند قدم رفتم، دیدم یه آقایی اومد، گفت: نمیخواد زحمت بكشی، من برات برگ امان نامه آوردم، بگیر برو.... . 👇👇👇 💐 @kashkoolesalavat 💐 @kashkoolesalavat
📚 ٧٨٠ 🌟 💫روز ولادت آقا (صلوات الله علیه) بود و رمز ما (علیه السلام). محل کارمان هم طلائیه بود. اولین شهید کشف شد. شهید « »، گردان (صلوات الله علیه)، گروهان حبیب و از بچه های کاشان. گفتیم اگر شهید بعدی هم اسمش بود، این جا گوشه ای از حرم (علیه السلام) است. رفتم پشت بیل و زمین را کندم که بچه ها پریدند داخل چاله. خیلی عجیب بود. یک دست شهید از مچ قطع شده که داخلی مشتش، جیره های شب عملیات (پسته و ...) مانده بود. آب زلالی هم از حفره خاکریز بیرون می ریخت. گفتیم آب از قمقمه ای است که کنار پیکر شهید است؛ اما قمقمه خشک خشک بود. 🌟 با پیدا شدن پیکر، آب قطع شد. وقتی پلاک شهید را استعلام کردیم، دیگر دنبال آب نبودیم، جواب را گرفتیم. شهید « » گردان (صلوات الله علیه)، گروهان حبیب که او هم بچه کاشان بود. ✾📚 👇👇👇 💐 @kashkoolesalavat 💐 @kashkoolesalavat 📚✾
📚 ١١٩٣ ماجرای برخورد مأمون الرشید با امام جواد علیه السلام در کودکی محمّد بن طلحه نقل می‌کند که: یک سال پس از شهادت امام رضا(ع)، مأمون به بغداد آمده بود. روزى به شکار رفت، در مسیر رفتن، امام جواد(ع) همراه کودکان مشغول بازی بود و در آن زمان حدود یازده سال داشت. مأمون که رسید، بچه‌ها فرار کردند ولى امام جواد(ع) ایستاد و از جاى خود تکان نخورد. خلیفه نزدیک شد، نگاهی به سیماى ایشان کرده و خداوند اثری بر دل مأمون گذاشت که همان‌جا ایستاد و گفت : چه شد که تو با بچه‌ها فرار نکردى؟ امام جواد(ع) فرمود: راه تنگ نبود تا من با کنار رفتن خود آن‌را وسیع کنم؛ کار بدى نیز نکرده بودم که بترسم. همچنین به شما خوش‌گمان بودم و می‌دانستم که شما کسى را که گناهى نکرده، اذیت نمی‌کنید و به همین جهت ایستادم» مأمون از سخنان آن‌حضرت خرسند شده گفت: اسم شما چیست؟ حضرت فرمود: «محمّد». پرسید پسر کیستى؟ فرمود: «پسر ». مأمون به یاد (ع) افتاد و تقاضاى رحمت و مغفرت براى آن بزرگوار کرد و دستی بر صورت امام کشید. [سپس مأمون به راه خود ادامه داده و رفت] مأمون چند بازشکارى به همراه داشت. از شهر که دور شد یکى از بازها را براى صید درّاجى به پرواز در آورد. مدتى از نظر پنهان شد آن‌گاه از آسمان فرود آمد در منقار خود ماهى کوچکى داشت که هنوز زنده بود، خلیفه از دیدن ماهى به منقار باز، تعجب کرد. آن ماهى را در دست گرفت و از همان راهى که رفته بود به منزل برگشت. به همان محل که رسید بچه‌ها را در حال بازی دید. آنها از دیدن مأمون متفرق شدند ولى امام جواد(ع) در همان‌جا ایستاد. خلیفه به امام نزدیک شده گفت: محمّد! امام: «بلى». مأمون: در دست من چیست؟ خداوند به امام(ع) الهام نموده و ایشان در جواب گفت: «خداوند با اراده خود در دریاى بیکران قدرت خویش ماهی‌هاى کوچکى آفریده که به‌وسیله باز شکارى پادشاهان و خلفا صید شوند و این‌گونه اولاد پیامبر را آزمایش ‌کنند!». مأمون از شنیدن جواب ایشان بسیار در شگفت شد با دقت تمام در چهره آن‌جناب خیره شده و گفت:. تو به راستی فرزند حضرت رضا(ع) هستى و سپس مهربانى بیشترى نسبت به ایشان نمود. ــــــــــــــــ 💠 💠💠 کانال 👇👇👇👇 @kashkooleayevahadis 🌿🍀🌿🌿🌿🌿🍀🌿 👇👇👇 👇👇👇 💐 @kashkoolesalavat 💐 @kashkoolesalavat 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 https://eitaa.com/joinchat/229900502Cd65c126daa 👆👆👆👆👆
❓چرا (ع) را «ثامن الحجج» یعنی «هشتمین حجت خدا» می نامند در حالیکه نامیدن با الفاظی مشابه آن، برای سایر ائمه مرسوم نیست؟؟ 🤔 و هیچ امامی ، لقبی با عنوان چندمین امام بودن ندارد ؟؟ 🙄 مثل اینکه برای امام حسین، لقبی با عنوان «ثالث الحجج»، یا برای امام باقر ، لقب «خامس الحجج» و امثال اینها مرسوم نیست و با چنین القابی نامیده نمی‌شوند؟؟!!🤔 ✅ پاسخ: یکی از وجوه غربت (ع) این است که از زمان حضرت امام موسی کاظم(ع) ، در مسیر تشیع، انحرافی بوجود آمد و گروهی از مردم در امامت ایشان توقف کردند و به امامت امام رضا علیه السلام، معتقد نشدند 😔 و نام «واقفیه» بر آنان گذاشته شد. 👈 و گروهی برادر بزرگ تر آن امام – یعنی اسماعیل پسر امام صادق (ع) را امام هفتم خواندند.😔 ☝️اما شیعیانی که به امامت امام رضا معتقد بودند، تاکید فراوانی بر لقب «ثامن» یا هشتم داشتند تا آن اشتباه دیگر تکرار نشود ، و تأکیدی باشد بر ادامه داشتن امامت توسط امام هشتم ، حضرت رضا (ع)👌 ❗️از نکات جالب تاریخی اینکه امام هشتم شیعیان، معاصر مامون عباسی بود که هشتمین خلیفه عباسی به حساب می آید. ‌💥جنگ نرم ودشمن شناسی https://eitaa.com/joinchat/1676804212C6788504d95
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر کسی گفت مردم از دین زده شدند.. خیلی ها بی دین شدند... مردم دیگه اسلام و خدا حالیشون نیست این کلیپ رو نشون بده ، حرم ---------------------------------- 👈کانال شهدایی قهرمان من👉 @ghahremane_man3 ✅ جهت عضویت در کانال شهدایی ما بر روی متن بالا کلیک کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر کسی گفت مردم از دین زده شدند.. خیلی ها بی دین شدند... مردم دیگه اسلام و خدا حالیشون نیست این کلیپ رو نشون بده ، حرم ---------------------------------- 👈کانال شهدایی قهرمان من👉 @ghahremane_man3 ✅ جهت عضویت در کانال شهدایی ما بر روی متن بالا کلیک کنید
✨ برای قرص‌شدن دلها و زدودن ناامیدی‌‌ها 💢 اینجا ایران، سرزمین ، حرم حضرت عشق، حضرت علیه‌السلام 🌺 اللهم صل علی محمد و آل‌محمد 🇮🇷 @sedaye_zohoor313 🏴🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ عَليِّ بْنِ موسَي الرِّضَا المُرتَضیٰ اَلاِمامِ التَّقيِّ النَّقي وَ حُجَّّتِكَ عَلیٰ مَنْ فَوقَ الارْضَ وَ مَن تَحتَ الثریٰ الصّدّيقِ الشَّهيد صَلَوٰةً كثيرَةً تامَّةً زاكيَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَة كَاَفْضَلِ مَا صَلَّيَتَ عَلیٰ اَحَدٍ مِنْ اَوْليائِكَ ✨ 🌷 (ع) 💖 @mahman11
📌 شهیدی که میهمان امام رضا«ع» شد/ راز مزار خاکی شهید فخار 🔹️ برادر شهید عبدالصمد« محمود » فخار می گوید: «برادرم وصیت کرده بود که قبرش مانند ائمه بقیع بدون سنگ قبر باشد؛ به‌همین دلیل بعد از شهادت هر بار که بنیاد شهید اقدام به ساخت سنگ و شناسایی قبر می‌کرد، سنگ قبر دونیمه می‌شد و از وسط می‌شکست و تکرار این موضوع به این دلیل بود که شهید دوست نداشت سنگ و شناسه قبر داشته باشد.» ◇ شهید فخار همیشه علاقه خاصی به (ع) داشت و در اتفاقی عجیب و کم‌نظیر، جنازه وی به‌صورت اشتباهی، همراه شهدای مشهد به شهر مشهد منتقل شده بود. ◇ بعد از طواف شهید در حرم امام رضا(ع) از طریق نوشته‌ای که در لباسش جامانده بود، نوشته شده بود که صمد فخار عاشق امام رضا(ع) و اهل کازرون فارس هستم و از این طریق پیکر شهید به کازرون انتقال داده شد و در واقع اشتباهی در کار نبوده، بلکه این عشق زایدالوصف شهید فخار، پیکر او را به حرم امام رضا(ع) رسانده بود. ◇ مادر شهید با بیان اینکه فرزندم دوست نداشت از او توصیفی صورت پذیرد، می گوید: « عبدالصمد عقیده داشت کار بدون ریا و فقط برای رضای خدا صورت گیرد و حتی وصیت وی هم که گفته مزارم خاکی و بدون شناسه باشد، برگرفته از همین روحیه بوده است.» ◇ تولد: 1340 کازرون ◇ شهادت: 1365/11/04 شلمچه ◇ محل دفن: کازرون گلستان شهدا (امام زاده سید محمد نوربخش)
هدایت شده از کشکول آیه و حدیث
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📝من یه مرغ بال و پر شکسته‌ام امام رضا ... 🍃هوای حرم امام رضا(ع) وقت نمی شناسد ، گرما و سرما نمی داند ، ولادت و شهادت برایش توفیری نمی کند ، دلست و هر آن بیاد مولایش میفتد و پر می کشد به گنبد طلایی رضوی . 📎 🔴به پویش بپیوندید👇 @pelak1357 @pelak1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 خادم (ع) می‌گوید: برنامه اعطای احکام خادمان امام رضا(ع) برگزار شد. ما شروع کردیم این شعر را زمزمه کردیم و اشکش سرازیر شد و از من قول گرفت «اگر جنازه من آمد توی این حرم بیا و قول بده دوباره این را برای من بخوانی».حاج قاسم شهید شد وقتی پیکرش وارد حرم شد یک دفعه ...👆 @mahman11
✨🔹✨🔹✨🔹✨🔹✨ ✨ ⭕️مرحوم شیخ صدوق در مورد مناظرات امام رضا (ع) و انگیزه مأمون در این کار چه می گوید؟ 🔹محدث بزرگوار مرحوم شیخ صدوق (ره) در مورد مناظرات (علیه السلام) و انگیزه در این کار می گويد: «مأمون از ميان متكلمان فِرَق مختلف و پيروان مكاتب ضلال، هر كس را كه مى شنيد قدرتی در بحث دارد، دعوت مى كرد تا حضرت را در تنگنای استدلال قرار دهد، و اين به سبب حسدی بود كه نسبت به مقام والای آن حضرت و دانش او داشت، امّا ـ به عكس ـ هر كس با (ع) وارد مناظره می شد، به مقام والای او در علم اعتراف می كرد و در برابر او خاضع می شد؛ 🔹چرا كه خداوند متعال اراده كرده نور خود را كامل كند و آيين خويش را برتری بخشد و خود را يارى دهد، همان گونه كه در قرآن وعده فرموده است: «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِی الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ؛ [۱] ما به یقین پیامبران خود و کسانی را که ایمان آورده اند، در زندگی دنیا و [در آخرت] روزی که گواهان به پا می خیزند یاری می دهیم». بايد بر اين گفتار مرحوم صدوق (ره) افزود كه اگر چه می خواست با اين برنامه از موقعيت (عليه السلام) بكاهد، لکن بدون آن كه خود توجه داشته باشد، سه خدمت بزرگ به اسلام و مقام والای آن حضرت انجام داد: 1⃣به دليل جاذبه دربار خلافت (بيم و ترسی كه مردم داشتند از يكسو و جوايز كلان مأمون از سوی ديگر)، معروف‌ ترين و فعال ترين دانشمندان مذاهب و فرقه ها به آنجا راه می يافتند و جلسات مناظره ای كه با هيچ قيمت امكان تشكيل آن در خارج از دربار نبود، برپا می كردند. اين جلسات به (عليه السلام) مجال بسيار خوبی برای ادای رسالت بزرگ خويش در نشر علوم اسلامی، و بستن راه بر مخالفان در آن شرايط حساس تاريخ اسلام مى داد، كه اين، يكی از بزرگترين آثار غير منتظره ولايت عهدی تحميلی مأمون بر امام (عليه السلام) بود. 2⃣مقام والای اهل بيت (عليهم السلام) و سرّ وجود امامت و خلافت بر حق پيامبر (صلی الله علیه و آله) در اين دودمان آشكار می گشت؛ مخصوصاً ايرانيان كه از دور مطالبی شنيده و ناديده عاشق شده بودند، اين حقيقت را از نزديك مى ديدند، و پيمان مودت و ارادت خويش را راسخ تر مى ساختند، و اين امر ضربات سنگين تری بر پايه هاي حكومت عباسيان وارد می كرد. 3⃣سرانجام، روزی فرا می رسيد كه ايران اسلامی می بايست از زير سلطه جباران بنی عباس به درآيد، ولی بايد پايان گرفتن حكومت مركزی خلفا، مساوی با برچيده شدن اسلام از اين منطقه و ساير مناطق اسلامی نباشد. خوشبختانه عوامل مختلفی، از جمله جلسات عظيم بحث و مناظره دربار مأمون، تفكيك را از آن چه خلفا مدعی و مدافع آن بودند، ميسر ساخت و اين نكته مهمى بود. بنابراين، در كنار توطئه های سياسی دربار مأمون، مسائل مهم ديگرى تحقق يافت كه مأمون و ديگر خلفای عباسی از آن بی‌خبر بودند و اراده الهی به آن تعلق گرفته بود. پی نوشت: [۱] سوره عافر، آیه ۵۱؛ عيون أخبار الرضا (ع)‏، ابن بابويه، محقق، لاجوردی، مهدی، نشر جهان‏، چاپ اول‏، ج ‏۱، ص ۱۷۹، باب (فی ذكر مجلس الرضا مع سليمان المروزی متكلم خراسان عند المأمون فى التوحيد). 📕مناظرات تاريخى امام رضا(ع)، مكارم شيرازى، ناصر، بنياد پژوهشهاى اسلامى‏ آستان قدس رضوى، ‏چ دوم‏، ص ۷۹ منبع: وبسایت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (بخش آئین رحمت) @tabyinchannel
دراشتیاق صحن تو بال و پرم بود این دل کبوتربچه ای کنج حرم بود هرگز حواسم پرت این و آن نبوده همواره یادت هرکجا دوروبرم بود  ثبت  نذوراتت  شما کردم به دفتر نذر قدوبالای توچشم ترم بود  شمس الشموس عالمین یک جلوه ای کن بردامن عشقت همه خاکسترم بود  بغض غم عشق تورا درسینه دارم بر شانه ی گلدسته های تو سرم بود آیینه کاری رواقت را چو دیدم دیدم بهشتی راکه کنج این حرم بود کردی توآقا لطف خودشامل بحالم این بارهم زائربه صحنت مادرم بود ایوان زيبايت مرا از شک در آورد لبریز  عشق تو تمام  باورم بود   _آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹یکدوره امام شناسی کوتاه. حتما" ببینید 🗣🧠 مناظره علیه السلام با سران ادیان یهودی، مسیحی و زرتشتی در حضور خلیفه کانال 👇👇👇👇 @kashkooleayevahadis
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 یا یه دستی به سر منم بکش... 🎙 ‌‌‌‌دهه_کرامت مبارک حـاجـتــღ ࢪوا بـاشـےد🤲     @Yaranmouod