#تلنگر
💔چقدر اذیت میشوند، وچقدر خون دل میخورند اهل بیت علیهم السلام از زخمی که گناهان ما به قلب مهربان شان می نشاند، یکی در میان!
انصاف است؟!
┄┅┅✵❁••••••❁✵┅┅┄
ڪشکول_معنوی👇🔰
🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
┄┅┅✵❁••••••❁✵┅┅┄
#تلنگر 📝 #کلام_بزرگان
✍🏻 آیت الله قرهی :
"من این کد را به شما بدهم که
هرکس بخواهد به آقا نزدیک شود
اولین راهش "کنترل چشم " است...
چشمِ گناه بین
#امام_زمان بین نمی شود ...
چه کسی می گوید
آقا را نمیشه دید؟!
👈 پس
چشمت را کنترل کن...
👌تعجیل در فرج آقا امام زمان #گناه نکنید!"
--------------------------
ڪشکول_معنوی👇🔰
🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
4_6048342309672584033.mp3
6.1M
پیوند #رمضان با دعا برای #امام_زمان (عج)
استاد #حامدرضا_معاونیان
💐🌸اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج بحق زینب کبری
--------------------------
ڪشکول_معنوی👇🔰
🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
📜 #درمحضراهل_بیت
🌸 #امامعلی علیه السلام:
«آن که تو را هشدار داد، چون کسی است که مژده داد»
📚حکمت59نهج البلاغه
#تمثیلات
🔮آینه چون عیبت راهشدار دهد، خدمتت نموده!
برای همین دوستش داری!
قدر دوستان آینه ای را بدان!
┄┅┅✵❁••••••❁✵┅┅┄
ڪشکول_معنوی👇🔰
🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
┄┅┅✵❁••••••❁✵┅┅┄
مداحی آنلاین - در میزنم دوباره میخونه ات - مطیعی.mp3
6.66M
🌙 #مناجات ویژه #ماه_رمضان
🍃در میزنم دوباره میخونه ات
🍃به روم نیار نگو بهم شکستی پیمونه ات
🎤 #میثم_مطیعی
👌بسیار دلنشین
📮در ثواب نشر شریک شوید📡
--------------------------
ڪشکول_معنوی👇🔰
🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
#مناجات قشنگیه: ♥️
بارالها… از كوی تو بيرون نشود
پای خيالم نكند فرق به حالم ....
چه برانی،چه بخوانی …
چه به اوجم برسانی
چه به خاكم بكشانی …
نه من آنم كه برنجم نه تو آنی كه برانی ...
نه من آنم كه ز فيض نگهت چشم بپوشم
نه تو آنی كه گدا را ننوازی به نگاهی
در اگر باز نگردد … نروم باز به جايی
پشت ديوار نشينم چو گدا بر سر راهی
كس به غير از تو نخواهم
چه بخواهی چه نخواهی ...باز كن
در كه جز اين خانه مرا نيست پناهی
شبتون در پناه خـــــدا 🌙
--------------------------
ڪشکول_معنوی👇🔰
🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
📝 #کلام_بزرگان
👤 آیت الله بهجت : شب که انسان می خوابد، ملائکہ موکل بر انسان، او را
برای #نماز بیدار میکنند و بعد چون انسان اعتنا نمی کندو دوباره می خوابد
باز او را بیدار می کنند.
دوباره می خوابد، باز او را بیدار می کنند . . .
این بیداری ها تصادفی و از روی اتفاق نیست !
بلکه بیداریهای ملکوتی اسه که به وسیله
فرشتگان انجام می گیرد
اگر انسان استفاده کرد و برخاست
آنها تقویت و تایید می کنند، و روحانیت
می دهند. وگرنه متأثر می شوند و کسل
بر می گردند.
اگر از خواب برخاستید آن ملائکه را که نمی بینید، اقلاً به آنها سلام کنید و تشکر نمایید !
📚در خلوت عارفان
#نماز_شب
┄┅┅✵❁••••••❁✵┅┅┄
ڪشکول_معنوی👇🔰
🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
┄┅┅✵❁••••••❁✵┅┅┄
❣ #سلام_امام_زمانم❣
نـ✨ـور را ازصبحگاهت میخریم
#عشق را مااز نگاهت😍 میخریم
مهربانی💖 راهمیشه #صبح به صبح
ازمیان دکه چشم سیاهت #میخریم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸🍃
--------------------------
ڪشکول_معنوی👇🔰
🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
🕋 کشکول معنوی 🕋 ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ #امام_زمان مذهبی
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_پنجم 💠 عباس بیمعطلی به پشت سرش چرخید و با همان حالی که برایش نمان
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_ششم
💠 گریه یوسف را از پشت سر میشنیدم و میدیدم چشمان این رزمنده در برابر بارش اشکهایش #مقاومت میکند که مستقیم نگاهش کردم و بیپرده پرسیدم :«چی شده؟»
از صراحت سوالم، مقاومتش شکست و به لکنت افتاد :«بچهها عباس رو بردن درمانگاه...» گاهی تنها خوشخیالی میتواند نفسِ رفته را برگرداند که کودکانه میان حرفش پریدم :«دیدم دستش #زخمی شده!»
💠 و کار عباس از یک زخم گذشته بود که نگاهش به زمین افتاد و صدایش به سختی بالا آمد :«الان که برگشت یه راکت خورد تو #خاکریز.»
از گریه یوسف همه بیدار شده بودند، زنعمو پشت در آمد و پیش از آنکه چیزی بپرسد، من از در بیرون رفتم.
💠 دیگر نمیشنیدم رزمنده از حال عباس چه میگوید و زنعمو چطور به هم ریخته و فقط به سمت انتهای کوچه میدویدم. مسیر طولانی خانه تا درمانگاه را با #بیقراری دویدم و وقتی رسیدم دیگر نه به قدمهایم رمقی مانده بود نه به قلبم.
دستم را به نرده ورودی درمانگاه گرفته بودم و برای پیش رفتن به پایم التماس میکردم که در گوشه حیاط عباسم را دیدم.
💠 تختهای حیاط همه پر شده و عباس را در سایه دیوار روی زمین خوابانده بودند. بهقدری آرام بود که خیال کردم خوابش برده و خبر نداشتم دیگر #خونی به رگهایش نمانده است.
چند قدم بیشتر با پیکرش فاصله نداشتم، در همین فاصله با هر قدم قلبم به قفسه سینه کوبیده میشد و بالای سرش از #نفس افتادم.
💠 دیگر قلبم فراموش کرده بود تا بتپد و به تماشای عباس پلکی هم نمیزد. رگهایم همه از خون خالی شده و توانی به تنم نمانده بود که پهلویش زانو زدم و با چشم خودم دیدم این گوشه، #علقمه عباس من شده است.
زخم دستش هنوز با چفیه پوشیده بود و دیگر این #جراحت به چشمم نمیآمد که همان دست از بدن جدا شده و کنار پیکرش روی زمین مانده بود.
💠 سرش به تنش سالم بود، اما از شکاف پیشانی بهقدری #خون روی صورتش باریده بود که دلم از هم پاشیده شد.
شیشه چشمم از اشک پُر شده و حتی یک قطره جرأت چکیدن نداشت که آنچه میدیدم #باور نگاهم نمیشد.
💠 دلم میخواست یکبار دیگر چشمانش را ببینم که دستم را به تمنا به طرف صورتش بلند کردم. با سرانگشتم گلبرگ خون را از روی چشمانش جمع میکردم و زیر لب التماسش میکردم تا فقط یکبار دیگر نگاهم کند.
با همین چشمهای به خون نشسته، ساعتی پیش نگران جان ما #نارنجک را به دستم سپرد و در برابر نگاهم جان داد و همین خاطره کافی بود تا خانه خیالم زیر و رو شود.
💠 با هر دو دستم به صورتش دست میکشیدم و نمیخواستم کسی صدایم را بشنود که نفس نفس میزدم :«عباس من بدون تو چی کار کنم؟ من بعد از مامان و بابا فقط تو رو داشتم! تورو خدا با من حرف بزن!»
دیگر دلش از این دنیا جدا شده و نگران بار غمش نبودم که پیراهن #صبوریام را پاره کردم و جراحت جانم را نشانش دادم :«عباس میدونی سر حیدر چه بلایی اومده؟ زخمی بود، #اسیرش کردن، الان نمیدونم زندهاس یا نه! هر دفعه میومدی خونه دلم میخواست بهت بگم با حیدر چی کار کردن، اما انقدر خسته بودی خجالت میکشیدم حرفی بزنم! عباس من دارم از داغ تو و حیدر دق میکنم!»
💠 دیگر باران اشک به یاری دستانم آمده بود تا نقش خون را از رویش بشویم بلکه یکبار دیگر صورتش را سیر ببینم و همین چشمان بسته و چهره #مظلومش برای کشتن دل من کافی بود.
#حیایم اجازه نمیداد نغمه نالههایم را #نامحرم بشنود که صورتم را روی سینه پُر خاک و خونش فشار میدادم و بیصدا ضجه میزدم.
💠 بدنش هنوز گرم بود و همین گرما باعث میشد تا از هجوم گریه در گلو نمیرم و حس کنم دوباره در #آغوشش جا شدهام که ناله مردی سرم را بلند کرد.
عمو از خانه رسیده بود، از سنگینی #قلب دست روی سینه گرفته و قدمهایش را دنبال خودش میکشید. پایین پای عباس رسید، نگاهی به پیکرش کرد و دیگر نالهای برایش نمانده بود که با نفسهایی بریده نجوا میکرد.
💠 نمیشنیدم چه میگوید اما میدیدم با هر کلمه رنگ #زندگی از صورتش میپَرد و تا خواستم سمتش بروم همانجا زمین خورد.
پیکر پاره پاره عباس، عمو که از درد به خودش میپیچید و درمانگاهی که جز #پایداری پرستارانش وسیلهای برای مداوا نداشت.
💠 بیش از دو ماه درد #غیرت و مراقبت از #ناموس در برابر #داعش و هر لحظه شاهد تشنگی و گرسنگی ما بودن، طاقتش را تمام کرده و #شهادت عباس دیگر قلبش را از هم متلاشی کرده بود.
هر لحظه بین عباس و عمو که پرستاران با دست خالی میخواستند احیایش کنند، پَرپَر میزدم تا آخر عمو در برابر چشمانم پس از یک ساعت #درد کشیدن جان داد...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
--------------------------
ڪشکول_معنوی👇🔰
🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
📝 #کلام_بزرگان
علامه طباطبايي ميفرمايد:
... لازم به ذكر است كه افرادي كه توانستهاند ذهن خود را پاك و صاف نموده، از خواطر مصفا كنند و سلطان معرفت براي آنان طلوع نموده است، در يكي از دو حال بوده:
اوّل در حين تلاوت قرآن مجيد در اين فكر بودند كه قاري حقيقي كيست؟ در آن وقت، بر آنان منكشف ميشده كه قاري حقيقي قرآن، خداست.
دوّم: از راه توسل به حضرت ابا عبدالله ـ عليه السّلام ـ ، زيرا آن حضرت را براي رفع حجاب و موانع طريق نسبت به سالكين راه خدا عنايتي عظيم است.
رساله لب اللباب، علامه سيد محمد حسين طهراني
┄┅┅✵❁••••••❁✵┅┅┄
ڪشکول_معنوی👇🔰
🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
┄┅┅✵❁••••••❁✵┅┅┄
📖 #درمحضرقرآن 🕯 #نکته
🏮بعضی ها غرق نعمت،اما لذت #مناجات نمی چشند!
بسزای لجاجت ونمک نشناسی، #خدا به حال خودشان رهایشان میکند،چون خودخواسته اند و امیدی نیست آدم شوند«فَذَرْهُمْ/انعام۱۱۲»
┄┅┅✵❁••••••❁✵┅┅┄
ڪشکول_معنوی👇🔰
🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
┄┅┅✵❁••••••❁✵┅┅┄
🕊🌹🕊🌹
🌹🕊🌹
🕊🌹
📖 #درمحضرقرآن #تلنگر
🔰 آیا می دانید آرزوهای محالی که در #قرآن ذکر شده اند، کدامند؟
✅ ای کاش من خاک بودم...
📝 " سوره نبٲ / آیه ۴۰ "
✅ ای کاش پیشاپیش چیزی می فرستادم...
📝 " سوره فجر / آیه ۲۴ "
✅ ای کاش نامه مرا به دستم نداده بودند...
📝 " سوره الحاقه / آیه ۲۵ "
✅ ای کاش فلانی را دوست نمی گرفتم...
📝 " سوره فرقان / آیه ۲۸ "
✅ ای کاش خدا را اطاعت کرده بودیم و رسول را اطاعت کرده بودیم...
📝 " سوره احزاب / آیه ۶۶ "
✅ ای کاش راهی را که رسول
در پیش گرفته بود؛ در پیش گرفته بودم...
📝 " سوره فرقان / آیه ۲۷ "
✅ ای کاش ما نیز با آنها می بودیم
و به کامیابی بزرگ دست می یافتیم...
📝 " سوره نساء / آیه ۷۳ "
💥 آرزوهایی که هم اکنون فرصت انجامش هست؛
پس تا زندهایم آنها را برآورده کنیم...
✍خدا عاقبتمان را نیکو گرداند... 🌹✋
--------------------------
ڪشکول_معنوی👇🔰
🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
arzi_14_270517100637.mp3
867.5K
💠 از ما عجیب نیست دعایی نمی رسد
💠 #مناجات بسیار جانسوز
🎤🎤 حاج منصور ارضی
❤️ #ماه_رمضان #صلوات
📮در ثواب نشر شریک شوید📡
--------------------------
ڪشکول_معنوی👇🔰
🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
📜 #درمحضراهل_بیت
✍ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:
ماه #رمضان، ماه خداست؛ ماهى كه خداوند، حسنات را در آن، دو برابر مى كند و سيّئات را محو مى كند، ماه بركت، ماه بازگشت به سوى خدا، ماه #توبه، ماه آمرزش، ماه آزاد شدن از آتش و دست يافتن به بهشت. پس، در اين ماه از هر حرامى بپرهيزيد و در آن، زياد #قرآن تلاوت كنيد و در آن، حاجت هاى خويش را بخواهيد و در آن، به ذكر پروردگارتان بپردازيد و مبادا #ماه_رمضان نزد شما، مانند ماه هاى ديگر باشد؛ چرا كه آن نزد خداوند، نسبت به ماه هاى ديگر، حرمت و برترى دارد و مبادا در ماه رمضان، روز روزه دارى تان مثل روز خوردنتان باشد
📚فضائل الأشهر الثلاثة، ص۹۵
--------------------------
ڪشکول_معنوی👇🔰
🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
📝 #کلام_بزرگان
🌹مقام معظم رهبری(ح) :
ماه #رمضان در هر سال، قطعه ای از بهشت است که #خدا در جهنم سوزان دنیای ما آن را وارد میکند و به ما فرصت میدهد که خودمان را بر سر این سفره الهی در این ماه وارد بهشت کنیم.
--------------------------
ڪشکول_معنوی👇🔰
🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
❖👌کوله بار" گناهانم" بر "دوشم" سنگینی میکرد...
ندا آمد بر در خانه ام بیا، "آنقدر بر در بکوب" تا در به رویت وا کنم...
وقتی بر "در خانه اش" رسیدم
هر چه گشتم "در بسته ای" ندیدم!!
هر چه بود باز بود...
گفتم: خدایا بر "کدامین در" بکوبم؟؟!!
ندا آمد: "این را گفتم که بیایی...
وگرنه من هیچوقت "درهای رحمتم" را به روی تو نبسته بودم!
"کوله بارم" بر زمین افتاد و "پیشانیم" بر خاک.🌸
#گناه #توبه
--------------------------
ڪشکول_معنوی👇🔰
🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
✍ #نکته :
💌 چرا نمیتوانیم به خدا تکیه کنیم؟
وقتی #خدا را مهربان ندانی نمیتوانی با او #مناجات کنی و به او تکیه و توکل نخواهی کرد و نمیتوانی با آرامش و اطمینان زندگی کنی. خدا بیش از حدی که تصور میکنیم با ما مهربان است. برای معرفت پیدا کردن به مهربانی خدا، بیش از تجربه به تفکر نیازمندیم و پس از تفکر به تذکر و تلقین محتاجیم.
«استاد پناهیان»
--------------------------
ڪشکول_معنوی👇🔰
🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
#کلام_بزرگان
🌷آیت الله سعادت پرور (رحمه الله تعالی):
🌹در مقابل #شیطان به واجبات و ترك معاصی بپردازید هنگامی كه قدرت معنوی تان افزوده شد به ترك مكروهات و انجام مستحبات بپردازید.
📚پند نامه سعادت
🔴کانال کشکول معنوی🔴↙️
@kashkoolmanavi
➡️✅مطلب را انتشار دهید...
📜 #درمحضراهل_بیت
❤️قال امام علی علیه السلام:
در ماه #رمـضان بسيار #استغـــفار و
دعا ڪنيد؛ زيرا با #دعا از شما دفـعِ
بلا مى شود و با استغفار، گناهانتان
پاك مى گــردد.
📚ڪافــــی ج ۴ ص ۸۸
📮در ثواب نشر شریک شوید📡
--------------------------
ڪشکول_معنوی👇🔰
🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
گناه، اغاز ولایت شیطان.mp3
733.6K
🎤 #سخنرانی استاد عالی
🔰 موضوع : #گناه ، آغاز ولایت #شیطان !
📡حداقل برای یک☝️نفر ارسال کنید.
🔖 #ماه_مبارک_رمضان🔖
--------------------------
ڪشکول_معنوی👇🔰
🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
🚦از اینـکه
به سمت خـدا
آهسته حرکت مےکـنی، نتـرس❗️
از این بتــرس🔰
که بـرای ترکــ گنـاه هیــچ کـاری
نکـرده بـاشـے❗️حتی در حد تـوبـه ..
--------------------------
ڪشکول_معنوی👇🔰
🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
✅نماز شب
🔻امام روح الله خمینی(ره) تقید خاصی به #نماز_شب داشته اند.
🔹مرحوم حاج آقا مصطفی یک روز نقل کردند که امام فرموده است:
🔻اگر به مطالبی رسیده ام از سحر خیزی من بوده است و به شاگردانشان میفرمودند که نماز شب و سحرخیزی را از دست ندهند.
📚(برداشت هایی از سیره امام خمینی (ره)،ج 3،ص 129)
┄┅┅✵❁••••••❁✵┅┅┄
ڪشکول_معنوی👇🔰
🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
┄┅┅✵❁••••••❁✵┅┅┄
#نظر_اجنه_درباره_آیت_الله_بهجت❗️
#خاطره_منتشر_نشده
🍃یک بار بچههای کوچک کتابی خوانده بودند و خیلی از جن وحشت کرده بودند . آیت الله بهجت به بچهها فرمودند : بیایید با شما کار دارم . دیدم آقا به آنها فرمودند: جن ترس ندارد ، آنها کاری به مومن ندارند .
🍃ایشان گفتند:"من خودم وارد منزلی شدم(منزل عمویشان در کربلا) خواستم بروم داخل اتاق، صاحبخانه گفت: آنجا نرو جن دارد. گفتم: باشد به من کاری ندارند. رفتم داخل اتاق دراز کشیدم ، عمامهام را پهلوی خودم گذاشتم و عبایم را روی سرم کشیدم.
🍃پاسی از شب که گذشت ، صدای پای آنها را بیرون در اتاق میشنیدم. یک دفعه احساس کردم که یکی از این پاها به در اتاق نزدیک شد. از پنجره خودش را بالا کشید و داخل اتاق را نگاه کرد. دید که من اینجا خوابیدم و عمامهام کنارم است. رفت به آنها گفت: برویم #این_آدم_لشکر_خداست."
نظر اجنه درباره آیت الله بهجت❗️
👇👇🇯🇴🇮🇳 👇👇
@KASHKOOLMANAVI
❣ #سلام_امام_زمانم❣
#صبح یعنی ...
تپشِ قلبِـ💗 زمان
درهوسِ #دیدنِ_تــو
که #بیایی و زمین
گلشنِ🌼🍃 اسرار شود
#اللّٰھـُــم_عجِّل_لِوَلیڪَ_الفَرَجـ 🌸🍃
--------------------------
ڪشکول_معنوی👇🔰
🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
🕋 کشکول معنوی 🕋 ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ #امام_زمان مذهبی
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_ششم 💠 گریه یوسف را از پشت سر میشنیدم و میدیدم چشمان این رزمنده د
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_هفتم
💠 یک نگاهم به قامت غرق #خون عباس بود، یک نگاهم به عمو که هنوز گوشه چشمانش اشک پیدا بود و دلم برای حیدر پر میزد که اگر اینجا بود، دست دلم را میگرفت و حالا داغ فراقش قاتل من شده بود.
جهت مقام #امام_مجتبی (علیهالسلام) را پیدا نمیکردم، نفسی برای #دعا نمانده بود و تنها با گریه به حضرت التماس میکردم به فریادمان برسد.
💠 میدانستم عمو پیش از آمدن به بقیه آرامش داده تا خبری خوش برایشان ببرد و حالا با دو پیکری که روبرویم مانده بود، با چه دلی میشد به خانه برگردم؟
رنج بیماری یوسف و گرگ مرگی که هر لحظه دورش میچرخید برای حال حلیه کافی بود و میترسیدم مصیبت #شهادت عباس، نفسش را بگیرد.
💠 عباس برای زنعمو مثل پسر و برای زینب و زهرا برادر بود و میدانستم رفتن عباس و عمو با هم، تار و پود دلشان را از هم پاره میکند.
یقین داشتم خبر حیدر جانشان را میگیرد و دل من بهتنهایی مرد اینهمه درد نبود که بین پیکر عباس و عمو به خاک #مصیبت نشسته و در سیلاب اشک دست و پا میزدم.
💠 نه توانی به تنم مانده بود تا به خانه برگردم، نه دلم جرأت داشت چشمان #منتظر حلیه و نگاه نگران دخترعموها را ببیند و تأخیرم، آنها را به درمانگاه آورد.
قدمهایشان به زمین قفل شده بود، باورشان نمیشد چه میبینند و همین حیرت نگاهشان جانم را به آتش کشید.
💠 دیدن عباس بیدست، رنگ از رخ حلیه برد و پیش از آنکه از پا بیفتد، در آغوشش کشیدم. تمام تنش میلرزید، با هر نفس نام عباس در گلویش میشکست و میدیدم در حال جان دادن است.
زنعمو بین بدن عباس و عمو حیران مانده و رفتن عمو باورکردنی نبود که زینب و زهرا مات پیکرش شده و نفسشان بند آمده بود.
💠 زنعمو هر دو دستش را روی سر گرفته و با لبهایی که بهسختی تکان میخورد #حضرت_زینب (علیهاالسلام) را صدا میزد.
حلیه بین دستانم بال و پر میزد، هر چه نوازشش میکردم نفسش برنمیگشت و با همان نفس بریده التماسم میکرد :«سه روزه ندیدمش! دلم براش تنگ شده! تورو خدا بذار ببینمش!»
💠 و همین دیدن عباس دلم را زیر و رو کرده بود و میدیدم از همین فاصله چه دلی از حلیه میشکافد که چشمانش را با شانهام میپوشاندم تا کمتر ببیند.
هر روز شهر شاهد #شهدایی بود که یا در خاکریز به خاک و خون کشیده میشدند یا از نبود غذا و دارو بیصدا جان میدادند، اما عمو پناه مردم بود و عباس یل #مدافعان شهر که همه گرد ما نشسته و گریه میکردند.
💠 میدانستم این روزِ روشنمان است و میترسیدم از شبهایی که در گرما و تاریکی مطلق خانه باید وحشت خمپارهباران #داعش را بدون حضور هیچ مردی تحمل کنیم.
شب که شد ما زنها دور اتاق کِز کرده و دیگر #نامحرمی در میان نبود که از منتهای جانمان ناله میزدیم و گریه میکردیم.
💠 در سرتاسر شهر یک چراغ روشن نبود، از شدت تاریکی، شهر و آسمان شب یکی شده و ما در این تاریکی در تنگنای غم و گرما و گرسنگی با مرگ زندگی میکردیم.
همه برای عباس و عمو عزاداری میکردند، اما من با اینهمه درد، از تب سرنوشت حیدر هم میسوختم و باز هم باید شکایت این راز سر به مهر را تنها به درگاه #خدا میبردم.
💠 آب آلوده چاه هم حریفم شده و بدنم دیگر استقامتش تمام شده بود که لحظهای از آتش تب خیس عرق میشدم و لحظهای دیگر در گرمای ۴۵ درجه #آمرلی طوری میلرزیدم که استخوانهایم یخ میزد.
زنعمو همه را جمع میکرد تا دعای #توسل بخوانیم و این توسلها آخرین حلقه #مقاومت ما در برابر داعش بود تا چند روز بعد که دو هلیکوپتر بلاخره توانستند خود را به شهر برسانند.
💠 حالا مردم بیش از غذا به دارو نیاز داشتند؛ حسابش از دستم رفته بود چند مجروح و بیمار مثل عمو #مظلومانه درد کشیدند و غریبانه جان دادند.
دیگر حتی شیرخشکی که هلیکوپترها آورده بودند به کار یوسف نمیآمد و حالش طوری به هم میخورد که یک قطره #آب از گلوی نازکش پایین نمیرفت.
💠 حلیه یوسف را در آغوشش گرفته بود، دور خانه میچرخید و کاری از دستش برنمیآمد که ناامیدانه ضجه میزد تا فرشته نجاتش رسید.
خبر آوردند فرماندهان تصمیم گرفتهاند هلیکوپترها در مسیر بازگشت بیماران بدحال را به #بغداد ببرند و یوسف و حلیه میتوانستند بروند.
💠 حلیه دیگر قدمهایش قوت نداشت، یوسف را در آغوش کشیدم و تب و لرز همه توانم را برده بود که تا رسیدن به هلیکوپتر هزار بار جان کندم.
زودتر از حلیه پای هلیکوپتر رسیدم و شنیدم #رزمندهای با خلبان بحث میکرد :«اگه داعش هلیکوپترها رو بزنه، تکلیف اینهمه زن و بچه که داری با خودت میبری، چی میشه؟»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
--------------------------
ڪشکول_معنوی👇🔰
🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™