eitaa logo
کشکول مذهبی محراب
367 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
725 ویدیو
25 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💞 🌹 جانباز شهید ایوب بلندی ✅ قسمت بیست و سوم ایوب که به در رسید، نگهبان آن را بسته بود و داشت اشک هایش را پاک میکرد. ایوب میله ها را گرفت. گردنش را کج کرد و با گریه گفت: _شهلا، تو را به خدا من را ببر. تورو بخدا من را اینجا تنها نگذار. چادرم را گرفتم جلوی دهانم تا صدای گریه ام بلند نشود. نمیدانستم چه کار کنم. اگر او را با خود میبردم حتما به خودش صدمه میزد. قرص هایش را آنقدر کم و زیاد کرده بود، که دیگر یک ساعت هم آرام و قرار نداشت. اگر هم میگذاشتمش آنجا... با صدای ترمز ماشین به خودم آمدم. وسط خیابان بودم. راننده پیاده شد و داد کشید، _های چته خانم؟ کوری؟ ماشین به این بزرگی را نمیبینی؟ توی تاکسی یکبند گریه کردم تا برسم خانه. آنقدر به این و آن التماس کردم تا اجازه دهند مسئول بنیاد را ببینم. وقتی پرسید چه میخواهید؟ محکم گفتم، _میخواهم همسرم زیر نظر بهترین پزشک های خودمان در یک آسایشگاه خوش آب و هوا بستری شود که مخصوص جانبازان باشد. دلم برای زن های شهرستانی میسوخت که به اندازه ی من سمج نبودند. به همان بالا و پایین کردن های قرص ها رضایت میدادند. مسئول بنیاد نامه ی درخواستم را نوشت. ایوب را فرستادند به آسایشگاهی در شمال. بچه ها دو سه ماهی بود که ایوب را ندیده بودند. با آقاجون رفتیم دیدنش. زمستان بود و جاده یخبندان. توی جاده گیر کردیم. نصف شب که رسیدیم، ایوب از نگرانی جلوی در منتظرمان ایستاده بود. آسایشگاه خالی بود. هوای شمال توی آن فصل برای جانبازان شیمیایی مناسب نبود. ایوب بود و یکی دو نفر دیگر. سپرده بودم کاری هم از او بخواهند. آنجا هم کار های فرهنگی میکرد. هم حالش خوب شده بود و هم دیگر سیگار نمیکشید. مدت کوتاهی شمال زندگی کردیم، ولی همه کار و زندگیمان تهران بود. برای عمل های ایوب تهران میماندیم. ایوب را برای بستری که میبردند من را راه نمیدادند. میگفتند: برو، همراه مرد بفرست. کسی نبود اگر هم بود برای چند روز بود. هر کسی زندگی خودش را داشت و زندگی من هم ایوب بود. کم کم به بودنم در بخش عادت کردند. پاهایم باد کرده بود از بس سر پا ایستاده بودم. یک پایم را میگذاشتم روی تخت ایوب تا استراحت کند و روی پای دیگرم می ایستادم. پرستار ها عصبانی میشدند _بدن های شما استریل نیست. نباید اینقدر به تخت بیمار نزدیک شوید. اما ایوب کار خودش را میکرد. کشیک میداد که کسی نیاید. آنوقت به من میگفت روی تختش دراز بکشم. ⭕️ادامه دارد... 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
💠شرح دعای روز نوزدهم ماه مبارک رمضان نوزدهم أللَّهُمَّ وَفِّرْ فیهِ حَظّی مِنْ بَرَکاتِهِ وَ سَهِّلْ سَبِیلی إلی خَیْراتِهِ وَ لاتَحْرِمْنی قَبُولَ حَسَناتِهِ یا هادِیاً إِلیَ الْحَقِّ الْمُبِین خدایا! در این روز بهرۀ مرا از برکاتش وافر گردان و به‌سوی خیراتش، مسیرم را سهل و آسان ساز و از حسنات مقبول آن، مرا محروم مساز. ای هدایت‌کننده به‌سوی حق آشکار! 🔹 پیام‌های دعا 1- بهرۀ وافر از برکات ماه رمضان 2- آسان‌شدن راه خیرات 3- محروم‌نشدن از انجام حسنات 4- هدایت به‌سوی دین حق 🔸پیام منتخب ✍️در مسير بندگی خداوند و انجام واجبات و مستحبات الهی‌، كارهای زيادی است كه بايد انجام دهيم؛ ولی به دلايل زيادی‌، همچون وسوسه‌های شيطانی و نفسانی‌، تنبلی‌، سستی ايمان و... انجام اين امور برای ما مشكل می‌شود و گاه آن‌ها را انجام نمی‌دهيم. در دعای این روز، از خداوند آسان‌شدن مسير بندگی را طلب می‌كنيم تا به مدد الهی‌، سختی آن کارها برای ما از بین برود. وقتی حضرت موسی(ع) آمادۀ قيام عليه فرعون شد، از خدا آسانی اين كار بزرگ را خواست و گفت: «وَ يَسِّرْ لِی أَمْرِی؛ و كارم را بر من آسان كن.» (طه: 26) اگر اين آسانی در كارهای گوناگون، به‌ويژه در انجام اعمال عبادی شامل حال ما شود، به‌طور قطع بيشتر و بهتر خدا را عبادت خواهيم كرد. ✨رسول گرامی(ص) فرمود: «برای هر حاجتی كه داريد، حتی اگر بستن بند كفش باشد، دست خواهش به سوی خداوند ـ عزوجل ـ دراز كنيد؛ زيرا تا او آن را آسان نکند، آسان نشود.» محمدی ری‌شهری، محمد، ميزان الحكمه، ج 4، ص 24 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
🌏🌕تقویم نجومی اسلامی🌕🌍 ✴️ سه شنبه 👈 ۱۵ خرداد ۹۷ 👈 ۵ژوئن ۲۰۱۸ 👈 ۲۰ رمضان المبارک ۱۴۳۹ ⭕️ قیام خونین ۱۵ خرداد 🚩 شب شهادت مولای متقیان علی علیه السلام 🌙 شب قدر ✅ این روز ، روز مناسبی برای امور زیر است: 🔘 امور کشاورزی 🔘 ساخت و ساز 🔘 جابجایی 🔘 طلب حوائج 🔘 معامله (تاعصر) ❤️🚫 سه شنبه شب طبق روایات (سه شنبه که شب شد) مباشرت ، برای فرزند دار شدن خوب نیست و کراهت دارد. ⚫️ طبق روایات، (سر و صورت) در این روز ماه قمری ، موجب ایمن شدم از بلا می گردد. 🔴 یا در این روز ، صورت را باز میکند،باعث سلامتی بدن و فصاحت گفتار میشود. 🔵 سه شنبه برای ، روز مناسبی نیست و از این کار پرهیز شود. 👕 سه شنبه برای بریدن، دوختن ، خریدن و پوشیدن روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید. ( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد.) ✴️️ وقت در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) ❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه که موجب رسیدن به آرزوها میگردد . 💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به و و سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸ززندگیتون شاد🌸 📚 منابع مطالب ما: 📔حلیة المتقین 🗓 مجموعه تقویم های نجومی معتبر 📖 مفاتیح الجنان 🗒تقویم جامع رضوی 📗 بحارالانوار و... 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
💞 🌹 جانباز شهید ایوب بلندی ✅ قسمت بیست و چهارم شب ها زیر تخت ایوب روزنامه پهن میکردم و دراز میکشیدم. رد شدن سوسک هارا میدیدم. از دو طرف تخت ملافه اویزان بود و کسی من را نمیدید. وقتی  پرز های تی میخورد توی صورتم، میفهمیدم که صبح شده و نظافت چی داد اتاق را تمیز میکند. بوی الکل و مواد شوینده و انواع داروها تا مغز استخوانم بالا میرفت. درد قفسه سینه و پا و دست نمیگذاشت ایوب یک شب بدون قرص بخوابد. گاهی قرص هم افاقه نمیکرد. تلویزیون را روشن میکرد و مینشست روبرویش. سرش را تکیه میداد به پشتی و چشم هایش را می بست. قرآن آخر شب تلویزیون شروع شده بود و تا صبح ادامه داشت. خمیازه کشیدم، _خوابی؟ با همان چشم های بسته جواب داد، _نه دارم گوش میدهم. -خسته نمیشوی هر شب تا صبح قرآن گوش میدهی؟ لبخند زد، _نمیدانی شهلا چقدر ارامم میکند. هدی دستش را روی شانه ام گذاشت. از جا پریدم، _تو هم که بیداری! -خوابم نمیبرد، من پیش بابا میمانم، تو برو بخواب. شیفتمان را عوض کردیم انطرف اتاق دراز کشیدم و پدر و دختر را نگاه کردم تا چشم هایم گرم شود. ایوب به بازوی هدی تکیه داد تا نیوفتد. هدی لیوان خالی کنار ایوب را پر از چای کرد و سیگار روشنی که از دست ایوب افتاده بود را برداشت. فرش جلوی تلویزیون پر از جای سوختگی سیگار بود. ایوب صبح به صبح بچه ها را نوازش میکرد. انقدر برایشان شعر میخواند تا برای نماز صبح بیدار شوند. بعضی شب ها، محمد حسین بیدار میماند تا صبح با هم حرف میزدند. ایوب از خاطراتش میگفت. از اینکه بالاخره رفتنی است. محمد حسین هیچ وقت نمیگذاشت ایوب جمله اش را تمام کند. داد میکشید، _بابا اگر  از این حرف ها بزنی خودم را میکشم ها. ایوب میخندید، _همه ما رفتنی هستیم، یکی دیر یکی زود. من دیگر خیالم از تو راحت شده، قول میدهم برایت زن هم بگیرم، اگر تو قول بدهی مراقب مادر و خواهر و برادرت باشی. محمد حسین مرد شده بود. وقتی کوچک بود از موج گرفتگی ایوب میترسید. فکر میکرد وقتی ایوب مگس را هواپیمای دشمن ببیند، شاید ما را هم عراقی ببیند و بلایی سرمان بیاورد. حالا توی چشم ب هم زدنی ایوب را می انداخت روی کولش و از پله های بیمارستان بالا و پایین میبرد و کمکم میکرد برای ایوب لگن بگذارم. آب و غذای ایوب نصف شده بود. گفتم، _ایوب جان اینطوری ضعیف میشوی ها. اشک توی چشم هایش جمع شد. سرش را بالا برد، €خدایا دیگر طاقت ندارم پسرم جورم را بکشد، زنم برایم لگن بگذارد. با اینکه بچه ها را از اتاق بیرون کرده بودم، ولی ملحفه را کشید روی سرش. شانه هایش که تکان خورد، فهمیدم گریه میکند. مرد من گریه میکرد. تکیه گاه من. وقتی بچه ها توی اتاق آمدند، خودشان را کنترل میکردند تا گریه نکنند. ولی ایوب که درد میکشید، دیگر کسی جلودار اشک بچه ها نبود. ایوب آه کشید و آرام گفت، _خدا صدام را لعنت کند. بدن ایوب دیگر طاقت هیچ فشاری را نداشت. آنقدر لاغر شده بود که حتی میترسیدم حمامش کنم. توی حمام با اینکه به من تکیه میکرد باز هم تمام بدنش میلرزید. من هم میلرزیدم. دستم را زیر آب میگرفتم تا از فشارش کم شود. اگر قطره ها با فشار به سرش میخوردند، برایش دردناک بود. انقدر حساس بود که اعصابش با کوچکترین صدایی تحریک میشد. حتی گاهی از صدای خنده ی بچه ها. ⭕️ادامه دارد... 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
💠شرح دعای هر روز ماه مبارک رمضان بيستم أللَّهُمَّ افتَح لی فیهِ أبوابَ الجِنانِ وَاغلِق عَنّی فیهِ أبوابَ النَیرانِ وَ وَفِّقنی فیهِ لِتِلاوَةِ القُرآنِ یا مُنزِلَ السَّكینَةِ فی قُلوُبِ المؤمِنین خداوندا! در این روز درهای بهشت را بر من بگشا و درهای آتش دوزخ را ببند و مرا توفیق تلاوت قرآن عطا فرما. ای فرودآورندۀ وقار و سکینه بر دل‌های مؤمنین! 🔹پیام‌های دعا 1- درخواست بهشت از خدا 2- درخواست توفیق الهی در تلاوت قرآن 3- خداوند ايجاد کننده آرامش در قلب‌های مؤمنين 🔸پیام منتخب ✍️ سرنوشت آدمى يكى از اين دو جايگاه است: بهشت يا دوزخ. قرآن می‌فرمايد: «وَ إنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أجْمَعينَ لَها سَبْعَةُ أَبْوَابٍ لِّكُلِّ بَابٍ مِّنْهُمْ جُزْءٌ مَّقْسُومٌ؛ حجر، آيه 43 و 44 «به‌درستی كه جهنم، وعده‌گاه همۀ آنان است. جهنم دارای هفت در است و برای هر دری‌، جزيی از ايشان اختصاص يافته است.» همان دوزخی كه هفت درب دارد و برای هر دری‌، گروهی از پيروان شيطان تقسيم شده‌اند و با گناهانی كه مرتكب شده‌اند، هر گروه از دری به جهنم وارد می‌شوند. با توجه به آيۀ 27 سورۀ لقمان، اين هفت درب برای كثرت بيان است و همان‌گونه كه گناهان انواع و اقسام متعددی دارند، دوزخيان نيز برحسب انجام معاصی، به گروه‌های متعدد تقسيم می‌شوند و هر گروهی از راهی مجزا وارد جهنم خواهند شد 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
كم كم شِنَوَم فاطمه جان بوي تورا در پرده ي خون مينگرم روي تو را از ضربه ي تيغ بر سرم حس كردم در پشت در آن ضربه ي پهلوی تو را 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
🌍تقویم نُجومی اسلامی🌏: ✴️ چهارشنبه 👈 ۱۶ خرداد ۹۷ 👈۶ ژوئن ۲۰۱۸ 👈۲۱ رمضان المبارک ۱۴۳۹ 🚩🏴 روز شهادت مولای متقیان علی علیه السلام. فراموش نشود. ✅ این روز روز مناسبی برای امور زیر است: 🔘 قربانی کردن 🔘 شرکت در عزای امیر مومنان 🔘 تعلیم و تعلم ❤️ فرزند حاصل از در این چهارشنبه شب حاکمی از حاکمان شریعت، یا عالمی از علما گردد. 🔴 یا در این روز موجب قوت و شجاعت و روشنی دل میگردد. 🔵 چهارشنبه برای ، روز مناسبی نیست و تاثیر خوبی بر شخص ندارد. 👕 چهارشنبه برای بریدن، دوختن ، خریدن و پوشیدن روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن لقمه ی بزرگ یا وسیله و چارپایان بزرگ نصیب شخص شود. ✴️️ وقت در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) ❇️️ روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه که موجب عزّت در دین میگردد . 💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به و و و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸ززندگیتون شاد🌸 📚 منابع مطالب ما: 📔حلیة المتقین 🗓 مجموعه تقویم های نجومی معتبر 📖 مفاتیح الجنان 🗒تقویم جامع رضوی 📗 بحارالانوار و... 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
💠شرح دعای هر روز ماه مبارک رمضان بیست‌ویکم أللَّهُمَّ اجْعَلْ لِی فِیهِ إِلَی مَرْضاتِكَ دَلِیلاً وَ لاتَجْعَلْ لِلشَّیْطانِ فیهِ عَلَیَّ سَبِیلاً وَ اجْعَلِ الْجَنَّةَ لِی مَنْزِلاً وَ مَقِیلاً یَا قَاضِیَ حَوَائِج الطالِبین خدایا! در این روز مرا به‌سوی رضا و خشنودی خود راهنمایی کن و شیطان را بر من مسلط مگردان و بهشت را منزل و مقامم قرار ده. ای برآرندۀ حاجات طالبان! 🔹پیام‌های دعا 1- تحصيل رضای خدا 2- دوری از شیطان 3- دست‌يابی به بهشت جاودان 4- برآورده‌شدن حاجات 🔸پیام منتخب ✍️ مردى به حضرت علی(ع)عرض کرد: خداوند مىیفرماید که بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را؛ پس چرا ما دعا مىکنیم و اجابت نمىیشود؟ حضرت فرمود: «چون دلهاى شما در8 مورد خیانت و بى‌وفایى می‌کند: 1. خدا را شناختید و حقش را آن‌گونه که بر شما واجب بود، ادا نکردید، 2. به پیامبر خدا ایمان آوردید و در عمل با سنت و روش او مخالفت کردید، 3. کتاب خدا را خواندید و در عمل از آن سرپیچی کردید، 4. گفتید ما از آتش دوزخ مىیترسیم و در همۀ حالات با گناهان خود به‌سوى جهنم مىیروید، 5. گفتید ما به بهشت تمایل داریم و کارهایى انجام دادید که شما را از آن دور میسازد، 6. نعمتهاى خدا را استفاده میکنید و سپاس‌گزارى نمیکنید، 7. خداوند فرمود که شیطان دشمن شماست، او را دشمن بگیرید و شما به زبان شیطان را لعن مىکنید و درعمل از او اطاعت میکنید، 8. عیبهاى مردم را برابر دیدگانتان قرار دادید و عیبهاى خود را پشت سرانداختید. در نتیجه کسى را ملامت میکنید که خود به ملامت سزاوارتر از او هستید. با این وضع چه دعایى از شما مستجاب گردد که راهها و درهاى دعا را روى خود بستهاید؟ تقوا پیشه کنید، کارهای‌تان را اصلاح کنید و امر به معروف و نهى از منکر کنید تا خدا دعای‌تان را مستجاب کند. مجلسی، بحار الأنوار، ج 93، ص 376 و 377 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
💞 🌹 جانباز شهید ایوب بلندی ✅ قسمت بیست و پنجم دیگر نه زور من به او میرسید نه محمد حسین، تا نگذاریم از خانه بیرون برود. چاره اش این بود که بنیاد  چند سرباز با امبولانس بفرستد. تلفنی جواب درست نمیدادند. رفتم بنیاد گفتند: _اگر سرباز میخواهید، از کلانتری محل بگیرید. فریاد زدم، _کلانتری؟ صدایم در راهرو پیچید، _شوهر من جنایتکار است؟ دزدی کرده؟ به ناموس مردم بد نگاه کرده؟ قاچاقچی است؟ برای این مملکت جنگیده. اونوقت من از کلانتری سرباز ببرم؟ من که نمیخواهم دستگیرش کنند. میخواهم فقط از لباس سرباز ها بترسد و قبول کند سوار آمبولانس شود. چون زورم نمیرسد. چون اگر جلویش را نگیرم، کار دست خودش میدهد. چون کسی به فکر درمان او نیست. بغض گلویم را گرفته بود. چند روز بعد بنیاد خواسته من را قبول کرد و ایوب را در بیمارستان بستری کرد. ایوب که مرخص شد، برایم هدیه خریده بود. وقتی به حالت عادی برگشته بود، فهمیده بود که قبل از رفتنش چقدر توی کوچه داد و بیداد راه انداخته بود. لبخند زد و گفت، _برایت تجربه شد. حواست باشد بعد از من خل نشوی و دوباره زن یکی مثل من بشوی. امثال من فقط دردسر هستیم. هیچ چیزی از ما به تو نمیرسد. نه پولی داریم، نه خانه ای. هیچی. کمی فکر کرد و خندید، _من میگویم زن یک حاجی بازاری پولدار شو. خیره شدم توی چشم هایش که داشت از اشک پر میشد. شوخی تلخی کرده بود. هیچ کس را نمیتوانستم  بع اندازه ی ایوب دوست داشته باشم. فکرش را هم نمیکردم از این مرد جدا شوم. با اخم گفتم، _برای چی این حرف ها را میزنی؟ خندید، _خب چون روز های اخرم هست شهلا. بیمه نامه ام توی کمد است. چند بار جایش را نشانت دادم. دم دست بگذارش. لازمت میشود بعد من. -بس کن دیگر ایوب -بعد از من مخارجتان سنگین است. کمک حالت میشود. -تو الان هجده سال است داری ب همن قول میدهی، امروز میروم، فردا میروم. قبول کن دیگر ایوب، تو نمیروی. نتوانستم جلوی خنده ام را بگیرم. سرش را تکان داد، _حالا تو هی به شوخی بگیر. ببین من کی بهت گفتم. عاشق طبیعت بود و چون قبل ازدواجمان کوه نورد بود، جاهای بکر و دست نخورده ای را میشناخت. توی راه کلیسای جلفا بودیم. ایوب تپه ای را نشان کرد و ماشین را از سر بالایی تند آن بالا برد. بالای تپه پر بود از گلهای ریز رنگی. ایوب گفت، _حالا که اول بهار است، باید اردیبهشت بیایید بببنید اینجا چه بهشتی میشود. در ماشین را باز کردیم که عکس بگیریم. باد پیچید توی ماشین. به زور پیاده شدیم و ژست گرفتیم. ایوب دوربین را بین سنگ ها جا داد و دوید بینمان. بالای تپه جان میداد برای چای دارچینی و سیب زمینی زغالی که ایوب استاد درست کردنشان بود. ولی کم مانده بود باد ماشین را بلند کند. رفتیم سمت کلیسای جلفا. هرچه به مرز نزدیک تر میشدیم، تعداد سرباز های بالای برجک ها  و کنار سیم خاردارها بیشتر میشد. ایوب از توی آیینه بچه ها را نگاه کرد، کنار هم روی صندلی عقب خوابشان برده بود. گفت، _شهلا فکرش را بکن. یک روز محمد حسین  و محمد حسن هم سرباز میشوند، میایند همچین جایی. بعد من و تو باید مدام به آنها سر بزنیم و برایشان وسایل بیاوریم. بچه ها را توی لباس خاکی تصور کردم. حواسم نبود چند لحظه است که ایوب ساکت شده. نگاهش کردم. اشک از گوشه ی چشمانش چکید پایین. نگاهم کرد، _نه شهلا. میدانم. تمام این زحمت ها گردن خودت است. من انوقت دیگر نیستم. ⭕️ادامه_دارد... 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
🍁 پــاداش و آثــار روزه 🍁 از محضر رسول خدا صلي الله عليه و آله سوال شد پاداش كسي كه روزه بگيرد چيست؟حضرت فرمودند: «هر مؤمني كه ماه رمضان را روزه بگيرد و آن را تقديم به خدا كند ، خداوند هفت خصلت را در او قرار مي دهد: ❶◆ مال حرام را از جسمش مي زدايد. ❷◆ به رحمت الهي تقرب مي يابد. ❸◆ كفاره اشتباه پدرش آدم عليه السلام را داده است. ❹◆ خداوند، شدت و سختي هاي مرگ را بر او آسان سازد. ❺◆ از گرسنگي و تشنگي در روز قيامت، در امان مي ماند. ❻◆ وارد بهشت مي شود و از وارد شدن به آتش جهنم مصون مي ماند. ❼◆ خداوند او را از ميوه هاي بهشتي بهره مند مي سازد.» منبع: تفسیر شریف البرهان، مرحوم علامه بحرانی 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
💬سوال: سجده قرآن چیست و آیا وضو داشتن و رو به قبله بودن لازم است؟ ✅پاسخ: ✍هر گاه در سجده واجب قرآن، پیشانی را به قصد سجده بر زمین بگذارد، کافی است - اگر چه ذکری نگوید - و گفتن ذکر مستحب است؛‌ همچنین رو به قبله بودن و وضو داشتن نیز لازم نیست. 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
💬سوال: سجده واجب قرآن چیست و حکم کوتاهی کردن در انجام آن سجده چیست؟ ✅پاسخ: ✍ در چهار سوره از قرآن کریم، آیه ای وجود دارد که اگر کسی آن را گوش دهد یا خودش بخواند، بعد از تمام شدن آیه باید فورا و بدون فاصله سجده کند و کوتاهی کردن حرام است؛ و اگر آن را فراموش کند، هر وقت یادش آمد باید سجده را به جا آورد. 🚨توجه🚨 آیات سجده دار در قرآن کریم عبارتند از: آیه 15 سوره ؛ آیه 37 سوره آیه 62 سوره ؛ آیه 19 سوره . 🌍 @kashkoolmazhabimehrab