🌱 مادری یکی از احساسات عجیبی است که یک خانم میتواند تجربه کند.
🔹️ فرقی نمیکند که مادرِ دختر باشی یا پسر!
هرکدام پیچیدگیهای خاص خودش را دارد
هر دو مادر را ملزم میکند تا مهارتهای لازم را برای تربیت کودک کسب کند.
✴️ در این یادداشت؛ به ویژگیهای کودکانِ کمتر از ۶ سال میپردازیم و نکاتی را میگوییم که برای ساخت یک رابطه امن با کودکان به شما کمک میکند.
میتوانید در پیوند زیر بخوانید...
https://www.keraamat.ir/Artics/3/12-نکته-کلیدی-در-تریت-کودک-تا-6-سالگی،-ویژه-مادرها
✅ @keraamat_ir
19.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 اینقدر به پسرها نگید مرتب باش
🔻 هیچ دلیلی ندارد که پسربچه ها خیلی مرتب باشند و به ظاهرشان برسند.
بر عکس آنچه در دختران وجود دارد و این کشش در خود دختران هم هست، پسربچه ها به این صورت نیستند.
♨️ یعنی دلیلی ندارد مادر تا ۱۲_۱۳ سالگی چنین چیزهایی را برای پسرش مسئله کند که وقتی از خانه میخواهی خارج شوی، حتما موهایت را شانه کن.
🔹️ اگر خودش در قالب بازی داشت این کار را میکرد، مشکلی نیست. ولی ما نباید این را مسئله کنیم. یا در پوشش پسرها، اینکه سِت بپوشند، لباس مهمانی و کفش مهمانیشان با بقیه موارد فرق کند، نباید مسئله باشد.
✴️ حرفمان این نیست که پسرها باید کثیف نا مرتب باشند. اما شکل گیری چنین چیزهایی در پسران مربوط به بعد از ۱۲_۱۳ سالگی است.
" استاد کثیری"
💎 دوره جامع تربیت پسرانه
اطلاعات بیشتر و ثبت نام:
www.keraamat.ir
⚠️ ما در کرامت، برایتان از اندیشه های مختلف تربیتی می گوییم، چراکه نگاه نقادانه ی شما ارزشمند است. ⚠️
🔸 "کرامت؛ کانون رشد و آموزش مربی تراز انقلاب اسلامی"
🔗 بله / اینستاگرام / ایتا / تلگرام / گپ / سروش / آی گپ / آپارات/ روبیکا
✅ @keraamat_ir
┄┄┅═✧❁🏴🖤🏴❁✧═┅┄
🌕 جای پای خورشید
🔰قسمت اول (شب اول محرم)
چراغها را خاموش کردند...
بسم الله...
بـإذن الله...
به إذن فاطمه همان پهلو شکسته...
همان که پای قتلگه محزون نشسته...
سر داده نوحه...
💔 حسین من ... حسین من.... غریب مادر
همیشه شب اول محرم برایم حال و هوای خاصی دارد.... با این اشعار، کم کم اشکهایم سرازیر میشود و از ته دل شروع میکنم به گریه کردن... 😭
💎 چه لذتی دارد این اشک ریختنها... چه حال و هوایی دارد این جمعها ....
در همین حال و هوا هستم که زهرا از خواب بیدار میشود... 👶 خیلی دور از بلندگو نشستهام که بلندی صدا اذیتش نکند.... اما وقت شیر خوردنش است، بیدار میشود و شروع میکند به گریه کردن ...... شروع میکنم به شیر دادن و دیگر آهسته آهسته گریه میکنم که با آرامش شیر بخورد... بعد از شیر خوردن عادت دارد که راهش ببرم تا دلش آرام شود ...
🔸️ روضه به اوج خود میرسد و صدای گریه جمعیت بلندتر میشود و... یک سال منتظر این و جمع و این گریهها بودم ....
👩🍼 امسال اولین سالی است که مادر شدم... خدای من... چقدر دوست دارم بنشینم و یک دل سیر گریه کنم .... اما بلند میشوم و آرام آرام به بیرون میروم و شروع میکنم به راه رفتن... صدای روضه در حیاط هم شنیده میشود...
🔹️ همین طور آهسته آهسته راه میروم ... چشمان سیاه زهرا، گرد شده و پرچمهای سیاه هیئت را نگاه میکند .... چشمان خیسم به صورت معصوم زهرا میافتد که سیر شده و دارد به من میخندد ... چه خنده شیرینی ... نزدیک پایان مراسم است...
🕊 یا اباعبدالله... تو همچو من سر کویت هزارها داری... اما بدان که گدایت فقط تو را دارد...
با خود تکرار میکنم، اما بدان که گدایت فقط تو را دارد.... به فکر فرو میروم.... با تکان خوردن زهرا در آغوشم به خودم میآیم...
🥺 آری داشتم راه میرفتم و یک لحظه ایستاده بودم و زهرا دوست دارد راهش ببرم... صورتش را نگاه میکنم و از صمیم دل می فشارمش.... دختر نازنینم... تو هم الان پناهی جز من نداری... چه شیرین است، پناه چنین کسی باشی...
در همین افکار هستم که تلفنم زنگ میزند....
🌱 ادامه دارد...
┄┄┅═✧❁🏴🖤🏴❁✧═┅┄
#داستان
#قسمت_اول
✅ @keraamat_ir
5.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 چطوری بچههامون رو با روضه امام حسین علیهالسلام رشد بدیم؟
🏴 تک تک لحظه های عاشورا برای ما و بچههامون درس زندگیه
🔸️ قطعا آرزوی ما اینه که این درس ها رو توی متن زندگیمون پیاده کنیم و برای تربیت بهتر بچههامون ازش استفاده کنیم.
استاد عباسی ولدی کتابی رو نگارش کردن با عنوان "در میان روضه هایت زندگی کردن خوش است"
🔹️ این کتاب دقیقا به همین موضوع میپردازه.
توی این شب ها قسمت هایی از این کتاب رو میخونیم.
✅ @keraamat_ir
┄┄┅═✧❁🏴🖤🏴❁✧═┅┄
🌕 جای پای خورشید
🔰 قسمت دوم ( شب دوم محرم )
🔸️ تلفنم زنگی میزند...
در میان تاریکی هیئت، گوشی را از داخل کیفم بر میدارم... گوشی را نگاه میکنم...
❤️ محسن جانم! اسم قشنگ همسرم، روی گوشیم نقش میبندد... گوشی را برمیدارم.
- فاطمه جان! سلام عزیزم...
- سلام محسن جان. قبول باشه.
- از تو هم قبول باشه عزیزم. فاطمه جان! زهرا دوست دارد بیاید پیشت .... بی تابی میکند...
🔹️ محسن، امشب دوست داشت زهرا را با خود به قسمت مردانه ببرد تا من هم کمی استراحت کنم... . زهرا هم امسال بزرگتر شده، کم کم دارد راه میافتد و برای مدت طولانی، سخت یکجا مینشیند.... کمی خوراکی و وسایل بازی برایش آورده بودم و محسن هم همراه او در محوطه بیرون هیئت راه میرفت و بازی میکرد...
👩🍼اما بالاخره آغوش مادر برای طفل ۱ سال و چند ماهه، چیز دیگریست ... آرام آرام میروم و زهرا را میآورم پیش خودم. آنقدر بازی کرده، خسته است و دوست دارد در بغلم بنشیند.
💔 شب دوم محرم است... شب ورود کاروان اباعبدالله (ع) به کربلا ... مداح زمزمه میکند....
سلام ای کرب و بلا، تویی قربانگاه ما...
تویی آخرین منزل این سفرها...
ز راهی پر پیچ و خم، رسیدیم آخر به هم...
قرار قدیمی نیها و سرها...
🔹️ همین طور که زهرا در بغلم نشسته و با چادرم بازی میکند، من هم اشعار را زمزمه میکنم و اشکم سرازیر میشود... زهرا برمیگردد و با تعجب به من نگاه میکند... هنوز درست نمیتواند حرف بزند... بعضی کلمات را شکسته شکسته ادا میکند...
🔹️ دستهای کوچکش را روی خیسی صورتم میکشد... شاید از گریه کردنم ناراحت شده ... به خودم میآیم... دستان کوچکش را میگیرم و میخندم و میگویم بیا «اشک بازی» کنیم! همین طور که اشکهایم روان است، با دستان او اشکهایم را جمع میکنم و به صورت و گردنش میمالم و میخندم ... از خیس شدن صورتش خوشش میآید و او هم میخندد و این بازی را ادامه میدهیم ... .
چشمانم از غم اباعبدالله خیس ....😭
لبهایم برای بازی با طفلم خندان ...
قلبم سرشار از شعف... شعف از «گریه» بر اباعبدالله و از «بازی با فرزند» ...
🌱 چه دنیای زیبایی است دنیای مادری ....
در همین افکار بودم که صدای ظریفی آمد و مرا صدا کرد ...
ادامه دارد ...
┄┄┅═✧❁🏴🖤🏴❁✧═┅┄
#داستان
#قسمت_دوم
✅ @keraamat_ir
🔰 کربلا صحنه حماسه است، چه داستانهایی را با چه ادبیاتی برای فرزندان خود بازگو کنیم؟
✅ @keraamat_ir