┄┄┅═✧❁🏴🖤🏴❁✧═┅┄
🌕 جای پای خورشید
🔰قسمت اول (شب اول محرم)
چراغها را خاموش کردند...
بسم الله...
بـإذن الله...
به إذن فاطمه همان پهلو شکسته...
همان که پای قتلگه محزون نشسته...
سر داده نوحه...
💔 حسین من ... حسین من.... غریب مادر
همیشه شب اول محرم برایم حال و هوای خاصی دارد.... با این اشعار، کم کم اشکهایم سرازیر میشود و از ته دل شروع میکنم به گریه کردن... 😭
💎 چه لذتی دارد این اشک ریختنها... چه حال و هوایی دارد این جمعها ....
در همین حال و هوا هستم که زهرا از خواب بیدار میشود... 👶 خیلی دور از بلندگو نشستهام که بلندی صدا اذیتش نکند.... اما وقت شیر خوردنش است، بیدار میشود و شروع میکند به گریه کردن ...... شروع میکنم به شیر دادن و دیگر آهسته آهسته گریه میکنم که با آرامش شیر بخورد... بعد از شیر خوردن عادت دارد که راهش ببرم تا دلش آرام شود ...
🔸️ روضه به اوج خود میرسد و صدای گریه جمعیت بلندتر میشود و... یک سال منتظر این و جمع و این گریهها بودم ....
👩🍼 امسال اولین سالی است که مادر شدم... خدای من... چقدر دوست دارم بنشینم و یک دل سیر گریه کنم .... اما بلند میشوم و آرام آرام به بیرون میروم و شروع میکنم به راه رفتن... صدای روضه در حیاط هم شنیده میشود...
🔹️ همین طور آهسته آهسته راه میروم ... چشمان سیاه زهرا، گرد شده و پرچمهای سیاه هیئت را نگاه میکند .... چشمان خیسم به صورت معصوم زهرا میافتد که سیر شده و دارد به من میخندد ... چه خنده شیرینی ... نزدیک پایان مراسم است...
🕊 یا اباعبدالله... تو همچو من سر کویت هزارها داری... اما بدان که گدایت فقط تو را دارد...
با خود تکرار میکنم، اما بدان که گدایت فقط تو را دارد.... به فکر فرو میروم.... با تکان خوردن زهرا در آغوشم به خودم میآیم...
🥺 آری داشتم راه میرفتم و یک لحظه ایستاده بودم و زهرا دوست دارد راهش ببرم... صورتش را نگاه میکنم و از صمیم دل می فشارمش.... دختر نازنینم... تو هم الان پناهی جز من نداری... چه شیرین است، پناه چنین کسی باشی...
در همین افکار هستم که تلفنم زنگ میزند....
🌱 ادامه دارد...
┄┄┅═✧❁🏴🖤🏴❁✧═┅┄
#داستان
#قسمت_اول
✅ @keraamat_ir
5.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 چطوری بچههامون رو با روضه امام حسین علیهالسلام رشد بدیم؟
🏴 تک تک لحظه های عاشورا برای ما و بچههامون درس زندگیه
🔸️ قطعا آرزوی ما اینه که این درس ها رو توی متن زندگیمون پیاده کنیم و برای تربیت بهتر بچههامون ازش استفاده کنیم.
استاد عباسی ولدی کتابی رو نگارش کردن با عنوان "در میان روضه هایت زندگی کردن خوش است"
🔹️ این کتاب دقیقا به همین موضوع میپردازه.
توی این شب ها قسمت هایی از این کتاب رو میخونیم.
✅ @keraamat_ir
┄┄┅═✧❁🏴🖤🏴❁✧═┅┄
🌕 جای پای خورشید
🔰 قسمت دوم ( شب دوم محرم )
🔸️ تلفنم زنگی میزند...
در میان تاریکی هیئت، گوشی را از داخل کیفم بر میدارم... گوشی را نگاه میکنم...
❤️ محسن جانم! اسم قشنگ همسرم، روی گوشیم نقش میبندد... گوشی را برمیدارم.
- فاطمه جان! سلام عزیزم...
- سلام محسن جان. قبول باشه.
- از تو هم قبول باشه عزیزم. فاطمه جان! زهرا دوست دارد بیاید پیشت .... بی تابی میکند...
🔹️ محسن، امشب دوست داشت زهرا را با خود به قسمت مردانه ببرد تا من هم کمی استراحت کنم... . زهرا هم امسال بزرگتر شده، کم کم دارد راه میافتد و برای مدت طولانی، سخت یکجا مینشیند.... کمی خوراکی و وسایل بازی برایش آورده بودم و محسن هم همراه او در محوطه بیرون هیئت راه میرفت و بازی میکرد...
👩🍼اما بالاخره آغوش مادر برای طفل ۱ سال و چند ماهه، چیز دیگریست ... آرام آرام میروم و زهرا را میآورم پیش خودم. آنقدر بازی کرده، خسته است و دوست دارد در بغلم بنشیند.
💔 شب دوم محرم است... شب ورود کاروان اباعبدالله (ع) به کربلا ... مداح زمزمه میکند....
سلام ای کرب و بلا، تویی قربانگاه ما...
تویی آخرین منزل این سفرها...
ز راهی پر پیچ و خم، رسیدیم آخر به هم...
قرار قدیمی نیها و سرها...
🔹️ همین طور که زهرا در بغلم نشسته و با چادرم بازی میکند، من هم اشعار را زمزمه میکنم و اشکم سرازیر میشود... زهرا برمیگردد و با تعجب به من نگاه میکند... هنوز درست نمیتواند حرف بزند... بعضی کلمات را شکسته شکسته ادا میکند...
🔹️ دستهای کوچکش را روی خیسی صورتم میکشد... شاید از گریه کردنم ناراحت شده ... به خودم میآیم... دستان کوچکش را میگیرم و میخندم و میگویم بیا «اشک بازی» کنیم! همین طور که اشکهایم روان است، با دستان او اشکهایم را جمع میکنم و به صورت و گردنش میمالم و میخندم ... از خیس شدن صورتش خوشش میآید و او هم میخندد و این بازی را ادامه میدهیم ... .
چشمانم از غم اباعبدالله خیس ....😭
لبهایم برای بازی با طفلم خندان ...
قلبم سرشار از شعف... شعف از «گریه» بر اباعبدالله و از «بازی با فرزند» ...
🌱 چه دنیای زیبایی است دنیای مادری ....
در همین افکار بودم که صدای ظریفی آمد و مرا صدا کرد ...
ادامه دارد ...
┄┄┅═✧❁🏴🖤🏴❁✧═┅┄
#داستان
#قسمت_دوم
✅ @keraamat_ir
🔰 کربلا صحنه حماسه است، چه داستانهایی را با چه ادبیاتی برای فرزندان خود بازگو کنیم؟
✅ @keraamat_ir
16.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 دغدغههای یک دختر!
🔻 نقش آفرینی اجتماعیِ انسانیِ یک دختر یا حداقلی است یا حداکثری. حضور انسانیِ حداقلی یعنی من در جامعه به عنوان یک انسان حاضرم.
🔹️ یک دختر خوب، یک همسر خوب، یک مادر خوب، یک مادربزرگ خوب و بعد هم یک خدارحمت کنه خوب!! در مجموع آدم خوبی هستم! اما این کف خوب بودن است!
⁉️ حداکثر یک دختر چیست؟
نگاه حداکثری این است که من احساس کنم، قرار است یک نقش آفرینی انجام دهم. دغدغههای ذهنی دخترهای ما چه باید باشد؟ مثلا عروسی ۶ ماه بعد چه بپوشند؟
♨️ یا اینکه دخترهای ما احساس کنند هر کدام میتوانند یک پیغامبر برای زنِ مسلمانِ با کلاسِ عالمِ چشمها را خیره کن باشند؟
❓️ ما حضرت زینب (س) را چگونه به بچهها معرفی میکنیم؟
بانویی که وارد دربار یزید میشوند. به یزید میفرمایند تو فرزند کسی هستی که توسط جد من آزاد شد. اینکه الآن من با تو صحبت میکنم از چرخش روزگار است. هر کیدی میتوانی انجام بده! هر کاری انجام دهی یاد ما فراموش نخواهد شد.
✴️ آیا ما اینگونه به حضرت زینب (س) میپردازیم که یک تنه بساط یزید را جمع کرد؟ یا تصویر ما از ایشان فقط مصیبتهای ایشان است؟
"دکتر علی غلامی"
💎 دوره جامع تربیت دخترانه
اطلاعات بیشتر و ثبت نام:
www.keraamat.ir
⚠️ ما در کرامت، برایتان از اندیشه های مختلف تربیتی می گوییم، چراکه نگاه نقادانه ی شما ارزشمند است. ⚠️
🔸 "کرامت؛ کانون رشد و آموزش مربی تراز انقلاب اسلامی"
🔗 بله / اینستاگرام / ایتا / تلگرام / گپ / سروش / آی گپ / آپارات/ روبیکا
✅ @keraamat_ir
11.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 آزادی برای بچهها یک نیاز است یا زیاده خواهی...؟
📚 برشی از کتاب "در میان روضه هایت زندگی کردن خوش است. "
#کتابخوانی
#شب_دوم
#آزادی_بچهها
✅️ @keraamat_ir