eitaa logo
❞ جرعه ای کتاب ❝ 🌿☕
165 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
758 ویدیو
47 فایل
هَـــر‌کس با کتابـــــ‌ها آࢪامــ گێرد،هــــــــيچ آࢪامشۍࢪا از دســــــتْ ندآدھ‌ اســـت؛) امـــــیڕالمـــؤمنیـݩ🌱🕊 ما اینجاییم اگه حرفی بود کافیه بزنی رو لینک 😉 https://harfeto.timefriend.net/17219293345896 کپی؟ صلوات بفرست برای ظهور اقا..حلاله
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
~شهید محمدرضا دهقان امیری~
°•بوسیدن هدیه•° اوایل که وارد دانشگاه شده بود، از طرف آیت الله امامی کاشانی یک عبا هدیه گرفته بود. از داشتن این هدیه، آنقدر ذوق کرده بود که بارها دیدم آن را می بوسید. خیلی دوستش داشت و موقعی که نماز میخواند، روی دوشش می انداخت. آن را تا می کرد و مرتب شده در کمدش می گذاشت و برای روحانیت و لباس آن ارزش قائل بود. _مادر شهید
°•ارثیه دختر پیامبر•° به چادر و حجاب خیلی حساس بود. تاکید داشت که ایراد چادر مگر چیست که این زن ها سرشان نمی کنند. تکیه کلامی داشت که می گفت یک چادر از حضرت زهرا(س) به خانم ها ارث رسیده است. بعضی زن ها لیاقت داشتن این تنها ارثیه از دختر پیامبر(ص) را هم ندارند تا آن را حفظ کنند. _مادر شهید
°•شهادت•° همیشه از من می خواست دعا کنم که شهید شود. حتی وقتی دانشگاه بود، پیامک می فرستاد مامان یادت نرود دعا کنی شهید شوم. هر بار در جواب می گفتم که نیتت را خالص کن تا شهید شوی! نیتش را خالص کرد. _مادر شهید
°•سفارش مادرانه•° همیشه به او می گفتم که هیچ توقعی ندارم، جز اینکه واجبات را انجام دهد و محرمات را ترک کند، حتی مستحبات را نمیخواهم انجام بدهد، این دو کار را بکند کافی است. واقعا به این دو مورد رسید و الگو و سرمشق زندگیس بود و به آن ها عمل می کرد. _مادر شهید
°•توفیق اجباری•° خیلی ختم قرآن می گرفت، بیشترشان را از دانشگاه می آورد و توفیق اجباری ختم قرآن نصیبمان می کرد. می دیدم که نصف شب ها با نور گوشی اش قرآن میخواند، آن هم قرآنی با خط ریز. دلسوزانه دعوایش می کردم و می گفتم حداقل قرآن خط درشت را بردارد. _مادرشهید
°•خوش پوش•° نسبت به لباس هایش حساس بود و میخواست در حین سادگی، رنگ و مدلش تک باشد. سلیقه مادر را قبول داشت و در پوشش خود دقت می کرد. دنبال لباس های مارک دار نبود، اما خوش پوش و خوش سلیقه بود. _خواهر شهید
°•عشق به رهبر•° سخنان رهبری را گوش می داد و پیگیری می کرد‌. پرینت شان را می گرفت و زیر سخنان ایشان خط می کشید‌. اگر به اینترنت دسترسی نداشت،روزنامه می خرید. می نشست و با دقت مطالعه می کرد. بین مطالب چاپ شده در روزنامه ها مقایسه می کرد و می گفت این روزنامه سخنان حضرت آقا را حذف کرده و یا فلان روزنامه همه فرمایشات را کامل چاپ کرده است. _مادر شهید
°•ریحانه النبی•° بین همه هیئت هایی که می رفت به هیئت ریحانه النبی بسیار علاقه داشت. برای اولین بار که با او به این هیئت رفتم، دم در ایستاد و عکسی را نشانم داد. پرسید که آیا آن چهره را می شناسم، من هم چون فقط در حد عکس اطلاعات داشتم، خیلی عادی گفتم که شهید خلیلی است دیگر. اما او با هیجان گفت: رسول رفیق من بوده، با این شهید رابطه معنوی خاصی دارم، چیزهای زیادی از او میدانم، یادت باشد تا برایت تعریف کنم. من هم از آنجا محب این شهید شدم، مثل خودش! _دوست شهید
°•پل صراط•° ترک موتورش بودم که ناگهان پایم بین موتور او و سپر یک ماشین ماند. راننده ماشین اصرار کرد که نگه دارد، با حالتی عصبی از ماشین پیاده شد و خواست که ببیند چه شده است. زیر سپر شکسته اش را به ما نشان داد و ادعای خسارت کرد. ما که مقصر نبودیم به او باج ندادیم. دید که نمی تواند حریف ما بشود، برگشت و گفت که از ظاهرتان معلوم است مذهبی هستید. دیدار ما به قیامت، سر پل صراط! قائله که ختم شد حرکت کردیم. در طول مسیر، درباره این قضیه شوخی می کردیم و می خندیدیم. ناگهان برگشت و گفت: باید به آن رانند می گفتم که تو تا پل صراط برسی، ما رد شدیم! به راستی که از پل صراط رد شد و ما جاماندیم. _دوست شهید
°•کنترل نگاه•° هیچگاه مستقیم به نامحرم نگاه نمی کرد و به شدت مقید و چشم پاک بود. اوقاتی که در مهمانی های خانوادگی بود، اگر بانوان حضور داشتند حریم شرعی را رعایت می کرد. اگر جمع بابت موضوعی می خندیدند، سرش را پایین می انداخت و می خندید. _مادر شهید