😵قضاوت ممنوع
مردی نزد حکیمی رفت و گفت در کوچه ما خانه ای است که زنی به همراه دخترش در آنجا زندگی میکند و مردان زیادی در آنجا رفت و آمد میکنند و من به شدت به آنان مشکوک و بدبینم.
حکیم به او گفت اینبار به آنجا برو، کیسه ای بردار و هر بار که شخصی وارد خانه شد سنگی در آن بیانداز و پس از یک هفته نزد من بیاور.
مرد این کار را کرد و پس از یک هفته کیسه پر و سنگین شد.
کیسه سنگ را برداشت و به زحمت به نزد حکیم برد.
کیسه خیلی سنگین بود و مرد خیلی اذیت شد.
حکیم به آن مرد بدبین گفت: آن خانه، خانه دانشمندی بود که پس از فوتش وصیت کرد تا شاگردانش از کتابخانه بزرگ و ارزشمند او استفاده کنند، به همین دلیل شاگردان او دائم به خانه آنها در رفت و آمد هستند.
اما تو که با کیسه سنگینی خسته و بی تاب شدی در قیامت با بار گناهی که هر بار با فکر و ظن بد در مورد آن خانه برای خودت جمع میکردی چه میکنی؟!
🔻🔹🔻🔹🔻🔹🔻🔹🔻
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ.
اى کسانى که ایمان آورده اید! از بسیارى از گمان ها بپرهیزید، چرا که بعضى از گمان ها گناه است.
📖[سوره حجرات٬ آیه ۱۲]
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
کتاب
📔 کتاب صوتی ستارهها چیدنی نیستند قسمت پنجاهوچهارم ✍🏼 محمدعلی حبیب اللهیان 🖨 نشر معارف #پادکست ک
55 Setareha.mp3
3.7M
📔 کتاب صوتی
ستارهها چیدنی نیستند
قسمت پنجاهوپنجم
✍🏼 محمدعلی حبیب اللهیان
🖨 نشر معارف
#پادکست
کانال "کتاب"👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/3387818448Cd66b000dca
بعضی از دنبال کننده ها پرسیده اند آیا می توانیم فایل های صوتی کتاب "ستاره ها چیدنی نیستند" را تهیه کنیم
جواب: آری👌🏼
برای دانلود این کتاب می توانید به این سایت (سایت سراج اندیشه) مراجعه کنید👇🏻
http://serajnet.org/post/detail/Fa/2-95-1-1-27-0/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%B5%D9%88%D8%AA%DB%8C-%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D9%87%D8%A7-%DA%86%DB%8C%D8%AF%D9%86%DB%8C-%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D9%86%D8%AF.aspx
📖دو دقیقه کتاب +۱۴
📔کتاب سیاحت غرب
✍🏼مرحوم آقا نجفی قوچانی
📌قسمت ششم
هادی [تجسم اعمال خوب] گفت: این توبره پشتی بار توست، باز کن ببینم چه دارد، توبره پر بود از قوطیهای سربسته...
پرسیدم این قوطیها چیست؟
گفت: اینها ساعات روز وشب عمر تو است. عملهای زشت و زیبایی که از تو سرزده در آنها قرار دارد...
گفتم این قلاده گردنم چیست؟
گفت نامه عمل تو است، که در آخر کار و روز حساب باید حساب دخل و خرج تو تسویه شود.
همچنین گفت: من توشه سفر تو را کم میبینم باید چند جمعه اینجا معطل باشی بلکه از دارالغرور چیزی برایت از دوستان برسد...
شب جمعه رسید بنابر وصیت هادی به صورت پرندهای به منزل رفتم و روی شاخه درختی نشستم و به کردار و گفتارهای زن، اولاد، خویشان و آشنایان که جمع شده بودند به قول خودشان برای من خیرات کنند و فاتحه بخوانند، نظر داشتم.
دیدم کارهایشان مفید به حال من نیست. چون روح اعمال و مقصد اصلیشان آبرومندی خودشان است، مدعوین هم فقط به قصد سیر کردن شکمشان و دیگر کارهای شخصی آمده بودند.
نه استرحامی برای من و نه گریهای برای حسین بن علی(ع).
اگر گریهای هم میکردند فقط برای خودشان بود که چرا بیسرپرست ماندهاند و اینکه بعد از این برای تهیه معاش چه کنند!
با حال یاس و شکستگی دل به قبرستان و منزل خود مراجعت نمودم و نزدیک بود که بر اهل و اولاد خود نفرین کنم، ولی حقیقت علم مانع شد، که همین یک قوز برای آنها بس است و قوز بالای قوز نباشد.
از سوراخ قبر داخل شدم، دیدم هادی آمده است و یک قاب پر از سیب در وسط حجره گذاشته است.
پرسیدم این از کجاست؟
هادی گفت: کسی از اینجا عبور میکرد، آمد و به روی قبر فاتحه خواند، این خاصیت نقدی اوست، خدا رحمت کند او را که به موقع آورد.
ادامه دارد...
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📜برگی از تاریخ
پرتغالیها خلیج فارس را میگرفتند، البته اگر خواجه عطاء نبود!
🔻🔻🔸🔻🔹🔻🔸🔻🔻
خواجه عطا یکی از شخصیتهای مهجور واقع شده در تاریخ ایران است که لازم است او نیز مانند بسیاری از مشاهیر کشور به مردم معرفی شود.
ނގމ
برای عضویت لایک کنید ♡
🌙داستان شب
امام حسن (ع) چندین بار از مدینه پیاده به مكه برای انجام حج رفت در یكی از این سفرها كه از مدینه به سوی مكه راه افتاد، پاهایش بر اثر پیاده روی روی ریگهای خشك و سوزان ، ورم كرد. شخصی به آن حضرت عرض كرد: آقا اگر كمی سوار می شدید، پاهایتان بهتر می شد. امام فرمود: خیر وقتی به منزلگاه بعدی رسیدیم ، مرد سیاه چهره روغن فروشی پیدا می شود كه فلان روغن را دارد آن را برایم بخر، به پاهایم می مالم خوب می شود.
عده ای عرض كردند: پدران و مادرانمان بفدایت در پیش منزلی سراغ نداریم كه در آنجا روغن بفروشند. امام به راه خود ادامه داد، چند ساعتی نگذشته بود كه همان مرد روغن فروش پیدا شد، امام فرمود: نزد او بروید و روغن را خریداری كنید نزد او رفتند و روغن خواستند، او گفت : برای چه كسی می خواهید؟ گفتند برای امام حسن (ع). روغن فروش گفت : مرا نزد آن حضرت ببرید وقتی كه او را به حضور امام حسن (ع) بردند به امام عرض كرد: من نمی دانستم روغن را برای شما می خواهند و من حاجتی به تو دارم و آن اینكه دعا كن خداوند فرزند نیكوكار و پرهیزكاری به من بدهد، من وقتی از وطن بیرون آمدم همسرم نزدیك زایمانش بود.
امام حسن (ع) فرمود: خداوند پسر سالمی كه پیرو ما است به تو خواهد داد. وقتی روغن فروش به منزلش رفت ، دید خداوند پسر سالمی به او داده است . همان پسر وقتی بزرگ شد به سید حمیری معروف گردیده و از شیعیان راستین و شاعران آزاده بود كه در هر فرصتی از امامان اهلبیت علیهم السلام دفاع و حمایت می نمود، و فضائل علی (ع) را به قصیده در آورده بود و می خواند و هنگام مرگ علی (ع) ببالینش آمد.
نام او اسماعیل بن محمد بود امام صادق (ع) به او فرمود: مادرت تو را سید نامید و این نام زیبنده تو است زیرا تو سید شاعران هستی . روزی اشعاری درباره مصائب امام حسین (ع) در حضور امام صادق (ع) خواند، قطرات اشك از دیدگان امام سرازیر شد و صدای گریه از منزل آن حضرت برخاست.
#داستان_شب
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
سلام
صبح به خیر
خردمندان و صاحبان اندیشه از کانال کتاب به راحتی نمی گذرند.
می دونی اگه روزانه تنها ۱۰ دقیقه تو این کانال چرخی بزنی و مطلب بخونی بعد از یک سال چقدر به داشته هات اضافه می شه؟
حتما با کانال کتاب همراه باش📖
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
#مسابقه
به مناسبت ایام شهادت امام رضا (ع) آستان قدس رضوی برگزار میکند:
مسابقهی بزرگ #آرام_جانها با هدایای ارزنده
✈️ ۸ کمک هزینه 100 میلیون ریالی سفر به مشهد مقدس
📚۲۰ کمک هزینه خرید 10 میلیون ریالی کالاهای فرهنگی
شرکت در مسابقه با شمارهگیری کد دستوری # ۳۱۳ *
شهادت پیامبر اکرم، امام حسن و امام رضا تسلیت باد.