📔یک جرعه کتاب
از کتاب نسیم عشق
یکی از شیوههای مخرب در تعامل همسران این است که یکی از دو طرف به خاطر برتریهایی که از نظر تحصیلات، موقعیت اجتماعی و خانوادگیای که دارند، به خود اجازه میدهند همسر خود را سرزنش کنند.
امام علی علیه السلام فرمودند:
افراط در سرزنش کردن آتش لجاجت را شعله ور میکند.
گاهی با زبان تن یکدیگر را سرزنش میکنند که یکی این خیلی بدتر از زبان سر است.
📚نسیم عشق (عوامل تحکیم و تزلزل خانواده)
✍🏼علی محمد رفیعی محمدی
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
🌙داستان شب
بنی اسرائیل روزهای شنبه به عبادت خدا مشغول بودند و این رسم بود و حرمت روز شنبه به قوت خود باقی ماند تا دوران پیامبری داود(ع) رسید.
در یکی از دهکدههای بنیاسرائیل نزدیک به ساحل دریا گروهی از بنی اسرائیل حرمت روز شنبه را شکستند و در این روز برخلاف فرمان حضرت موسی(ع) به صید ماهی پرداختند.
در نزدیکی دهکده و در ساحل دریا، دو سنگ سفید بود که ماهی ها در شب و روز شنبه در کنار آن جمع می شدند، زیرا در این روز صید ممنوع و حرام بود و آنها در امان بودند و بتدریج به این برنامه انس گرفته بودند و چون از صیدِ صیادان در امان بودند، تعداد آنها افزایش یافت اما چون شب یکشنبه می رسید ماهی ها به دریا می رفتند و در اعماق دریا قرار می گرفتند و صید آنها بسیار مشکل و طاقت فرسا بود.
عدهای طمع کردند و قصد کردند تا این رسم قدیمی را به هم بزنند.
در پی این تصمیم، نقشه ای کشیدند و نهرها و رودهایی از دریا جدا کردند و در روز شنبه که ماهی ها به ساحل می آمدند وارد این نهرها می شدند و طمعکاران در پایان روز، راه بازگشت آنها را مسدود میکردند و روز بعد به صید آن ماهیها میپرداختند.
دینداران دهکده از این عمل منحرفین و دنیاپرستان آگاه شدند و به پند و اندرز و اعلام خطر به آنان پرداختند، ولی گفتارشان در روح سرکش و سودجوی آنان نفوذ نکرد و روش آنها را تغییر نداد.
دینداران اعتراض همه جانبه کردند و به زور متوسل شدند و افراد خطاکار را تهدید به اخراج از روستا کردند.
طمعکاران با بی ادبی گفتند: ما و شما در منافع و منابع این دهکده شریکیم وشما حق ندارید ما را از این سرزمین بیرون کنید، این سرزمین، زادگاه، مسکن و محل درآمد ما است و ما این دهکده را ترک نمیکنیم.
طمعکاران گفتند برای اینکه ما از شما جدا شویم دیواری بینمان خواهیم کشید تا شما به راه خود و ما هم به کار خود مشغول باشیم.
پرهیزکاران پذیرفتند و این دیوار کشیده شد و میان این دو گروه جدایی افتاد.
گنهکاران به لهو و لعب و صید بی رویه پرداختند.
نهرهای کوچکی حفر کردند که دهکده را به دریا وصل می کرد و به این ترتیب شبهای شنبه ماهی ها تا درب منزل آنان می آمدند و آنگاه که خورشید غروب می کرد و روز شنبه به پایان می رسید، راه بازگشت ماهی ها را سد و آنها را براحتی صید می کردند.
دینداران همچنان به منع گنهکاران و بیم آنها از عذاب ادامه دادند ولی چون پند ناصحان در آنها اثری نکرد، دست از نصیحت برداشتند و جمعی از ایشان گفتند: چرا قومی را که از جانب خدا به هلاک یا عذاب سخت محکومند، موعظه می کنید؟ (با آنکه بی اثر است)
بگذارید در گمراهی خود گرفتار باشند، دست از پند و اندرز آنها بردارید، زیرا گوش شنوا در آنها وجود ندارد.
معصیتکاران به خوشگذرانی و فساد ادامه دادند، مال و اموال آنها فزونی یافت و در سرکشی و تمرد افراط کردند.
تا اینکه حضرت داود(ع) وقتی دید آنها اصلاح نمی شوند از خداوند برای آنان درخواست عذاب کرد.
خدا دعای داود(ع) را اجابت کرد و به آرزوی وی جامه عمل پوشاند
زلزله شدیدی آمد و روستا را ویران کرد.
دینداران از وحشت، از خانه های خود خارج شدند و خود را نجات دادند و گنهکاران گرفتار عذاب شدند و وعده خداوند عملی شد.
چون هرچه بر آنان تذکر داده شد فراموش کردند، ما هم آن جماعت را که پند می دادند و خلق را از کار بد بازمی داشتند نجات دادیم و آنان را که ستمکاری کردند به کیفر فسقشان و به بدترین عذاب گرفتار ساختیم (اعراف۱۰۵)
#داستان_شب
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
☀️سلام
صبح به خیر
امروز رو به امید پیروزی فلسطینیان و ظهور هر چه زودتر حضرت حجت با این آیه از قرآن مجید آغاز می کنیم👇🏻
🔮آیه حکومت مستضعفین
«وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ» (قصص / 5)
ما می خواهیم بر مستضعفان زمین منت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روی زمین قرار دهیم.
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
❇️در محضر معصوم
امام صادق(ع):
❓آيا به شما بگويم كه مكارم اخلاق چيست؟
💯گذشت كردن از مردم
💯كمك مالى کردن به برادر(دينى)
💯زیاد ياد خدا کردن.
📖متن عربی:
اَلا اُحَدِّثُكَ بِمَكارِمِ الاَْخْلاقِ؟
الصَّفْحُ عَنِ النّاسِ
وَ مُواساةُ الرَّجُلِ اَخاهُ فى مالِهِ
وَ ذِكْرُ اللّه ِ كَثيرا
📚معانى الأخبار، ص ۱۹۱، ح ۲
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
6.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏵پست ویژه
نکاتی زیبا از پیامبران و ورود حضرت معصومه(س) به قم با زبان طنز و لهجه شیرین قمی😃
به مناسبت ایام ورود حضرت معصومه سلام الله علیها به شهر مقدس قم
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
☕️یک فنجان کتاب
از کتاب فوائد الرضویه
روزی شیخ جعفر کاشف الغطاء، پولی بین فقرای اصفهان تقسیم کرد و پس از اتمام پول به نماز جماعت ایستاد.
بین دو نماز که مردم مشغول خواندن تعقیبات بودند، سیدی فقیر و بیادب مقابل امام جماعت ایستاد و گفت ای شیخ مال جدم (خمس) را به من بده!
شیخ فرمود: قدری دیر آمدی متاسفانه چیزی باقی نمانده است.
سیدِ فقیر، جسارت کرد و آب دهان خود را روی ریش شیخ انداخت!
شیخ جعفر کاشف الغطا از این عکس العمل خشونتی از خود نشان نداد، بلکه برخاست و در حالی که دامن خود را گرفته بود، در میان صفوف نمازگزاران گردش کرد و گفت هر کس ریش شیخ را دوست دارد به سید کمک کند.
مردم که ناظر این صحنه بودند اطاعت نموده دامن شیخ را پر از پول کردند. سپس همه پولها را آورد و به آن سید تقدیم کرد و نماز عصر را آغاز کرد.
📚فوائد الرضویه ص۷۴ - و سیمای فرزانگان ص۳۳۸
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
کتاب
📖دو دقیقه کتاب +۱۴ 📔کتاب سیاحت غرب ✍🏼مرحوم آقا نجفی قوچانی 📌قسمت بیستوششم گفت به جلو نگاه کن، چ
قسمت بیست و هفتم از کتاب سیاحت غرب تا لحظاتی دیگر👇🏻
📖دو دقیقه کتاب +۱۴
📔کتاب سیاحت غرب
✍🏼مرحوم آقا نجفی قوچانی
📌قسمت بیستوهفتم
پس از آن باغهای سوخته، باغهای سبز پیدا شد که پر از میوه و گل و گیاهان خوشبو و آبهای جاری و بلبلهای خوشنوا بود.
با خود گفتم حتماً آن باغهای سوخته هم مثل اینها بوده و اگر صاحبش به این قصه آگاه بود از غصه و حیرت میمُرد.
هادی گفت: اینجا اول سرزمین وادی السلام است که امنیت و سلامتی سراسر آن را فرا گرفته است.
عصا و سپر را به اسب آویزان کن و اسب را در چمنها رها کن تا وقت حرکت، در این منزل چَرا کند.
پس از این کارها رفتیم و به در قصری رسیدیم، در خارج دروازه قصر حوضی از بلور و پر از آب دیدم که از صفای آب و لطافت حوض اِنگار آبی بود بی ظرف و حوضی بود بیآب.
در اطراف حوض میز و صندلیهای مرغوب و لُنگ و حولههای حریر نهاده بودند.
لباس در آوردیم و در آن حوض غوطه خوردیم و ظاهر و باطن خود را از کدورات و غل و غش صفا دادیم.
هر عیب و نقصی در بدنمان بود، رفع شد. باطنمان از رذائل و کدورات پاک شد و ظاهرمان بسیار زیبا گردید.
پس از صفای بدن لباسهای فاخری را که در آنجا بود پوشیدیم.
لباسهای من از حریر سبز و لباسهای هادی سفید بود.
به آینه نظر کردم، به قدری خود را با بها و جلال و کمال دیدم که به خود عاشق شدم😍
و من با این همه خوبی به هادی که نظر کردم، در حُسن و بهای او فرو ماندم و غبطه خوردم.
برخاستیم، هادی حلقه در را گرفت و دق الباب نمود، جوان خوشرویی در را گشود و گفت: مجوز عبور خود را بدهید.
مجوز را دادم امضای آن را بوسید و با تبسم گفت: اُدخُلوها بِسَلام آمِنین
داخل شدیم...
ادامه در پست پایین👇🏻
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
ادامه قسمت بیستوهفتم👇🏻
هادی جلو رفت و من پشت سرش داخل غرفهای شدیم که یک پارچه از بلور بود.
تختهای طلا در آن گذارده و تشکهای مخمل قرمز بر روی آنها انداخته و پشتیها و متکاهای ظریف و نظيف روی آن چیده بودند.
عکس ما روی سقف و دیوار غرفه افتاد با آن حسن و جمال که داشتیم از دیدن خودمان لذت میبردیم.
در وسط غرفه میز غذاخوری نهاده بودند و در روی آن اغذیه و نوشیدنی چیده شده بود و خدمتکاران به صف ایستاده بودند. ما بر روی آن تختها نشستیم. بعد از صرف غذا و نوشیدنیهای پاک و میوه، روی تختها لَم دادیم و استراحت کردیم.
ساعتی نگذشت که صدای زیر و بم سازها بلند شد و صوتهای دلنشینی که انسان را از هوش بیگانه و از جاذبههای روحی دیوانه میساخت، به گوش میرسید.
صوتی با لحن حِجاز که سوره "انسان" را تلاوت میکرد بلند شد که بسیار دلربا بود و دیگران احتراماً خاموش شدند.
همانطور که لمیده بودم، چشمم روی هم گذارده بودم که هادی خیال کند خوابم برده و حرف نزند، چون دوست داشتم آن صدای دلنشین را بشنوم و تمام حواسم به تلاوت قرآن باشد.
سوره که تمام شد آن صوت نیز خاموش شد و من نشستم و هادی نیز نشست.
گفتم این چه شهری است و چه نام دارد؟
گفت یکی از روستاهای دارالسرور است!
گفتم قربان مملکتی که دِه او این است، پس شهر و پایتخت او چگونه است؟
پرسیدم صاحب آن صوت و قاری آن سوره مبارکه کیست که دلم را از جا کنده بود؟ من این سوره را در جهان مادی بسیار دوست داشتم، به ویژه که در این عالَم روحانی و با این لحن دلنواز مرا حیات تازه و شوری در سر انداخت و این قاری را باید بشناسم و ببینم.
هادی گفت: برای امضای مجوز که خواستیم برویم او را خواهی دید.
گفتم هادی ممکن است مجوز را امضا نکند و اگر نکرد بر ما چه خواهد گذشت؟
هادی گفت: امکان دارد و اگر امضاء نکرد، کار زار خواهد بود و اگر میخواهی بدانی که مجوزت امضاء میشود یا نه، باید به باطن خود بنگری!
پشتم از حرف هادی به لرزه در آمد، وجود خود را مطالعه کردم، دیدم که در بین بیم و امید مُتَرَددم، به هادی گفتم: اینجا دارالسرور است ولی تو آن را برای من بیت الاحزان کردی😥
ادامه دارد...
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡