eitaa logo
کتاب سرای فانوس شب
4.8هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
459 ویدیو
141 فایل
کتاب دوست عزیز📚 ممنون که برای خدمت انتخابمون کردی اگه سوال یا سفارش کتاب داریدروی لینک زیربزنید @Patogshohada فانوس شب یعنی کتابه که مارو ازتاریکی نجات میده اینم کانال رضایت مشتریمون eitaa.com/rezayatfanosshab شماره تماسمون 09373925623
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸 🔸 🔸 |373 صفحه| 📚درباره کتاب آثاری داستانی که پیش از هر چیز سعی دارند به دور از هر نوع قضاوت و یا ظاهرالصلاح نشان دادن بخشی از شخصیت­های داستانی و ترسیم فضاهای سفید و سیاه در داستان، سبک­های مختلف از زندگی انسانی را پیش روی هم قرار داده و مخاطب را به هم ذات پنداری با آن وادارند. «پنجشنبه فیروزه‌ای» با یک داستان سریع و سرضرب آغاز می­شود. با روایتی از یک دانشجو که مخاطب می­تواند به سادگی با آن هم‌ذات پنداری کند؛ دانشجویی که اهل ادا در آوردن نیست. اما رمان پس از این پیش­درآمد وارد رابطه ظریف چند دختر دانشجو می­شود که برای زیارت به مشهد مقدس وارد شده­اند. شاید اوج رفتار عرفانی در نگارش این رمان و رو در رو قرار دادن سبک­های مختلف زیستی در رمان را بتوان در این بخش رمان جستجو کرد. عرفانی با زیرکی و در عین حال رعایت جنبه های مختلف عفاف، مخاطب را به درون تو در توی ذهن دختران جوان دانشجویی می­برد که در این سفر همراهند. 🆔جهت سفارش به آیدی مراجعه کنید: 👇👇👇👇 @Patogshohada شماره تماس +989373925623 💠کانال پاتوق کتاب ‌ https://eitaa.com/patogfanosshab
هدایت شده از ارسالی های فانوس شب
ارسالی های ۲ آذر ۱۳۹۹ شمسی پور👈👈👈👈اسلام شهر امیر خانی👈👈👈👈تهران قاسمی👈👈👈👈👈ابرکوه قهرمان پور👈👈👈👈تهران احمدی👈👈👈👈👈تهران کریمی👈👈👈👈👈زرین شهر واعضی 👈👈👈👈قم جلیلان 👈👈👈👈آزربایجان امیرخانی 👈👈👈تهران
هدایت شده از ارسالی های فانوس شب
ارسالی های ۴ آذر ۱۳۹۹ محمودیه 👈👈👈👈اصفهان محمودیه 👈👈👈👈اصفهان محمودیه👈👈👈👈اصفهان بزمایون👈👈👈👈قم مرادی👈👈👈👈تهران
من، مادر مصطفی بر اساس زندگی شهید مصطفی احمدی روشن دانشمند جوان شهید مصطفی احمدی روشن در خاطرات مادر و دیگران مولف : رحیم مخدومی ناشر کتاب : رسول آفتاب سال نشر : 1391 تعداد صفحات : 136 معرفی کتاب کتاب «من مادر مصطفی» مصاحبه و گفتگوی بلندی از رحیم مخدومی با مادر شهید مصطفی احمدی روشن، دانشمند هسته ای کشور، است که طی یک عملیات بمبگذاری تروریستی به شهادت رسید. کتاب حاضر برای مطالعه همه گروه سنی اعم از نوجوان، جوان و بزرگسال با زبانی ساده نگاشته شده است. این کتاب دربردارنده 15 بخش می باشد که برخی از عناوین آن ها عبارتند از: «شب های بعد از پدر»، «من مصطفی را مرد می خواستم»، «روز میدان رفتن زنان»، «قدر زر، زرگر شناسد»، «ضمایم و عکس ها»، «بیانات رهبر در منزل شهید»، «نامه خانواده شهید احمدی روشن به رهبر معظم انقلاب» و «واکنش حزب الله لبنان به ترور دیروز تهران 🆔جهت سفارش به آیدی مراجعه کنید: 👇👇👇👇 @Patogshohada شماره تماس +989373925623 💠کانال پاتوق کتاب ‌ https://eitaa.com/patogfanosshab
هدایت شده از  کتاب سرای فانوس شب
درباره کتاب: عنوان: مگر چشم تو دریاست! پدیدآورنده: جواد کلاته عربی ناشر : شهید کاظمی قطع : رقعی نوع جلد : شومیز تعداد صفحات: 270 صفحه شابک: 9786226609531 شهیدان جنیدی در خانواده‌ای مجاهد و روحانی متولد می‌شوند. پدر شهدا پس از سال‌ها تحصیل و تدریس در حوزه علمیه قم در سال 1354 به زادگاهش شهرستان پیشوا بازمی‌گردد. ایشان پس از انقلاب به پیشنهاد آیت‌الله محمدی گیلانی و با حکم امام خمینی به امامت جمعه شهرستان رودسر منصوب می‌شود و بعد از رحلت امام هم با حکم مقام معظم رهبری تا پایان عمرش در سال 1377 در این سنگر مقدس خدمت می‌کند.  نصرالله، نخستین شهید خانواده جنیدی در سال 1359 در جبهه آبادان به شهادت می‌رسد. نصرالله جنیدی عضو ستاد جنگ‌های نامنظم شهید چمران بود. رضا، کوچک‌ترین پسر خانواده، از بسیج رودسر به جبهه غرب اعزام می‌رود و در همان اعزام اول به شهادت می‌رسد. ضدانقلاب با آگاهی از اینکه او فرزند امام‌جمعه است، بر سر تبادل پیکر او از نیروهای ایرانی طلب پول می‌کند، اما با مخالفت پدر و مادر شهید روبه‌رو می‌شود. محمد، سومین شهید و پسر ارشد خانواده، به عنوان بسیجی لشکر 27 محمد رسول‌الله (ص) در عملیات خیبر در حالی به شهادت می‌رسد که برادرش عبدالحمید، ناظر شهادتش است و نمی‌تواند پیکر برادرش را به عقب برگرداند. در نهایت، عبدالحمید هم پس از سال‌ها تحمل جراحت‌های جنگ، در سال 1379 به جمع برادران شهیدش می‌پیوندد. بخش‌هایی از متن این کتاب، به فعالیت‌های حاج‌آقا جنیدی، حاج‌خانم جنیدی،‌دامادها و عروس‌های این خانواده مجاهد در پشت جبهه می‌پردازد.
هدایت شده از  کتاب سرای فانوس شب
معرفی کتاب کتاب «مگر چشم تو دریاست!» عنوان کتابی است که اگر چه سرشار از زلال احساس و عاطفه مادرانه در واگویه های مادری شهید داده است؛ اما در عین حال از باطنی بسیار ژرف وعمیق، از توأمان بودن علم وعمل، برخوردار است. این کتاب، روایت یک مادر است. روایت مادر چهار جوان برومندِ یکی از یکی گیراتر، که روزگاری از زیر قرآن ردشان کرد، آب پشت شان ریخت و ازشان دل کَند و دل نکَند. مادری که وقتی تنهاست، راه می رود، با گوشه چادرش قاب عکس جوان هایش را پاک می کند، درددل هایش را به آنها می گوید و با گوشه همان چادر، چشمش را خشک می کند. اما مادری که وقتی می نشینی کنارش، مثل روزهای اول جنگ، آتشین حرف می زند و وقتی از چهار فرزند شهیدش می گوید، سر بالا می گیرد، محکم حرف می زند و زینب وار روایت فتح می کند. مادری که وقتی پرپر شدن گل هایش را یکی پس از دیگری می بیند، رمق از پایش می رود، زانو می زند، اما دوباره می ایستد و به راهش ادامه می دهد. مادری که مادری هایش مال وقتی است که تنهاست.  این کتاب، روایت یک همسر است از یک مرد. مردی که وقتی پشت تریبون نماز جمعه می ایستاد و تفنگ به دست مردم را به جنگ و جهاد و حمایت از امام و انقلاب فرا می خواند، خودش پیشاپیش بچه هایش را فرستاده بود جنگ و شهید داده بود. مردی که پس از شهادت سومین فرزندش، فکر نکرد که دیگر تکلیفش را در قبال اسلام و انقلاب انجام داده و این آخرین فرزندش را بگذارد برای روز پیری، عصایش باشد. کسی که فکر می کرد اگر جانمازش را جلوتر از مردم می اندازد و پیش نمازشان می شود، باید در همه کارهای دیگر هم جلوتر از همان مردم بایستد و پیش قدم شان باشد. در بخشی از این کتاب آمده است: «کوموله ها گفته بودند اگر پول بیاورید، بدن شهید را صحیح و سالم تحویل تان می دهیم. آن موقع 30 هزار تومان خیلی بود. حاج آقا خودش رفت کردستان؛ روستای قمچیان. از آنجا زنگ زد و جریان را برایم گفت. - می گن سی هزار تومن بدید تا شهیدتون رو تحویل بدیم. - بعد با پول ما برن تجهیزات بگیرن، بر ضد خود ما استفاده کنن؟!! من یادم نیست، اما کسانی که اطرافم بودند، می گویند شما گفتی «بگو شهید منو آتیش بزنید، اما من به شما پول نمی دم.» من نتوانستم بپذیرم به خاطر پیکر شهیدم به ضدّانقلاب پول بدهم. حاج آقا هم همان اول، تصمیم من را گرفته بود، اما به من زنگ زد تا حرفی باقی نماند. اصلاً خود حاج آقا راضی نبود برای این مسئله به کردستان برود. اجبار و اصرار پاسدارها و برادرم، اسدالله، بود که رفت برای پیدا کردن رضا. ما پول ندادیم و آن ها هم رضا را تحویل نداند و حاج آقا برگشت. این ماجرا گذشت تا اینکه سیزده ماه بعد، زنگ زدند و گفتند پیکر رضا توی پاک سازی روستا پیدا شده است.» 🆔جهت سفارش به آیدی مراجعه کنید: 👇👇👇👇 @Patogshohada شماره تماس +989373925623 💠کانال پاتوق کتاب ‌ https://eitaa.com/patogfanosshab
همه سیزده سالگی ام خاطرات اسیر آزاد شده ایرانی مهدی طحانیان ناشر:سوره مهر نویسنده:گلستان جعفریان معرفی کتاب «همه سیزده سالگی ام» در 18 فصل به خاطرات طحانیان از زمان قبل از اعزام به جبهه تا دوران اسارت و بعد آزادی پرداخته است. نویسنده در این اثر تلاش کرده تا طحانیان 13 ساله را به تصویر بکشد. در ابتدای این کتاب مشکلات این نوجوان قبل از اعزام به جبهه بیان شده است و بخش دیگر نیز به روایت مشکلاتی می پردازد که در اسارتگاه ها برای او ایجاد می شود و نیروهای رژیم بعث قصد استفاده تبلیغاتی از او را دارند. نویسنده تلاش دارد تا روایتی دست نخورده و بکر از دوران اسارت طحانیان ارائه دهد؛ بی کم و کاست، با بیان احساسات همان لحظه راوی و بدون تحلیل های فعلی او. جعفریان که در حوزه ادبیات اسارتگاهی فعالیت دارد، قصد دارد تا با نگارش چنین کتابی ضمن نشان دادن تحولات روحی و فکری یک اسیر، زندگی آن لحظه او را به تصویر بکشد؛ با همه تردیدها، ترس ها و بدون توجه به وضعیت فعلی او. 🆔جهت سفارش به آیدی مراجعه کنید: 👇👇👇👇 @Patogshohada شماره تماس +989373925623 💠کانال پاتوق کتاب ‌ انتشار بدون ذکر لینک زیر جایز نمی باشد https://eitaa.com/joinchat/4128702483C3f66436fd7
. خندید دوباره دیپلماتی، بوی مکر و خیانت آمد گفتند دوباره، دشمن ز در عداوت آمد ای وای که جمعه بود امروز، اما خبری نیامد از یار ما منتظر ظهور بودیم، اما خبر آمد ، ۱۳۹۹/۰۹/۰۷