eitaa logo
کتاب سرای فانوس شب
4.8هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
458 ویدیو
141 فایل
کتاب دوست عزیز📚 ممنون که برای خدمت انتخابمون کردی اگه سوال یا سفارش کتاب داریدروی لینک زیربزنید @Patogshohada فانوس شب یعنی کتابه که مارو ازتاریکی نجات میده اینم کانال رضایت مشتریمون eitaa.com/rezayatfanosshab شماره تماسمون 09373925623
مشاهده در ایتا
دانلود
سال های بی قرار خاطرات جواد منصوری ناشر:سوره مهر نویسنده:محسن کاظمی ناشر سوره مهر تعداد صفحات ۷۵۶  معرفی این کتاب در 10 فصل تدوین و منتشر شده است. فصل نخست با عنوان پنجاه و 5 نفر که به موضوع دستگریری منصوری به دلیل عضویت در حزب ملل اسلامی و چگونگی فعالیت این حزب می پردازد. فصل دوم با عنوان پشت پنجره به موضوع نوجوانی و کودکی منصوری و آشنایی وی با قیام 15 خرداد اشاره دارد. سومین فصل از این کتاب با عنوان تلاشی تازه نیز به طور مشخص به بررسی زندگی مرحوم شالچیلار و آشنایی منصوری با حزب الله پرداخته است. فعالیت های سیاسی فرهنگی از جمله آشنایی با آیت الله خامنه ای، علی شریعتی و چگونگی سفر به شهرهای مختلف کشور نیز در فصل چهارم با عنوان دویدن بی امان گنجانده شده است. دستگیری منصوری برای دومین بار و زندانی شدن در زندان قزل قلعه و اوین و به تبع آن گزارش وی از فعالیت گروه های سیاسی در زندان های دوران پهلوی نیز موضوع پنجمین و ششمین فصل کتاب با نام زخم های گرم و پشت دیوارهای بلند است. این دو فصل در ادامه با بررسی وضعیت سازمان مجاهدین خلق در زندان های پهلوی در فصل هفتم تکمیل می شود. منصوری خاطراتش از دوران تبعید را نیز در فصل هشتم از کتاب با نام تبعید مرور کرده است و در فصل نهم به مرور حوادث سال پایانی حکومت پهلوی اشاره کرده است. وی همچنین در فصل دهم کتاب با عنوان «ای آزادی» برخی حوادث و رویدادهای منتهی به روزهای پایانی حکومت ستمشاهی را مورد توجه قرار داده است این کتاب همچنین در فصل پایانی خود مجموعه ای از اسناد و تصاویر مرتبط با بازداشت منصوری را در خود گنجانده است.
تختخوابت را مرتب کن چیزهای کوچکی که می‌توانند زندگی‌ات و شاید دنیا را تغییر دهند نویسنده دریاسالار ویلیام اچ. مک‌ریون انتشارات السانا تعداد صفحات 108 پیام اصلی کتاب به طور خلاصه به خاطر داشته باشید… کار امروز را به فردا نگذارید. کسی را پیدا کنید تا در زندگی به شما کمک کند. به همه احترام بگذارید. بدانید که زندگی همیشه بر وفق مرادتان نیست و گاهی اوقات شکست می‌خورید. ولی ریسک کنید، در مقابله با دشواری قوی باشید، با زورگویی‌ها مقابله کنید، شکست‌خورده‌ها را بالا بکشید و هرگز تسلیم نشوید – اگر این کارها را انجام دهید در این صورت می‌توانید زندگی خود را به شکلی بهتر تغییر دهید… و شاید حتی دنیا را! در پشت جلد کتاب این متن آمده... همه‌ی ما می‌دانیم که زندگی، سخت و طاقت‌فرساست؛ ولی گاهی با انجام کارهایی پیش‌پاافتاده می‌توان به نتیجه‌ای دست یافت که زندگی را تحت تاثیر قرار دهد. عمل بسیار ساده‌ای مانند مرتب کردن تختخواب هم می‌تواند برای شروع یک روز نیروی انگیزشی شگفت‌آوری داشته باشد و رضایتی درونی برای به پایان رساندن یک روز خوب برای‌مان فراهم کند. برای تغییر جهان، اول تختوابت را مرتب کن . 🆔جهت سفارش به آیدی مراجعه کنید: 👇👇👇👇 @Patogshohada شماره تماس +989373925623 💠کانال پاتوق کتاب ‌ انتشار بدون ذکر لینک زیر جایز نمی باشد https://eitaa.com/joinchat/4128702483C3f66436fd7
دفتر های بسیار زیبا دفتر سیمی با جلد پارچه ای گل دار بسیار زیبا سجاده همراه و پیکسل قیمت 40تومان
کیف مدارک +پولی سایز کوچیک زنانه و دخترانه قیمت 25تومان
جام جهانی در جوادیه ناشر:قدیانی نویسنده:داوود امیریان معرفی کتاب جام جهانی در جوادیه داستان چند نوجوان پایین شهری که به دنبال یک جای مناسب برای فوتبال های تابستان شان می گشتند که از قضا با پسر سفیر کانادا در ایران آشنا می شوند و مسابقه ای را در زمین خاکی محله شان ترتیب می دهند که این موضوع همین جا تمام نمیشود تیم های دیگری هم از کشورهای دیگر از راه می رسند مثل اسپانیا، ایتالیا، ژاپن و...چند تا از بچه های کارگر افغانی هم به این جمع اضافه می شوند و جام جهانی کوچکی در جوادیه پا می گیرد! کتاب جام جهانی در جوادیه به خاطر قوه شخصیت پردازی بالای نویسنده اش(داوود امیریان) توصیف عالی از فضای فوتبالی داستان دارد.. گزیده حالا همه ی اهل محل به سیاوش توجه می کردند. هرجا می رفت، در صف نان و مغازه و لبنیاتی، او را با انگشت به هم نشان می دادند و پچ پچ می کردند و سر تکان می دادند. سیاوش کم کم داشت از این وضعیت کلافه می شد. غروب بود، سیاوش و دوستانش در پارک گل بهار جلسه داشتند. همه نشسته بودند و چشم به دهان سیاوش دوخته بودند. سیاوش سرش را پایین انداخته بود و انگشتان دستش را توی موهای سرش فرو برده بود. یوسف گفت: «چی شده سیاوش! از چی می ترسی؟» سیاوش سر بلند کرد و گفت: «قضیه حسابی جدی شده. من اصلاً فکرش را نمی کردم این ُ طوری بشود.» محمدعلی دستی به موهای ژل زده اش کشید، تار موهای جلوی سرش را دور انگشت پیچ داد و خنده خنده گفت: «ناراحت نشو سیاوش، اما از قدیم گفته اند یک دیوانه سنگی تو چاه می اندازد و صد تا آدم عاقل را سر کار می گذارد!»