eitaa logo
کتاب سرای فانوس شب
4.8هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
458 ویدیو
141 فایل
کتاب دوست عزیز📚 ممنون که برای خدمت انتخابمون کردی اگه سوال یا سفارش کتاب داریدروی لینک زیربزنید @Patogshohada فانوس شب یعنی کتابه که مارو ازتاریکی نجات میده اینم کانال رضایت مشتریمون eitaa.com/rezayatfanosshab شماره تماسمون 09373925623
مشاهده در ایتا
دانلود
ممنون میشم هم کمک کنید و هم در گروه قرار بدید در صورت امکان وضعیت واتس اپ و استوری اینستاگرام خود قرار بدید
تور تورنتو دانشجوی شهید سانحه پرواز اوکراین امیرحسین قربانی ناشر:روایت فتح نویسنده: محمدعلی جعفری معرفی این‌کتاب، روایتی از زندگی دانشجوی شهید امیرحسین قربانی یکی از شهدای حادثه دل‌خراش هواپیمای اوکراین است. در این‌کتاب عاشقانه‌های یک روز یک خانواده ایرانی روایت شده است؛ دل دادن‌ها و دل بردن‌ها از فرزندی که بعد از تیک‌آف هواپیمای 752 به آغوششان بازنگشت. گزیده معصومه دو بار از زیر آینه‌قرآن ردش می‌کند. آب می‌ریزد پشت سرش. صدقه می‌دهم. امیرحسین می‌رود زنگ خانه همسایه را می‌زند. آقای فهیمی وقتی می‌فهمد راهی است به‌سختی از پله‌ها پایین می‌آید. صدا می‌زند خانمش قرآن بیاورد. می‌گیرد بالاسر امیرحسین. بعد دست می‌گذارد روی شانه‌اش و دعا می‌خواند و فوت می‌کند به سروصورتش. _آقای دکتر خدا پشت‌وپناهت! 🆔جهت سفارش به آیدی مراجعه کنید: 👇👇👇👇 @Patogshohada شماره تماس +989373925623 💠کانال پاتوق کتاب ‌ انتشار بدون ذکر لینک زیر جایز نمی باشد https://eitaa.com/joinchat/4128702483C3f66436fd7
کتاب خدای پروانه های غرغرو جلد دوم داستان های سرزمین دوستی ✍️نویسنده: خانم کلر ژوبرت 📖 تعداد صفحات: ۱۶ صفحه 🔹انتشارات: رود آبی 🔸خدای پروانه های غرغرو  داستانی با موضوع مهربانی خداوند و مهربانی کردن به یکدیگر است. 🔹هر کدام از داستان های این مجموعه بر اساس مفهوم حدیثی از معصومین علیهم السلام نوشته شده است و برای ( 5 تا 10 سال) مناسب است. 🔹در انتهای کتاب خدای پروانه های غرغرو کاردستی طراحی شده که کودکان می توانند به کمک الگو پروانه های کاغذی بسازند و هر جا دوست داشته باشند نصب کنند. ✂️در قسمتی از کتاب خدای پروانه های غرغرو می خوانیم: پروانه اخمالوتر شد و داد زد: « اِ اِ اِ ! پس چرا رفتید؟ چرا تنهایم گذاشتید؟ » کفشدوزک و سنجاقک یواش گفتند: « حیف شد! کاش خوش اخلاق بود » و لا به لای گل ها دور شدند… داستان خدای پروانه های غرغرو بر اساس مفهوم حدیثی از رسول خدا صل الله علیه واله نوشته شده که فرمود:«خداوند مهربان است و مهربان را دوست دارد…» ( میزان الحکمه، ج 5، صفحه 382) 🆔جهت سفارش به آیدی مراجعه کنید: 👇👇👇👇 @Patogshohada شماره تماس +989373925623 💠کانال پاتوق کتاب ‌ انتشار بدون ذکر لینک زیر جایز نمی باشد ح https://eitaa.com/joinchat/4128702483C3f66436fd7
باسلام خدمت همراهان همون تخفیفی که ناشرها در نمایشگاه کتاب مجازی میدن ماهم این تخفیف رو داریم .... درخدمتیم ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تندیس علی والله مناسب برای هدیه روز مرد از الان تهیه کنید قیمت تک ۷۰ تومان قیمت تعداد ۶۰ تومان جهت خرید پی وی
خاطرات عزت شاهی دفتر ادبیات انقلاب اسلامی خاطرات ناشر:سوره مهر نویسنده:محسن کاظمی  معرفی کتاب حاضر، مجموعه ای از خاطرات عزت شاهی است که توانست در جریان رویارویی قهرآمیز با رژیم شاه از زیر ضربات مهلک ساواک و شکنجه های روحی دوران بازجویی و زندان جان نه چندان سالم «اما زنده» به در برد و خود را به پیروزی انقلاب اسلامی برساند. او اگر چه چند صباحی خود از برنامه ریزان و مجریان نظام نوپای انقلابی جمهوری اسلامی بود، اما خیلی زود از این گذرگاه عبور کرد و فقط به نظاره وقایع سالهای بعد و آثار و تبعات آن نشست. چرایی این دوری و درگیر شدن با موج انقلابی قبل و پس از انقلاب اسلامی را می توان در گفتگوها و خاطرات شیوای وی یافت. با کنار رفتن گرد و غبار از خاطرات عزت شاهی درمی یابیم که یاد گفته های او خاطره صرف و یا فقط حکایات تلخ و شیرین و شرح سردی و گرمی و تصویر شادی و غم زندگی نیست، بلکه تاریخ دو دهه مبارزه با رژیم شاه و سرگذشت جریانهای سیاسی قهرآمیز و گروههای مبارز مسلح و قصه آدمهایی که با هر مرام، عقیده و مسلکی، روزی، روزگاری برای رسیدن به آرمانهای همیشگی بشری، همچون عدالت، قسط، مساوات و جامعة خالی از تبعیض قیام کردند و برای آن خون دادند و خون ریختند. عزت شاهی با بیان خاطراتش بی هیچ واهمه و تعارفی بسیاری از جریانها و شخصیتهای مطرح سیاسی تاریخ معاصر را به چالش کشیده است.
کتاب سرای فانوس شب
خاطرات عزت شاهی دفتر ادبیات انقلاب اسلامی خاطرات ناشر:سوره مهر نویسنده:محسن کاظمی #قیمت_90000_ت
خاطرات و تحلیل او به دور از هر پسند این و آنانی که بی ملاحظه نسبت به منافع و مضارهای شخصیتی، جناحی، حزبی و فقط به زعم او برای ایفای وظیفه در قبال تاریخ بیان شده است. وی در خاطراتش بسیاری از گروهها و سازمانهای مبارز و برانداز دهه چهل و پنجاه را به چالش کشیده و نقد و بررسی آن جریانها پرداخته است. تدوین کننده کتاب برای مستندسازی کتاب در منابع و مآخذ متنوع از قبیل منابع مکتوب الکترونیکی و منابع شفاهی به تحقیق و جستجو پرداخته و حدود سه هزار سند، اخبار، گزارشهای حوادث مربوط به گروهها و مبارزان ضد شاهی قبل از انقلاب و پس از انقلاب، شرح زندگی شخصیتهای مطرح قبل و پس از انقلاب را واکاویده و با عزت شاهی در میان گذاشته است. حاصل آن است که پیش روی شماست. ویژگی ممیزه این خاطرات نسبت به خاطرات تک نگاری شده دیگر، در تاریخ شفاهی بودن آن است. چرا که برای تعریض و تأیید گفتار شفاهی نقبی به اظهارات و گفتار شفاهی شخصیتهای مطرح د رخاطرات وی زده است. کاظمی این افراد را از نقاط دور و نزدیک در فرایند سخت و دشوار یافته و به پای مصاحبه در خصوص موضوعات تحقیق نشانده است تا حقیقت تاریخی دور از شایبة این و آن عیان گردد. کاظمی در فرایند شکل گیری کتاب تلاش کرده تا جای ممکن برای شخصیت و نقش آفرینان خاطرات عزت شاهی و حوادث و رخدادهای دوران مبارزات وی سند و مدرک ارائه دهد و حقیقت تاریخی را بازسازی نماید تا چیزی پنهان نماند. وی در شرح احوال و در صورت امکان مشخصات ظاهری ایشان اشاره کند، تا خواننده با داده ها و اطلاعات بیشتری داوری نمایند. زیبایی کتاب علاوه بر پرکشش بودن حوادث خاطراتی، اسناد کاربردی و عکسهای درج شده در پایان کتاب است که برای هر عکسی شرحی منطبق از متن خاطرات و پی نوشتها آورده شده است.
دختری که رهایش نکردی ناشر کتابستان معرفت نوشته لیلا عباسعلی زاده تعداد صفحات ۹۱ معرفی کتاب دختری که رهایش نکردی دختری که رهایش نکردی داستانی نوشتهلیلا عباسعلی‌زاده است که در انتشارات کتابستان معرفت به چاپ رسیده‌است. درباره کتاب دختری که رهایش نکردی این کتاب خاطرات یک دختر دهه شصتی (خود نویسنده) است که از زبان خودش روایت می‌شود. صداقت نویسنده و لحن شیوا و شیرین و طنزش فضایی جذاب را برای اثر ایجاد کرده است. فضایی که هم شما را می‌خنداند و هم می‌گریاند. بخشی از کتاب دختری که رهایش نکردی داشتم می‌گفتم که ما هشت‌تا بچه بودیم که البته بعضی‌هایمان دیگر بچه نبودیم. عمۀ بزرگم پنج‌تا از همین مثلاً بچه‌ها داشت. عمۀ کوچکم شش‌تا. عمویم هم هفت‌تا. دایی که نداشتم، ولی خاله‌ام هم سه‌تایی بچه داشت. بببینم اصلاً شما وقتی می‌رفتید مهدکودک کلاً چند‌تا بودید؟ حالا فکر کنم بهتر متوجه بشوید ما چند‌تا بوده‌ایم. توی مهمانی‌های خانوادگی دقیقاً به‌اندازۀ بچه‌های توی یک مهدکودک، بچه توی دست‌وپا وول می‌خورد؛ اصلاً یک وضعی! جالب این‌جاست که امروزه پدرومادر به همراه پدربزرگ و مادربزرگ و احیاناً عمه و عمو و دایی و خالۀ مجردشان دسته‌جمعی حریف یک یا حداکثر دو‌تا بچه نمی‌شوند، ولی آن‌موقع فقط یک نفر از چهارجفت پدرومادر، حریف ما-قریب به سی نفر-می‌شدند. کافی بود فقط یک نفرشان دلش بخواهد ما را ساکت کند. شرایط طوری بود که اصلاً جرئت نداشتیم نُطُق بکشیم. (نُطُق را هم توضیح بدهم؟!)
کتاب سرای فانوس شب
دختری که رهایش نکردی #قیمت_18000_تومان ناشر کتابستان معرفت نوشته لیلا عباسعلی زاده تعداد صفحا
ادامه می‌دهم: پسرها می‌رفتند توی حیاط و روی پشت بام و خلاصه هرجایی غیر از خانه و دنبال‌ِهم می‌دویدند. یک روز تا به خودمان آمدیم دیدیم پسرعمه‌ام یکی از درخت‌های توت حیاطمان را ارّه کرده است و با تنۀ درخت، افتاده است دنبال بقیه؛ بقیه یعنی بچه‌های کوچک‌تر. بچه‌های کوچک‌تر هم حیاط و چه‌بسا کوچه را گذاشته بودند روی سرشان. حالا فکر کنید حیاطی که چند نفر آن را گذاشته باشند روی سرشان، اگر یک‌دفعه به دلیل ساکت‌شدن ناگهانی بچه‌ها در اثر داد یک بزرگ‌تر، از روی سر بچه‌ها بیفتد پایین، به‌اندازۀ چند‌تا تشت صدا می‌دهد؟ داشتم می‌گفتم که غوغا بود و شوهرعمه هم که اعصاب آرامی نداشت، بلند شد و از همان روی بهارخواب لنگه‌کفش، بی‌چارۀ بابای مرا برداشت و پرت کرد به طرف پسرعمۀ درخت‌به‌دست. او هم در کمال نامردی جاخالی داد و لنگه کفش انگار که با تفنگ دوربین‌دار نشانه‌گیری شده باشد، صاف خورد به گلدان شمعدانی همسایه که روی دیوار مشترکمان گذاشته شده بود. گلدان هم مثل همۀ گلدان‌های توی فیلم و کارتون‌ها هِی تکان خورد و تکان خورد و آخرش هم شَتَرَق افتاد توی خانۀ همسایه و آخخخخخ همسایه بلند شد. ما همگی از بزرگ و کوچک با ترس و وحشت و دهان‌های باز چشم دوخته بودیم به دیوار که ببینیم کِی آقای همسایه با چند‌تا یاالله‌یاالله از دیوار سرک می‌کشد توی حیاط ما. علی‌آقا البته بدون سرک کشیدن توی حیاط ما گفت: - امان از دست این گربه‌ها. بابا که جانب احتیاط را ازدست داده بود گفت: - گربه نبود علی‌آقا. شرمنده. کفش پرت کردند طرف این بچه‌های ذلیل‌مُرده که آن‌ها هم جاخالی دادند و کفش خورد به گلدان و گلدان افتاد روی سر شما. چیزی که نشد ان‌شاالله؟ علی‌آقا گفت: - نه الحمدلله سرم نشکست. آها الآن دیدم کفش را. نَخورَد به کسی، الآن پرت می‌کنم روی بهارخواب. کفش بی‌چارۀ بابای بی‌چاره پرت شد توی حیاط و درست خورد توی سر کسی که باید می‌خورد و دست پسرعمه رفت طرف سرش و تنۀ درخت از دستش افتاد روی پایش و دادش به هوا رفت که یک‌دفعه عمه غیرتی شد و گفت: - داداش جلوی کفشت را بگیر. زد گلدان و سر همسایه و سر و دست و پای پسر بدبخت مرا ترکاند. بابا گفت: - خواهر مگر من کفش پرت کردم؟ عمه هم از تک‌وتا نیفتاد و گفت: - من هم نگفتم جلوی خودت را بگیر و گفتم جلوی کفشت را بگیر. علی‌آقا بعد از سی ثانیه فرصت کرد حرف بزند و گفت: - چی شد همسایه؟ بابا گفت: - الحمدلله هیچی نشد علی آقا. فقط کار ما را سبک کردی برای تنبیه این بچه.
ممنون میشم هم کمک کنید و هم در گروه قرار بدید در صورت امکان وضعیت واتس اپ و استوری اینستاگرام خود قرار بدید
لیوان پلیمری قیمت هر عدد ۲۵ هزار تومان