هدایت شده از الف جهانم حسین(ع)_الیاس جاهد
1_49475877.mp3
6.23M
#صوتی
❤️ ترانه بسیار زیبا و دلنشین
❤️ از خون جوانان وطن لاله دمیده
یادی بکنیم از شهدای اخیرکه درراه امنیت کشور جان شیرین خود رابرای آرامش ما ازدست دادند.
کانال کتاب فیلم دفاع مقدس
@ketab_film_defaa_mogaddas
@audio_ketabکانال (3).mp3
7.87M
کتاب #صوتی
" #دختر_شینا "
بر اساس خاطرات قدم خیر محمدی کنعان
خاطره نگار : بهناز ضرابی زاده
بصورت خلاصه
✅قسمت پنجم
کانال کتاب فیلم دفاع مقدس
@ketab_film_defaa_mogaddas
@audio_ketabکانال (4).mp3
6.18M
کتاب #صوتی
" #دختر_شینا "
بر اساس خاطرات قدم خیر محمدی کنعان
خاطره نگار : بهناز ضرابی زاده
بصورت خلاصه
✅قسمت ششم
کانال کتاب فیلم دفاع مقدس
@ketab_film_defaa_mogaddas
هدایت شده از الف جهانم حسین(ع)_الیاس جاهد
#کتاب_عارفانه 🌙
#قسمت_چهل_و_هفتم
🏴محرم 🏴
«استاد محمد شاهی»
شبِاولِمحرمـ ڪه مےرسید؛همہیِمسجدِ امینالدولہ سیاهـ پوش مےشد🏴
همہیمسجد عزادار مےشد.این سنٺ حسنہاز گذشٺهمیانِما ایرانےها بود.حتےدر روایاٺےهسٺڪهامامـ♥️رضا (علیه السلام)در اولِمحرمـ خانہخود را سیاهـ پوش مےڪردند.
ایشانسفارشمےڪردند:
اگر مےخواهید بر چیزےگریہ ڪنید بر حسین(علیه السلام)گریہ ڪنید.
احمدآقا در این ڪار پیشقدمـ بود.حتے اگر دیگرانمےخواستند اینڪار را انجامـ دهند،خودَشرا بہ آنها مےرساند و با تمامـِ وجود مشغولِسیاهےزدنمےشد•🍃•
یڪسالرا یادَمـ هست ڪه احمدآقا نتوانسٺبرایِاولِمحرم بہمسجد بیایَد
بچہهایِبسیجومسجد مشغولبہڪار شدند و خیلےخوب همہ شبستانـ را سیاهـ پوشڪردند.
ظُهر بود ڪه احمد آقا بہمسجد آمد.جمعبچہهادورهمـ جمعبودَند. احمدآقا بےمقدمہنگاهےبہدر و دیوار ڪرد و جلو آمد،بعد گفٺ:بچہهادسٺِشمادردنڪنه.
امـّا بغضْـ گلویَش را گرفٺهبود.او ادامہداد:شُما افتخارِ بزرگےپیدا ڪردید.بچہ هاآقا امامـ حسین(علیه السلام)خودَشاز شما تشڪر ڪردند.•💔•
برخےاز بچہهابہراحتےاز ڪنارِ این جملہگذشتند،اما مَنڪهحالاتِایشانرامےدانستَمـ خیلےبه این جملہفڪر ڪردم.
احمد آقا توسلبہاهلبیٺ(علیهمُاسلامـ)خصوصا ڪشتےنجاتِآقا اباعبدالله(ع) را بہبهترینوسیلہبرایِتقرببہ پروردگار و محوِ گناهـانمےدانسٺ.برایِهمینبہبندهـ امر مےڪرد ڪه برایِ بچہ ها مداحےڪنم.
هربار ڪه به زیارَت حضرٺ عبدالعظیمـ حسنے(ع)مےرفتیم..؛بہمنمےگفٺ:همینجاروبہرویِحرمـ بنشین و برایِبچہها بخوانْ.••
در دسٺنوشتههایِاحمد آقا بہ این امر مهمـ بسیار سفارشـ شدهـ•✏️•
حتےتوصیہمےڪرد ڪهبرایِازبین رفتنِتاریکےقلب و روح،متوسلبہشهید ڪربلا شوید•💞•
در یڪیازمتنهایِبہجا ماندهـ در دفٺرِ خاطراتِ احمد آقا درمورد امامـ حسین(علیه السلام) آمده:
" در روز اربعین وقٺےبه هیئت رفتمـ در خودم تاریڪےمےدیدمـ.مشاهدهـ ڪردم قفسےدر اطراف من ایجاد شده و زندانےشدهام!
امـا وقٺیسینہزنےوعزادارے آغاز شد مشاهدهـ ڪردم ڪه قفس از بین رفٺ
این همـ از ڪراماتِ مجلسِ سیدالشهداء(ع)اسٺ."
بار ها شنیدهـ بودمـ ڪه مےگفٺ:در مجلسِعزاےسیدالشهدا(ع)نورےوجود دارد ڪه منشأ آن حرمـِ مطهرِ آقاسٺ.
در این مجالِس گویے خود حضرٺ در ڪنار مےایستد و میهمانانِ خود پذیراییمےڪند.
#ادامه_دارد
✨✨✨
#منبع_انتشارات شهید ابراهیم هادی
کانال کتاب فیلم دفاع مقدس
@ketab_film_defaa_mogaddas
هدایت شده از الف جهانم حسین(ع)_الیاس جاهد
#کتاب_عارفانه🌙
#قسمت_چهل_و_هشتم
《سپاه پاسداران》
خانواده و دوستان شهید
اواخر سال۱۳۶۱بود.
احمد در مدرسه ی مروی مشغول به تحصیل در رشته ی ریاضی بود.
یک روز از مدرسه تماس گرفتند و گفتند:
احمد چند روز است به مدرسه نیامده❓
آن شب، بعد از نماز که به خانه آمد با سوالات متعدد ما مواجه شد:
احمد، چرا مدرسه نمیری❓ احمد این چند روز کجا بودی❓
اوهم خیلی قاطع و با صراحت پاسخ داد:
من دنبال علم هستم، اما مدرسه دیگر نمی تواند نیاز من را برطرف کند.
تاحالا مدرسه برای من خوب بود اما آنجا الان برای من چیزی ندارد!
من چند روز است که در کنار طلبه ها از جلسات و کلاس های حاج آقا حق شناس استفاده میکنم.
به این ترتیب احمد دوران تحصیل رسمی را در دبیرستان رها کرد و به جمع شاگردان مکتب امام صادق(علیه السلام) و طلاب علوم دینی پیوست.
احمد آقا طی دورانی که رشته ریاضی را در دبیرستان می خواند نیز در کنار درس مشغول مطالعه ی کتب حوزوی بود، اما حالا تمام وقت مطالعه خود را به این امر اختصاص داده.
او طلبه رسمی، به این صورت که همه ی کتاب های رسمی حوزه را بخواند📚 نبود بلکه در محضر استاد بزرگوار خودش شاگردی می کرد.
برای همین آیت الله حق شناس و دیگر بزرگان حوزه های علمیه امین الدوله کتاب های مختلفی📚 را به او معرفی می کرد تا بخواند.
او سیر مطالعاتی خاصی داشت. در کنار آن بارها دیده بودم که کتاب های علمی می خواند.
هیچ وقت اورا #بیکار نمی دیدیم.
برای وقت خودش برنامه داشت. مقدار معینی استراحت می کرد.
بعد از آن مطالعه و کارهای مسجد و رسیدگی به کارهای فرهنگی و پذیرش بسیج و...
چندبار در همان سنین شانزده سالگی تصمیم به حضور در جبهه گرفت.
اما به دلیل اینکه یکی از برادرانش #شهید شده بود و...موافقت نشد.
تااینکه سال ۱۳۶۲ تصمیم خود را گرفت.
برای کمک به اهداف انقلاب و اینکه بتواند حداقل کاری انجام داده باشد وارد سپاه پاسداران شد.
احمد آقا بلافاصلہ جذب واحد سیاسی وابسته به دفتر نمایندگی ولی فقیه در سپاه شد.
به یاد دارم که می گفت:
ما در مجموعه ای قرار داریم که زیر نظر آیت الله محلاتی است و از ایشان برای ما هم
تعریف می کرد. احمد آقا
در دفتر آقای محمدی عراقی مشغول فعالیت شد.
شنیده بودم در واحد سیاسی سپاه مشغول فعالیت است شماره تلفن محل کار ایشان را داشتم.
تماس گرفتم☎️ و شروع کردم سر به سر احمد آقا گذاشتن.
وقتی فهمید من هستم خندید و گفت:
اینجا وقت من در اختیار سپاه است. اگر کاری داشتی شب توی مسجد صحبت می کنیم.
شب هم توی مسجد به سراغ احمد آقا رفتم.
می دانستم نیروهای واحد سیاسی اطلاعات مهمی در اختیار دارند.
گفتم: احمد آقا چندتا از خبرهای دست اول را به من بگو!
نگاهی به من کرد و برای اینکه دل من را نرنجاند چند خبر مهم همان روز که همه ی مردم از اخبار شنیده بودند را بیان کرد!
احمد آقا دو سال در واحد سیاسی سپاه حضور داشت.
دراین مدت
به او اجازه حضور در جبهه را نمی دادند.
تا اینکه توانست موافقت مسئولان را برای حضور در جبهه بگیر و به صورت بسیجی راهی شد.
#ادامه_دارد
✨✨✨
#منبع_انتشارات شهید ابراهیم هادی
کانال کتاب فیلم دفاع مقدس
@ketab_film_defaa_mogaddas
17.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#تیزر
📚 مسابقه بزرگ کتابخوانی
🔸با محوریت کتاب
🔹تنها زیر باران
🔸روایت زندگی شهید مهدی زین الدین
▪️ از ۱۳ آبان تا ۱۲ بهمن ۹۸
▫️ با اهدای جوایز ارزنده...
کانال کتاب فیلم دفاع مقدس
@ketab_film_defaa_mogaddas
کتاب فیلم دفاع مقدس و شهدا
#تیزر 📚 مسابقه بزرگ کتابخوانی 🔸با محوریت کتاب 🔹تنها زیر باران 🔸روایت زندگی شهید مهدی زین الدین ▪️
📚 مسابقه بزرگ کتابخوانی
🔸با محوریت کتاب
🔹تنها زیر باران
🔸روایت زندگی شهید مهدی زین الدین
▪️ از ۱۳ آبان تا ۱۲ بهمن ۹۸
▫️ با اهدای جوایز ارزنده...
ارسالی مخاطبین گرامی از کانال #حماسه_یاران
#کتاب_عارفانه 🌙
#قسمت_چهل_و_نهم
یک دستگاه موتور سیکلت تریل ۲۵۰ از طریق سپاه پاسداران در اختیار احمد آقا بود.🌿
نامہ ای✉️ از سپاه برای معرفی
به راهنمایی رانندگی دریافت کرد و مشکل گواهینامه را برطرف کرد.
از مسئولین سپاه اختیار کامل موتور را گرفته بود،یعنی اجازه داشت در امور مختلف شخصی وکارهای مسجد از آن استفاده کند و همه ی هزینه های موتور را خودش پرداخت کند.
این موتور خیلی بزرگ بود. به طوری که وقتی توقف می کرد پای احمد آقا به سختی روی زمین می رسید.
یک روز سراغ ایشان رفتم وگفتم :
برای یکی از کارهای مسجد دوساعت موتور را لازم داریم.ساعت دوعصر موتور را تحویل داد وما هم حسابی مشغول شدیم❗️
خیلی حال میداد.
دوساعت ما،تاغروب فردا ادامه پیدا کرد❗️
باهزار خجالت و ناراحتی رفتم درب خانه ی احمد آقا.
برادر ایشان دم در آمد. گفتم :
میشه احمد آقارا صدا کنید.می خواهم موتور را تحویل بدهم.برادرشان رفت و برگشت و گفت: بدهید به من.
آن شب وقتی احمد آقا به مسجد آمد خیلی خجالت زده بودم.اما خیلی عادی با ما صحبت کرد.
او اصلا از ماجرای موتور حرفی نزد.
بعداً فهمیدیم که از بدقولی ما حسابی ناراحت بوده.
برای همین خودش برای گرفتن موتور پشت در نیامد.
تا ناراحتی و عصبانیتش از بین برود.
موتور احمد آقا کاملاً در اختیار کارهای مسجد بود.
از عدسی گرفتن🍲 برای دعای ندبه تا...
یک روز به همراه احمدآقا به دنبال یکی از کار های مسجد رفتیم.
باید سریع برمی گشتیم.برای همین سرعت موتور را کمی زیاد کرد.
خب خیابان هم خلوت بود.
موتور تریل ۲۵۰ هم کمی شتاب بگیرد دیگر کنترلش سخت است.
با سرعت از خیابان در حال عبور بودیم.
یکدفعه خودرویی 🚘 که در سمت چپ ما قرار داشت بدون توجه به ما
به سمت راست چرخید❗️
در سمت راست ما هم یک خودروی دیگر🚖 در حال حرکت بود.
زاویه عبور ما کاملا بسته شد.
من در یک لحظه گفتم : تمام شد.
الان تصادف می کنیم.
از ترس چشمم رابستم و منتظر حادثه بودم❗️
لحظاتی بعد چشمم را باز کردم دیدم احمد آقا به حرکت خود ادامه میدهد❗️
من حتی یک درصد هم احتمال نمی دادم که سالم از آن صحنه عبور کرده باشیم.
با رنگ پریده وبدن لرزان گفتم : چی شد؟
ما زنده ایم⁉️
احمد آقا گفت:خدا را شکر.
بعد ها وقتی در باره ی آن لحظه صحبت کردم به من گفت :
خدا مارا عبور داد ما باید آنجا تصادف می کردیم.
اما فقط خدا بود که مارا نجات داد. من در آخرین لحظه کنترل موتور را از دست دادم و فقط گفتم: #خدا.
بعد دیدم که
از میان این دو خودرو به راحتی عبور کردیم❗️
#ادامه_دارد
✨✨✨
#منبع_انتشارات شهید ابراهیم هادی
کانال کتاب فیلم دفاع مقدس
@ketab_film_defaa_mogaddas
#کتاب_عارفانه🌙
#قسمت_پنجاه
|تابستان۶۴|
«استاد محمدشاهی و برادر شهید»
تهدیدش ڪرده بودند.گفته بودند
تو را ترور مے ڪنیم.
حتے به محل ڪار احمد آقا زنگ زده بودند و گفتند : تورا مےڪشیم❗️
آمده بود مسجد و براے بچه ها صحبت ڪرد.
تقریباً اوایل تابستان سال 1364 بود.
آن زمان احمد آقا در اوج #مسائل_معنوی بود.
بعد از جلسه براے من و یڪے از بچه ها گفت :
ظاهراً تقدیر خدا بر #شهادت من است.
توے همین چند روز آینده❗️
خیلے تعجب ڪردیم.آن موقع ما چهاردهساله بودیم.گفتیم:
احمد آقا یعنے چے❓شما ڪه جبهه نیستے❗️
گفت : بله،اما من در تهران شهید مے شوم.به دست منافقین.
ما به حرف های احمد آقا کاملاً اعتماد داشتیم.براے همین خیلے ناراحت شدیم.
هر روز منتظر یڪ خبر ناگوار در محل بودیم.
شب ها وقتی در مسجد،چشم ما به احمد آقا مےافتاد نفسی به راحتے مےکشیدیم و مےگفتیم : خدا را شڪر.
تا اینڪه یڪ شب بعد از نماز،وقتے پریشانے را در چهره ام دید به من گفت : ناراحت نباش،قضا و قدر الهے تغییر ڪرده.من فعلاً شهید نمےشوم.
بعد ادامه داد : من چند ماه دیگر در ڪنار شما خواهم بود.
نمےدانید چقدر این خبر براے من خوشحال کننده بود.
بعد ها از برادر احمد آقا شنیدم ڪه این قضیه خیلے جدے بوده و براے همین آن چند روز احمد آقا به صورت مسلح در محل حضور داشته.
مسجد امین الدوله در ماه رمضان و در تابستان سال 1364 عجیب بود.
نواے مناجات هاے مرحوم سید علےمیرهادے،سخنرانےهاے انسان ساز حاج آقا حق شناس،زندگے در ڪنار احمد آقا و...
این ها شرایطے را پدید آورد ڪه یڪے از به یاد ماندنےترین ایام عمر من شد.حاضرم هر چه خدا مےخواهد بدهم و یڪ بار دیگر آن ایام نورانے تڪرار شود.
سحرها بعد از خوردن سحرے دوباره به مسجد مےآمدیم و بعد از نماز با احمد آقا قرآن مےخواندیم.
آن موقع من و ایشان تنها بودیم.بسیاری از نصیحت های انسان ساز ایشان مربوط به آن سحرهاے نورانے بود.
در ایام تابستان☀️ و اوایل پاییز🍁🍂 1364 حال و روز احمد آقا بسیار تغییر ڪرده بود.
نمازهاے او از قبل عجیب تر شده بود.
در زمان اقامهی نماز جماعت صورتش از #اشڪ خیس مےشد.بدنش به شدت مےلرزید.
مانند پرنده اے شده بود ڪه دیگر توان ماندن در قفس دنیا را نداشت🕊.
من با خودم مے گفتم:بعد از این احمد آقا چگونه مےخواهد زندگے ڪند؟
در همان ایام وقتے دربارهے کرامات و یا مشاهدهے اعمال افراد و... صحبت مےکردم کمتر جواب مےداد و مےگفت:براے ڪسے ڪه مےخواهد به سوے خدا حرڪت ڪند این مسائل سنگریزههاے راه است❗️
یا مثال مےزد ڪه خداوند به برخے از
سالڪان طریق و انسان هاے وارسته عنایاتے مانند #چشم_برزخے و یا #طیالارض عطا ڪرده.
اما آن ها با تضرع از خداوند خواستند ڪه این مسائل را از آن ها #بگیرد❗️
چون این ها نشانهی کمال انسان نیست❗️
احمد آقا مےگفت:بزرگان ما علاقه دارند زندگے عادے مانند بقیه مردم داشته باشند.
یادم هست مےگفت:همین طیالارض ڪه برخے آرزوے آن را دارند از اولین کارهایے است ڪه یڪ مؤمن مےتواند انجام دهد اما اهل سلوڪ همین را هم از خدا نمےخواهد!
یادم هست احمد آقا عینکے شده بود.
گفتم:خب شما قرآن بیشتر بخوان.
مےگویند:هر ڪس قرآن بخواند مشڪلات و درد چشمانش برطرف مےشود.
لبخندے زد و گفت:مےدانم ڪه اگر به نیت شفاے چشم خودم قرآن بخوانم،حتماً ضعف چشمانم برطرف مےشود.
بعد ادامه داد:اما نمےخواهم به این نیت قرآن بخوانم❗️
مےخواهم زندگےام روال عادی داشته باشد!
آن ایام نورانے خیلے زود سپرے شد.
با شروع پاییز مدارس باز شد و تابستان زیباے من به پایان رسید.
اما نمےدانستم این آخرین فرصت هاے من در ڪنار احمد آقا است ڪه سریع طے مےشود...
#ادامه_دارد
✨✨✨
#منبع_انتشارات شهید ابراهیم هادی
کانال کتاب فیلم دفاع مقدس
@ketab_film_defaa_mogaddas
#کتاب_صوتی
#رقصی_چنین_میانه_میدانم_آرزوست
#دکترمصطفی_چمران
#خاطرات_دفاع_مقدس
یکی از جذاب ترین کتب نوشته شده در وصف شهید چمران، کتابی است با عنوان #رقصی_چنین_میانه_ی_میدانم_آرزوست
📕 این کتاب حاوی نیایش ها و خاطرات شهید چمران به قلم خود اوست
و با مقدمه برادر ایشان آغاز می شود.
وقایع کتاب برمیگردد به سفر سوسنگرد،زماني كه دكتر چمران براي بستن راههاي نفوذ خرابكاران و ضدانقلاب از مرزهاي جنوب به خرمشهر و شلمچه و خوزستان رفت و آمد میکند.
برشی از کتاب:
ای خدای بزرگ!
دست از جهان شسته ام، و
برای ملاقات تو به كربلای خوزستان آمده ام.
از تو می خواهم كه مرا با اصحاب حسین محشور كنی،
آرزو دارم كه بر خاك داغ خوزستان در خون خود بغلطم،
و به یاد عاشورای حسین(ع) خود را در قدم مقدسش بیافكنم،
و این عقده هزار و چهارصد ساله را كه بر دلم فشار می آورد
و همیشه با تو می گویم:
«یالَیْتَنی كُنْتُ مَعَكْ» را برآورده كنم.
📗📒📕
کانال کتاب فیلم دفاع مقدس
@ketab_film_defaa_mogaddas
4_5884352083125076717.zip
16.34M
#کتاب_صوتی
#رقصی_چنین_میانه_میدانم_آرزوست
#دکترمصطفی_چمران
#خاطرات_دفاع_مقدس
کانال کتاب فیلم دفاع مقدس
@ketab_film_defaa_mogaddas