eitaa logo
کتاب باز
348 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
1.5هزار ویدیو
41 فایل
وقت شما برای ما خیلی ارزشمنده ما باگنجینه‌ای از کتاب‌های خوب، و ارائه‌ی مطالب کاربردی در مورد بهبود روابط‌عاطفی با خانواده،بهت یادمیدیم که آرامش رو به خودت هدیه بدی و بهترین خودت باشی و 🤗خوشحال زندگی کنی ادمین: @ghnbrhdr حیدری روانشناس و مشاوره خانواده
مشاهده در ایتا
دانلود
با سلام و عرض ادب خدمت همراهان 💫 امام جعفرصادق (ع): یاتی علی الناس زمان هرج لا یا نسون فیه الا بکتبهم روزگار پر از فتنه‌ای بر مردم خواهد شد که جز به کتابهایشان انس و آرامش نگیرند. کافی ج1ص52 💬 آیت‌الله خامنه‌ای: امروز کتابخوانی و علم آموزی، نه تنها یک وظیفه‌ی ملی که یک واجب دینی است. ⬅️ با توجه به وظیفه‌ای که بر گردنمان است، قصد داریم از این پس، کتاب‌هایی مفید را برای مطالعه به شما معرفی کنیم. 🔅 اگر دوست دارید مطالعه کنید و فرزندانتان را آگاه کنید، ما را در کانال همراهی کنید. 📚 کتاب بخوانیم 🪴 👇 https://eitaa.com/ketabebaz
📙 📚 عنوان کتاب: لواسان تا کانی مانگا ✍️نویسنده: گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی 🏡 ناشر: شهید ابراهیم هادی 📖 صفحات: ۱۶۸ صفحه 📗 معرفی کوتاه کتاب کتاب زندگی‌نامه داستانی و خاطرات شهید است. تنها کتاب نیست، بلکه روایت یک زندگی نمونه و کامل است که می‌تواند چشمه‌ای از نور و معنویت برای خواننده این کتاب به ارمغان آورد. 📖 قطعه‌ی کوتاه کتاب مهدی در خانواده‌ای متولد شد که مادر، مدرس قرآن و پدرش کارگری رنج کشیده بود. وی با آمدنش شور و نشاط و برکت خاصی به خانه امامقلی خندان هدیه آورد…. شهید خندان پس از گذراندن دوران طفولیت در مهرماه سال ۱۳۴۷ به دبستان رفت، دوره ابتدایی را در سال ۱۳۵۲ به پایان برد و برای ادامه تحصیلات وارد مدرسه‌ی راهنمایی (نارون) شد. مهدی در کنار تحصیل به کار نیز اشتغال داشت و کمک خرج و نان آور خانواده بود. این تربیت دو بعدی –تحصیل توام با کار– از او نوجوانی پخته ساخته بود. در پایان خرداد ماه سال ۱۳۵۵، مهدی دوره تحصیلات راهنمایی را پشت سر گذاشته و اکنون آماده بود تا وارد دبیرستان شود. وی می‌خواست تحصیلات خود را در رشته‌ی مکانیک ادامه دهد، اما نزدیکترین هنرستان صنعتی با روستایشان کیلومتر‌ها فاصله داشت. از طرفی فقر مالی خانواده به او اجازه نمی‌داد که خانه‌ای در شهر اجاره کند… 🔅 برای دوستان خود ارسال کنید و در افزایش سواد جامعه سهیم باشید. 📚 کتاب بخوانیم 🪴 👇 https://eitaa.com/ketabebaz
📙 📚 عنوان کتاب: ستاره‌ها چیدنی نیستند ✍️نویسنده: محمدعلی حبیب‌اللهیان 🏡 ناشر: معارف 📖 صفحات: ۳۷۶ صفحه 📗 معرفی کوتاه کتاب ❇ کتاب «ستاره ها چیدنی نیستند» تلاش دارد مقوله را از دو منظر مورد بررسی قرار دهد؛ 👈 اینکه آیا حجاب، آزادی را از زنان می‌گیرد 👈یا به آنها عزت بیشتری می‌بخشد دو پرسش اساسی است که در این کتاب مطرح می‌شود. کتاب ستاره ها چیدنی نیستند نوشتهٔ محمدعلی حبیب اللهیان است. نشر معارف این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. کتاب ستاره ها چیدنی نیستند در ۱۳ فصل نوشته شده است، که در واقع یک مقاله‌رمان و تلفیقی است از داستان و واقعیت. این رمان ایرانی که از زندگی یک دختر آمریکایی الهام گرفته شده است، با توصیف وضعیت یک دختر آغاز می‌شود. راوی به ما می‌گوید که 💬 دست‌ و پای یک دختر به یک صندلی آهنی در کنج یک اتاق طناب‌پیچ شده بود. دختر التماس می‌کرد و می‌خواست که رهایش کنند. مردی که ریش بلند و کله‌قندی داشت و پیراهن سفید یقه‌سه‌سانتی پوشیده و یک انگشتر بزرگ با نگین قرمز توی انگشتش بود، کمربند را بالا می‌بُرد و بی‌هدف به بدن دختر می‌زد. دختر جیغ می‌کشید و می‌گفت و التماس می‌کرد. مرد دوباره شروع کرد به زدن دختر با کمربند و دختر بلندتر جیغ می‌کشید و میگفت، ولی اون آقا به من گفت باید به شما احترام بزارم. این دختر کیست؟ آن مرد کیست؟ آن‌ها کجا هستند و این چه وضعیت بغرنجی است؟! خواندن این کتاب را به شما توصیه می‌کنم. 🔅 برای دوستان خود ارسال کنید و در افزایش سواد جامعه سهیم باشید. 📚 کتاب بخوانیم 🪴 👇 https://eitaa.com/ketabebaz
📗 برگرفته از کتاب 💬 «صبح زود روز یک‌شنبه، وقتی پدر و مادر سارا هنوز خواب بودند، سارا به‌سمت مرکز اسلامی نیویورک به راه افتاد و ماشا هم در میانهٔ راه به او پیوست. سارا با لبی خندان و صورتی بشاش به ماشا رسید. وقتی ماشا از او علت خوشحالی‌اش را پرسید؛ سارا گفت که برایش باورنکردنی بوده که بعد از صحبت با پدرش، تا حد زیادی از شدت مخالفت پدرش کم شده است. موضوع از این قرار بود که: شب گذشته، سارا بعد از چند روز ماندن پیش ماشا، بالاخره عزمش را جزم کرد که به خانه برگردد و با پدرش صحبت کند. برای همین وقتی پس از تماس تلفنی ماشا به پدرش -که به خواست سارا انجام شد- فهمید پدرش کمی سرحال است و وقت مناسبی برای صحبت کردن با اوست، از ماشا خداحافظی کرد و به خانه‌شان رفت. وارد ساختمان که شد، رفت کنار پدرش نشست. دست او را لمس کرد و با لحنی آرام از او درخواست کرد که به حرف‌هایش گوش دهد. پدرش ابتدا چندان توجهی نکرد اما وقتی سارا بدون مقدمه گفت: «پاپا! اصلاً میدونی من دستور دارم که به شما احترام بذارم؟ این چند روز بارها می‌خواستم داد و فریاد راه بندازم و... اما باید طبق این دستور عمل کنم. چون احترام به شما برای من یه وظیفه‌ست. اینو میدونستی پاپا؟... روحانی مسلمانی که باهاش آشنا شدم بهم گفت نباید به پدر و مادرت بی‌احترامی کنی. حتی نباید بهشون بد نگاه کنی. تا خدا از دستت راضی باشه. این یه دستوره توی دین اسلام پاپا! همون که این دستور رو داده، نوع پوشش من رو هم تعیین کرده... اون وقت شما می‌خواین من با اون مخالفت کنم؟ چرا آخه؟...» پدرش نتوانست به حالت قهر خودش ادامه دهد. سارا ناباورانه دید که خطوط صورت پدرش تغییر کرد و نگاهش از حالت عصبی و ناراحت تبدیل شد به کنجکاوی و دقت. پدر سارا در حالی‌که سعی می‌کرد چهره‌اش بی‌تفاوت و خنثی باشد، پرسید: «مگه نگفتی دین مسلموناست؟» سارا دست پدرش را فشار داد و با ذوق گفت: «چرا! ولی نه اون اسلامی که به ما گفتن. پاپا اگه قوانینش رو برات بگم باورت نمیشه! حضرت محمد کامل‌ترین دین رو برای آدم‌ها آورده. یقین دارم نمیدونی این دین به تمام جزئیات زندگی آدم، روحش، روانش، جسمش، حتی خواب و خوراکش توجه کرده. پاپاجون...» پدر سارا دستش را از توی دست سارا بیرون کشید و موهایش را مرتب کرد. بعد نگاهش را سمت اتاق سارا انداخت و گفت: «پاشو یه منبعی از این اطلاعات بیار ببینم.» و.... شده بود آن‌چه سارا می‌خواست اتفاق بیفتد. گرچه مادر سارا مثل پدرش راضی و آرام نشده بود و هنوز اکراه داشت از این‌که سارا با کسانی که او را با اسلام آشنا کرده‌اند، رفت‌وآمد داشته باشد؛ اما حرف آخر را پدرش زد و گفت: «پس... هربار که جلسه‌ای رفتی، هرچی شنیدی و بهت گفتن باید برای من واگو کنی. هر کتابی هم که بهت دادن، به منم باید بدی ببینم چی توش نوشته. باید بدونم دیگه از پدر و مادر چی میگه این دین؟»» 🔅 برای دوستان خود ارسال کنید و در افزایش سواد جامعه سهیم باشید. 📚 کتاب بخوانیم 🪴 👇 https://eitaa.com/ketabebaz
📙 📚 عنوان کتاب: خاتون و قوماندان ✍️نویسنده: مریم قربان‌زاده 🏡 ناشر: ستاره‌ها 📖 صفحات: ۱۸۲ صفحه 📗 معرفی کوتاه کتاب کتاب، روایت زندگی همسر شهید (ابوحامد) فرمانده لشکر فاطمیون است. علیرضا توسلی معروف به ۱ مهر ۱۳۴۱ در افغانستان به دنیا آمد و ۹ اسفند ۱۳۹۳ در سوریه، شهر درعا شهید شد. ابوحامد فرمانده و بنیانگذار بود. او تمام زندگی‌اش را رزمنده بود و در جبهه‌ها جنگید. با شروع جنگ ایران و عراق به کردستان رفته و بیش از یک سال در آن منطقه حضور داشت. وقتی جنگ ایران و عراق به پایان رسید، برای جنگ با ارتش شوروی به افغانستان رفت ... 📖 قطعه‌ی کوتاه کتاب مردادماه سال ۷۹ بود. من وارد نوزده‌سالگی شده بودم. یک روز مامانِ عالیه، یکی از همسایه‌ها با عکسی سه‌درچهار به خانه ما آمد. گفت: «برادرم سیدامیر دوستی دارد که این عکسش است. در سپاه حضرت رسول کار می‌کند. آدم خوبی است. خیلی مؤمن است، اما پولی ندارد. به فکر پول درآوردن هم نیست. چون آدم خوب و باایمانی است، دوستانش دارند برایش آستین بالا می‌زنند». 📚 کتاب بخوانیم 🪴 👇 https://eitaa.com/ketabebaz
کتاب امروز رو خیلی دوست دارم و مطمئنم شما هم اگه بخونیدش جز کتاب‌های مورد علاقتون میشه‼️ یک روایت خالص و عاشقانه از زبان یه بانوی بزرگ. ⭐ بانویی که معتقده به گفته‌ی همسر فداکارش در میدان جنگی سخت و خاص در حال جهاد و مبارزه است... 📕 این کتاب علاوه بر این که جزء پرفروش‌ترین کتاب‌های نمایشگاه کتاب تهران بود، نویسنده‌ی کتاب هم می‌گوید از دفتر حضرت آقا تماس گرفتند و پیامشان را به من رساندند. 👤 ایشان فرمودند: «از خواندن کتاب لذت بردم. چه کار خوبی کردید که این حوادث را ثبت کردید.» 📄 چند خطی از کتاب "خاتون و قوماندان" 📌... وقتی می‌خواست حلقه را انگشتم کند، دستم را در دست‌هایش نگه‌داشت! سرد بود اما تا مغز استخوانم داغ شد. مدام به خودم نهیب می‌زدم که: «تمام شد! صاحب عکس الان اینجاست. به حکم خدا و شرع نزدیک‌ترین آدم به تو شده. یک عمر می‌خواهی کنارش باشی. تا دم مرگ می‌خواهد کنار تو باشد. خوشحال باش. این شرم و حیا نباید تو را از او دور کند. ببین این همه زن داخل این اتاق هستن. فقط و فقط تو می‌توانی او را از اعماق قلبت دوست داشته باشی. پس، از همین لحظه باید محبتت را به او ابراز کنی...» ✨کتاب‌های خوب می‌مانند ✨ 📚 کتاب بخوانیم 🪴 👇 https://eitaa.com/ketabebaz
📙 📚 عنوان کتاب: طلوع خرداد ✍️نویسنده: محمدتقی قشقایی 🏡 ناشر: نظری 📖 صفحات: ۱۷۶ صفحه 📗 معرفی کوتاه کتاب کتاب، مجموعه داستان‌های کوتاه برگزیده جشنواره سراسری طلوع خرداد به میزبانی شهر ورامین، مبدا قیام خونین پانزده خرداد ۱۳۴۲ است 📖 قطعه‌ی کوتاه کتاب سبز تیرۀ عجیب با رگه‌های فیروزه‌ای» نمی‌دونم واسه شما پیش اومده یا نه. من که تا حالا ندیده بودم کسی خوابِ سه رنگ ببینه؛ مشکی، فیروزه‌ای و سبز تیره.. من دیدم. یه بار؛ همون شبی که از تب می‌سوختم و سوپ و شلغم و لیموشیرین و بخور اکالیپتوس و دم کردۀ آویشن و هزار کوفت و زهرمار دیگه رو امتحان کرده بودم و باز انگار روحم داشت از تنم جدا می‌شد. آنفولانزا بود انگار. دوتا دکتر رفتم. افاغه نکرد. هیچی حالیشون نیست. دکترا رو می‌گم. هرچی گفتم آقای دکتر، خانم دکتر، آمپول بنویس. من خودم حال خودمو می‌فهمم. به خرجشون نرفت که نرفت. یک هفتۀ تمام نرفتم سرکار. کم مونده بود اخراجم کنن. حق داشتن خب. قسمت حسابداری بدون من تعطیله. کارمه. ۲۰ ساله حساب و کتاب و عدد و رقم تو خونَمه. 📚 کتاب بخوانیم 🪴 👇 https://eitaa.com/ketabebaz
برای کشتن یک جامعه روشی ساده به کار گیرید؛بر فرهنگ آنان تمرکز کنید، ابتدا کتاب را از آنها بگیرید و بعد سرشان را درون تلویزیون فرو کنید. 📚 کتاب بخوانیم 🪴 👇 https://eitaa.com/ketabebaz
📙 📚 عنوان کتاب: عصرهای کریسکان ✍️نویسنده: کیانوش گلزار راغب 🏡 ناشر: انتشارات سوره مهر 📖 صفحات: ۲۷۲ 📗 معرفی کوتاه کتاب راغب خاطرات ، یا همون سعید سردشتی، آزاده‌ی کُرد که بیش از ۶ سال در زندان‌های گروه کومله و دموکرات شکنجه شد، از خاص‌ترین رزمندگان جنگ ایران و عراق را به تصویر می‌کشد در این اثر به عمق فجایع و پی‌ببرید امیر سعیدزاده در هیچ سازمانی عضویت ندارد. نیرویی آزاد محسوب می‌شود، با این حال در مأموریت‌های اطلاعاتی و عملیاتی حضور پیدا می‌کند و به مأموریت‌های خارج از کشور برای شناسایی نیز می‌رود. بعد از آن وراد سپاه می‌شود. سعیدزاده قبل از انقلاب، توسط ساواک، مورد مواخذه قرار گرفته و فرار می‌کند. اسیر کومله می‌شود و از آنجا نیز می‌گریزد. 4 سال بعد از جنگ، او به وسیلۀ حزب دموکرات کردستان عراق به اسارت درمی‌آید. این دوران از روزهای آغازین انقلاب تا سال ۷۴، یعنی یک دوره ۱۵ ساله به درازا می‌کشد راوی در این اثر با یک سبک جدید، خاطرات چند روایی را طراحی کرده است. او وارد یک تنش و ناآرامی می‌شود. در یک فصل واکنش خانواده‌اش نسبت به این موضوع نشان داده می‌شود و از زبان همسرش همان خاطرات کامل می‌گردد، حوادثی که پیرامون خانواده روی می‌دهد یعنی راوی اصلی خود اطلاع ندارد، اما خانواده کاملاً به تمامی جنبه‌ها تسلط دارند. در یک بخش همسر او وارد روایت می‌شود و نقاط ابهام‌آمیز را کامل می‌کند امیر سعیدزاده تنها نجات‌یافته از زندان هولناک کریسکان است و دیگر هم‌بندی‌های وی همگی بدون محاکمه اعدام شده‌اند. 📚 کتاب بخوانیم 🪴 👇 https://eitaa.com/ketabebaz
📗 در بخشی از کتاب عصرهای کریسکان می‌خوانیم: با پررویی وارد خانه شد. کلت سعید را گذاشته بودم لای متکای بچه. همین که وارد خانه شد متکا را از پنجره اتاق انداختم توی حیاط پدرشوهرم، و او متوجه نشد. تمام اثاثیه منزل را بهم ریخت و آلبوم عکس شوهرم را ورق زد. عکس سعید و بچه‌ها‌ی سپاه را درآورد و خواست با خودش ببرد که جلویش را گرفتم و نگذاشتم. گفتم: «‌اگه تو نظامی‌ هستی چطور بدون مجوز وارد منزل من شدی؟ لعنت به اون دولت و نظامی ‌که مأمورانش بدون مجوز وارد خونه مردم بشن. الان زنگ می‌زنم سپاه تا ببینم با چه مجوزی وارد خونه یه زن نامحرم شدی.» کلی به نظام و سپاه و ارتش و مملکت بد و بیراه گفتم. باورش شد طرفدار نظام نیستم. خنده‌اش گرفت و گفت: «‌بابا شما که از خودمانین. ضد انقلابین!» در این موقع سفره پهن بود و مختصر نان و ماستی داشتیم. سقف خانه چکه می‌کرد و سطل و کاسه و بشقاب روی فرش‌ها‌ چیده بودم تا آب‌ها‌ جمع شود. شُرشُر روی فرش‌ها‌ آب می‌چکید. همین که اوضاع آشفته ما را دید، خندید و گفت: «‌بابا شما اگه طرفدار دولت بودین که این وضعتان نبود.» پشیمان شد و رفت. از طرف حزب دموکرات آمده بود وضع ما را بررسی کند و ببیند چه امکاناتی داریم و آیا عکس مسئولین نظام را به دیوار خانه‌مان نصب کرده‌ایم یا اسلحه و وسایل دولتی در خانه‌مان پیدا می‌شود، وابسته به نظام هستیم یا نه. چون سعید در طول اسارت زیر بار نرفته بود که طرفدار نظام جمهوری اسلامی‌ بوده و با سپاه همکاری داشته است، دائم جاسوسان دور و برمان می‌پلکیدند. چند بار کمیته امداد خواسته بود خانه‌مان را تعمیر کند ولی نگذاشته بودم. چون می‌ترسیدم گزارش تعمیرات به دموکرات برسد و برای سعید گران تمام شود. بعد از رفتن الیاسی به سپاه زنگ زدم و گفتم: «‌شما مأمور فرستادین خونۀ ما.» گفتند: «‌شما که خودت یک پا چریکی. مگه نمی‌دونی ما هیچ‌ وقت مأمور تک‌نفره به خونه کسی نمی‌فرستیم، باید همان موقع جلوش رو می‌گرفتی و نمی‌ذاشتی بره.» گفتم: «می‌تونستم جلوش رو بگیرم و به غلط کردن بندازمش. چون اسلحه داشتم ولی ترسیدم برای سعید گران تموم بشه.» 📚 کتاب بخوانیم 🪴 👇 https://eitaa.com/ketabebaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📗 کتاب وجود خود را فهمیده ورق بزنید 🎙 مرحوم علامه ذوالفنون حسن‌زاده‌آملی 📚 کتاب بخوانیم 🪴 👇 https://eitaa.com/ketabebaz
📙 📚 عنوان کتاب: کهکشان نیستی ✍️نویسنده: محمدهادی اصفهانی 🏡 ناشر: فیض فرزان 📖 صفحات: ۵۵۶ 📗 معرفی کوتاه کتاب کتاب «کهکشان نیستی» رمانی است که حیات 81 ساله کوه اخلاق و عرفان، آیت‌الله را روایت می‌کند. رمانی به قلم که بیش از آنکه یک رمان باشد یک داستان مستند تاریخی است. نویسنده سعی نموده که زندگی آیت‌الله قاضی را از بدو ورود به نجف‌اشرف و آشنایی ایشان با اساتیدشان و همچنین نحوه تربیت و سیر و سلوک و تربیت شاگردان ایشان را به تصور بکشد. البته باید گفت که این کتاب تنها به زندگی مرحوم قاضی خلاصه نمی‌شود، بلکه فضای نجف اشرف در آن سده و همچنین زندگی عرفایی دیگر هم‌چون و را به تصویر می‌کشد. 📚 کتاب بخوانیم 🪴 👇 https://eitaa.com/ketabebaz
📄 بخشی از کتاب"کهکشان نیستی" 📌....مگر اختیار از لوازم عقل نیست که شما هزار و هزار و هزار بار خود را در وجود حسین (ع) شست‌وشو می‌دهید، اما دوباره به اختیار خویش در کثافات و نجاسات و سیاهی‌های این دنیا که هزاران بار از آن فرار کرده‌اید، غرق می‌شوید؟! به راستی دیوانه کیست؟ شما یا من؟ این سوال برای ادامه‌ی حیات، شرط لازم و حتی کافی است. 📄 قسمت‌های زیبایی از وصیت‌نامه‌‌ی آیت‌الله العظمی حاج سید علی قاضی طباطبایی ‼️ الله الله که دل هیچ کس را نرنجانید! نماز را بازاری نکنید، اول وقت به جا بیاورید با خضوع و خشوع! اگر نماز را تحفیظ کردید، همه چیزتان محفوظ می‌ماند و تسبیحه صدیقه کبری سلام الله علیها و آیة الکرسی در تعقیب نماز ترک نشود... 👤 آیت‌الله خامنه‌ای در مورد این شخصیت فرمودند: "ایشان یکی از حسنات دهر است، یعنی واقعا شخصیت برجسته‌ی علمی و عملی ایشان، حالا اگر نگوییم بی‌نظیر، حقا در بین بزرگان کم‌نظیر است." 📚 کتاب بخوانیم 🪴 👇 https://eitaa.com/ketabebaz
🤔 ما باید کتاب‌هایی بخوانیم که زخمی‌مان کند؛ اگر کتابی که می‌خوانیم ما را با ضربه‌ای محکم از خواب بی‌خبری بیدار نکند، در اصل چرا آن را خوانده‌ایم؟!🙄 💯 کتاب باید مانند تبری، یخ درون ما را بشکند. 📚 کتاب بخوانیم 🪴 👇 https://eitaa.com/ketabebaz
🌺 «جهان بانو» با استقبال تماشاگران تمدید شد 🔸نمایش بزرگ میدانی «جهان بانو» از ۲۱ خرداد‌ماه الی ۲۶ تیرماه هر شب ساعت۱۹:۳۰ در بوستان ولایت تهران به روی صحنه می‌رود. 🔹علاقه‌مندان می‌توانند جهت تهیه بلیت رایگان به سایت namaticket.ir مراجعه کنید. 📚 کتاب بخوانیم 🪴 👇 https://eitaa.com/ketabebaz
«أَلا بِذِكرِ اللَّهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ» استادی میگفت: این آیه معنایش این نیست که با ذکر خدا دل آرام می گیرد این جمله یعنی خدا می‌گوید: 💫 جوری ساخته‌ام تو را، که جز با یاد من آرام نگیری تفاوت ظریفی است اگر بیقراری اگر دلتنگی اگر دلگیری گیر کار آنجاست که هزار یاد، جز یاد او، در دلت جولان می‌دهد و خواسته‌هایت را از مردم طلب میکنی، نه او چاره ساز فقط خداست به دست مردم چشم ندوز 📚 کتاب بخوانیم 🪴 👇 https://eitaa.com/ketabebaz
📙 📚 عنوان کتاب: فریادرس ✍️نویسنده: حسن محمودی 🏡 ناشر: کتاب جمکران 📖 صفحات: ۸۳ صفحه 📗 معرفی کوتاه کتاب در جامعه اسلامی توسل به اهل بیت (ع) جایگاهی خاص دارد و توسل به امام حیّ و حاضر، حضرت مهدی صاحب‌الزمان (عج) که بر اساس روایات، اعمال ما هر هفته دوبار بر وجود مبارکشان عرضه می‌گردد، عقلا و نقلا، خاص الخاص و ویژه است. کتاب پیش روی شما الطاف و عنایات آن حضرت است که با اذن خداوند متعال، شامل حال ارادتمندان آستان مقدس شان در جای جای عالم هستی شده است 📖 قطعه‌ی کوتاه کتاب خوشحال بودم که خانه اش را پیدا کردم.رفتم و فردا که شنبه بود آمدم، دیدم روی صندلی نشسته و قرآن می خواند. در دلم بسم الله گفتم و جلو رفتم . سلام علیکم! سرش بالا آورد یک نگاهی انداخت و گفت: سلام علیکم و باز چشم هایش را روی صفحات قرآن انداخت. به بهانه خرید، داخل مغازه اش شدم، ایشان هم بلند شد و آمد. گفتم: یک بسته شکلات بدهید. شکلات را گرفتم ، دیدم انگار حالش برای حرف زدن مناسب نیست … 📚 کتاب بخوانیم 🪴 👇 https://eitaa.com/ketabebaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 راهکار حفظ خانواده در آخرالزمان 🎙 استاد عالی 📚 کتاب بخوانیم 🪴 👇 https://eitaa.com/ketabebaz
📸 حالا که تابستون داره میاد با بچه‌هامون چیکار کنیم؟🤔 🔸چطوری اوقات فراغت بچه ها رو پر کنیم؟ 📚 کتاب بخوانیم 🪴 👇 https://eitaa.com/ketabebaz