🍃⇨﷽
🌷حکایت
❄️⇦مرد عیالواری به خاطر نداری سه شب گرسنه سر بر بالین گذاشت. همسرش او را تحریک کرد به دریا برود، شاید خداوند چیزی نصیبش گرداند. مرد تور ماهیگیری را برداشت و به دریا زد تا نزدیک غروب تور را به دریا می انداخت و جمع می کرد ولی چیزی به تورش نیفتاد. قبل از بازگشت به خانه برای آخرین بار تورش را جمع کرد و یک ماهی خیلی بزرگ به تورش افتاد. او خیلی خوشحال شد و تمام رنجهای آن روز را از یاد برد. او زن و فرزندش را تصور می کرد که چگونه از دیدن این ماهی بزرگ غافلگیر می شوند؟
❄️⇦همانطور که در سبزه رازهای خیالش گشتی می زد، پادشاهی نیزی در همان حوالی مشغول گردش و ماهیگیری تفریحی بود. پادشاه رشته ی خیال مرد فقیر را پاره کرد و با صدای بلند پرسید: ای مردک در دستت چیست؟ او به پادشاه گفت که خداوند این ماهی را به تورم انداخته است.
❄️⇦به دستور پادشاه آن ماهی به زور از مرد بیچاره گرفته شد و در مقابل هیچ چیزی هم به او نداد و حتی از او تشکر هم نکرد. او سرافکنده به خانه بازگشت چشمانش پر از اشک و زبانش بند آمده بود. پادشاه با غرور تمام به کاخ بازگشت و جلو ملکه به خود می بالید که چنین صیدی نموده است.
❄️⇦همان طور که ماهی را به ملکه نشان می داد. خاری از فلسهای ماهی به انگشتش فرو رفت، درد شدیدی در دستش احساس کرد سپس دستش ورم کرد و از شدت درد نمی توانست بخوابد..... پزشکان کاخ جمع شدند و قطع انگشت پادشاه پیشنهاد نمودند، پادشاه موافقت نکرد و درد تمام دست تا مچ و سپس بازو را فرا گرفت و چند روز به همین منوال سپری گشت. پزشکان قطع دست از بازو را پیشنهاد کردند و پادشاه بعد از ازدیاد درد موافقت کرد. وقتی دستش را بریدند از نظر جسمی احساس ارامش کرد. ولی بیماری دیگری به جانش افتاد.....
❄️⇦پادشاه مبتلا به بیماری روانی شده بود و مستشاران گفتند که او به کسی ظلمی نموده است که این چنین گرفتار شده است. پادشاه بلافاصله به یاد مرد ماهیگیر افتاد و دستور داد هر چه زودتر نزدش بیاورند. بعد از جستجو در شهر ماهیگیر فقیر را پیدا کردند و او با لباس کهنه و قیافه ی شکسته بر پادشاه وارد شد.
❄️⇦پادشاه به او گفت: آیا مرا میشناسی......؟ آری تو همان کسی هستی که آن ماهی بزرگ از من گرفتی. میخواهم مرا حلال کنی. گفت تو را حلال کردم.
❄️⇦ می خواهم بدون هیچ واهمه ای به من بگویی که وقتی ماهی را از تو گرفتم ، چه گفتی؟؟؟ گفت به آسمان نگاه کردم و گفتم: پروردگارا... او قدرتش را به من نشان داد، تو هم قدرتت را به او نشان بده.
@ketabjanati
ازدواج دو نور
عالم شده در اول ذیحجه حرام
از بابت وصلتی نکو شیرین کام
ماهی که نکوست از شروعش پیداست
ذیحجه دهد به هر کسی این پیغام
آغاز مه است ومصطفی خندان است
بر درگه او بیامده خاص وعوام
از سوی همه برای او تبریک است
چون گشته عروس، دختر خیرالانام
داماد بود علی اعلا حیدر
شیر حق وافتخار دین اسلام
جبریل بیامدست بر روی زمین
تبریک خدای را نماید اعلام
در عرش خدا بساط شادی برپاست
دارند بر این عروس وداماد سلام
به به زچنین خدای گون پیوندی
بخشیده به هر وصلت دیگر الهام
این وصل نکو بسی ثمر ها دارد
باآن شود این جهان ما کوثر فام
ای شیعه در این روز طرب افزا زن
اندر می عشق علی وآلش جام
تبریک بگو به حضرت صاحب عصر
تا عطر ظهور را رساند به مشام
شاعر: #اسماعیل_تقوایی
@ketabjanati
📚
آنها که میدانند چیزی نمیگویند؛ آنها که میگویند، چیزی نمیدانند.
وقتی استاد وارد شد، از او پرسیدند که این جمله یعنی چه. استاد گفت، کدام یک از شما بوی گل رز را میشناسید؟
همه آنها میدانستند. سپس گفت، آنها را با کلمات بیان کنید. همه آنها ساکت بودند."
☑️ #آنتونی_دومِلو
@ketabjanati
💕تفاوت بی شعور با احمق !!! 😱😱😱😱
حقیقتش را که بخواهید احمق مجرم نیست بیمار است...
یعنی: معمولاً احمق ها آگاهانه دست به حماقت نمی زنند...
خیلی از آن ها حتی فکر می کنند که خردمند و دانا هستند نه احمق!
احمق ها بیشتر از آنکه موجب تنفر بشوند، مایه ترحمند...
بیشعور ها داستان شان با احمق ها فرق دارد.
کسی که ساعت سه صبح بوق میزند بیشعور است.
کسی که جلو تمام زنان مسیر می ایستد بیشعور است.
کسی که در خیابان باریک دوبله پارک می کند بیشعور است.
کسی که شب تمام مسیر را نور بالا می رود بیشعور است.
این ها بیشعورند...
حالا یا از نوع احمق بیشعور یا از نوع پرفسور بیشعور...
احمق بودن درد ندارد، درمان هم ندارد، ربطی هم به شعور ندارد، بیشعوری از جای دیگری می آید...
از خانه و مدرسه...
از سرانه مطالعه...
از خود شیفتگی...
از بی وجدانی...
از مرکز فرهنگ فاسد...
بیشعوری واگیر هم دارد! هم درد دارد و هم درمان...
مشکل ما، احمق ها نیستند
مشکل ما، هیچوقت احمق ها نبودند
مشکل ما، بیشعور ها هستند.
یادتان باشد سواد هیچ وقت شعور نمیاره
شعور یعنی تشخیص کار خوب از بد
شعور یعنی تشخیص کار درست از اشتباه
سواد یاد گرفتن فرمول و اطلاعات در علم و یا مبحث خاصی است!
این شعور هست که راه استفاده درست و یا غلط از علم (سواد) رو به ما میگه!
شعور رو به کسی نمیشه آموزش داد؛ یک انسان می بايست در درون خودش طلب شعورکند تا به آن دست پیدا کند!
چه بسا ما اساتید برجسته علمی و دانشگاهی و یا دینی داریم که سواد دارند ولی شعور ندارند!
کتاب: #بیشعوری
دکتر: #خاویرکرمنت
@ketabjanati
💠داستان کوتاه و آموزنده💠
کرم بیین و لطف خداوندگار.....
🔅روزی حضرت ابراهیم مشغول خوردن غذا به تنهایی بود . به بیرون خانه رفت و پیرمردی را دید که بر دوشش هیزم داشت . از او خواست که با او غذا بخورد .هنگامی که پیرمرد شروع به خوردن کرد نام خدا را نیاورد . ابراهیم از او دلگیر شد . پیرمرد گفت من ملحد هستم و خدا را ستایش نمی کنم . و از انجا برفت . وحی آمد که ما در این مدت او را اطعام کردیم و از او چیزی نخواستیم . تو یک بار اطعام کردی و خواستار ستایش خدا از جانب او هستی . برو و او را باز آر. ابراهیم (ع) پیش پیرمرد رفت و ماجرا را تعریف کرد . پیرمرد گریست و به خدا ایمان آورد.
@ketabjanati
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺?
🕋 مناجات با امامزمان (عج)
🕋
😔زیاد خون به دلت کرده ام حلالم کن
😔تو خوب بوده ای و من بدم حلالم کن
😥چقدر قدر تو مخفی است بین ما مردم
😥در آسمان و زمین محترم ، حلالم کن
😞نه مقبلم نه کمیتم نه محتشم اما
😞به سوز شاعری محتشم حلالم کن
😭همه امید من این چشم های دریایی است
😭میان گریه شبی باز هم حلالم کن
😢تو از سلاله ی زهرای مهربان هستی
😢به حق فاطمه ی بی حرم حلالم کن
😓مرا به خیل گناهم نگیر آقا جان
😓تو را به چادر زهرا قسم حلالم کن
😣به مشک پاره ی عباس و چشم پر خونش
😣تو را به حق دو دست قلم حلالم کن
@ketabjanati
🔔حکایتی را با هم مرور می کنیم:
💠روزگاری، عالم و عارفی سوار بر مرکب گرانبهایی از بیابانی عبور می کرد فردی را دید نالان. علت را پرسید، گفت من علیلم، توان راه رفتن ندارم. گرسنه ام نای ایستادن ندارم. راه را گم کرده ام. درمانده ام. راکب، از اسب فرو افتاد و راه مانده را سوار بر اسب کرد تا با خود به شهر مشابعت کند، فرد نالان، یک باره مهار اسب را به دست گرفت از آنجا دور شد. و قرار بر فرار گذاشت، راکب که دارایی خود را از دست داده می دید. با فریاد گفت:ای مرد جوان لحظه ای بایست و اسب و هر آنچه در خورجین آن است از آن تو باد گفت:چه می گویی؟ عالم گفت:این ماجرا را هرگز در جایی نقل نکن. چرا؟ چون؛ دیگر هیچ سواره ای به پیاده ای و هیچ فرد سالم و توانایی به ناتوانی کمک نخواهد کرد. جوان، از اسب پیاده شد و گفت درس بزرگی که امروز از تو آموختم، از همه ثروت هایی که می خواستم بدست آورم با ارزش تر است. تو به واقع عالم و عارف بزرگی هستی.
🌹@ketabjanati
💛✨مهدی جان
🍃🌼توصیف قشنگی است دراین عالم هستی
🍃🌼تـو عـرش بَـرینی و من از فـرش زمیـنم
⚜آواره نه❕
🍃🌼 در حسرت دیـدار تـو بی شک
⚜ویـرانه ی ویـرانه ی، ویـرانه تـرینـم.
@ketabjanati
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🌿🌹🌹🌹🌹
🌿🌹🌹🌹
🌿🌹🌹
🌿🌹
🌿
🔮 مناجات🔮
🌼الهــــی بفضل خود قايمی و بشــکر خود شکور ،
بعلم عارف نزديکی و از وهم ها همه دور.
🌼الهــــی عبداالله را از سه آفت نگاه دار
1⃣از وساوس شيطانی
2⃣ و خواهشهای نفسانی
3⃣ و غرور نادانی .
🌼الهــــی اگر عبدالله را خواهی گداخت دوزخی بايد پالايش او را
و اگر خواهی نواخت بهشت ديگر بايد آرايش او را .
🌼الهــــی کاشــــکی عبدالله خاک بودی تا نامش از دفتر وجود پاک بودی .
🌼الهــــی اگر کاسنی تلخست از بوستان است
و اگر عبدالله مُجرمست از دوستان است.
🌼الهــــی چون آتش فراق داشتی دوزخ پُر آتش از چه افراشتی .
🔮الهــــی چون سگ را در اين درگاه بار است
و سنگر او ديدار است عبداالله را با نا اميدی چه کار است ...
🌼الهــــی تو دوختی درپوشـــيدم
و آنچه در جام ريختی نوشـــيدم
هيچ نيامد از آنچه ميکوشـــيدم .
🌼الهــــی من غلام آن معصيتم که مرا بعذر آرد و ازآن طاعت بيزامرم که مرا تعجُب آرد .
🌼الهــــی گدای تو بکار خود شادان است ،
هر که گدای تو شد در دو عالم سلطان است .
🌼الهــــی غير از الم های تو جای شادی نيست
و جُز از بندگيت روی آزادی نيست .
🌼الهــــی کار اگر بگفتار است
بر سر همه گويندگان تاجم
و اگر بکردار است چون سليمان بموری محتاجم .
🌼الهــــی کدام درد بود ازين بيــــش که معشـــوق توانگر و عاشــــق درويــش .
🌼الهــــی من کيستم که ترا خواهم چون از قيــــمت خـــود آگاهم ،
از هر چه می پندارم کمترم و از هر دمی که می شــمارم بــد تــرم .
🌼الهــــی بر سر از خجالت گرد داريم
و در دل از حسرت درد داريم
و رُخ از شرم گناه زرد داريم .
منم بندهء عاصيم رضای تو کجاست تاريک دلم نور و ضيای تو کُجاست
ما را تو بهشت اگر بطاعــــت بخشی
آن بيع بود لـُطف و عطای تو کجاست
📚 مناجات نامه خواجه عبدالله انصاری
┄┄┅┅┅❅❁ ❁❅┅┅┅┄┄
@ ketabjanati
°•●🌸امام باقر عليه السلام:
راه خودپسندى را با خودشناسى ببند.
✨تحف العقول صفحه 285
°•●🌸شهادت پنجمین
اختر تابناک ولایت تسلیت باد
@ketabjanati
💠 با پنج گروه دوستی نکنید. 💠
🌺 امام صادق عليه السلام از پدرشان نقل ميفرمايند: پدرم علي بن الحسين عليه السلام به من فرمود: پنج نفر را در نظر داشته باش و با آنها همراه و هم صحبت و رفيق راه مشو. من گفتم پدرجان آنها چه كساني هستند؟ فرمود:
1⃣ بپرهيز از همراهي و رفاقت با دروغگو؛ زيرا او به منزله ی سرابی است كه دور را به تو نزديك و نزديك را به تو دور سازد.
2⃣ و بپرهيز از رفاقت با فاسق؛ زيرا او تو را به لقمهای بفروشد و يا كمتر از آن.
3⃣ و بپرهيز از رفاقت با بخيل؛ زيرا او دست ازكمك به تو به وسيله مالش بردارد آنگاه كه تو بينهايت بدان نيازمندی.
4⃣ و بپرهيز از رفاقت با احمق؛ زيرا او ميخواهد بتو سود برساند ولي به واسطه ی حماقتش به تو زيان ميرساند.
5⃣ و بپرهيز از رفاقت با قاطع رحم؛ زيرا من يافتم او را كه در سه جاي قرآن به او لعن شده است: « سوره محمد آيه 23 و سوره رعد آيه 24 و سوره بقره آيه 27 »
📚 اصول كافي ، ج4، ص86.
@ketabjanati