🔸🔹#کلام_ولیّ
امام خامنه ای:
با این ستاره ها می شود #راه را پیدا کرد.
#مطالعه_کتب_شهدا
#یاد_نام_شهیدان
#رمز_راز_شهادت
@ketabkhaneh_khatam
کتاب راهگشای #شهید_عزیز🌷
[نوشته مصیّب معصومیان]
📚موضوع کتاب: برش هایی از زندگی #نورانی شهید مدافع حرم محمود رادمهر تا لحظه شهادت.🌹
#موجود_در_کتابخانه_فروش_امانت
#سفارش:
(@ketab1209)
09184546301
@ketabkhaneh_khatam
#شهید_عزیز کتابی است که یاد خدا در او میدرخشد...
#شهید_عزیز لحظه ای نیست یاد خدا را فراموش کند...
#شهید_عزیز همچون ستاره ای برای اهل زمین نورافشانی می کند...🌱
🌷وجه تسمیه این کتاب آن است که در دیداری که خانواده این شهید با امام خامنه ای داشتند ایشان با دست مبارکشان پشت عکس نوشتند:
« سلام خدا بر #شهید_عزیز».
@ketabkhaneh_khatam
کتابسرای شهید حُججی
کتاب راهگشای #شهید_عزیز🌷 [نوشته مصیّب معصومیان] 📚موضوع کتاب: برش هایی از زندگی #نورانی شهید مدافع ح
🍃 #برشی_از_کتاب
تماس گرفت و شماره برادرش را خواست.
میخواست عکسهایی از خودش را بفرستد. به خاطر امنیت خودش مخالفت کردم. اصرار که کرد، شماره رو دادم.
چند روز بعد دوباره زنگ زد و پرسید: عکس ها رسید؟ میخواهم سری جدید عکس ها را هم بفرستم" دوباره مخالفت کردم. گفت: "با دیدن عکس ها خوشحال نشدی؟" گفتم: "نه! تو که نیستی عکس هایت هم مرا خوشحال نمیکند. فقط وقتی خودت را میبینم خوشحال میشوم، نه عکست را!"
عکس هایش را که می دیدم، با خودم میگفتم: " او که اهل عکس گرفتن نبود. آخر چرا این همه عکس می فرستد؟!" محمود رادمهر مردی بود که استعداد نظامی بالایی داشت و برای همین پست و جایگاه بالایی در لشگر 25 کربلا داشت.
شهید رادمهر خواب نداشت و در دیده بانی بی نظیر بود. او در کار بنایی استاد کار بود.
وقت تعطیلات و فراغت از کار اصلی اش، برای مردمی که بضاعت مالی اندکی داشتند بنایی می کرد.
منزل شان را تعمیر می کرد و اجرتی برای کارش طلب نمی کرد.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
#پیشنهاد_مطالعه
#شهید_محمود_رادمهر
#معرفی_کتاب
#کتاب_خوب_بخوانیم
@ketabkhaneh_katam
instagram.com/ketabkhaneh.khatam
[دعای قبل از شروع درس خواندن و مطالعه]📚
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
اَللّهُمَّ اَخْرِجْنى مِنْ ظُلُماتِ الْوَهْمِ؛
خدايا مرا بيرون آور از تاريكى هاى وهم،
وَ اَكْرِمْنى بِنُورِ الْفَهْمِ؛
و به نور فهم گرامى ام بدار،
اَللّهُمَّ افْتَحْ عَلَيْنا اَبْوابَ رَحْمَتِكَ؛
خدايا درهاى رحمتت را به روى ما بگشا،
وَانْشُرْ عَلَيْنا خَزائِنَ عُلُومِكَ بِرَحْمَتِكَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ؛
و خزانه هاى علومت را بر ما باز كن به مهربانى ات اى مهربان ترين مهربانان.
@ketabkhaneh_khatam
امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام:
نِعْمَ المُحَدِّثُ الکِتابُ.
چه سخنگوی خوبی است کتاب.
#کتاب_خوب_بخوانیم📚
@ketabkhaneh_khatam
#معرفی_کتاب⚘
#کتاب_شنود☘
تجربه ای نزدیک به مرگ
کتاب شنود یک رُمان امنیتی با موضوع جذاب بازگشت از مرگ است که توسط انتشارات شهید ابراهیم هادی تالیف شده؛ پیش از این کتاب های "سه دقیقه در قیامت" و سپس "بازگشت" با درون مایه داستانی بازگشت از مرگ و معاد از این انتشارات منتشر شده بود که بسیار مورد استقبال قرار گرفت و رکوردهای زیادی را در زمینه چاپ و فروش کتاب جا به جا کرد. حال سومین اثر از این مجموعه، با داستانی جذاب، نفس گیر و البته طبق روال قبل، مستند، در قالب کتاب "شنود" برای دوست داران کتاب آماده شده تا بیش تر در باب تجربه های نزدیک به مرگ بخوانند.
تعداد صفحات: ۹۶⚘
@ketabkhaneh_khatam
کتابسرای شهید حُججی
#معرفی_کتاب⚘ #کتاب_شنود☘ تجربه ای نزدیک به مرگ کتاب شنود یک رُمان امنیتی با موضوع جذاب بازگشت از
#برشی_از_کتاب⚘
هر بار که روح از بدنم خارج می شد، با حقایق بیشتری آشنا می شدم. حقایقی بعضا تلخ و وحشتناک، اما آموزنده.
من می دیدم که برخی اعضای کادر درمانی بیمارستان، چقدر خالصانه فعالیت انجام می دادند و به خاطر رسیدگی به مشکلات انسانها و دعای خیر مردم، چقدر رشد می کنند، اما برخی دیگر...
در یکی از دفعاتی که روح از بدنم بیرون آمد و می خواستم از بیمارستان خارج شوم، یک دختر و پسر پرستار وارد اتاق من شدند. دختر خانم همینطور که با آن پسر پرستار صحبت می کرد، رفت سراغ سرم من و مشغول بررسی شد.
آقا پسر هم پرونده مرا نگاه کرد تا ببیند چه دارویی و در چه ساعتی باید داخل سرم تزریق شود. آنها به ظاهر کار و وظیفه خودشان را انجام می دادند.
اما به محض اینکه به این دو نفر خیره شدم، وحشت سراپای وجودم را گرفت! من نه تنها باطن افکار آنها، بلکه نتایج فکر و عمل آنها را می دیدم!
حتی اسم و مشخصات و محل تولد و پدر و مادرشان را به اسم می دانستم!
این دختر خانوم تلاش میکرد دل این پسر را به خود جذب کند، درحالی که قبلاً با پنج پسر دیگر رابطه داشت. من حتی می توانستم بفهمم که چه کسانی قبلا با او دوست بودند. این پسر هم با چندین دختر دیگر ارتباط داشت و به بسیاری از آنها قول ازدواج داده بود، او تلاش می کرد تا این دختر را هم برای مقاصد شهوانی، با خود همراه کند.
حتی می دیدم که وقتی ساکت می شدند، فکر می کردند که الان چه بگوییم!؟
دختر فکر می کرد چه تیکه ای بیاندازم و او چه جوابی به من خواهد داد و...
من می دیدم که شیاطین بین آنها قرار گرفته و همین طور آنها را به ادامه این گفتگو تحریک می کنند...
امام صادق علیه السلام:
روزگار پر آشوبی فرا رسد که در آن روز مردم جز با کتاب های خود اُنس نمیگیرند.
@ketabkhaneh_khatam
#موجود
📚هفتاد و دومین غواص
✏حمید حسام
هفتاد و دومین غواص نوشته حمید حسام، خاطرات جانباز کریم مطهری فرماندۀ گردان غواصی جعفر طیار؛ لشکر انصار حسین است. در این کتاب ناگفتههایی شگفتانگیز از عملیات کربلای ۴ و جانفشانیها و رشادتهای غواصان شهید از زبان یکی از همرزمان آنها میشنوید.
بخشی از کتاب هفتاد و دومین غواص:
«من بچۀ سرگذرم!» این جمله را وقتی در دهۀ چهل به کسی در همدان میگفتی، طرف مقابل خودش را جمعوجور میکرد و میفهمید که نمیشود سربهسر این «بچه» گذاشت.
«بچۀ سرگذر» یعنی کسی که تا چشم باز کرده، توی محله، دعوا و یقهگیری دیده و گوشش پُر از عربدههاست؛ عربدۀ جاهلها و لاتهایی که سرشان درد میکرد برای دردسر.
اگر کسی میخواست برای کسی شاخوشانه بکشد، میگفت: «اگه جیگر داری بیا سرگذر!» چون سرگذر، معرکۀ آدمهای تیغدار بود. حتی داشمشتیها که میخواستند عرضاندام کنند، حتماً گذرشان به سرگذر میافتاد و قمهکشهایی که میخواستند خودشان را به رخ دیگران بکشند، اول میرفتند بالای شهر و خیابان بوعلی و حسابی مست میکردند و بعد میآمدند سرگذر، و به اصطلاح خودشان «نفسکش» میطلبیدند. حتی برای اینکه بگویند ما خیلی گُندهایم، شاه و فرح و خانوادۀ دربار را یکییکی به اسم، فحش میدادند. پاسبانها هم چندان جرئت نداشتند که سرگذر آفتابی شوند.
@ketabkhaneh_khatam
کتابسرای شهید حُججی
#موجود 📚هفتاد و دومین غواص ✏حمید حسام هفتاد و دومین غواص نوشته حمید حسام، خاطرات جانباز کریم مطهری
به مناسبت سالروز آغاز عملیات کربلای ۴
غواصانی که بعد از ۳۰ سال با دست بسته برگشتند
*إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ»*
#خانم_کارکوب به فرزندان شهیدش پیوست؛
مادری که پنج شهید و جانباز تقدیم اسلام کرد
آسمانی شد و به فرزندان شهیدش پیوست.
.
زنی است که با آغاز جنگ تحمیلی و محاصره آبادان، به همراه همسر و پنج فرزند برومندش راهی جبهههای جنگ و دفاع از میهن شدند و با حوادث و فراز و فرودهای بسیار در زندگی دسته و پنجه نرم کردند. مجموعه خاطرات خانم «زهرا کارکو» همسر رزمنده پاسدار خداداد کارکوب و مادر سه شهید و دو جانباز است که با قلمی روان، خواننده را با حوادث و سختی های زندگی و صبر و فداکاری یک #مادر_شهید همراه میکند.
@ketabkhaneh_khatam