کتابشهر ایران !شعبهاردکان¡
#معرفی_کتاب📚 #قیدار 🔺رمان خواندنی و پرفروش رضا امیرخانی 🔺در فضای پهلوانی
#درباره_کتاب📚
شروع داستان «قیدار» به خودی خود به قدری گیرا هست که خواننده را برای ادامه دادن ترغیب کند؛ قیدار و همسرش که به تازگی عقد کردهاند با ماشین مرسدس کوپه کروک آلبالویی متالیک قیدار به اصفهان میروند تا از پدر دختر که آنجا (تخت فولاد) به خاک سپرده شده، رضایت و رخصت ازدواج بگیرند. سر راه در جاده، قیدار با رانندهی اتوبوسهای خودش مواجه میشود (قیدار یک گاراژ کامیون و اتوبوس دارد) و یک سری وقایع جالب اتفاق میافتد. همه چیز شیرین پیش میرود، غذاهای رنگارنگ توی رستوران بین راهی و حرفهای نمکین تازه عروس و داماد که یک رازهایی هم در آن نهفته است، تا اینکه یک حادثه ورق را بر میگرداند. مرسدس کروک جناب قیدار که مردی بسیار غیرتمند و سنتی و شناسِ کل کسبه و مردم جاده است با یکی از تریلیهای خودش تصادف میکند. این شروع داستان است. کتاب ۹ فصل دارد که هر فصل بیان دورهای از زندگی قیدار است.
قصه قیدار در دهه پنجاه میگذرد، بنابراین زبان داستان با این دهه همخوانی دارد. شاید در ابتدا خوانش داستان کمی سخت به نظر بیاید، اما در ادامه خیلی راحت و روان اصطلاحات و واژههای نویسنده جا میافتد. در واقع بازی با زبان و توصیفات جذاب و جزئی نگری نویسنده و استفاده از دایره لغات گسترده خواننده را خسته نمیکند و همان حسهایی که نویسنده میخواهد ، به مخاطبش منتقل میشود.
اگر به داستان با قهرمان مرد، دنیای مردانه و شاید کمی خشن علاقه مند هستید، باید بدانید قهرمان پردازی در این اثر موج میزند.
@patogh_ketab_ardakan
کتابشهر ایران !شعبهاردکان¡
#معرفی_کتاب📚 #قیدار 🔺رمان خواندنی و پرفروش رضا امیرخانی 🔺در فضای پهلوانی
#گزیده_ای_از_کتاب📚
«زیاد تو زندگی خطا کرده ام، خیلی بیشتر از تو؛ برای همین با آدم خطاکار راحت ترم. آدمی که یک بار خطا کرده باشد و پاش لغزیده باشد و بعد هم پشیمان شده باشد، مطمئن تر است از آدمی که تا به حال پاش نلغزیده… این حرف سنگین است…خودم هم می دانم. خطا نکرده، تازه وقتی خطا کرد و از کارتن آک بند در آمد، فلزش معلوم می شود، اما فلز خطا کرده رو است، روشن است…مثل این کف دست، کج و معوج خط ش پیداست. از آدم بی خطا می ترسم، از آدم دو خطا دوری می کنم، پای آدم تک خطا می ایستم…با منی؟»
@patogh_ketab_ardakan
کتابشهر ایران !شعبهاردکان¡
#معرفی_کتاب📚 #عمار_حلب 🔺روایت زندگی مجاهدانه شهید مدافع حرم «محمد
#درباره_کتاب📚
کتاب شهید محمدحسین محمدخانی باورپذیر است. خودمانی است. در دسترس است. الگو گرفتنی است. شهید این کتاب قدسی و دور از ما نیست. از قضا اشتباهاتی هم دارد. کتاب را که بخوانید، جاهایی از خنده رودهبر میشوید. از بس این پسر بامزه بوده. از بس خودش بوده!
همین محمدحسین خان، در دانشگاه آزاد یزد، آنقدر با رفقایش در تکاپو و فعالیت و درگیری بودهاند که دیگران به بسیج آنجا «لیان شامپو» میگفتهاند! بس که در کارشان جدی بودهاند و بر سر مسایلی که فکر میکردهاند درست است، میماندند و پافشاری میکردند کارشان میرسد به آنجا که روزی با اینکه ۳۰ نفر بودهاند کتک مفصلی از حدود دویست دانشجو میخورند و کم هم نمیآورند و از رو هم نمیروند… آن هم سر مسأله کشف حجاب در دانشگاه !
خلاصه محمدحسین این کتاب از جنس همین جوانهای دور و زمانه خودمان بوده. به شدت بانمک و دوست داشتنی.
اما همین شهید عزیز در کار و فعالیت و دوندگیاش برای اهل بیت علیهم السلام، آن همه کشش و جاذبه دارد که کلی آدم غیر درست و حسابی را مجذوب میکند و به راه می آورد. عاشق روضه و بلکه شیدا و دیوانه روضه اهل بیت بوده. سرش درد میکرده برای گریه گاه و بیگاه و سینه زنی برای ارباب حسین (علیه السلام). با این سن و سال نسبتا کم و با همه جوانیاش، به هیچ وجه از پا نمینشیند و صبح و شب مشغول است و دایما در همه جا از هیأت و بسیج و اردو و خانواده و انتخابات و جنگ سوریه و… دارد بدو بدو میکند.
@patogh_ketab_ardakan
کتابشهر ایران !شعبهاردکان¡
#معرفی_کتاب📚 #عمار_حلب 🔺روایت زندگی مجاهدانه شهید مدافع حرم «محمد
#گزیده_ای_از_کتاب📚
یکی از بی سیمهای تکفیریها افتاد دست ما. سریع بیسیم را برداشتم. می خواستم بد و بیراه بگویم. عمار آمد که دشمن را عصبانی نکن. پرسیدم پس چی بگم به اینا؟
_بگو اگر شما مسلمانید، ما هم مسلمانیم. این گلولههایی که شما به سمت ما میزنید باید وسط اسراییل فرود میآمد.
این جملات را چند بار به عربی تکرار کردم. در جواب به من فحش دادند. عمار اشاره کرد که به خودت مسلط باش. دوباره همان حرف ها را تکرار کردم. وقتی دیدند حرف ما حق است کمی رام شدند. سوال کردند شما کی هستید و چرا با ما می جنگید؟
@patogh_ketab_ardakan
کتابشهر ایران !شعبهاردکان¡
🎉پاتوق کتاب برگزار میکند مسابقه بزرگ کتابخوانی 🔺️ویژه نوجوانان کتاب مجتبی و محیا 🔺️ویژه بزرگسالان کت
#معرفی_کتاب_مسابقه📚
#ویژه_بزرگسال
#دست_ابلیس
کتاب حاضر، در مورد خاطرات مستر همفر، جاسوس انگلیسی در ممالک اسلامی است،دارای نکات بسیار جالب و تعجب برانگیز می باشد مطئمن باشید از خواندنش پشیمان نمیشید.
#مسابقه_کتابخوانی🎉
@patogh_ketab_ardakan
کتابشهر ایران !شعبهاردکان¡
#معرفی_کتاب_مسابقه📚 #ویژه_بزرگسال #دست_ابلیس کتاب حاضر، در مورد خاطرات مستر همفر، جا
#درباره_کتاب📚
مستر همفر در این کتاب از مأموریتش به کشورهای مصر، عراق، ایران، حجاز و استانبول مرکز خلافت (عثمانی) و هدفش از این مأموریت که جمعآوری اطلاعات کافی به منظور جستجوی راههای درهم شکستن مسلمانان و نفوذ استعماری در ممالک اسلامی بود و از مسائلی که در این مأموریت برای او پیش میآید، یاد میکند.
#مسابقه_کتابخوانی🎉
@patogh_ketab_ardakan
کتابشهر ایران !شعبهاردکان¡
#معرفی_کتاب_مسابقه📚 #ویژه_بزرگسال #دست_ابلیس کتاب حاضر، در مورد خاطرات مستر همفر، جا
#گزیده_ای_از_کتاب📚
وزارت مستعمرات در سال 1710میلادی مرا به مصر، عراق، تهران، حجاز و آستانه فرستاد تا معلومات کافی به منظور تقویت راههایی برای ایجاد تفرقه میان مسلمین و گسترش تسلط بر کشورهای اسلامی جمعآوری کنم و در همان وقت، نُه نفر دیگر از بهترین کارمندان وزارتخانه به همین منظور اعزام شدند و این افراد از کسانی بودند که از نظر قدرت و نیرو و فعالیت، و جوش و خروش به منظور سیطرهی حکومت بر سایر بلاد اسلامی به حد کمال رسیده بودند.
...آخرین سخن دبیرکل را فراموش نمیکنم که به هنگام خداحافظی به نام مسیح با ما وداع کرد و گفت: «آیندهی کشور ما در گرو پیروزی شماست، هرچه نیرو دارید در راه پیروزی به کار گیرید...
#مسابقه_کتابخوانی🎉
@patogh_ketab_ardakan