eitaa logo
کتابشهر ایران !شعبه‌اردکان‌¡
1.5هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
933 ویدیو
11 فایل
کتابشهرایران !شعبه‌اردکان‌و‌میبد¡ کتاب📚کافه☕وکلی‌چیزای‌جذاب‌دیگه ⏰️ساعت‌کاری: صبح: ۹ الی ۱۳:۳۰ |عصر : ۱۸ الی ۲۲:۳۰ جمعه ها» ۱۸ الی ۲۱:۳۰ ارتباط‌با‌ -ادمین- : @ADMIN_KETABSHAHR 🌐سایت بازار کتاب: https://bazarketab.ir/vendors/11/detail
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#معرفی_کتاب #حیفا📚 🔶️رمان ضد صهیونیستی-تکفیری، به قلم محمد رضا حدادپور جهرمی 🔶️برگرفته از یک پرونده اطلاعاتی بین المللی @patogh_ketab_ardakan
کتابشهر ایران !شعبه‌اردکان‌¡
#معرفی_کتاب #حیفا📚 🔶️رمان ضد صهیونیستی-تکفیری، به قلم محمد رضا حدادپور ج
کتاب «حیفا» اثری است که دربردارنده داستان زندگی و ماموریت به نام مستعار «حیفا» از اداره متساوای سازمان موساد در منطقه غرب آسیاست. آن دختر، همانند دیگر خواهرانش، جنایت‌هایی را از طرف رژیم غاصب صهیونیستی مرتکب می‌شود تا بتواند مدیریت رفتاری و تصمیم ساز سران داعش را در دست بگیرد. @patogh_ketab_ardakan
کتابشهر ایران !شعبه‌اردکان‌¡
#معرفی_کتاب #حیفا📚 🔶️رمان ضد صهیونیستی-تکفیری، به قلم محمد رضا حدادپور ج
🔶️اگر می خواهید ازچگونگی شکل گیری گروه داعش مطلع بشید 🔶️اگر می خواهید بفهمید ک چه جوری روی مغز این افراد کار شده 🔶️اگر می خواهید بفهمید چه کسی گروه داعش رو پایه گذاری کرده. همه و همه در کتاب "حـیـفـا" @patogh_ketab_ardakan
#حدیث📍 هر کس با کتاب ها آرام گیرد، هیچ آرامشی را از دست نداده است... 《امام علی علیه السلام》 #کتاب_بخوان📖📒 @patogh_ketab_ardakan
#معرفی_کتاب #سربلند📚 سربلند روایت زندگی شهید مدافع‌حرم محسن حججی به قلم محمد علی جعفری @patogh_ketab_ardakan
کتابشهر ایران !شعبه‌اردکان‌¡
#معرفی_کتاب #سربلند📚 سربلند روایت زندگی شهید مدافع‌حرم محسن حججی به قلم
درست از روزی که محسن سر داد قصه ما به سر رسید! 🌹🌹🌹 و یک شهید بی سر شد نماد عزت مردم ایران جوری که همه دوست داشتند با او عکس تکی بگیرند اما حیف که محسن سر نداشت حیف که بدنش را تکه تکه کرده بودند 🌹🌹🌹 اگر می خواهید روضه های کربلا و محرم برایتان زنده شود کتاب را بخوانید زندگی نامه داستانی همراه با تصاویر دیده نشده از این شهید سرافراز منتشر شد. 🍀🍀🍀 شهیدی که راه اربابش حسین را پیمود و‌همچون ارباب و معشوقش با لبان تشنه و عزت مندانه سر خود را فدا کرد تا تن به ذلّتِ و خواری در برابر دشمن ندهد... @patogh_ketab_ardakan
کتابشهر ایران !شعبه‌اردکان‌¡
#معرفی_کتاب #سربلند📚 سربلند روایت زندگی شهید مدافع‌حرم محسن حججی به قلم
🔴#مسابقه_کتابخوانی شهیدحججی #سربلند روایت زندگی شهید #مدافع‌حرم محسن حججی . مهلت ارسال آثار: ۲۰شهریور الی ۱۰دی . به قید قرعه ۵نفر از برگزیدگان به سفر زیارتی #سوریه و زیارت حرم‌مطهر #حضرت_زینب و #حضرت‌رقیه(س) اعزام خواهند شد. @patogh_ketab_ardakan
آیا می دانید؟! آدم به چیز های دیگه ای به جز گوشی📱 هم نیاز داره!! #کتابخوانی #آیا‌میدانید؟ @patogh_ketab_ardakan
#معرفی_کتاب #آن_سوی_مرگ📚 اثری است از جمال صادقی به کوشش محمدحسین حاجی ده آبادی کتاب حاضر دربردارندۀ سه خاطره دربارۀ تجربۀ مرگ و حاصل مصاحبه رو در رو با افرادی است که حیات پس از مرگ را تجربه کرده، به برزخ رفته و برگشته اند. مجموعه ای بسیار جالب و حیرت انگیز که ممکن است بخش هایی از آن برای بیماران قلبی و روان های آسیب پذیر، نامناسب باشد. @patogh_ketab_ardakan
کتابشهر ایران !شعبه‌اردکان‌¡
#معرفی_کتاب #آن_سوی_مرگ📚 اثری است از جمال صادقی به کوشش محمدحسین حاجی ده آبادی ک
📚 به عقیده بسیاری از دوستداران کتاب،اندیشمندان و صاحب نظران، کتاب "آن سوی مرگ" از شگفت انگیز ترین،زیباترین،کامل ترین و تاثیرگذارترین کتاب هایی است که درباره ی عالم پس از مرگ به چاپ رسیده است. "آن سوی مرگ " حاصل گفت و گوی پدیدآورندگان این اثر با افرادی است که مرگ را تجربه کرده اند و صحنه های جذاب و هیجان انگیزی را در عالم دیگر مشاهده نموده اند. کتاب "آن سوی مرگ " یک هفته پس از چاپ اول در آستانه چاپ چهارم قرار‌ گرفت. ضمن آرزوی روزگاری خوش مطالعه این کتاب مانا و ارزشمند را به همگان توصیه می کنیم. @patogh_ketab_ardakan
کتابشهر ایران !شعبه‌اردکان‌¡
#معرفی_کتاب #آن_سوی_مرگ📚 اثری است از جمال صادقی به کوشش محمدحسین حاجی ده آبادی ک
📚 سحر، می خواهم بدانم واکنش تو،،، واکنش وجود اثیری تو در برابر جسمِ بی جانت چه بود؟ وقتی کالبدت را دیدی چه فکری کردی؟ -خوب، ابتدا، حسابی گیج شدم. مرتب از خودم می پرسیدم: “اگر او من هستم؛ پس من (منی که در بالا قرار دارم) کی هستم؟!” _ چه وضعیت عجیبی! تو داشتی با چشمانی دیگر، جسمت را نگاه می کردی. ـ بله. و احساس می کردم به دو نفر تبدیل شده ام. یکی از دو وجودم روی تختِ بیمارستان است و دیگری در بالا. و فکر می کردم چه طور چنین چیزی ممکن است! عاقبت، به یک جواب منطقی رسیدم:” فقط در یک صورت، چنین چیزی ممکن است: این که مرده باشم.” همان وقت، عمیقا درک کردم که مرده ام. ـ با درک این موضوع، خیلی وحشت کردی؟ ـ وحشت نکردم. خیلی هم خوشحال شدم. ـ خوشحال؟ ـ خوشحال. چون فهمیدم که هنوز وجود دارم، هنوز زنده ام؛ هرچند به شکلی دیگر. چون فهمیدم که هنوز از قوه بینایی، شنوایی و بویایی برخوردار هستم، هرچند کالبد مادی نداشتم.،،،، علاوه بر این، دریافتم که مرگ، چیز خوبی است. حداقل برای من خیلی خوب بود. به سه دلیل: یکی این که از آن دردهای شدید نجات پیدا کرده بودم. (به قدری دور از درد، هر دردی، بودم که نمی توانم شرح دهم.) دلیل دیگر، آرامش عجیبی بود که داشتم.،،، و دلیل آخر: حظِ زیادی که به خاطر بی وزنی نصیبم شده بود. در آن حالت، خیلی سبک و خیلی آزاد بودم. @patogh_ketab_ardakan
مقام معظم رهبری: کتابخوانى باید یک سیره و سنّت رایج بین مردم ما بشود کتاب بخوانند و به فرزندانشان هم یاد بدهند. @patogh_ketab_ardakan
#معرفی_کتاب📚 #قصه_دلبری روایتی از  عاشقانه‌های همسر شهید مدافع حرم، محمدحسین محمدخانی به قلم نویسنده توانا محمد علی جعفری @patogh_ketab_ardakan
کتابشهر ایران !شعبه‌اردکان‌¡
#معرفی_کتاب📚 #قصه_دلبری روایتی از  عاشقانه‌های همسر شهید مدافع حرم، محمد
📚 🔶️این کتاب مخاطب را غافلگیر خواهد کرد؛ چه آن هایی که شهید محمدخانی را می شناخته اند؛ چه آن ها که او را نمی شناختند! 🔶️در واقع این کتاب روایت عاشقانه 5 سال زندگی مشترک با شهید محمدخانی است. 🔶️جالب است بدانید که خود شهید محمدخانی پیش از شهادتش به همسرش گفته بوده «وقتی شهید شدم خاطراتم را در قالب «نیمه پنهان ماه» انتشارات روایت فتح چاپ کن» و به همین خاطر روی بعضی خاطرات تاکید داشته که همسرش تعریف کند و بعضی را نه. @patogh_ketab_ardakan
کتابشهر ایران !شعبه‌اردکان‌¡
#معرفی_کتاب📚 #قصه_دلبری روایتی از  عاشقانه‌های همسر شهید مدافع حرم، محمد
📚 نمی دانم گفتن دارد یا نه. از طرف خانم ها چندتا خواستگار داشت. مستقیم به او گفته بودند آن هم وسط دانشگاه. وقتی شنیدم گفتم: چه معنی داره یه دختر بره به یه پسر بگه قصد دارم باهات ازدواج کنم, اونم با چه کسی! اصلا باورم نمی شد. عجیب تر اینکه بعضی از آنها مذهبی هم نبودند. از تیپش خوشم نمی آمد. دانشگاه را با خط مقدم مقدم جبهه اشتباه گرفته بود. شلوار شش جیب پلنگی گشاد می پوشید با پیراهن بلند یقه گرد سه دکمه و آستین بدون مچ که می انداخت روی شلوار. در فصل سرمابا اورکت سپاهی اش تابلو بود. یک کیف برزنتی کوله مانندیک وری می انداخت روی شانه اش. شبیه موقع اعزام رزمنده های زمان جنگ. وقتی راه می رفت کفش هایش را روی  زمین می کشید. ابایی هم نداشت در دانشگاه سرش را با چفیه ببندد. از وقتی پایم به بسیج دانشگاه باز شد, بیشتر می دیدمش. به دوستانم می گفتم:« این یارو انگار با ماشین زمان رفته وسط دهه شصت پیاده شده و همون جا مونده!» به خودش هم گفتم.آمد اتاق بسیج خواهران و پشت به ما و رو به دیوار نشست. آن دفعه را خودخوری کردم. دفعه بعد رفت کنار میز که نگاهش به ما نیفتد. نتوانستم جلوی خودم را بگیرم. بلند بلند اعتراضم را به بچه ها گفتم. به در گفتم تا دیوار بشنود.زور می زد تا جلوی خنده اش را بگیرد.معراج شهدای دانشگاه که انگار ارث پدرش بود. هر موقع می رفتیم, با دوستانش آنجا می پلکیدند. زیرزیرکی می خندیدم و می گفتم:« بچه ها, بازم دار و دسته محمدخانی! » بعضی از بچه های بسیج با سبک و سیاق و کار و کردارش موافق بودند, بعضی هم مخالف. معروف بود به تندروی کردن و متحجر بودن. از او حساب می بردند, برای همین ازش بدم می آمد.فکر می کردم از این آدم های خشک مقدس از آن طرف بام افتاده است. آنهایی که با افکار و رفتارش موافق بودند می گفتند:« شبیه شهداست,مداحی می کنه, می ره تفحص شهدا!». @patogh_ketab_ardakan
📖واحد اندازه گیری کتاب خواندن تعداد صفحه یا ⏰دقیقه در روز نیست! بلکه مقدار تغییری است که در #شناخت از هویت خودمان و یا ماهیت جهان اطرافمان ایجاد شده است... #فرهنگ_کتابخوانی @patogh_ketab_ardakan
#معرفی_کتاب📚 #حجره_پریا یک مستند داستانی بر اساس یک پرونده اطلاعاتی واقعی به نویسندگی حجت الاسلام حدادپور جهرمی که درباره دغدغه و طوفان علمی و مجازی ،هفت دختر طلبه باسواد و گمنام علیه گروه های آتئیستی برنامه سازمان میت ترکیه بر علیه آن هفت دختر می باشد. @patogh_ketab_ardakan
کتابشهر ایران !شعبه‌اردکان‌¡
#معرفی_کتاب📚 #حجره_پریا یک مستند داستانی بر اساس یک پرونده اطلاعاتی وا
📚 مستند داستانی «حجره پریا» بیان مجاهدت و جدیت عالمانه نسل سومی های دانش آموخته حوزه های علمیه خواهران است که در راه مبارزه با ملحدان فعال در فضای مجازی ایران، قدم گذاشته و با علم و توسل و تذکر و توجه به رسالت طلبگی خویش عمل کردند. @patogh_ketab_ardakan
کتابشهر ایران !شعبه‌اردکان‌¡
#معرفی_کتاب📚 #حجره_پریا یک مستند داستانی بر اساس یک پرونده اطلاعاتی وا
📚 پریا: داداشی بیداری؟ مرتضی: سلام. جانم! پریا: سلام. خوبی؟ چه خبر؟ مرتضی: ممنون. بد نیستم. شما چه خبر؟ پریا: سلامتی شما. ببخشید دیر وقت پیام دادم… میخوام باهات حرف بزنم! مرتضی: جانم آبجی! پریا: نمیخوای لالا کنی؟ مرتضی: دیگه حالا… خوابم جای خود… به زور بچه ها را خوابونده بودیم… بگو… جونم؟ پریا: داداشی من نمیتونم اینجا بمونم؟ مرتضی: کجا؟ پیش مامان؟! پریا: نه بابا! مرتضی: پیش بابا؟! نگو با بابا بحثت شده! پریا: نههههه… میذاری حرف بزنم حالا یا نه؟ مرتضی: خب بفرما! پریا: پنجشنبه… ینی پس فردا دفاع دارم اما احساس خوبی ندارم. مرتضی: دفاع که احساس نمیخواد… برو یه ربع بیست دقیقه پایان نامت دفاع کن و یه نمره ای بگیر و بیا دیگه! ینی چی احساس خوبی ندارم؟ پریا: مشکلم اینه که احساس پوچی میکنم… وقتی یادم میاد که با چه زحمتی بابا و مامان را راضی کردم که دیگه ارشد نخونم و برم حوزه… اما الان بعد از پنج سال که درس حوزه خوندم و دو روز دیگه دفاع دارم، احساس میکنم چیز زیادی دستمو نگرفته… من معدل نوزده رشته کارشناسی هوافضا بودم و با هزار دل امید پاشدم اومدم طلبه شدم اما احساس میکنم …. احساس نمیکنم باختما… ولی خیلی احساس برنده شدن هم نمیکنم… مرتضی: میشه واضحتر بگی به چی فکر میکنی؟! چطور شده حالا یهویی یادت افتاده که پنج سال خیلی برات فایده نداشته؟! پریا: یهویی یادم نیفتاده… من در طول این پنج سال، خیلی بیشتر از چیزی که بودم انرژی و احساس خرج دادم که ناامید نشم… نمیخواستم کم بیارم… من اگر این پنج سال را رفته بودم دانشگاهم را ادامه داده بودم، الان دکترای هوافضا را هم گرفته بودم… اما اصلا پشیمون نیستم که طلبه شدم… مشکلم اینه که حوزه، اونی که فکر میکردم بهم نداد! میگیری چی میگم؟ مرتضی: خب طبیعیه! تو تازه داری سطح دو را میگیری! انتظار داری بعد از پنج سال ابتدایی، بشی مجتهده امین؟! پریا: نه… منطقی هم نیست… اما خیلی باحال هم نیست که از هر علم و درسی، یه ذره مزمزه بکنیم و فکر کنیم الان خیلی چیز بلدیم! مرتضی: ما هم یه کم همینطور هستیم… اما نه به شدت حوزه شماها… ما یه کم درسامون تخصصی تر دنبال میشه اما ته تهش که فکر میکنم، ما هم یه کم در بعضی زمینه ها همین احساس بهمون دست میده… وگرنه مثلا کسی با خوندن یه واحد درس منطق پایه دو که به غرض منطق نمیرسه… غرض منطق، اینه که یاد بگیری چطوری فکر کنی و چطوری گولت نزنن! با اینکه خداوکیلی ما در منطق پایه دو فقط اصطلاحات یاد گرفتیم و تموم! یا مثلا با یه درس بلاغت پایه سه که کسی بلیغ نمیشه! پریا: داداشی میترسم! وقتی فکرش میکنم که چقدر بی سوادم با اینکه معدل پایه پنجم شده 20 خیلی میترسم… داداشی باورت میشه من فلسفه و یا مثلا شاخ ترین درسمون که حلقات شهید صدر بود را شدم 20 ؟! با اینکه حتی متن عربیش هم خیلی قشنگ بلد نیستم بخونم اما نمیدونم چطوری گرفتم 20 ؟! وای نبودی ببینی یکی از بچه ها که شده بود 19 و از نمره من خبر نداشت، چه افه ای میذاشت؟! فکر میکرد الان شده دختر شهید صدر؟! اصلا یه وضعی بود که نگو! مرتضی: دخترین دیگه! توقعی بیشتر از همین ازتون نیست! پریا: وا … داداشی… دیگه قرار نشد لوس بشیا… اینا را نگفتم که فورا بزنی تو چشمون! مرتضی: باشه.. ببخشید… شوخی کردم… پریا: حالا چیکار کنم مرتضی؟! مرتضی: حشالا ولش کن اینارو… یه سوال! پریا: جانم! مرتضی: از این پنج سال چی یاد گرفتی؟ مهم ترین چیزی که یادت دادن یا خودت یاد گرفتی چیه؟! پریا: راستشو بخوای واقعا من فقط یه چیز یاد گرفتم توی کل این پنج سال… اونم اینه که «هیچی بلد نیستم و هیچی نمیدونم»! مرتضی: خب اینکه خیلی عالیه! این ینی تازه اول دانش و بیداری! جالبه بدونی که ملاصدرا و ابن سینا در اواخر عمرشون به این چیزی که تو گفتی پی بردند! ینی تازه بعد از یه عمر میگفتند ما هیچی بلد نیستیم! ینی حوزه خواهران اینقدر موفق بوده که تونسته شما را بعد از پنج سال، به نقطه ای برسونه که ملاصدرا و ابن سینا بعد از پنجاه شصت سال به این نتیجه رسیدند! کلا بهتون تبریک میگم! پریا: مرتضی من دارم جدی حرف میزنم اونوقت تو داری تیکه میندازی؟! اصلا دیگه باهات حرف نمیزنم.بای مرتضی: کجا حالا؟! نصف شبی فورا قهر میکنی! حالا برو سطح دو دفاع کن تا بعدش یه فکری میکنیم. راستی موضوعت چی بود؟! پریا: بررسی عوامل خودشیفتگی مردا مخصوصا آخوندای جوون! خوبه حالا؟! مرتضی: تف سربالاست… چاقو دسته خودشو نمیبره! حالا جدی گفتم… موضوعت چی بود؟ یادم رفته… پریا: «بررسی آسیب های اعتقادی آتئیست ها در فضای مجازی ایران!» @patogh_ketab_ardakan
⬛️سالروز شهادت حضرت رقیه (س) تسلیت باد. @patogh_ketab_ardakan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#رقیه های مدافعان حرم هدیه به #شهدای_مدافع_حرم یه روزی میرسه که ناله این دختر سه چهار ساله ها جواب میده و اون روز #ظهوره... به مناسبت شهادت حضرت رقیه(سلام الله علیها) @patogh_ketab_ardakan
کتابشهر ایران !شعبه‌اردکان‌¡
#معرفی_کتاب📚 #حجره_پریا یک مستند داستانی بر اساس یک پرونده اطلاعاتی وا
✨اصولا وقتی کتابی رو میخونم سعی میکنم سریع بعدش دست به قلم بشم تا روان شود از فکرم و احساسم ،کلمه به کلمه ،بر روی کاغد اما اینبار نشد.... چون بعد از خواندش فقط اشک هایم میتوانست راه خروجی کلمات از ذهنم باشد نه نوشتن 📌“ ” کتابی ک بعد از خوندنش میفهمی هر چی تا به حال در مورد خودت فکر میکردی غلط بود کل سال کنکور رو خوب درس خوندم فقط برای خدمت به خلق و وقتی به جایگاهی ک میخواستم رسیدم(دانشجوی پزشکی)فکر کردم ک دیگر میتوانم بشوم مفیدترین انسان روی کره ی زمین اما فقط با خوندن یک کتاب۲۵۶صفحه ای فهمیدم تازه اول راهم و چقدر هستند انسان هایی ک بدون هیاهو در خفا به دور از چشم دوربین ها و خبرنگاران بدون حتی یک تشکر و تقدیر نامه جانشان را وقف امنیت و آرامش این مردم کردند 📌“حجره پریا”کتابی ک موقع خواندش زمان و مکان و افرادی ک دور و برت هستند برایت اهمیت ندارد برایت مهم نیست در تاکسی باشی یا درخانه در ایستگاه اتوبوس باشی یا سره کلاس عمومی دانشگاه حتی به خاطر خواندن این کتاب ممکن است عبور سرویس دانشگاه را ک منتظرش بودی متوجه نشوی موقع خوندن صفحه۲۲۷،کتاب رو بستم نفسم داشت بند میومد این حس رو فقط تو دیدن فیلم ‘فرار از زندان ٬داشتم حقیقتا هم از فیلم های تعقیب وگریز معروف دنیا کم نداشت اما فقط یک فرق داشت آن هم اینکه بازیگرای اون فیلم بعد از گفتن کلمه ی’کات’از جاشون بلند میشند و سالم و سرحالند اما بازیگرای این کتاب..... آه ک حرفی در این باره ندارم ک بگویم 📌این کتاب بهت نشون میده مهم نیست چند نفر باشی حتی اگر هفت تا دختر جوان طلبه هم باشی میتونی جوری کار کنی ک بشی عامل برهم زننده ی ذهن اساتید بزرگترین دانشگاه های دنیا پس آب دستتونه زمین بزارید و برای خوندن این کتاب یه بسم الله بگید .... @patogh_ketab_ardakan