🍃🍃🍃🍃🍃✨﷽✨🍃🍃🍃🍃🍃
#زنان_بدانند
🌹حتما قبل از ورود همسر #لباسهای_جذاب
بر تن کنید!
🌹آرایش و #عطر قابل قبول بزنید!
👌باید مرد بفهمد که #حضورش برای شما مهم است!
اگر مرد متوجه شود که حضورش برای همسرش مهم است و منتظر او بوده است یقینا محبت همسرش در دل او بیشتر شده و باعث ابراز #محبت و ایجاد #آرامش در فضای خانه میشود!
➖➖➖ @Keyfonas
🔲علت بسیاری از گوشه گیریها و افسردگیهای کودکان،
اختلافات والدین آنان هست.
ترس از جدایی والدین
حتی بعد از یک دعوای جزئی،
اعتماد به نفس کودک را نابود میکند.
💟l @Keyfonas 💟
#همه_بخونن
به راحتی حال خوب دونفره تان را که با جان و دل حفظ کرده اید خراب نکنید!
گاهی لازم است تمام مسیری را که آمده اید برگردید
تا ببینید چه چیزهایی را در کوچه پس کوچه های این راه جا گذاشته اید.
چیزهایی مثل
حرمت،
صداقت،
اعتماد،
دوستت دارم گفتن ها...
پیدایش کنید و به جای رها کردن، دست هایتان را هر چه محکمتر به هم گره بزنید و ادامه دهید.
راه طولانیست و پر پیچ و خم اما بخواهید یا نه
"راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست..."
#عاشقانه
#همسرانه
@Keyfonas
⇦ ریتم قلب مرد، با تُنِ صدای همسرش ارتباط مستقیم داره....
💕 شاید باورتون نشه؛ ولی خانومهایی که لحن صداشون بالاست، به هیچ وجه برای همسرشون خوشایند نیستند....!
💕 بهتره وقتیکه پیش همسرتان هستید، ملایم صحبت کنید. تن صدایتان را طوری تنظیم کنید که همسرتان از صحبتکردن شما آرامش بگیرد.
💕 از کلمات وزین و عبارات محبتآمیز استفاده کنید. لحن آرام و استفاده از واژههای محبت آمیز مثل عزیزم، عشقم و ... معجزه خواهد کرد.
💟 @Keyfonas
گاهی اوقات جایت را با شوهرت عوض کن گاهی توتکیه گاه شو
در آغوشش بگیر بگو که حل می شود
باهم حلش می کنیم من پشتت هستم همیشه.
گاهی هم تو مــــرد باش
گاهی هم آغوش تو مسکن همسرت باشد
@Keyfonas
زنها از بیتفاوتی متنفرند. پس تصور نکنید اگر از او فاصله بگیرید؛ به شما جذب خواهد شد!
نه آن قدر دور شوید که شما را نبیند و نه آن قدر نزدیک که عادی شوید.
❌ @Keyfonas
⚠️ طوری سخت گیری نکنین که ازتون پنهون کاری کنن.
یه خانوم با سیاست، یه جوری برخورد میکنه که همسرش خیال پنهون کاری یا دروغ رو اصلا نمیکنه، چون میدونه با گفتن اتفاقات و تصمیماتش نه سرزنش میشنوه و نه مقایسه و نه غُر.
رمزش هم اینه که زیادی سختگیری نکنین. با سختگیری زیاد، مردها حس زیر دست شدن و مورد کنترل بودن میکنن که ازش متنفرن.
💟 @Keyfonas
به دشمنانتﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺑﺎﺭ ﻓﺮﺻﺖ ﺑﺪﻩ
ﺗﺎ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺩﻭﺳﺖ ﺷﻮﻧﺪ
ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﺖﯾﮏ ﻓﺮﺻﺖ ﻫﻢ ﻧﺪﻩ
ﮐﻪ ﺩﺷﻤﻨﺖ ﺷﻮﻧﺪ
ﺯﯾﺮﺍ ﺩﻭﺳﺘﺎنت جای ﻋﻤﯿﻖ ﺯﺧﻤﻬﺎﯼ
ﺩﻟﺖ ﺭﺍ ﺩﻗﯿﻖ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻨﺪ
💎
@Keyfonas
تو خوب باش حتی اگر آدم های
اطرافت خوب نیستند
تو خوب باش اگر جواب
خوبی هایت رابا بدی دادند
تو خوب باش
همین خوب ها هستند که
زمین را برای زندگی زیبا می کنند
@Keyfonas
#حکایت
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂
🍃
می گویند روزی ناصرالدین شاه به کریم شیره ای گفت نام ابلهان عمده تهران را بنویس !
کریم گفت به شرط آنکه نام هر کسی را بنویسم عصبانی نشوی و دستور قتل مرا صادر نکنی !
شاه به کریم شیره ای قول داد.
کریم در اول لیست اسم ناصرالدین شاه را نوشت ! ناصرالدین شاه عصبانی شد و خطاب به کریم گفت : اگر ابلهی و حماقت مرا ثابت نکنی میر غضب را احضار می کنم تا گردنت را بزند !
کریم گفت : مگر تو براتی پنجاه هزار تومانی به پرنس ملکم خان نداده ای که برود در پاریس آن را نقد کند و بیاورد؟!
ناصرالدین شاه گفت : بلی همین طور است. کریم گفت : من تحقیق کرده ام، پرنس همه املاک و اموال خود را در این مملکت نقد کرده و زن و فرزند و دلبستگی هم در این دیار ندارد، اگر آن وجه را به دست آورد و دیگر به مملکت برنگردد و تو نتوانی به او دست یابی چه می گویی!؟
ناصرالدین شاه گفت : « اگر او این کار را نکرده و آن پول را پس بیاورد تو چه خواهی گفت ؟»
کریم شیره ای گفت : « آن وقت نام شما را پاک می کنم و نام او را در اول لیست می نویسم !!»
کریم شیرهای دلقک مشهور دربار ناصرالدین شاه قاجار بود. محبوبیتش نزد شاه باعث شد که زمانی که وی مُرد سه روز عزای عمومی اعلام شود.
او در اصفهان زندگی میکردهاست و همه او را با نام کریم پشه میشناختند (به خاطر نیش و کنایه هایش)
منبع : کریم شیرهای؛ دلقک مشهور دربار ناصرالدین شاه قاجار
🍃
🌺🍃🍃🍃🍃🍃🍃
@Keyfonas
✾✾════════════════✾✾
#تلنگر
#نماز
🏃 جوانی به خواستگاری دختری🙍 رفت،
پدر دخترگفت فقط به یک پرسش من پاسخ بده، دخترم مال تو..!😳
اما سوال👇
❓ساعت چند برای نمازصبح اذان گفته میشه؟
جوان جوابی نداد!
سپس پدر دخترگفت:
کالای من گرانقیمت هست، ومهریه اش پیش شمانیست!..
👌وقتی ارزش حرف خدا را ندانی ارزش دختر من را چقدر خواهی دانست
✾✾════════════════✾✾
@Keyfonas
برترين ادب آن است كه انسان در حدّ خود بماند و از اندازه خويش تجاوز نكند.
"امام على(ع)"
@Keyfonas
☘ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ 🌿
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا يَسْخَرْ قَومٌ مِّن قَوْمٍ عَسَي أَن يَكُونُوا خَيْراً مِّنْهُمْ وَلَا نِسَاء مِّن نِّسَاء عَسَي أَن يَكُنَّ خَيْراً مِّنْهُنَّ وَلَا تَلْمِزُوا أَنفُسَكُمْ وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمَانِ وَمَن لَّمْ يَتُبْ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (۱۱)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد!
مبادا گروهى (از شما) گروهى ديگر را مسخره كند،
چه بسا كه مسخره شدگان بهتر از مسخره كنندگان باشند
و زنان نيز،
زنان ديگر را مسخره نكنند،
شايد كه آنان بهتر از اينان باشند
و در ميان خودتان عيب جويى نكنيد
و يكديگر را با لقب هاى بد نخوانيد.
(زيرا) فسق(و بدنام بودن) پس از ايمان،
بد رسمى است، (و سزاوار شما نيست.)
و هركس (از اين اعمال) توبه نكند،
پس آنان همان ستمگرانند.
🌹سوره مبارکه حجرات
💎تفسیر :
«لَمز» عيب جويى در روبرو و «هَمز» عيب جويى در پشت سر است و «تَنابُز» نام بردن و صدازدن ديگران با لقب بد است.
👌در آيۀ قبل، مسئلۀ برادرى ميان مؤمنان مطرح شد ☝️و در اين آيه امورى مطرح مىشود كه #برادرى را از بين مىبرد.
👈همچنين در آيات قبل سخن از صلح و اصلاح بود، ☝️در اين آيه به بعضى عوامل و ريشه هاى فتنه و درگيرى كه مسخره كردن، تحقير كردن وبدنام بردن است اشاره مىكند.
👈يكى از بركات عمل به دستورات اسلام، سالم سازى محيط و جلوگيرى از درگيرى هاى اجتماعى است.
🌿شايد بتوان گفت كه عنوان تمسخر و تحقير كه در اين آيه مطرح شده، از باب نمونه است و هر سخن يا حركتى كه اخوّت و برادرى اسلامى را خدشه دار كند، ممنوع است.
👌با آنكه زنان در واژه «قوم» داخل بودند،
امّا ذكر آنان به صورت جداگانه، بيانگر خطر بيشتر تمسخر و تحقير در ميان آنان است.
📌تمسخر و استهزاى ديگران
👈استهزا و مسخره كردن،
در #ظاهر يك گناه،
ولى در #باطن چند گناه است؛
♦گناهانى مانند:
#تحقير، #خواركردن، #كشفعيوب، #اختلافافكنى، #غيبت، #كينه، #فتنه، #تحريك، #انتقام و #طعنه به ديگران در آن نهفته است.
📚تفسیر نور قرائتی
@Keyfonas
🍃❤️
#امام_صادق_ع_فرمودند:
صـلــه رحـــم:
👈اعمال را پاک
👈بلا ها را دفع میکند
👈حساب را آسان میکند
👈مرگ را به تاخیر می اندازد
👈باعث افزایش اموال می شود.
📚اصولکافی،ج۳،ص۲۲۱
@Keyfonas
پیامبر خدا(ص) فرمودند
از عاق والدین شدن بپرهیزید
زیرا با اینکه بوی بهشت از مسافت هزار سال به مشام می رسد
عاق والدین و کسی که قطع رحم کند آن بو را احساس نخواهد کرد
(یعنی بیش از هزار سال از بهشت فاصله دارد)
📚بحار الانوار
🔰🔰🔰🔰
@Keyfonas
هر کجای این دنیا که هستید
روزهای زندگیتون آفتابی
آسمون دلتون بی لکه ایی از ابر غم و غصه...
لبتون خندون
دلتون مهربون
و طلوع شادیاتون پاینده باد🌺
@Keyfonas
من که با صاعقهای میشکنم داس چرا؟
بر دل از جور شما این همه آماس چرا؟
خودِ بارانم و تو پاکترم میخواهی!
آب را غسل نده، این همه وسواس چرا؟
خستهام! سنگ نزن، هی نشکن روح مرا
شدهام عاشق یک آینهنشناس چرا؟
گفته بودی که تماشاگر باغ دلمی
لک شده دست تو از شاخهی گیلاس چرا؟
از درختان دلم عشق بچین، نوبری است
فرصتی نیست بیا، کشتن احساس چرا؟
@Keyfonas
ما پایان این حکایت زیبا
مرد قصاب شروع کرد به تعریف کردن وگفت:
من سالها پیش با مرد تاجری در حال دادو ستد بودم و هر سال او برایم گوسفند میفرستاد و رفت امد خانوادگی داشتیم و گاهی با خانواده اش به دیار ما می آمد و چند روزی میهمان ما بودند تا اینکه روزی که در منزل ما بودند گفت اگر راضی باشی دخترت را به عقد پسرم در بیاورم و من هم قبول کردم و قرار شد خانواده ام را در جریا ن قرار دهم و اگر خانواده ام راضی بودند برایش در نامه بنویسم و او هم بعدا که خواست برایم گوسفند بفرستد نظر قطعی پسرش و خانواده اش را بنویسد ! ولی سالها گذشت ما با هم دادوستد میکردیم ولی خبری از ازدواج فرزندانمان نشد و در نامه ها هم چیزی ننوشت !
دیگر کلافه شدم و یک روز که او به دیار ما آمده بود در مورد این قضیه سوال کردم و او با کلی شانه خالی کردن و عوض کردن حرف بلاخره با اصرار من گفت:
من یک سال پس از اون عهدی که با تو بستم مخفیانه به شهرتان امدم تا در مورد شما و دخترت تحقیق کنم !
و مردم شهر مرا پیش حاج جعفر امین فرستادند و من هم از او در مورد شما و خانواده تان سوال کردم و او حرفی نزد و فقط گفت : نمیدانم !!
اما از انجایی که امین شهر بود من از حرفش ترسیدم و از این وصلت منصرف شدم .
این بود تمام اتفاق میان من و حاج جعفرامین که گویا حاج جعفر دخترم را برای پسرش میخواسته ولی چون پسرش بعدا مخالفت میکند باعث سیاه بختی دخترم شد و امیدوارم خدا از او نگذرد چون با همین یه کلمه حرفش باعث شد خواستگار دیگری هم به سراغ دختر من نیاید و او هنوز هم در خانه من است و هر بار که او را میبینم دلم میشکند و حاج جعفر را نفرین میکنم
در این بین میرزای شیرازی(ره) متاثر شده و فکری به نظرش رسد و به مرد تاجر گفت:
شما که شرایط حاج جعفر را دیدی آیا مایلی کمکی کنی ؟
تاجر گفت : بلی اما چگونه ؟
میرزای شیرازی (ره) گفت:
اگر مایل باشی دختر این مرد را به عقد تو در اوریم زیرا از تو هم سنی گذشته و ازدواج نکردی
مرد تاجر قبول کرد و به مرد قصاب جریان را گفتند :
مرد قصاب که پادرمیانی میرزای شیرازی (ره) و خواستگار ی از جانب ایشان را دید بسیار خوشحال شد و گفت خدایا من حاج جعفر امین را بخشیدم !
اما بعد....
به خواست خدا همان شب میرزای شیرازی(ره) در عالم رویا دید حاج جعفر بسیار خوشحال است و او را دعا میکند و میگوید بخدا قسم آزادم کردید!!!
🔸برگرفته شده از سخنرانی شیخ احمد کافی (ره)
خدایا بحق محمد و آل محمد (ص) کمکمون كن
@Keyfonas
🌼حکایتی زیبا
در عصر مرجعیت میرزای شیرازی بانک وجود نداشت
سالها پیش مرد تاجری هنگام مسافرت به عراق پول زیادی را همراه داشت که این پول را مردم برای بازسازی عتبات به او داده بودند او وقتی به مقصد رسید منزل میرزای شیرازی که از مراجع بزرگ بود رفت و بعد از ملاقات ایشان قضیه را شرح داد و گفت که میخواهد به حج رود و بعد از برگشتن کار بازسازی را شروع کند و گفت آیا کسی را میشناسید که مورد اعتماد شما باشد که این پولها را نزد او بسپارم ؟
میرزای شیرازی (ره) حاج جعفر امین را به او معرفی کرد
او نزد حاج جعفر امین رفت و پولها را نزد او سپرد و به سفر رفت
موقع برگشت فهمید حاج جعفر مدتیست فوت کرده! نزد خانواده او رفت و موضوع را گفت و پولهای خود را طلبید ! و لی فرزندان ایشان هرچه دفترها را گشتند نامی از ایشان و پولها ندیدند ! مرد تاجر ناراحت و نگران به خدمت میرزای شیرازی رسید و موضوع را گفت ..
میرزای شیرازی (ره) هم ناراحت مرد تاجر شد و گفت غصه نخور :
برو به قبرستان وادی سلام و بین طلوعین این آیه قران را بخوان او به اذن خدا جوابت را میدهد و آنگاه از او بپرس پولها را کجا گذاشتی
توضیح : (طبق روایات و مستندات یکی از دربهای بهشت در وادی السلام است که روح افراد خوب در هرجای عالم به آنجا رجوع میکند و بخاطر همین است که قبرستان وادی السلام از قدیم الیام تا کنون اینقدر مورد توجه شیعیان بوده و بزرگترین قبرستان از نظر مساحت در دنیاست و مردم عراق و دیگر کشورها اکثرا وصیت میکنند که آنجا دفن شوند ولی اگر انسانهای خوبی نباشند با اینکه در آنجا دفن شده اند روحشان به صحرائی به نام برهوت که یکی از دربهای جهنم در روی زمین است میرود
بحارالانوار، ج 17، ص 393، حديث 4. )
او طبق گفته میرزا عمل کرد ولی جوابی نشنید و پیش میرزا برگشت و ماجرا را تعریف کرد.
میرزا خیلی منقلب شد و شروع کرد به گریه کردن که ای وای حاج جعفر که مرد خوبی بود پس چطور آنجا نبود ؟!
پیش خود کمی فکر کرد و با اندوه گفت :
حاج جعفر امین باید در وادی سلام باشد نه در بیابان برهوت !
میرزا ی شیرازی (ره) رو کرد به مرد تاجر و گفت آیا هنوز هم با این شرایط دنبال پیدا کردن پولت هستی؟
مرد تاجر گفت: بلی پول مردم است
میرزای شیرازی(ره) گفت پس باید به یمن بروی و در صحرای برهوت آنجا حاج جعفر را پیدا کنی لذا یکی از شاگردانم را نیز همراه تو میکنم و وقتی رسیدی این آیه را بخوان تا به اذن خدا پرده ها کنار رود و تو او را ببینی و از او سوال کنی !
مرد دوباره طبق سفارش میرزا همراه با یکی از شاگردان میرزا به صحرای برهوت رفت و اعمالی رو که میرزا گفته بود انجام داد و اندکی بعد به نقطه ای ذل زد و خیره شد سپس حالت تشنج گرفت و از حال رفت وقتی بهوش امد همراهش پرسید چه دیدی؟
گفت:
بخدا قسم که فقط در حضور میرزا حرف میزنم و به نزد میرزای شیرازی (ره) برگشتند و ماجرا را اینگونه تعریف کرد:
وقتی دعایی را که شما دستور دادی خواندم پرده های حجاب کنار رفت و صحرا را پر از آتش دیدم و در بین آتش مردی بود گرفتار وقتی اسم حاج جعفر رو صدا زدم ان مرد از بین شعله های اتش سرش را بیرون اورد و گفت منم چیکار داری؟
گفتم :
من فلانیم موقع سفر مقداری پول دادم نگهداری حال آمدم بپرسم پولها را کجا گذاشتی ؟
حاج جعفر گفت در فلان نقطه از شهر زیر خاک دفن کردم و یادم رفت یادداشت کنم برو بردار
در این هنگام حاج جعفر فریاد زد .. به میرزای شیرازی بگو امان از دست مرد قصاب !!!!و شعله های اتش دیگر نگذاشتند حرف دیگری بزند و او را فرو بردند
میرزای شیرازی (ره)خیلی منقلب شد به همراه مرد تاجر به درب منزل خانواده حاج جعفر رفت و از انان سوال کرد ایا در بین اقوام و دوستانتان مرد قصابی دارید ؟
گفتند :خیر !
گفت خوب فکر کنید پدرتان با قصابی اشنایی داشته یا نه!
اندکی بعد پسرش گفت:
چرا در همسایگی ما مرد قصابی هست!
میرزای شیرازی(ره) فرستاد دنبال مرد قصاب و گفت :
میخواهم به خانه ات بیایم قصاب خوشحال شد و گفت :
منزل ما را نورانی میکند و اماده پذیرایی از میرزای شیرازی (ره) شد
وقتی به در منزل مرد قصاب رسید گفت:
من مشکلی دارم که فقط با دستان تو باز میشود
گفت امر بفرمائید ! میرزا ی شیرازی (ره) فرمود تو حاج جعفر امین را میشناسی ؟
تا مرد قصاب اینرا شنید دستهایش را بالا برد و با حالت عصبانیت گفت :
خدایا عذاب این مرد را زیاد کن
میرزای شیرازی (ره) دید اوضاع بدتر شد! گفت بخدا قسم تا خواسته مرا براورده نکنی پا یم را به خانه ات نمیگزارم !( این برای عرب بدترین چیز است که تا دم درب منزل بروی و داخل نشوی آنهم میزبان مرجع تقلیدی به بزرگی میرزای شیرازی ره )
مرد قصاب گفت :
هر چی میخوای بگو من با جان و دل انجام میدم ولی.
میرزای شیرازی (ره) گفت :
پس لااقل بگو جریان از چه قراره تا من نیز بدانم
@Keyfonas
ادامه👇
🌼ا