فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹ظهرتون به زیبـایی گـل
🤍دلتون پر از امید
🌹و هزار آرزوی زیبا
🤍نصیب لحظه هاتون
🌹عیدتون مبارکــــــــ
🔴گیف مذهبی
https://eitaa.com/kgifemazhabi
16.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍉آرزویـم
🍋ایـن اسـت
🍉در ایـن عـصـر
🍋گـرم تـابستـانـی
🍉صفحه غـم و اندوه
🍋در دفتـر زنـدگـی تـون
🍉هـمیشـه سـفیـد بمـانـد
🍋اوقاتتون به وقت مـهربانی
🍉عصرتـون خنک و دلچسب
🔴گیف مذهبی
https://eitaa.com/kgifemazhabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐ماه تمام و نیمه ذى الحجه مطلعش
🎉خیر کثیر و کوثر قرآن بشارتش
💐این است آن امام که تقدیر ایزدى
🎉بعد از جواد داده مقام امامتش
💐میلاد امام هادی علیه السلام
برشیعیان جهان مبارکباد💐
🔴گیف مذهبی
https://eitaa.com/kgifemazhabi
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸شب ولادت امام علی النقی علیهالسلام
🎤نوای دلنشین کربلایی سعید تورانی
🔴گیف مذهبی
https://eitaa.com/kgifemazhabi
6.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸#استوری ولادت امام هادی علیه السلام
🌿هادی اگر تویی که کسی گم نمیشود
🌸ولادت امام علی النقی الهادی علیه السلام مبارک باد 🌸
🔴گیف مذهبی
https://eitaa.com/kgifemazhabi
💢تنبلو
پيرهزنى پسرى داشت که خيلى تنبل بود يک روز پيرهزن او را با اصرار به پاياب خانه فرستاد تا دست و رويش را بشويد پسر با اينکه از آب مىترسيد بهناچار رفت در پاياب گلى ديد آن را برداشت وقتى که مىخواست به خانه برگردد مرد تاجرى چشمش افتاد به گلى که در دست تنبلو بود گل را به صدتومان از تنبلو خريد تنبلو به خانه رفت و ماجرا را به مادرش گفت پيرهزن او را تشويق کرد که هر روز به پاياب برود دست و رويش را بشويد وضو بگيرد و نماز بخواند تا خدا بيشتر به او بدهد.چند روز کار تنبلو اين بود که برود پاياب و وضو بگيرد و نماز بخواند يک روز همينکه نمازش را خواند چشمش افتاد به دو تا گل گلها را برداشت و براى پيدا کردن مرد تاجر به بازار رفت تا گلها را به او بفروشد مرد تاجر را در بازار پيدا کرد دويست تومان از او گرفت و گلها را به او داد مرد تاجر گفت اگر بتوانى درخت اين گل را برايم بياورى هرچه بخواهى به تو مىدهم روز بعد تنبلو به پاياب رفت رد آب را گرفت تا سرچشمهٔ آن را پيدا کند رفت و رفت تا رسيد بهجائى که ديد تخت قشنگى گذاشته شده و دخترى روى آن دراز کشيده سرش بريده شده و يک طرف است و چند تا شيشه روغن در طرف ديگر هر قطره خون که از گردن دختر توى آب مىافتاد به يک گل تبديل مىشد تنبلو فهميد منظور مرد تاجر از درخت گل همين دختر بوده است.تصميم گرفت از راز اين کار باخبر شود شروع کرد به گردش کردن در باغ چند تا زيرزمين در آنجا بود. داخل شد ديد چند هزار نفر کشته و زنده آنجاست رفت سراغ يکى از زندهها آن شخص گفت تو اينجا چهکار مىکنی تا شب نشده برگرد و برو. اينجا خانه ديو است اگر بيايد و بوى تو به دماغش بخورد ترا مىکشد تنبلو پرسيد چطور مىتوانم شما را نجات بدهم زندانى گفت از اين آب به خودت بريز و برو آنجائى که تخت آن دختر هست پنهان شو و کارهاى ديو را ببين تنبول رفت و نزديک تخت خود را پنهان کرد. شب شد ديو آمد شيشه روغن را برداشت و کمى از آن به گردن دختر ماليد و سر او را به روى تنهاش گذاشت دختر بلند شد و نشست ديو از دختر خواست که با او همبستر شود دختر قبول نکرد تا صبح ديو اصرار مىکرد و دختر خودداري ديو سر دختر را بريد و رفت تنبلو آمد و بههمان طريق دختر را زنده کرد به او گفت که با ديو مدارا کند و جاى شيشه عمرش را از او بپرسد دختر هرچه به تنبلو گفت از آنجا برود تنبلو قبول نکرد و گفت که تا او را نجات ندهد از آنجا نمىرود نزديک غروب آفتاب تنبلو سر دختر را بريد و پنهان شد. شب ديو آمد دختر را زنده کرد دختر با او به نرمى رفتار کرد و جاى شيشه عمرش را پرسيد ديو فريب رفتار دختر را خورد و گفت يک فرسخى اينجا يک درخت کهنسال هست پاى اين درخت چاهى است ته چاه يک جنگل است که گاوى آنجا مشغول چريدن است توى شکم گاو يک درياچه است و توى درياچه يک ماهي شيشه عمر من در شکم آن ماهى است اگر آن شيشه بشکند من به يک شمش طلا تبديل مىشوم صبح ديو سر دختر را بريد و رفت تنبلو دنبال نشانىهائى که ديو داده بود رفت و گاو را کشت و ماهى را گرفت و از شکمش شيشه عمر ديو را درآورد تن ديو از هزار فرسخى به سوزش درآمد فهميد شيشه عمرش بهدست آدميزاد افتاده است تنبلو در ميان راه ديو را ديد که هراسان مىآيد او را مجبور کرد تا با هم به همان چاهى بروند که دختر و ديگر زندانىها در آنجا بودند بعد از ديو خواست که همهٔ زندانىها را آزاد کند و آنهائى را که کشته بود زنده کند ديو گفت آنها را که خشک نشدهاند مىتوانم زنده کنم. بعد رفت و همه زندانىها را آورد و کسانىکه را که تازه کشته بود زنده کرد دختر تا چشمش به تنبلو افتاد فهميد جوان ديروزى است ديو به گفتهٔ تنبلو همه را روى شانهاش نشاند و آورد دم دروازه شهر در آنجا تنبلو شيشه عمر ديو را به زمين زد ديو به يک شمش طلا تبديل شد تنبلو زندانىها را به خانههايشان رساند مرد تاجر هم دختر خود را ديد و خوشحال شد. بعد دخترش را به عقد تنبلو درآورد و هفت شبانهروز براى آنها جشن گرفت از آن بهبعد مردم به تنبلو لقب پهلوان دادند و او سالها با همسرش به خوبى و خوشى زندگى کرد
📕تنبلو قصههاى ايرانى - ج ۲ - ص ۴۶- گردآورنده ابوالقاسم انجوى شيرازی انتشارات اميرکبير چاپ اول ۱۳۵۲به نقل از فرهنگ افسانههاى مردم ايران جلد سوم علىاشرف درويشيان رضا خندان (مهابادی)
🔴گیف مذهبی
https://eitaa.com/kgifemazhabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️🩹جشن ولایت چـه دلپذیـر است
🤍صاحب این عید حیّ قدیر است
❤️🩹بـه خلـق عالم علی امیـر است
🤍افضل اعیاد خدا عید غدیر است
🌸پیشاپیش عید سعید غدیر خم مبارک باد🌸
🔴گیف مذهبی
https://eitaa.com/kgifemazhabi
4_5839091795069243092.mp3
5.1M
🌸عید غدیرخم
🌸با تو دل از غم آزاده علی علی
🌸با تو خرابه آباده علی علی
🎤گروه سرود نجم الثاقب
🔴گیف مذهبی
https://eitaa.com/kgifemazhabi