eitaa logo
خانه ادب🏠 | مهدی حامدی
17.5هزار دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
43 فایل
💠خانه ادب، جایی برای تربیت خلاقانه🌱 🔶آموزش نکات تربیتی به زبان ساده😌 ✍🏻به قلم مهدی حامدی، نویسنده و پژوهشگر 📙سفارش کتاب: @Ketab_khaanehadab ☎️پشتیبانی: @Admin_khaanehadab ارتباط با آقای حامدی: @tanhamasir3 🌍‌سایت: khaanehadab.com
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اهالیِ گلِ خانهٔ ادب روزتون بخیر و عیدتون مبارک😌✋ ثبت‌نام تموم شد و خدا حفظتون کنه الهی🌸 ‌ان‌شاءالله تا آخر سال کلی برنامه‌های جذاب واسه همه داریم که فعلا رونمایی نمیکنم...😍 ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا بخاطر تقواهای یواشکی‌تون بهتون چشم و دلِ زیبابین عطاکنه🤲 تا زیبایی‌هایی رو ببینین و لذت ببرین که بقیه نمی‌بینن و نمی‌فهمن😇🌱 ‌ 🏠@khaaneh_adab
سلام آقای حامدی اینم لوگو مهارتخانه ادب تقدیم به شما 🌹🌹 منتظر سفارشاتتون هستم🤭😂 ‌
خانه ادب🏠 | مهدی حامدی
#ارسالی_شما سلام آقای حامدی اینم لوگو مهارتخانه ادب تقدیم به شما 🌹🌹 منتظر سفارشاتتون هستم🤭😂 ‌
‌‌ چقدر قشنگ شده انصافا👏 آدمـایی کـه ســرد دارن میتونین اینحوری کارای دقیق و ریزه‌کاری رو انجام بدن🤓💪 ‌
منم طبعم سرده واسه همینه که جزئی نگر و اهل هنرم و مطالب رو عمیق و جزئی ارائه میدم و میتونم به موضوعات یه نگاه دقیق و جدید داشته باشم👌🌷 اما خیلی از سرد مزاج‌ها بخاطر اینکه اعـتـماد بنفس‌شـون پایینه خیلی از موفقیتارو از دست میدن الکی پس آهای سرد مزاجا🙋🏻‍♂ مهدی حامدی تونست پس شمام میتونین💪 بلندشین و پرچم سردمزاجارو بیارین بالا😎🚩 ‌
من به قدری اعتماد بنفسم پایین بود که تا پیش دانشگاهی، یه میوه یا خوراکی با خودم نیاوردم مدرسه. اصلا روم نمیشد و فکرمیکردم زشته🙂 و صبحانه هم نمیخوردم و تا ظهر، معدم داغون میشد! یبار یادمه، یه پرّه کوچولو از نارنگی رو ینفر بهم داد و منم یجوری یواشکی خوردم اونقد انرژی گرفتم که خدا میدونه!🍊 ‌
خجالت میکشیدم زنگ ورزش، ورزش کنم. و با اینکه فوتبالم عالی بود، الکی می‌موندم تو کلاس و شبا تخیل میکردم که اگه بازی کنم چه گُلایی میزنم و ...🙂⚽️ ‌بیشترش البته برا این بود که با لباس ورزشی نشم و خجالت میکشیدم. ‌
یا برای مراسمای سینه‌زنی و یا نماز جماعت توی مدرسه اونقدررر خجالت میکشیدم که خدا میدونه! ینی خجالت میکشیدم سینه بزنم😐 همه داشتن سینه میزدن من وایساده بودم و میپیچوندم و میگفتم الان یکی یه چیزیم میگه و میمردم از اسـترس و اضـطراب... که بعد از چندین سال بالاخره یبار همینطوری تو خونه تمرین کردم دیدم بابا زمین که به آسمون نمیرسه منم یواش میزنم به سینم 🤷🏻‍♂
‌ برای موهای صورت و تلفن جواب دادن توی خونه و میوه تعارف کردن جلوی غریبه‌ و کنفرانس دادن جلوی دخترخانما و بقیهٔ موارد چیزی نگم دیگه...🤭 اون آقای حامدی‌تون با اون وضع الان هزاران مشاوره و صدها سخنرانی و ده‌ها طرح تربیتی و مقاله و کنفرانس داره و دیگه دغدغه‌هاش دغدغه‌های بزرگ و باارزش هستن و کلی اهالیِ مؤدب و مهربون مثل شمارو داره که بهشون افتخار میکنه و درخدمتشونه🌸🌷 سلام اهالی😊🖐 ‌
به جرأت میگم که من داغون‌ترین بودم با اختلاف✋ ولی اینکه چیشد تا همه‌چی عوض شد بعداً میگم. الان پیاما خیلی زیاد شد😊 ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا