هدایت شده از لینکدونی رایگان
🔴 بجای اینکه هی پول بدی بری دکتر بعد #نتیجه نگیری🌟
🔴 خب بیا کانال زیر از #معجونهایسحرآمیز رو ببین؟؟
یه معجون سحر آمزیزی که تورو متحول میکنه👇
http://eitaa.com/joinchat/901709826C9b8dd38cae
🌟دعای روز شنبه🌟
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
بِسْمِ اللَّهِ كَلِمَةِ الْمُعْتَصِمِينَ وَ مَقَالَةِ الْمُتَحَرِّزِينَ وَ أَعُوذُ بِاللَّهِ تَعَالَى مِنْ جَوْرِ الْجَائِرِينَ وَ كَيْدِ الْحَاسِدِينَ وَ بَغْيِ الظَّالِمِينَ وَ أَحْمَدُهُ فَوْقَ حَمْدِ الْحَامِدِينَ اللَّهُمَّ أَنْتَ الْوَاحِدُ بِلا شَرِيكٍ وَ الْمَلِكُ بِلا تَمْلِيكٍ لا تُضَادُّ فِي حُكْمِكَ وَ لا تُنَازَعُ فِي مُلْكِكَ أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ وَ أَنْ تُوزِعَنِي مِنْ شُكْرِ نُعْمَاكَ مَا تَبْلُغُ بِي غَايَةَ رِضَاك
وَ أَنْ تُعِينَنِي عَلَى طَاعَتِكَ وَ لُزُومِ عِبَادَتِكَ وَ اسْتِحْقَاقِ مَثُوبَتِكَ بِلُطْفِ عِنَايَتِكَ وَ تَرْحَمَنِي بِصَدِّي [وَ صُدَّنِي] عَنْ مَعَاصِيكَ مَا أَحْيَيْتَنِي وَ تُوَفِّقَنِي لِمَا يَنْفَعُنِي مَا أَبْقَيْتَنِي وَ أَنْ تَشْرَحَ بِكِتَابِكَ صَدْرِي وَ تَحُطَّ بِتِلاوَتِهِ وِزْرِي وَ تَمْنَحَنِي السَّلامَةَ فِي دِينِي وَ نَفْسِي وَ لا تُوحِشَ بِي أَهْلَ أُنْسِي وَ تُتِمَّ إِحْسَانَكَ فِيمَا بَقِيَ مِنْ عُمْرِي كَمَا أَحْسَنْتَ فِيمَا مَضَى مِنْهُ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِين.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببینید:افشاگری جنجالی از پشتپرده خانوادههای پولدار ایرانی
❗️کدام خانوادهها سهم بزرگی در واردات دارند؟ بعد از اعلام واردکنندگان خودرو و موبایل و... حالا بهتر آنها را میشناسیم.
@khabare_vijhe
❂○° امدادهای غیبی °○❂
💠 خاطرهای از شهيد «سيّد محمّدرضا دستواره»، قائممقام فرماندهي لشكر 27 محمدرسول الله(ص):
🔸«... قبل از شروع عمليات بيتالمقدس(آزادسازی خرمشهر)، مسئوليت واحد پرسنلي تيپ 27 را به عهده داشتم. به خاطر دارم غروب روزي كه قرار بود عمليات شروع بشود، نزد #حاج_احمد_متوسليان(فرمانده تیپ) رفتم و از او تقاضا كردم اجازه بدهد به عنوان يك نيروي سادة رزمي، همراه رزمندگان عملكننده بروم به عمليات. وی بعد از اصرار زياد من اجازه داد. اين شد كه رفتم به غرب رودخانه كارون و آن شب در خدمت شهيد #رضا_چراغی كه آن زمان فرماندهي گردان حمزه را به عهده داشت، حركت كرديم و رفتيم جلو، فراموش نميكنم كه وقتي به آن خاكريزهاي سراسري شمالي ـ جنوبي دشمن نزديك ميشديم، سگهاي نگهبان تعليم ديدة دشمن، مرتب پارس ميكردند، اما هيچ چشم بينا و هيچ گوش شنوايي از طرف بعثيون كافر وجود نداشت كه متوجه حركت و عبور ما از آن خاكريزها بشود.
🔹حدود 2 كيلومتري جادة اهواز به خرمشهر كه رسيديم،حاج احمد از طریق بيسيم، رمز شروع درگيري و آغاز عمليات را اعلام کرد. در آن لحظات، من به اتفاق شهيد چراغي، در سر ستون گردان حمزه بوديم. هيچ كسي جلوتر از من و چراغي در ستون گردان نبود. گردان حمزه در بين پنج گردان تكور محور عملياتي سلمان، جلوترين گردان بود و بنده، چراغي و نصرت قريب و سايرين در سر ستون بوديم.
🔺موقعي كه خواستيم رمز را به نيروهایمان اعلام كنيم، شاهد اتفاق عجيبي شديم: من تا همين امروز هم اين معما برايم حل نشده كه آخر چه كسي جلوتر از ما قرار داشت كه آن طور شديد، صداي فريادهاي انبوه اللهاكبر، يا زهرا (س) و يا عليبن ابيطالب (ع) و يا حسين (ع)، جلوتر از ما شنيده ميشد!
▪️در آن لحظات، هرچه فكر كردم، ديدم خدايا، ما كه جلوتر از همة نيروها هستيم، نيروها در پشت سر ما هستند و تيراندازي و فريادهاي آنها از پشت سر ما به گوش ميرسد. اين صداهايي كه از مقابلمان شنيده ميشوند؛ اين فريادهاي پرشوري كه مثل شعارهاي مردم در تظاهرات قبل از پيروزي انقلاب است، از جانب چه كسي است؟! وقتي كه به دژ دشمن بر روي جاده اهواز ـ خرمشهر رسيديم، آنجا ديديم هيچ كس جز خود ما حضور ندارد و ساير نيروهاي بسيجي از پشت سر ما دارند ميآيند.
🔸بر روی دژ با كمال حيرت ديديم كلي از سنگرهاي دشمن متلاشي شدهاند، بسياري از نيروهاي مزدور بعثي وحشتزده پا به فرار گذاشته بودند. من اين نكته را با تمام وجودم احساس و لمس کردم كه آن صداها، صداي ملائكةالله بود؛ ملائك بودند كه در جلوي ما به گفتن تكبير و ذكر يا زهرا (س) و يا حسين (ع) پرداخته بودند و جنود الهي به امداد و كمك ما آمده بودند.
▫️اين خاطره، همين طور برايمان باقي ماند و انشاءالله اصل و صورت واقعي اين قضيه در قيامت براي ما روشن و نمايان شود.»
📚 برگرفته از کتاب «نبردهای جنوب اهواز»، نوشته گلعلی بابایی
@khabare_vijhe
هدایت شده از لینکدونی رایگان
🔴 بجای اینکه هی پول بدی بری دکتر بعد #نتیجه نگیری🌟
🔴 خب بیا کانال زیر از #معجونهایسحرآمیز رو ببین؟؟
یه معجون سحر آمزیزی که تورو متحول میکنه👇
http://eitaa.com/joinchat/901709826C9b8dd38cae
پایش را گچ گرفته بودند و در بیمارستان مریوان بستری بود. بچهها لباسهایش را شسته بودند. خبردار که شد، بلند شد برود لباسهای آنها را بشوید.
گفتم: برادر احمد! پاتون رو تازه گچ گرفتهاند؛ اگر گچ خیس بشه، پاتون عفونت میکنه.
گفت: هیچی نمیشه.
رفت توی حمام و لباس همه بچهها را شست. نصف روز طول کشید. گفتیم الآن تمام گچ نم برداشته و باید عوضش کرد. اما یک قطره آب هم روی گچ نریخته بود.
میگفت: مال بیت المال بود،مواظب بودم خیس نشه.
#حاج_احمد_متوسلیان