#تـݪنگـــــــرامـــروز
پادشاهے در زمـستان به نگهبان
گفت: ســـردت نیست؟
نگهـــــبان گــفت: عـــــادت دارم
پادشاه: میگویم برایت لباس گرم
بیاورند ... و فراموش ڪرد!!
صبح جنازه نگهبان را دیدند که
روی دیــوار نوشته بود:
به سرما عادت داشتم اما وعــده
لباس گرمت مرا از پای در آورد..!
👌 #مواظبوعدههایمانباشیم
⇩⇩⇩
http://eitaa.com/joinchat/1273167872C3b5cc0b4b0
#نیایــششبانگاهـــے
💞پــــروردگارا
خود را تقـــــدیم تو میدارم با مـن
کن و از من ساز آنچه خـود #اراده
ڪنـــــے..
از اسارت #نفس رهایم کن تا انجام
اراده ات را بهتر توانم مشڪلاتم را
بگیر تا پیروزی بر آنها شاهدی باشد
برای کسانی که با قدرت تو عشق تو
و راه تو یاریشان خواهـــم داد..
باشـــد ڪه همـــــیشه بر اراده ات
گـــردن نهــــــــــم.
✨ #شــبتونمـــهدوۍ✨
⇩⇩⇩
http://eitaa.com/joinchat/1273167872C3b5cc0b4b0
➣
🌺آیت الله فاطمـــے نیا:
#عاقوالدین شدن انسان را
صد فرسخ عقب مــےاندازد..
عاق والـدین باشے به جایے
نمـــےرسی حواست باشد!!
⇩⇩⇩
http://eitaa.com/joinchat/1273167872C3b5cc0b4b0
#حڪـایــت
👈 شیخ نخودکی و ماری که برادرش را زده بود
🔷 حضرت حجت الاسلام و المسلمین حاج آقا ابطحی اصفهانی از قول آقای جلالی نقل کرده اند:
🔶 حاج شیخ حسنعلی اصفهانی (ره) معروف به نخودکی یک برادری داشت که به او ملاحسین میگفتند.
ایشان در (زمره اصفهان) چوب، قند، نفت و چای و اینها میفروخت و در قدیم یکی از کاسب های متدین بود.
🔷 آقای جلالی گفت: یک روز بچه بودم، تقریبا 10-13 ساله بودم، یک مرتبه دیدم سر و صدا می آید، و میگفتند که:
🐍 مار ملاحسین را زده است و میخواهد فوت کند.
🔶 پدرم چون کدخدای محل بود، دوید آمد دید یک مار از زیر چوب های انباری مغازه بیرون آمده و پای بردار آقا شیخ حسنعلی را زده است.
🔷 پدرم به یکی از کارگرها گفت: بروید یک گوسفند بکشید و غذا درست کنید، حالا که دفنش میکنیم مردم برمیگردند، غذا بخورند.
🔶 یک عده رفتند برای ملاحسین قبر بکنند، ما هم نگاه میکردیم که چطور فوت میکند.
یک مرتبه شنیدیم که گفتند: حاج شیخ آمد.
مردم خیلی خوشحال شدند.
💠 حاج شیخ تا رسیدند، پرسیدند که برادرم در چه حال است?
🔶 گفتند: آقا برادر شما در حال جان دادن است.
💠 بالای سر برادرش آمد و فرمود: چی شده?
🔶 گفت: مار مرا زده.
💠 فرمودند: کجای پایت را
🔶 او نشان داد
💠 با قلم تراش که توی جیبش بود، یک خشی روی پایش زد و بعد پشت پایش را گذاشت پشت رگ گردنش و فشار داد و همین طور دست کشید تا به آن زخم رسید، یک قدری آب زرد از این پا بیرون زد. و با آب دهانش تر کرد و به ماهیچه پایی که مار زده بود مالید، و فرمرد: بلند شو خوب شدی
🔶 برادر حاج شیخ خیلی خوشحال شد و بلند شد، نشست.
💠 آقا فرمودند: مار کجا بود.
🔶 گفت: از زیر این انباری آمد.
💠 به مردم فرمود: چوبها را بریزید این طرف
🔶 چوبها را ریختند کنار، یک سوراخ مار پیدا شد.
💠 فرمودند: این سوراخ مار است.
بعد عصایش را زد به سوراخ و فرمود: بیا بیرون
🔶 ما هم ایستاده بودیم و نگاه میکردیم، دیدیم سر مار بیرون آمد.
💠 فرمودند: کارت ندارم بیا بیرون
این مار تا وسط مغازه آمد،
آقا به دم مار زد و فرمود: چرا این را زدی، برو اینجا دیگر پیدایت نشود.
🐍 مار میخواست برود اما ترسیده بود، چون مردم ایستاده بودند.
💠 آقا فرمودند: بروید کنار
مردم کنار رفتند.
🐍 مار شروع کرد همین طور پرت شدن و خودش را حرکت دادن.
🔷 میگفت ما دنبال مار تا قبرستان آمدیم، این زبان بسته توی قبرستان در سوراخی رفت و آنجا ناپدید شد.
🔶 پدرم به حاج شیخ اصرار کرد که برویم منزل ما ناهار، چون گوسفندی کشتیم و ناهاری درست کردیم که اگر برادرتان فوت کند، مردم غذا بخورند.
💠 آقا فرمود: نه من باید بروم. الان مردم در مشهد منتظر من هستند و باید بروم، یک چای خورد و یک ساعتی نشست و با ما صحبت کرد و من که بچه بودم روی زانویش نشستم و دست آقا را بوسیدم و یک وقت دیدم آمد توی بیابان و ناگهان ناپدید شد.
به ما بپیوندید⇩⇩⇩
http://eitaa.com/joinchat/1273167872C3b5cc0b4b0
»
#حڪـایــت
✍ شڪایت پیرزن از باد
⚪️ خداوند سلیمان (ع) را بر همہ موجودات مسخّر ڪردہ بود، روزے پیرزنے ڪہ بر اثر وزش باد از بام بہ زمین افتادہ بود و دستش شڪستہ بود نزد سلیمان آمد و از باد شڪایت ڪرد.
🔵 حضرت سلیمان (ع) باد را طلبید و شڪایت پیرزن را بہ او گفت.
🌊 باد گفت: خداوند مرا فرستاد تا فلان ڪشتے را ڪہ در حال غرق شدن در دریا بود، بہ حرڪت درآورم و سرنشینان آن را نجات دهم، در مسیر راہ، بہ این پیرزن ڪہ بر پشت بام بود برخوردم، پاے او لغزید و از بام بہ زمین افتاد و دستش شڪست، (من چنین قصدے نداشتم، او در مسیر راہ من بود و چنین اتفاقے افتاد.)
🌕 حضرت سلیمان (ع) از قضاوت در این مورد، درماندہ شد و عرض ڪرد: «خدایا چگونہ در مورد باد قضاوت ڪنم؟»
✨ خداوند بہ او وحے ڪرد: «بہ هر اندازہ ڪہ بہ آن پیرزن آسیب رسیدہ، بہ همان اندازہ (مزد درمان آن را) از صاحبان آن ڪشتے ڪہ بہ وسیلہ باد از غرق شدن نجات یافتہ اند بگیر و بہ آن پیرزن بدہ،
🌺 زیرا بہ هیچ ڪس در پیشگاہ من نباید ستم شود»
📔 داستان دوستان
به ما بپیوندید⇩⇩⇩
http://eitaa.com/joinchat/1273167872C3b5cc0b4b0
»
#حدیـــثامـــروز
❤️ امام على عليه السلام:
آنكه بهخاطر دنيا پيوند برقرار
ڪند، پيــوندش گســستنى است.
📙 غرر الحكم حدیث۶۲۸
⇩⇩⇩
http://eitaa.com/joinchat/1273167872C3b5cc0b