eitaa logo
خبرنامه و طنز
1.9هزار دنبال‌کننده
139.1هزار عکس
132.1هزار ویدیو
174 فایل
برای ارسال آگهی در گروه به پی وی مراجعه کنید
مشاهده در ایتا
دانلود
فرمانده تروریست ها در خطبه نماز : سلیمانی کجاست؟ / فورا حاج قاسم سوار بر موتور با یک لشکر رسید 🎥 این گزارش اشاره به خطبه ی جنجالی فرمانده جبهه النصره در مسجد خالد بن ولید دارد. او روی منبر فریاد زد و رجز خواند و پرسید که رهبران مقاومت و مدافعان حرم کجا هستند؟ به خطبه ی دوم و هفته ی بعد نکشید که فردی با نقابی بر چهره به همراه یک لشکر به همانجا رسیدند. او قاسم سلیمانی بود که به معرکه آمده بود در حالی که ایراد کننده ی خطبه فرار را ترجیح داده بود... الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌بحق‌ حضࢪٺ‌زینب‌ڪبرۍ‌سلام‌الله‌علیها‌🤲🏻🏴 ـ ـ ـ٭ـــ٭ـــ٭ــــــــ🖤🥀ــــــــ٭ـــ٭ـــ٭ـ ـ ـ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👆📸🔥📸👆تصویر ۵۱ قاتل شهید حاج قاسم سلیمانی همراه با اسامی و مسئولیت‌ها ⚖💡⚖ سردار قاآنی(۱۴۰۱٫۱۰٫۱۲): ✅شاگردان مکتب سلیمانی استخوان آمریکایی‌ها را خُرد می‌کنند/بعید نیست که درون خانه از شما انتقام بگیریم ✅🌷✅ سردار قاآنی : ✅ شهید سلیمانی پرچم مقاومت را از میان آیات قرآن بلند کرد... ،قهرمانی است که در منطق، فکر، تیزهوشی، نگاه راهبردی، عمق بصیرت و عبودیت وبندگیِ خداوند قهرمان بود. او، چون بر خودش مسلط شده بود، توانست بر دیگران مسلط شود. او علمداری میدان مقاومت را مبتنی بر اصول اسلامی عهده‌دار شده بود. ازسوی دیگر، حاج قاسم درکنار تمام برجستگی‌هایی که داشت، هم‌محور کردن ویژگی‌هایش با محور ولایت ویژگی بزرگ‌تر وی بود. به عبارت دیگر، بزرگی شهید سلیمانی این بود که اوکاری جز طریق ولایت انجام نمی‌داد. با افراد مختلف باکمال احترام برخورد می‌کرد، اما باوجود این در عمل برمحور ولایت بود ✅حاج قاسم باخلوص وشجاعت در مسیر حق و برای دفاع از اسلام و مظلومان جهاد کرد و دشمنان از سایه او هم می‌ترسیدند. شهید سلیمانی زمانی توسط خودِ مردم عراق، فشاری بر آمریکایی‌ها آورد که افسران آمریکایی درون تانک‌های خود ایزی‌لایف می‌پوشیدند ✅بعد از ترور او، آمریکایی‌ها به‌دلیل جنایتی که انجام دادند از روز اول تحت فشار قرار گرفتند. به همین جهت به حول و قوه الهی، شاگردان مکتب شهید سلیمانی اول استخوان آمریکایی‌ها را خرد و بعد آن‌ها را از منطقه اخراج می‌کنند.بر این اساس به دشمن می‌گوئیم که شکست شما وانتقام از آمریکا شروع شده وشما درون خانه‌های خودتان هم دیگر آرامش ندارید و بعید نیست که درون خانه از شما انتقام بگیریم
هدایت شده از خبرنامه و طنز
فرمانده تروریست ها در خطبه نماز : سلیمانی کجاست؟ / فورا حاج قاسم سوار بر موتور با یک لشکر رسید 🎥 این گزارش اشاره به خطبه ی جنجالی فرمانده جبهه النصره در مسجد خالد بن ولید دارد. او روی منبر فریاد زد و رجز خواند و پرسید که رهبران مقاومت و مدافعان حرم کجا هستند؟ به خطبه ی دوم و هفته ی بعد نکشید که فردی با نقابی بر چهره به همراه یک لشکر به همانجا رسیدند. او قاسم سلیمانی بود که به معرکه آمده بود در حالی که ایراد کننده ی خطبه فرار را ترجیح داده بود... الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌بحق‌ حضࢪٺ‌زینب‌ڪبرۍ‌سلام‌الله‌علیها‌🤲🏻🏴 ـ ـ ـ٭ـــ٭ـــ٭ــــــــ🖤🥀ــــــــ٭ـــ٭ـــ٭ـ ـ ـ
‍ ▪️مستندسازی بخشی از مراسم حاج قاسم به تیم ما محول شده‌ بود. برای تجهیزات هم یک ماشین داشتیم و جرثقیل و داربست با آن درست کردیم تا عکاس‌ و فیلمبردارهای تیم‌مان و هرکسی که می‌خواست عکاسی کند سوار آن شود و راحت عکس بگیرد. شب قبل از مراسم ماشین را جلوی ورودی دانشگاه تهران در خیابان ۱۶ آذر گذاشتیم و روز بعد هم یک ساعت قبل از اینکه جمعیت از راه برسد با بچه‌های تیم کنار ماشین حاضر شدیم. کم‌کم سایر گروه‌های خبری و رسانه‌ای هم آمدند و مستقر شدند. برنامه تشییع که آغاز شد. سردار دینی معاون هماهنگ کننده سپاه تهران بالای ماشین رفت. کمی که جلو رفتیم دیدم سردار سرش را از داربست بیرون آورده و شروع به دادزدن می‌کند:«پیرمرد! پیرمرد» برایم عجیب بود که دارد با چه کسی شوخی می‌کند! دیدم سردار باقرزاده رئیس کمیته جست‌وجوی مفقودین که پایین ماشین ایستاده را صدا می‌زند. اما سردار باقرزاده جواب نمی‌داد. وقتی هم که نگاهش کرد گفت:«نمی شناسمت!» دینی ادامه داد:«بیا بالا» باقرزاده جواب داد:«نمیام» دینی گفت:«چیه پیر شدی نمی‌تونی بالا بیای؟» باقرزاده وقتی این جمله را شنید اومد بالا و من هم تا نزدیکم شد بغلش کردم. ۲ساعتی پیش ما بود. باهم صحبت کردیم. حتی گفتم سردار داستان کهف الشهدا را برایمان تعریف کن. وقتی کمی تعریف کرد. گفتم که این به درد ما نمی‌خورد دوست دارم همه‌اش را بگویی برای همین گفت که یک روز قرار دوتایی بگذاریم و همه چیز را برایم کامل تعریف کند. بعد باهم عکس دوتایی گرفتیم و خبری‌ها هم آمدند و مصاحبه‌شان را با او گرفتند. بعد او هم خداحافظی کرد و رفت. اما چند دقیقه بعد دیدم پسری که همراه سردار بود دوباره برگشته و آمده بالای ماشین. با صدای بلند گفت:«آقا سهیل کیه؟» با تعجب گفتم:«منم چی شده» گفت:«سردار یه امانتی به من داده که باید به شما بدم.» فکری شدم و با خودم گفتم سردار باقرزاده بخواهد به من امانتی بدهد؟ توی این فاصله آن پسری که آمده بود دست کرد داخل جیبش و یک تکه پارچه سفید درآورد و به من داد. با تعجب دستش را نگاه کردم که گفت:«سردار سلام رسوند. گفت که بگم این پارچه یه تیکه از کفن حاج قاسم هستش که دیشب که داشتیم حاجی رو کفن میکردیم برای خودم برداشتم. بهم گفت اینو به اون پسره که رو ماشین بود یا یعنی شما که آقا سهیلی برسونم. این واسه شماست.» جا خوردم. پارچه را از دستش گرفتم و یکباره همان جا کف ماشین نشستم و زیر گریه زدم. حاجی هدیه‌اش را داده بود... 💬 سهیل آقارُخی @Fars_plus