💐السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللّٰهِ
🍃 بر روی بام تو دل من چون کبوتر است ...
#عرض_ارادت
📎 برای دریافت فایل باکیفیت اینجا کلیک کنید.
#روز_دختر
#میلاد_حضرت_معصومه سلاماللهعلیها
خادمان افتخاری
آستان مقدس حضرت فاطمهمعصومهسلاماللهعلیها
┅°•※💐〇⃟🕊✨※•°┅
➜ @khadem_astan
خادمان افتخاری حضرتفاطمهمعصومهسلاماللهعلیها
💐السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللّٰهِ 🍃 بر روی بام تو دل من چون کبوتر است ... #عرض_ارادت
.
گاهی بهشت، زیر قدمهای دختر است . . .
وقتی کویرِ قم به قدومت بهار شد . . .
【✨ ⃟♥】
میلاد ولیّ نعمتمان را، خدمت شما اعضای محترم کانال تبریک و شادباش ویژه عرض مینماییم.
شما میتوانید دلنوشتهها، عرض ارادتها، خاطرات و ... خود را برای ساحت مقدس حضرت معصومه سلاماللهعلیها به شناسهی
@khademharam86
بفرستید تا در کانال خودتان منتشر شود.
#دهه_کرامت
#روز_دختر
#میلاد_حضرت_معصومه سلاماللهعلیها
خادمان افتخاری
آستان مقدس حضرت فاطمهمعصومهسلاماللهعلیها
┅°•※💐〇⃟🕊✨※•°┅
➜ @khadem_astan
هدایت شده از خلوت وصال❤️🌱
تو پاک و مهربان و با حیایی
تو تندیس وفا و با صفایی
عزیزم فاطمه ، روزت مبارک
تو لبخند خدا و دلربایی...🎉🎈
#زهره_قاسمی
#وصال
@khalvatevesal
【✨ ⃟♥】
ای حریمت همه نور و عشق و صفا
یا فاطمه معصومه، ای دخت موسی
ما همه روسیاه و خادم دربارت
تو همه عشقی و مٵمن وفا
𝄞⃟🌸࿐•༅
امروز روز تجدید عشق و دلدادگیست
روز تجدید شکرگزاری وجود شماست
𝄞⃟🌸࿐•༅
در زاد روز میلادت معصومه جان
عهد تازهی عشق میبندم
که تا نفس دارم خادم و گدای تو باشم
𝄞⃟🌸࿐•༅
یا موسی بن جعفر ...
به یُمن تولد نازدانه دخترت
صدقهای در پیالهی ما بگذار...
「•بانوےمن! اشفعۍلنافۍالجنة•」
#عرضارادت
#خـاٺــمے🌿
هدایت شده از KHAMENEI.IR
💗 عزیزان! به خانه خوش آمدید
✏️ پیام تبریک رهبر انقلاب در پی بازگشت دلاورمردان ناوگروه ۸۶ به کشور
💻 Farsi.Khamenei.ir
#خاطره #کرامت۱۱۰
#ارسالی_مخاطبین💐
سالها بود از کلیه درد دیگه خسته و درمانده شده بودم ، دردهای شدید و طاقت فرسا امانم رو بریده بود .
دکترهای مختلف ، دارو های گیاهی و شیمیایی و .....هیچکدوم فایده نداشت .
در طول روز اینقدر آب میخوردم که معده درد گرفتم .
ورزش ، پیاده روی .....
اما دکتر میگفت سنگ خیلی بزرگی توکلیه است و متاسفانه جای بدی گیر افتاده و تنها درمانش عمله.....
از طرفی متاسفانه ناراحتی قلبی داشتم و داروهای بیهوشی برام خیلی مضر بود .
ماه ها و سالها پشت سر هم میگذشت و من روز بروز عصبی و درمانده تر میشدم .
واقعا نمیدونستم باید چکار کنم گاهی از فشار درد بخود می پیچیدم و این برای من که در سنین جوانی بودم بسیار سخت بود .
مرتب میبایست مسکن های قوی تزریق میکردم و این خود عوارض جبران ناپذیری داشت .
خلاصه اون روز شیفت بودم و با نا امیدی با بی بی جان درد دل میکردم از همه جا و همه کس بریده بودم ، در همین حین یکی از همکاران رسید وقتی حالم رو دید پرسید چی شده ؟
ماجرا رو گفتم خیلی ناراحت شد ، گفت بیا کارت دارم .
دستم رو گرفت بردم جلو کفشداری یک ، جایی که زائرین کفشهاشون رو در میاوردن ....
دست کشید رو زمین و غبار کفشها رو مالید رو کلیه هام و ایت الکرسی خوند اینجا بود که دلش شکست و با گریه گفت : بی بی جان مگه ما بجز شما کسی رو داریم ؟
منم که درد مهلتم نمیداد دلم لرزید و اشکهام سرازیر شد و با هم بطرف ضریح مطهر و دوباره به پا بوسی حضرت اومدیم اما اینبار با یقین و امید به کرامت ایشان ....
خلاصه شیفت تموم شد و خداحافظی کردیم و اومدم خونه....
اما اتفاق عجیبی افتاد ، اتفاقی که در ذهنهای کوچک ما ادمها نمی گنجه ....
وقتی رسیدم خونه خداروشکر دیگه هیچ خبری از اون دردهای زمینگیر نبود انگار آبی بود روی آتیش ....
بهمسرم گفتم آقا نمیدونم چرا دیگه درد ندارم گفت دوباره میریم دکتر ی چکابتون کنه....
تقریبا یک شبانه روز گذشت ، یک سوزش خیلی خفیف در کلیه ام احساس کردم و بعد سنگ بزرگی بدون هیچ درد و خونریزی دفع شد .
معمولا موقع دفع سنگ دردهای بسیار شدید همراه خونریزی صورت میگیره که تحمل یک دقه اش هم بسیار سخته ، اما اینبار بدون هیچگونه درد و ناراحتی بلطف کریمه اهلبیت سلام الله علیها براحتی دفع شد .
این بار هم بی بی جان کرامتش رو مثل همیشه یاد اورمون شد ، اما افسوس که نمیدونیم کجا و در چه مکان مقدسی داریم خدمت میکنیم .
ما در مکانی هستیم که خاک پای زائرانش حاجت میده !
زائرینی که از همه قشرها و ملیتهاست زائرینی که گاه یادمون میره ما کنیزشون هستیم ، و وجود انها باعث ورود ما به این مکان مقدس که حرم همه اهلبیت است شده .....
البته این اولین و یقینا آخرین باری نخواهد بود که بی بی جان بمن لطف داشتن ...
دوست دارم فریاد بزنم و به همه دنیا بگم که چه ولی نعمت بزرگ و کریمی داریم .
ان شاالله در دنیا و آخرت کنیز بی بی جان باقی بمونیم .🌹
دست خالی امده ام درخانه ات به گدایی
یا حضرت معصومه مرا از درت مرانی
چشم وچراغ همه شیعیانی
تو دختر و عمه و خواهر امامی
شفیعه روز محشر دختر موسی بن جعفر
منم که ازخاک پای زائرت کمتر
چه میشود قبولم کنی به گدایی
چه میشودنظری به گدایت نمایی( شاعره گرامی خانم رضایی خادم بی بی جان)
روایتگر: ف ــ ت
خادم واحد کفشداری
پنج شنبه کشیک ۳
┄┅═❁✨🕊 ⃟❤️❁═┅┄
➜ @khadem_astan
#خاطره #کرامت۱۱۱
#ارسالی_مخاطبین
اولین نوه ام بلطف حضرت بخوبی بدنیا اومد همگی خیلی خوشحال بودیم مخصوصا خانواده دامادم ، چون تک فرزند بودن .....
دخترم جهت استراحت به قم امد و قرار بود چند روزی تا بهبودی کامل پیش ما بماند .
در این مدت روزی چندین بار خانواده همسرش زنگ میزدند و حال بچه رو میپرسیدن و کلی سفارش و التماس دعا.....
اونروز مشغول آشپزی بودم و چون کمی دیر شده بود شعله گاز رو تا آخر زیاد کرده بودم .
نوه ام از خواب بیدار شد اما دخترم همچنان خواب بود .
نوزاد رو بغل کردم و تو خونه قدم میزدم بلکه آروم بشه ، یک دفعه یاد غذا روی اجاق گاز شدم بسرعت بطرف اشپزخونه رفتم شعله های آتیش از اطراف قابلمه زبانه میکشید و همینطور که بچه بغلم بود غذا رو هم زدم .
ناگهان کف پای نوزاد 10 روزه چسبید به قابلمه و صدای گریه اش تا آسمون رفت و از شدت گریه صورتش کبود شد .
هر چه فکر میکنم هیچ جملاتی رو پیدا نمیکنم که توصیف حال اون لحظه ام باشه ....
فقط خدا میدونه چه حالی داشتم ، این افکار از ذهنم رد میشد که الان چه بلایی سر پای این نوزاد میاد ؟
جواب دخترم رو چی بدم ؟
بدتر از همه جواب خانواده دامادم رو چی بدم ؟
یعنی اومدن پیش من که ازشون بخوبی مراقبت کنم .
اون لحظه ذهنم کار نمیکرد کاملا شوکه شده بودم نمیدونستم باید چکار کنم فقط گفتم یا حضرت معصومه (س) بچه ام رو بخودت سپرده ام کاری کن شرمنده نشم .
دخترم با صدای گریه بچه از خواب بیدار شد منم با شرمندگی بچه رو دادم و از اتاق اومدم بیرون و هیچ چیزی نگفتم اصلا زبانم توان گفتن ماجرا رو نداشت .
از خجالت و نگرانی داشتم سکته میکردم .
بعد از دقایقی صدای بچه قطع شد رفتم تو اتاق دیدم آروم خوابیده ، با ترس و اضطراب پاشو نگاه کردم دیدم هیچ اثری از سوختگی نیست اصلا باورم نشد دوباره و سه باره نگاه کردم ، حتی گفتم شاید اون یکی پاش سوخته ، نگاه کردم اما خدا رو شکر هیچ اثری از سوختگی نبود حتی قرمز هم نشده بود .
پاهاشو غرق بوسه کردم و از خوشحالی گریه ام گرفت و سجده شکر بجا اوردم .
دخترم با تعجب نگاه میکرد و پرسید چی شده......؟!!
خلاصه تا چندین روز مدام پاهاشو نگاه میکردم و در کرامات کریمه هنوز در عجبم .
بی بی جان ما رو از آتش دوزخ حفظ بفرما ....آمین
روایتگر: ف ــ الف
خادم واحد کفشداری
دوشنبه کشیک ۲
┄┅═❁✨🕊 ⃟❤️❁═┅┄
➜ @khadem_astan