eitaa logo
قیام امام زمان ( عج) نزدیک است ✌️
214 دنبال‌کننده
12.6هزار عکس
11.1هزار ویدیو
72 فایل
السلام علیک ایها القائم سلام بر تو ای مولایی که تمام حق های بر زمین مانده قیام تو را انتظار میکشد... و دلهای غمدیده به امید قیام تو می تپد صحیفه مهدیه زیارت بقیة الله ارواحنا فدا در سختی‌ها #الهم عجل لولیک الفرج ارتباط با ادمین @hemati7975
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حقا حقا اکثر مشکلات روحی و‌جسمی ما بر اثر وجود امواج منفی ساطع از نفوس پلید( شیاطین جن و‌انس) در اطرافمان است و اذان گفتن با صدای بلند بسیار در دفع این امواج موثر است یادمان باشد شیطان ( شخص خود ابلیس ملعون) در فضای مجازی چنبره زده است و‌یکی از اهداف اصلی کوبیدن جایگاه ولایت است شخصی فرمود: در مکاشفه ای دیده است و‌شنیده است که زمین گریه میکند و بخدا از این همه نفوس پلید درون و‌برون خود شکوه میکند و در جواب گریه زمین ندایی می آید : أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ 😭😭😭 دوستان بزرگوار روشن ضمیر شما رو‌ بخدا دعا کنید تا میتوانید دعا کنید که خدا صاحب ما را برساند این دعا اثر وضعی بسیاری دارد و‌دافع جمیع بلایا است از شخص و‌ایضا تمام شیعیان 🌴گوهر معرفت 🌴
بخدا ما پیروزیم شک نکنید استاد ما فرمود: آیت الله قاضی در جوانی به امام راحل رحمه الله علیه فرموده بود: تو‌ تنها مرجع تقلیدی خواهی شد که در اسلام تصویرت را پول میکنند!!! و‌پس ازتو احدی را شامل نخواهد شد تا اینکه سکه به نام‌ و تصویر حضرت حجت علیه السلام بزنند اللهم صل علی محمد و‌آل محمد و‌عجل فرجهم 🌴گوهر معرفت 🌴
در محضر ولی خدا بودیم فرمود: مومنین ناشکر نباشند این بلاها برای مومنین رحمت است این بلاها برای اهل ایمان نجات است شکوه و‌ناشکری نکنید بلکه از خدا خیر عافیت و‌عاقبت بخواهید فرمود : بلاها بیشتر و‌بیشتر میشود و رنگ رخسار مومنین بازتر میشود چون دست خدا را میبینند عرض کردیم این انقلاب در امان است فرمود: اصلا خود این انقلاب امان است اگر این انقلاب نبود نامی از محمد و آل محمد علیهم السلام در این کشور نمی ماند و‌نوامیس شیعه را با بی حیایی تمام بر سر کوچه و‌بازار می آوردند عرض کردیم از بلاها خوف داریم فرمود: عجیب است که خدا راحت گرفته و تا الان که مشمول رحمتیم امیدواریم که با کمترین عسر و‌حرجی این زمان بگذرد!!! 🌴گوهر معرفت 🌴
ولی خدا فرمودند: خداوند توبه پذیر است این شرمندگی علامت قبول مجدد است اما در صورت تکرار و کرات به جایی میرسد که گناه عادت و‌ملکه میشود و نفس خو میگیرد و دیگر احساس شرمندگی از بین میرود و قبح گناه برای فرد شکسته میشود و آنوقت است که آنرا سبک میشمارد و همین سبک شمردن گناه فرصت و‌نوبت توبه را خواهد گرفت بشاش بودن و راحتی میخواهید صلوات بفرستید صلوات ملایکه را به وجد می آورد سلام کسی که بی تاب ظهوره و گریه می کنه چکارکنم آروم بشه؟ علیکم السلام یک چشم من از روز جدائی بگریست چشم دگرم گفت چرا گریه ز چیست چون روز وصال شد فرازش کردم گفتم نگریستی نباید نگریست باید گریه کند تا آرام شود 🌴گوهر معرفت 🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
استاد ما میفرمود: در تخت پولاد دریایی از معرفت موج میزند اگر توانستید برای زیارت این قبرستان اقدام کنید
تربت نورانی عارف گمنام جناب مرحوم میرزا حسین کشیکچی مشهور به «هالو حسین» مدفون در قبرستان تخت پولاد اصفهان این ولی گمنام الهی مکرر محضر حضرت حجت ارواحنا فدا میرسید و‌از ملازمان حضرت علیه السلام بود 👇👇👇
باربر ، حمّال و کشیکچی یا نگهبان ساده بازار اصفهان بود. آنقدر ساده بود و بی ریا که مردم به او لقب "هالو" داده بودند. امّا کسی نمی دانست که در ورای این ظاهر ساده و فقیرانه ، روح بلندی وجود دارد ، صاحب مقامی رفیع نزد حضرت صاحب الأمر و الزّمان أرواحنا لتراب مقدمه الفداء است.آقا (عجل الله فرجه) کارپردازانی دارند که در ایام غیبت با آنها ارتباط دارند که در دعای عهد یاد شده: «واجعلنا من المسارعین الیه فی قضاء حوائجه». بله، کسانی به این مقام می رسند که وقتی آقا حاجتی دارند آنها را صدا بزنند و آنها با سرعت برای برآورده کردن خواسته امام به سوی ایشان بشتابند. مرحوم میرزا حسین کشیکچی مشهور به هالو (متوفی 1309 ه ق) که بدن مطهرش در بهشت تخت پولاد ، خاک تابان جنوب زاینده رود آرام گرفته است
میرزا حسین کشیکچی مشهور به هالو.. نزدیک اذان ظهر روز بود. مثل هر روز مهیای رفتن به مسجد شدم. از منزل ما تا مسجد فاصله چندانی نبود . چند سالی بود که توفیق امامت جماعت در این مسجد به من عنایت شده بود. مسجدی که بواسطه قرار گرفتنش در راسته بازار ، پاتوق کسبه و اهل بازار بود و البته حضور باربران و کشیکچیان و نگهبان های بازار هم رونق خاصی به مسجد می داد. هنوز چند قدمی به مسجد مانده بود که صدای جمعیت اندکی که تابوتی را بر دوش خود حمل می کردند مرا متوجه خود ساخت. جلوتر رفتم ؛ تابوتی ساده و فقیرانه بر دوش چند نفر که همه از باربران بازار بودند و چند نفری مشایعت کننده نیز در کسوت ساده حمّالان و کشیکچیان بازار که البته چهره برخی از آنها برایم آشنا بود. معلوم بود که میّت ، یکی از منسوبان همین آدم های سر و ساده و فقیر است که اینچنین غریبانه و بی پیرایه تشییع می شود. در همین بین ، ناگهان چشمم به میرزا حبیب ، تاجر سرشناس و مؤمن بازار افتاد که با حالتی نزار و پریشان در حالی که بشدت می گریست و مویه می کرد ، جنازه را مشایعت می نمود. مشاهده میرزا حبیب ، آن هم با این حال پریشان که گویی صاحب عزای اصلی است و نزدیک ترین کسان خود را از دست داده است ، مرا بسیار شگفت زده کرد. آخر میرزا حبیب از بازاریان و تجّار سرشناس و مؤمن بازار و از نیکان اصفهان بود. اگر از نزدیکان و بستگان او کسی فوت نموده ، پس چگونه است که اینچنین غریبانه و بی خبر تشییع می شود؟! چرا از بزرگان تجار و کسبه و اقربای خود میرزا حبیب ، کسی در این تشییع جنازه شرکت ندارد؟! .... همه اینها سؤالاتی بود که ذهن مرا به خود مشغول ساخته و بشدّت کنجکاو یافتن اصل ماجرا کرده بود. در همین حال بودم که نگاه پریشان میرزا حبیب به من افتاد و گویی متوجه تعجب و حیرانی من شد. بطرفش رفتم و دست بر شانه اش گذاشتم . پیش از آنکه سخنی بگویم با صدایی لرزان و مصیبت زده گفت: «حاج آقا جمال! به تشییع جنازه یکی از اولیای خدا نمی آیید؟! » کلامش بر قلب و جانم نشست و مرا بی اختیار بسوی جنازه کشاند. از رفتن به مسجد منصرف شدم و به همراه میرزا حبیب و جماعت باربران و کشیکچیان بازار ، جنازه را به طرف غسّالخانه مشایعت نمودم. از بازار تا غسالخانه که در محلی بنام «سرچشمه پاقلعه» قرار داشت ، مسافت نسبتاً زیادی بود و من باتفاق عده معدود مشایعت کننده در حالی این مسافت را پیمودم که در تمام طول مسیر ، جمله میرزا حبیب در توصیف صاحب جنازه ، ذهنم را به خود مشغول ساخته بود و بشدت کنجکاو بودم تا صاحب آن را بشناسم . به غسالخانه که رسیدیم ، جنازه را تحویل مغتسل دادند تا مراسم تغسیل و تکفین میت انجام شود. گوشه خلوتی یافتم و تا مهیا شدن جنازه ، در انتظار نشستم. ساعتی از ظهر گذشته بود و من خسته از راه دراز و اندوهناک از فوت نماز جماعت اول وقت ، به سرزنش خود پرداختم که چرا بی جهت ، تحت تأثیر سخنان یک تاجر پریشان حال ، مسجد و نماز جماعت را ترک گفته ام. در حال و هوای خود بودم که دستی بر شانه خود احساس کردم. خودش بود ، میرزا حبیب. مثل اینکه تحیّر و سرگردانی مرا بیش از این تاب نیاورده بود. حالا مثل اینکه کمی آرام گرفته بود. به او گفتم: « میرزا! این جنازه کیست؟! حکایت این حال پریشان شما چیست؟!» میرزا حبیب ، آه بلندی کشید و در حالی که دست بر کمر گرفته بود و می نشست ، گفت: « قصه عجیبی است حکایت من و آشناییم با صاحب این جنازه!! قصه ای که تا کنون برای کسی آن را بازگو نکرده ام.» با کنجکاوی و تعجب گفتم: « بسیار مشتاق شنیدنم میرزا حبیب! بگو و مرا از این بهت و حیرانی بیرون آور.» میرزا حبیب دوباره آهی کشید و ادامه داد: « همینطور که می دانید امسال من مسافر قافله حج بودم. کاروان ما ابتدا راهی عراق شد تا پس از زیارت عتبات مقدسه نجف و کربلا ، راهی حجاز شویم. همه چیز بخوبی می گذشت تا در چند فرسخی کربلا ، کیسه حاوی سکه ها و بعضی اثاثیه ضروری سفرم را دزدان به سرقت بردند. جستجوهایم نتیجه ای نداشت و از طرفی دلم نمی خواست که غیر از خودم ، همسفرانم را نیز درگیر مشکل پیش آمده خود نمایم. برای همین بی اینکه کسی متوجه موضوع شود ، بهانه ای آوردم و خود را از همسفران جدا کردم. قافله حج عازم حجاز شد و من درمانده و مستأصل در عراق ماندم بلکه فرجی شود و بتوانم راهی به اموال از دست رفته خویش بیابم. اندوهی سنگین و عمیق بر من مستولی شده بود و از اینکه می دیدم علی رغم دارایی های بسیار ، توفیق انجام مناسک حج از من سلب شده است ، احساس غبن و خسارتی جانکاه می کردم. هیچ دوست و آشنایی هم نداشتم تا به او پناه ببرم و پولی قرض بگیرم. شبی تنها از نجف بسمت کوفه به راه افتادم تا در مسجد کوفه معتکف گردم بلکه فرجی حاصل شود. در راه حالتی عجیب بر من مستولی شده بود. احساس درماندگی و استیصال می کردم و در همان حال به آقا و مولایم ، حضرت صاحب الأمر (عج) متوسل گردیدم. چیزی نگذش ت ک